گنجشککُشان مائو
مهدی تدینی، مترجم و پژوهشگر تاریخ
باید موشها و مگسها و پشهها و گنجشکها را کشت! این از ابتکارات مائو در دوران «جهش بزرگ به جلو» بود. هدف اصلی این بود که محصولات کشاورزی بیشتر شود و برای این منظور کارزارهایی برای موشکشی و پشهکشی، مگسکشی و گنجشککشی به راه انداخت.
اما در این میان، بیش از همه «کارزار گنجشککشی» سروصدا کرد و تودهها را سر کار گذاشت. نخست باید نگاهی به وضعیت کلی جمهوری خلق چین در سالهای ۱۹۵۸ تا ۱۹۶۱ بیندازیم. پس از برنامه پنج ساله، مائو برنامه جدیدی به نام «جهش بزرگ به جلو» را اعلام کرده بود. اهدافی بسیار بلندپروازانه و متوهمانه در این برنامه پنج ساله جدید تعریف شده بود. مائو میخواست با این برنامه سه تمایز را از میان بردارد: تمایز میان شهر و روستا، میان سر و دست (یعنی کار فکری و کار فیزیکی)، و تمایز میان صنعت و زراعت. حتی قرار بود با این برنامه فاصله چین با کشورهای صنعتی غربی نیز از میان برود!
تنها یک سال از شروع این برنامه مائو نگذشته بود که در سال ۱۹۵۹ قحطی بیسابقهای در چین آغاز شد. این قحطی در اصل نتیجه سوءمدیریت بود. جمعیسازی اجباری کشاورزی، بهکارگیری دهقانان در پروژههای عمرانی و مهاجرت روستاییان به شهرها باعث شده بود تولید زراعی کاسته شود و قحطی مهیبی گریبان مردم چین را بگیرد. اعداد و ارقامی که از میزان قربانیان قحطی اعلام میشود متفاوت است؛ از ۱۵ میلیون تا ۵۵ میلیون نفر در سالهای قحطی، از ۱۹۵۹ تا ۱۹۶۱ جان باختند و این بزرگترین قحطی تاریخ بشر از حیث تعداد قربانیان است. عدد ۱۵ میلیون قربانی رقمی است که از سوی دولت چین اعلام شده است و پژوهشگران مستقل شمار قربانیان را چنان که اشاره شد حتی تا ۵۵ میلیون تخمین میزنند. به این ترتیب، آن برنامه پنج ساله «جهش بزرگ به جلو» نیز وقتی در سال ۱۹۶۱ شکست مفتضحانهاش مسجل شد متوقف شد!
در این شرایط بود که مائو در سال ۱۹۵۸ برای بهبود تولیدات کشاورزی ابتکارهای انقلابی موشکشی، پشه و مگسکشی و گنجشککشی را به مردم خوراند. در این زمان مردم چین به گونه نظامی سازماندهی شده بودند و امکان بسیجسازی توده مردم وجود داشت. در این طرح آفتکُشی همه چینیهای ۵ سال به بالا حضور داشتند. به همین دلیل هم بیش از همه در خاطرهها مانده است. تصویری که یوچییِن کوئان نویسنده آلمانیِ چینیتبار از آن دوران ترسیم میکند در چند سطر چیزهای زیادی را به ما میفهماند. کوئان در دهه ۱۹۶۰ در جریان انقلاب فرهنگی از چین گریخت و به آلمان رفت. او در زندگینامهاش در مورد گنجشککشان مینویسد: «روزی را به یاد میآورم که همه مردم هیچ کاری نداشتند جز اینکه با قابلمه و سنج و با هر چیز ممکن دیگری که بتوان با آن سروصدا ایجاد کرد به خیابانها آمدند، در میدانها این سو و آن سو میدویدند تا گنجشکها را بترسانند. تمام روز آنقدر سروصدا کردند تا پرندهها هیچ جا نمیتوانستند بنشینند و در نهایت [از خستگی] میمردند و بر زمین میافتادند. در آن روز میلیونها پرنده کشته شد و همه ما به این کار افتخار میکردیم… تازه بعدها فهمیدیم پرندههایی که در شهرها زندگی میکردند همیشه در شهر میماندند و نمیتوانستند به کشتزارها آسیبی بزنند. نتیجه برعکس شد: چون علاوه بر گنجشکانِ غلهخوار سایر پرندگان هم مرده بودند در پی آن حشرات بلای جانمان شدند.»
