یادداشتهایی از علی ربیعی و فریدون مجلسی درباره ایرج پزشکزاد
دایی جان ناپلئون و دو نکته
علی ربیعی
تازه داشت به اصطلاح پشت لبم سبز میشد که دیگر مجلههای نوجوانانه اشباعم نمیکرد. با تعدادی از دوستانم که به قول معروف کلهمان بوی قرمه سبزی میداد، خواننده دایمی سه مجله فردوسی، نگین و توفیق شدیم. فردوسی و توفیق تا زمانی که منتشر میشدند، مونس همیشگی ما بودند. یادش به خیر، برای صرفهجویی در خرید و خواندن کتاب با چند تن از رفقا، به هر سختی که بود یک تومان مجله فردوسی را ردیف میکردیم و مجله تا هفته بعد در دست و ذهن ما بلعیده میشد. در آن زمان یکی از داستانهای جذابی که به شکل پاورقی در فردوسی چاپ میشد، رمان دایی جان ناپلئون به قلم ایرج پزشکزاد بود. او چهارشنبه گذشته به رحمت خدا رفت. پزشکزاد بیتردید خالق یکی از ماندگارترین آثار ادبی «طنز رمانگونه» چند دهه اخیر ایران است. بعدها این رمان، در قالب یک کتاب ماندگار چاپ شد و ناصر تقوایی فیلمساز برجسته کشورمان نیز در اقتباسی بینظیر آن را به تصویر کشید.
۱- دایی جان ناپلئون، با یک نگاه جامعهشناسانه، طبقات و تغییرات اجتماعی ایران در آستانه مدرنیزاسیون را تحلیل میکند و به مثابه یک روانشناس اجتماعی، یک سوءظن بیمارگونه فرهنگی ایرانی که هر پدیده سیاسی، اقتصادی و اجتماعی را با عاملی پشت پرده مرتبط میسازد، کالبدشکافانه مینگرد. بر همین بنیاد روانشناسانه، آخرین انقلاب کلاسیک اجتنابناپذیر اجتماعی «انقلاب اسلامی ایران» را عدهای، همانند دایی جان ناپلئون تحلیل میکنند و امروز هم گاهی عدهای بر همین سبیل، آدمها و پدیدههای سیاسی و اجتماعی را تحلیل کرده و برچسبزنی میکنند. هرچند در عالم سیاست به خصوص در روابط بینالملل، توطئهچینی یکی از روشهای مرسومی است که بیشتر علیه کشورهای مستقل به کار برده است، اما مهم، داشتن بینش و مهارت در تشخیص توهم توطئه با واقعیتهای توطئه در سیاست است. متاسفانه بنا بر روانشناسی اجتماعی پیشگفته، عدهای با توهم توطئه از شناسایی دستاندازیهای واقعی غافل شده و از تشخیص درست وامیمانند.
۲- در سالهای گذشته برخی ایرانیان به خصوص تعدادی از هنرمندان، نویسندگان و حتی کارآفرینان به خارج از کشور رفته و حتی ممکن است برخی از آنها در مقطعی فعالیت سیاسی هم داشتهاند. چه خوب است شرایطی فراهم شود آنها که مایلند بتوانند به کشور برگردند و در حال و هوای وطن، عمر را سپری کنند.
این ایده، چندینبار در دولتهای مختلف مطرح و تا حدودی پیشرفت کرد. اخیرا هم رئیس محترم قوه قضاییه به این موضوع اشارهای داشتند. این امر نیازمند سیاستی مدون و اطمینانبخش با اطلاعرسانی عمومی است. مشاهده میشود عدهای آگاهانه در میان ایرانیان خارج از کشور برای ممانعت از برگشت به ایران به ایجاد ترس میپردازند. چه خوب است هنرمندان با آثار فاخر و نویسندگان فرهیخته فرصت دوبارهای برای زیستن در وطن داشته باشند.