به این ترتیب چینیها در کوتاه مدت بیش از دو میلیارد پرنده را کشتند و خیلی زود به دلیل نبود گنجشکها که حشرات را میخوردند دچار بلای حشرات شدند و کمی بعد مجبور شدند از اتحاد شوروی گنجشک وارد کنند. بعد از مرگ مائو این حقیقت اعلام شد که کشتار گنجشکها نادرست و زیانبار بوده است. اما…
اما اذعان به سیاستهای اشتباه نمیتواند چند میلیون کشته را زنده کند...
باید با تانکها از روی دوچرخهها گذشت!
وقتی بزرگترین حکومت سوسیالیست جهان، شوروی، از هم فروپاشید، بسیاری تصور میکردند حزب کمونیست چین نیز به آخر خط رسیده است، اما این تصور اشتباه بود. در این نوشتار به یکی از مهمترین رخدادهای سیاسی چین در چند دهه اخیر میپردازیم: «جنبشِ میدان تیانآنمن».
دهه ۱۹۸۰ با گشایشهایی در فضای سیاسی چین همراه بود که نتیجه آن شکلگیری جنبشی دموکراسیخواهانه بود. نخستین بروز جدی این جنبش اعتراضاتی در دسامبر ۱۹۸۶ بود که در سال بعد در شهرهای دانشجویی ادامه یافت، و البته از سوی حکومت سرکوب شد. از مسائل اصلی مورد اعتراض این بود که چرا کنگره خلق چین در انحصار حزب کمونیست است. از بُعد اقتصادی از ۱۹۷۸ لیبرالیسازی اقتصاد با اصلاحات دنگ شیائوپینگ آغاز و باعث شده بود برخی از این اصلاحات منتفع و برخی متضرر شوند. از دیگر سو، بوی فساد به مشام میرسید، رهبران کادرهای حزب فرزندان و بستگان رهبران پیشین بودند و اقتصاد فامیلی نیز در حال رشد بود. سلطه سیاسی مطلق در اختیار حزب کمونیست بود و فقط در زمینه اقتصادی بازگذاریهایی اعمال میشد.
پانزدهم آوریل ۱۹۸۹، هو یائوبانگ، از چهرههای جناح اصلاحطلب که حکومت او را مقصر اعتراضات سالهای پیش دانسته و از مناصبش عزل کرده بود، درگذشت. مراسم سوگواری برای هو یائوبانگ را میتوان سرآغاز ماجرای میدان تیانآنمن دانست. هفدهم آوریل دانشجویان، در سوگ یائوبانگ، به سوی بنای یادبود قهرمانان خلق در میدان تیانآنمن حرکت کردند و این اجتماع به زودی به تظاهراتی ضددولتی تبدیل شد.
تنها در عرض ده روز اعتراضها و بستنشینی دانشجویان (که به جنبشهای دانشجویی ۶۸ در اروپا شبیه بود) ابعاد گسترده یافت و مطالباتی در حد برکناری نخستوزیر مطرح شد. تظاهرات ادامه یافت و سایر اقشار مردم به دانشجویان پیوستند. در نهایت در ۱۲ مه دانشجویان تصمیم گرفتند برای فشار به دولت دست به اعتصاب غذای جمعی بزنند. همین روزها قرار بود میخائیل گورباچف به چین سفر کند و از قضا پکن پر بود از خبرنگاران خارجی که ناگهان سوژهای جذابتر یافته بودند و اخبار اعتراضات را پوشش میدادند. دانشجویان گورباچف را به عنوان اصلاحگر نظام شوروی میستودند. در ماه مه کارگرانی نیز به جنبش پیوستند و سازمانهایی مستقل را نیز ایجاد کردند.
در حکومت اختلاف نظر اساسی میان دو نفر وجود داشت: ژائو زیانگ، رئیس حزب، معتقد به برخورد دوستانه با دانشجویان بود و نزد آنها نیز بسیار محبوب بود، و در مقابل رهبر حزب و شاخصترین چهره چین، دنگ شیائوپینگ که چین را در مسیر جدید اصلاحات هدایت کرده بود، از ابتدا با اعتراضات به شدت مخالف و معتقد بود این اعتراضات به بیثباتی چین میانجامد و به اصلاحات آسیب میزند. لی پِنگ، نخستوزیر چین، نیز کاملاً با دنگ همعقیده بود. بنابراین، پرسش تنها این بود که کاسه صبر دنگ کی لبریز میشد! او هرگز نمیپذیرفت چین مسیر کشورهای اروپای شرقی را رود و جایگاه سیاسی مطلق حزب زیر سؤال رود. البته او در همان ۲۶ آوریل در مقالهای این اعتراضات را «دسیسهای برنامهریزیشده برای سرنگونی دولت» خوانده بود.
صبر دنگ تمام شد. در ۱۸ مه تصمیم گرفته شد حالت نظامی اعلام شود. زیانگ برکنار شد و به حبس خانگی رفت و مذاکرات با دانشجویان ثمری نداشت. ارتش دستور یافت میدان را که اکنون بیش از یک میلیون نفر در آن حضور داشتند پاکسازی کند. نقل میکنند دنگ گفته بود: «دویست کشته بیست سال برای چین صلح میآورد!»
سرکوب آغاز شد و نیروهای ارتش که در اطراف پکن در حال آمادهباش بودند عملیات خود را آغاز کردند. در این میان معترضان نیز که از ابتدای اعتراضات اختلافهایی داشتند، دچار چنددستگی شدند، ضمن اینکه ماندن در میدان دشوار بود و از جهت فیزیکی با سختیهای فراوانی همراه بود. در نقاط مختلف پکن شهروندان در برابر نیروهای ارتش مقاومتهایی میکردند. اما اوج درگیریها سوم تا پنجم ژوئن بود. وقتی تانکها و نفربرهای ارتش به میدان رسیدند و پس از درگیریهای شدید بامداد پنجم میدان تخلیه شد.
شمار تلفات اعلامشده بسیار متفاوت است. دولت از ۲۰۰ کشته سخن میگفت و رسانههای غیردولتی از چند هزار. در گزارش عفو بینالملل نیز تعداد کشتهها از چند صد تا چند هزار اعلام شد. پس از آن نیز دهها نفر محاکمه و به حبسهای بلندمدت محکوم شدند. زیانگ، رئیس پیشین حزب، تا آخر عمر (۲۰۰۵) در حبس خانگی ماند و جنبش دموکراسیخواهی چین دیگر هیچگاه کمر راست نکرد؛ که البته این مسئله دلایل متعددی داشت.