روزنامه اعتماد/ ۲۵ دی ۱۴۰۰
پزشکزاد رفت و دایی جان ناپلئون ماندنی است
فریدون مجلسی
ایرج پزشکزاد شمعی بود که زندگی را به پایان رساند! شمع فروزانی بود که تا به ته رسیدن فتیلهاش نورافشانی کرد و خاموش شد. عمری طولانی با نامداری و عزت درویشانه و بهرهمند از احترام و محبوبیتی صمیمانه و شادمانه. احترام همراه با محبوبیت شادمانه گوهری است که با قدرت و ثروت و هیبت حاصل نمیشود. محبوبیت و احترام او در نداشتن همین چیزهایی بود که دارندگانش در آرزویش هستند و ندارند و او همان چیزها را به طنز میگرفت. پرکشیدن پیرمردی ۹۴ ساله و بیمار که دلخوش به خواندن و نوشتن بوده است و ضعف شدید بینایی این هر دو عشق او را میستاند، عاشق زندگی اجتماعی و بودن در میان جمع و دیدار جهان و دوستان بوده است و درد زانو پای رفتن و دیدار باقی نمیگذارد.
شمع وجودش تا به انتها میسوزد و خاموش میشود، عجیب نیست! شگفتانگیز نیست. دور از انتظار نیست. میدانستیم که رفتنی است. پس این احساس اندوه برای چیست؟ محبوبیت و احترام پیری نمیشناسد و شاید با پیری بر آن افزوده میشود. این محبوبیت و احترام و دلنشینی محضر شادمانه و بهرهمندی از آفرینش آثار پربار و رندانه و محضر صمیمانه و جاندار و جوانانهاش در نبودش موجب اندوه میشود. همیشه به این بالیدهام که رئیسم بود، استادم بود، دوست و راهنما و مشوقم بود و از او بسیار آموختهام. در دوران زندگی در غربت، در خانه کوچک ۳۵ متر مربعیاش در پاریس که با میز و کتابخانه و چند صندلی دفتر کار و پذیراییاش بود و تختی در کناری و کنجی به نام آشپرخانه، سه بار فرصت دیدار او همراه با دوست و همکار ارجمندی که بیشتر از من با او در تماس بود یا با برادرزادهام که به او نزدیک بود، در سفرهایی که به پاریس پیش آمد به دیدارش رفتم یا میهمان دوستی بودیم که فرصت گفتوگوی بیشتری فراهم کرد. مقالههایی را که بیشتر دوست داشت توسط همین دوستان برایم میفرستاد و توضیحش نشان میداد که مایل بود در کشورش بازنشر شود. چند بار کوشیدم؛ اما شاید برخی محظورات مانع بازنشر آن طنزهای جالب شد.
همه میدانیم که دایی جان ناپلئون نه تنها برجستهترین اثر او، بلکه سریال تلویزیونیاش برجستهترین اثر ماندگار ناصر تقوایی است که آن را به میان جامعه آورد. پس از آن سریال بود که شمارگان فروش دایی جان ناپلئون سر به صدها هزار نسخه زد. پس از هجرت او تا چندین سال فقط نسخههای قاچاق و زیرمیزی دایی جان ناپلئون در دسترس بود و سرانجام به همت نشر معاصر نسخه بسیار فاخر بدون روتوش آن در دسترس عموم قرار گرفت.
میدانیم که دنکیشوت (دن کیخوته) اثر سروانتس که در آغاز قرن ۱۷ منتشر شد، از اهمیت ادبی و تاریخی فوقالعادهای برخوردار است و آن را آغازگر ادبیاتی داستانی میدانند که رمان اروپایی را بنیان نهاد، برخی دایی جان ناپلئون را با دن کیشوت مقایسه میکنند که خصوصا هرکدام مستخدمی ویژه دارند، سانچو برای دن کیشوت و مش قاسم برای دایی جان ناپلئون که نقش پامنبری و پیشبرد داستان را بر عهده دارند؛ اما شباهتی اگر هست در همین حد است. دن کیشوت رؤیاییتر است، تخیل در داستان همزمان پیش میرود.