چه کسی کیک جهان را بلعید؟
اگر ماشین زمان وجود داشت و فردی چینی از دهههای ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ به امروز سفر میکرد، باور نمیکرد که این چین همان چین مائوست! پس آن شعارهای تند ضدکاپیتالیستی، آن مردمِ تکرنگِ خاکستریپوش، آن رهبران غربستیز و آن اقتصاد جزماندیشانه کمونیستی چه شد؟ در میان همه پرسشهایی که به ذهن آن مسافرِ زمان میرسد، احتمالاً بزرگترین پرسش این است که چه بر سر آن ایدئولوژی آمد؟ کدام نیرو توانست آن ایدئولوژی سختکیش را تغییر دهد؟
چینی که امروز میبینیم دیگر هیچ شباهتی به چین مائو ندارد. بخش بزرگی از این تغییر به آوازه دولتمردی دیگر به نام دنگ شیائوپینگ گره خورده است. دنگ با اجرای ایده مدرنسازی چهارگانه که چو اِنلای مبدعش بود (یعنی مدرنسازیِ کشاورزی، صنایع، دفاع و علم و فناوری) اصلاحاتی فراگیر را آغاز کرد و جامهای مدرن و سرمایهدارانه بر قامت چین پوشاند. نتیجه این اصلاحات خیرهکننده بود: چین از ۱۹۷۸ تا ۲۰۱۳ با میانگین رشد اقتصادی سالانه ۹.۵ درصد رشد کرد. تولید ناخالص داخلیِ واقعی چین از ۱۹۷۸ تا ۲۰۱۴، «چهلوهشت برابر» شد (تولید ناخالص «واقعی» یعنی تولید ناخالص داخلی با کم کردن نرخ تورم سالیانه).
نظام چین از اکتبر ۱۹۴۹ کمونیستی شد و رهبر حزب کمونیست، مائو، تا به هنگام مرگ در ۱۹۷۶، رهبر این کشور بود. در ۱۹۵۰ چین یکی از فقیرترین کشورهای جهان بود که ۹۰ درصد مردمش روستانشین بودند. از ۱۹۵۸ مائو ایده «جهش بزرگ» را به اجرا درآورد که به فاجعهای تمامعیار ختم شد: قحطی کشور را فراگرفت و دهها میلیون قربانی شدند. پس از مرگ مائو، راه برای سیاستمداران اصلاحطلب باز شد.
در آغاز اصلاحات اقتصادی در سال ۱۹۷۸، چین در میان صادرکنندگان جهان در رتبه سیودوم بود و تنها یک درصد تجارت جهانی را تشکیل میداد. پس از مرگ مائو، حزب کمونیست که کشور را به نسبت دیگر کشورهای آسیای شرقی مانند کره جنوبی و ژاپن و تایوان عقبمانده میدید، تصمیم گرفت پارهای سیاستهای لیبرالسازی را در اقتصاد در پیش گیرد. در آن زمان رهبران چین نمیدانستند این تخلف ایدئولوژیک کوچک چونان گشودن جعبه پاندوراست!
۱۹۷۸ تا ۱۹۸۴
در مرحله اول اصلاحات، در حوزه کشاورزی، زمینهای سابقاً اشتراکی در قطعات کوچک میان دهقانان تقسیم شد و از آن پس خودشان مسئول سود و زیان آن بودند. افزون بر این، برای نخستین بار از زمان کمونیستی شدن چین، اجازه سرمایهگذاری مستقیم خارجی داده شد و به این منظور «مناطق ویژه اقتصادی» تأسیس شد: شِنژِن، جوهای، شانتو و شیامن. این مناطق به موتورهای رشد اقتصاد ملی تبدیل شدند و در واقع الگویی جدید را نمایندگی میکردند.
۱۹۸۴ تا ۱۹۹۳
در مرحله بعد، گامهای لیبرالی اصلاحیِ لرزان استوارتر و بلندتر شد و کمی از نظارتهای دولتی بر فعالیتهای اقتصادی خصوصی کاسته شد و برخی کارخانههای دولتیِ زیانده خصوصی شد. در این اثنا «میانپرده سیاسی» خونباری رخ داد و آن ماجرا میدان تیانآنمن بود. یکی از دلایل قیام سیاسیِ تیانآنمن این بود که بخشهایی از جامعه از این اصلاحات منتفع و بخشهایی متضرر شده بودند. محافظهکاران از این فرصت استفاده کردند و کوشیدند اصلاحات را متوقف کنند و کشور را به پیش از اصلاحات برگردانند. اما دنگ ضمن سرکوب سیاسی، اصلاحات اقتصادی را ادامه داد: او در ۱۹۹۰ بورس شانگهای را که مائو چهل سال پیش بسته بود، دوباره گشود.
۱۹۹۳ تا ۲۰۰۵
در دهه نود و پس از رنگ باختن شورش میدان تیانآنمن در خاطرهها، دنگ بسیاری از مخالفان اصلاحات را از مقامشان کنار زد تا راه اصلاحات هموارتر شود. او در ۱۹۹۷ درگذشت، اما جانشینان همفکر او (جیانگ زمین و ژو رونگجی) راهش را ادامه دادند. خصوصیسازی شتاب گرفت. تنها بین ۲۰۰۱ تا ۲۰۰۵ شرکتهای دولتی نصف شد. در سال ۲۰۰۵ سهم تولید خصوصی در تولید ناخالص ملی از سهم دولتی بسیار فراتر رفته بود.
چین پیشتر اقتصادی سوسیالیستی داشت و این به معنای نفی «اقتصاد بازار آزاد» بود. وقتی اصلاحات اقتصادی و گشایش در این کشور پدید آمد، دنگ نام این نوع اقتصاد را «اقتصاد بازار سوسیالیستی» نهاد که البته تعبیر پوچی به نظر میرسد و فقط نوعی خوشنماسازیِ ایدئولوژیک است تا تعبیر «سوسیالیسم» همچنان در دهان بماند، به عنوان میراث مائو. البته بخشهایی از اقتصاد چین همچنان دست دولت است و مداخلات دولتی گستردهای صورت میگیرد.
باز گردیم به پرسشی که ابتدای این نوشتار در ذهنِ آن مسافر زمان شکل گرفته بود: عامل این دگرگونی شگرف چه بوده است؟ پاسخ «اقتصاد» است. آن کشور پهناور و پرجمعیت که در لبه قحطی حرکت میکرد، امروز سهم بزرگی از کیک اقتصادی جهان را مال خود کرده و به تهدیدی جدی برای آمریکا بدل شده است…
آزادی بیان، ساخت چین!
این ماجرای سیاسی - ورزشیِ رقتانگیز نمونهای کوچک اما گویا از وضع امروز جهان است…
رادیو و تلویزیون دولتی چین اعلام کرده است مسابقات لیگ حرفهای بسکتبال آمریکا (انبیای) را پخش نمیکند. فکر میکنید دلیل این تصمیم چیست؟ دلیلش این است که یکی از صدها فرد فعال در لیگ حرفهای بسکتبال «آمریکا» جرئت کرده است در یک توئیت چهار کلمهای از معترضان هنگکنگی حمایت کند؛ البته این توئیت خیلی زود پاک شد، اما فایده نداشت و خشم چین فروکش نکرد… و اما ماجرا رقتانگیزتر و مشمئزکنندهتر از این است…
هیوستون راکتس یکی از تیمهای بسکتبال آمریکاست که در لیگ انبیای بازی میکند. دَریل موری، مدیر این تیم، در توئیتی از معترضان هنگکنگی حمایت کرد و تلاش معترضان هنگکنگی را «نبرد برای آزادی» توصیف کرد. اما نه مالک تیم هیوستون راکتس از او حمایت کرد و نه انبیای. عملاً دریل موری پشت خود را خالی دید و به این نتیجه رسید که باید این توئیت را پاک کند. انبیای بیانیهای صادر کرد و کوشید با چاپلوسی دل چینیها را به دست آورد و توئیت دریل موری را «مایه تأسف» خواند. واقعاً حمایت فردیِ یک نفر چرا باید «مایه تأسف» باشد، به خصوص وقتی همه تأکید کردهاند این توئیت نظر باشگاه نیست و نظر شخصی یک فرد است؟! اما مسئله پول است و دیگر هیچ! هراس انبیای برای اینکه مبادا مشتریان چینی را از دست بدهند باعث شده رفتاری چنین زبون و بیهویت داشته باشد، البته اگر هویت این نظام اقتصادی «پول» باشد، باید گفت انتظاری غیر از این نباید داشت.