دن کیشوت زره پوشیده و نیزه برداشته و در کنار سانچو، سوار اسب لنگش به مصاف درختان و آسیاب بادی میرود؛ اما دایی جان ناپلئون واقعیتر است. پیرمردی است که در جنگهایی محلی که سوابقی هم دارد، حضوری داشته و تدریجا آن حضور را پررنگتر و خودش را سردار جنگهای قهرمانانه گذشته میکند که همیشه مش قاسم در کنارش بوده و بر آن گواهی میدهد. همواره با ریاکاریهای انگلیسیها مواجه بوده و موجب نفرت او از انگلیسیها میشود که همه چیز را زیر سر آنها میداند و هنگامی که در زمان جنگ جهانی دوم و حضور نیروهای انگلیسی با گروهبانی هندی از ارتش انگلیس مواجه میشود، کاملا وا میدهد و…
دایی جان ناپلئون در مجموعه باغی خانوادگی و وقایعی که در آن باغ و در ارتباط با آن میگذرد، به قول خود پزشکزاد شکاف فرهنگی میان دو نسل را نشان میدهد؛ نسلی که فقط به اعتبار سالمندی برای خودش شأنی ویژه قائل است و نسل جوانتری که شناخت و دانش بیشتری درباره جامعه و جهان دارد و نسل متوهم را ضمن رعایت پیشکسوتی ریشخند میکند. دن کیشوت کاریکاتوریزهکردن توهمات کسی است که میخواهد کارهای قهرمانانه کند؛ اما در دایی جان ناپلئون مسائلی اجتماعی که «واقعا» در پیرامون ما میگذرد، در قالب طنز بیان میشوند و تصویری جاودانی از اوضاع اجتماعی دورانی از زندگی ما و خصوصا سلطه نظریه توطئه که هنوز هم وجود دارد، بر جای میگذارد.
شاید شباهت ریشخند شخصیتهای کتاب مردگان زرخرید گوگول و نشان دادن اوضاع اجتماعی روسیه در قرن ۱۹ که آن نیز از آثار برجسته طنز است، با این نقش در دایی جان ناپلئون بیشتر باشد. چیچیکوف قهرمان گوگول هم نوکر و راننده کالسکهای دارد که داستان را همراهی میکند؛ اما در مردگان زرخرید این چیچیکوف است که با هوشمندی فرصتطلبانه به میان مردم میرود و جامعه روسیه آن دوران را با ارائه چهرهها به نمایش میگذارد؛ درحالیکه در دایی جان ناپلئون همه چیز در آن خانه میگذرد و از پنجره آن خانه و ماجراهای آن جامعه شهری ایران را در آن دوران گذار اجتماعی به طنز میگیرد.
پزشکزاد میگوید در مقام ریاست اداره اروپای غربی در وزارت امور خارجه شبی از سوی سفیر فرانسه به شامی در خانه سفیر دعوت میشود که به اقتضای شغل میرود و از او استقبال میشود، پس از مدتی میهمان ویژه سفیر که شخصیت عالیمقام و بسیار کتابخوان بود، از راه میرسد و پس از معرفی سری به پزشکزاد تکان میدهد و وقتی سفیر میگوید قربان ایشان نویسنده دایی جان ناپلئون است، ناگهان عصایش را کنار میگذارد و پزشکزاد را در آغوش میگیرد. و میگوید خیلی دلم میخواست تو را میدیدم؛ زیرا کنجکاوی و پرسشی دارم! میخواستم بپرسم تو دایی جان من را از کجا میشناسی که داستان و خلقیات او را نوشتهای؟ پزشکزاد پاسخ میدهد قربان در ایران از این دایی جانها بسیار است!
پزشکزاد اصطلاح «نظریه توطئه» را با مفهومی روشن و دقیق به نام «تفکر دایی جان ناپلئونی» در ادبیات سیاسی ایران سکه زد. شاید همین عمومیت یافتن استناد به این اصطلاح و استفاده از آن در میان مقامات و نمایندگان مجلس بود که نشان میداد این کتاب ممنوعه را همه خوانده و آن سریال شاهکار را همه دیدهاند و دیگر پنهانکاری و ممنوعیت موضوعیت خود را از دست داده بود! در این سالهای آخر که این کتاب به زبانهای انگلیسی و فرانسه و اسپانیولی و آلمان ترجمه شد، سودی عایدش کرد که در زندگی و مشکلات پیری کمکی بود؛ اما چندین سال پیش با نشان دادن یک نسخه روسی از کتابش که در کتابخانهاش گذاشته بود، گفت «وقتی شنیدم فروش آن در روسیه که درک بیشتری از نام ناپلئون دارند، از ۳۰۰ هزار نسخه گذشته است، بیآنکه حقوق برای نویسنده در نظر بگیرند، نامهای به ناشر نوشتم و تقاضا کردم یک نسخه روسی کتاب را به یادگار برایم بفرستند و پاسخ داد که تمام شده است! سپس دوستی یک نسخه از کتابفروشی در مسکو خرید و برایم فرستاد.» اکنون فروش روسی آن کتاب از این مرزها هم گذشته است؛ اما از روسها هرگز آبی گرم نمیشود. نامش جاودان است، یادش گرامی باد.
روزنامه شرق/ ۲۵ دی ۱۴۰۰
نظر شما :