اما برای اینکه خوشخیالی دولتمردان آمریکایی را بفهمیم بد نیست مروری کنیم بر خیالات بیل کلینتون در سال ۱۹۹۹، وقتی برای عادیسازی روابط اقتصادی چین و آمریکا تلاش میکرد. کلینتون میگفت مسئله این نیست که چین فقط کالاهای آمریکایی بیشتری وارد خواهد کرد، بلکه «چین میپذیرد آزادی اقتصادی که یکی از گرامیترین ارزشهای دموکراسی است، وارد کشورش شود». خیال کلینتون این بود که «آزادی اقتصادی» به «آزادی سیاسی» منجر خواهد شد. او میگفت: «چین هر قدر اقتصاد خود را آزادتر کند، پتانسیل مردمِ خود را بیشتر آزاد میکند و وقتی افراد این قدرت را داشته باشند که علاوه بر رویاپردازی بتوانند رویاهای خود تحقق بخشند، خواستار [حق] بیان بیشتری خواهند شد.» زهی خیال باطل!
امروز بیست سال از این نظریهپردازی کلینتون میگذرد و نه تنها خیال خام او نقش نبسته بلکه بر عکس! به جای اینکه اقتصاد آمریکا زبان مردم چین را باز کند، اقتصاد چین دهان مردم آمریکا را هم میبندد! جهانیسازی اقتصادی به جای اینکه به واردات ارزشهای دموکراتیک به چین منجر شود، به صادرات منویات اقتدارگرایانه چین انجامیده است. البته این فقط وضع بخش خصوصی آمریکا نیست. فقط کافی است نگاهی به مواضع اروپاییها در مورد هنگکنگ بیندازیم. فرانسه دولت اجرایی هنگکنگ و معترضان را دعوت به آرامش و گفتوگو کرد و آلمان ابراز خوشحالی کرد که همه چیز مسالمتآمیز در جریان است! کلیشهایتر و خنثیتر از این نمیشد نظر داد، این اظهارنظر عین این است که بگوییم: «به مردم هنگکنگ توصیه میکنیم اگر هوا ابری بود چتر با خود ببرند» (همینقدر کلیگویانه و پاورچین، مبادا عالیجناب چین، این شریک تجاریِ صدها میلیاردی عصبانی شود). برگردیم به ماجرای توئیت و خشم چینیها…
وقتی انبیای آن بیانیه خاکسارانه را صادر کرد برخی سیاستمداران آمریکایی از دو حزب جمهوریخواه و دموکرات به این بیانیه اعتراض کردند. در نهایت آدام سیلور، رئیس لیگ بسکتبال واکنشی نشان داد و یکی به نعل زد، یکی به میخ، یکی بر سر خودش! گفت: بیانیه انبیای درست بوده، دریل موری هم حق آزادی بیان دارد، البته دولت چین هم حق دارد اعتراض کند (منظورش به ادبیات ایرانی ما این بود که «آقا صلوات بفرست طوری نشده حالا!»). اما همین هم برای طرف چینی قابل تحمل نبود و در اعتراض به اینکه چرا آدام سیلور گفته فلانی حق آزادی بیان دارد، چین اعلام کرده لیگ انبیای از تلویزیون دولتی چین دیگر پخش نمیشود! احتمالاً چینیها انتظار داشتند به خاطر این اظهارنظر شخصی، کل خدم و حشم انبیای غلطکردیمنامه بنویسند، دریل موری را از مقامش اخراج کنند و او را بفرستند به اردوگاه تعلیمیِ اویغورها!
این هم فرجام رؤیاهای کلینتونی. بخش خصوصی آمریکا که قرار بود آزادی به چین صادر کند، در برابر اَبردولتِ اقتصادی چین، خوار و زبون و دریوزهگر…
* یادداشتهای مهدی تدینی برگرفته از کانال تلگرامی او: «تاریخاندیشی»
tarikhandishi@
نظر شما :