ابلیس چماقدار مائو در انقلاب فرهنگی
داستان زنی که نماد انقلاب چین بود و زندانی شد
تاریخ ایرانی: «نی یوآنزی» در دوران انقلاب فرهنگی چین لقب ابلیس چماقدار را داشت، زیرا مائو از خشم این زن برای اهداف انقلاب جنایتکارانه خود بهره میبرد. چین امروز یعنی نزدیک به پنجاه سال پس از آن روزها چنان رفتار میکند که گویی هرگز چنین اتفاقی نیافتاده است.
این زن انقلابی همزمان با تولد ۹۵ سالگیاش، رفتاری کاملاً مدنی نشان میدهد. یکی از آن گاردهای سرخ سابق که اینک گرد سفید پیری بر سر دارد، دسته گلی به نشانه تبریک به نی یوآنزی تقدیم میکند. میزبان یعنی خانم نی برای میهمان خود چای میریزد و توتفرنگی تعارف میکند و از گربهاش میگوید. کسی باور نمیکند که این زن فرتوت و سالخورده با آن موهای به عقب شانه کرده، زمانی لرزه بر اندامها میانداخت و لقب «ژانگ یا وو ژائو» داشت که به معنی ابلیس چماقدار با پنجهها و دندانهای درنده است.
خانم نی میگوید: «هر ساله در این روز خیلیها برای دیدن من میآیند.» این افراد البته در مورد این زن کنجکاو هستند و میخواهند بدانند که ۵۰ سال پیش چگونه به مائوتسه تونگ برای پیشبرد انقلاب خونریز فرهنگیاش کمک کرده است. اما خانم نی حرف زیادی برای گفتن ندارد: «من فقط چوب کبریتی بودم که مائو آن را روشن کرد. من خودم آتش گرفتم اما آتشافروز کس دیگری بود.»
خانم نی در طبقه دهم یک برج واقع در شمال پکن زندگی میکند و این آپارتمان کوچک اجارهای را در واقع با پسر و خدمتکارش قسمت کرده است. گروهی از ناسیونالیستهای جوان چپگرا که در دوران انقلاب فرهنگی هنوز متولد نشده بودند، به تازگی خانم نی را وادار کردهاند که تصویری از مائو را بر دیوار خانهاش بیاویزد، اما خانم نی تمایلی به دیدن شمایل مائو بر دیوار خانهاش ندارد. خانم نی در سالروز تولدش گفت: «مائو باید در موزهای گذاشته شود که برای بررسی انقلاب ناتمام فرهنگیاش تأسیس میشود. اگر شما چنین موزهای تأسیس کنید من هم کمک خواهم کرد.»
هم سن و سالهای خانم نی اما این تغییر عقیده و چرخشهای او را باور ندارند و هر زمان که نام وی را میشنوند سیل نفرین و توهین را نثارش میکنند: «چی؟ مگر این سلیطه هنوز زنده است؟» البته خانم نی میداند که بسیاری از مردم در مورد او چگونه فکر میکنند. در سال ۲۰۱۰ طی مصاحبهای با روزنامه دی ولت آلمان گفت که در دو دنیای متضاد زندگی میکند یعنی همزمان قربانی و جلاد: «من یک فعال رادیکال چپ بودم. تصویر زیبایی از مائو و حزب در ذهن خود داشتم اما همه ما فریب خوردیم و توسط او مورد سوءاستفاده قرار گرفتیم.»
در کارت هویت او که نخستین بار در سال ۱۹۸۶ صادر شد، تنها لقب گونگمین به معنی شهروند به عنوان وضعیت شغل و حرفه خانم نی درج شده است و این لقب برای او در حکم توهین و ناسزا بود زیرا خانم نی همیشه به خاطر انقلاب و حزب زندگی میکرد و نفس میکشید. او که در سال ۱۹۳۷ و در سن ۱۶ سالگی و به عنوان یک شهروند ژاپنی به عشق حزب به چین آمد یکی از پیشگامان و پیشقراولان مؤنث مبارزه به نفع طبقه کارگر محسوب میشد.
سپس آن برهه حساس از تاریخ چین یعنی ماه مه سال ۱۹۶۶ فرا رسید. خانم نی به عنوان نماینده حزب در مدرسه عالی فلسفه دانشگاه نخبگان پکن موسوم به «بیدا»، همراه با شش استاد دانشکده یک روزنامه دیواری علیه مدیریت دانشگاه تهیه کردند. در آن زمان مائو به اصطلاح بمباران ایدئولوژیک مخالفان خود را آغاز و همه را به این اقدام فراخوانده بود. شخص مائو از انتشار آن روزنامه دیواری تقدیر کرد و طی نوشتاری به خانم نی دستور داد که شخصاً علیه این افراد وارد عمل شود: «ستاد آنها را بمباران کنید.» افزون بر آن نامه سرگشادهای از سوی مائو خطاب به دانشجویان و دانشآموزان دبیرستانی منتشر شد و رهبر چین در آن نامه از آنان خواست که به عنوان گاردهای سرخ در دل دشمنان رعب و وحشت بیاندازند.
همه چیز در همان سال ۱۹۶۶ شروع شده بود. مائو به عنوان دبیرکل حزب از مدتها پیش به همرزمان و همقطاران قدیمی خود مشکوک بود، همان کسانی که دیگر او را تحمل نمیکردند و آن آرمانشهرهای رادیکال او را عامل اصلی فروپاشی اقتصاد و قربانی شدن میلیونها انسان به دلیل گرسنگی میدانستند. مائو کشور منزوی خود را از اردوگاه سوسیالیستها نیز جدا میکرد و همه جا بوی مشمئزکننده تجدیدنظرطلبان به شامهاش میخورد. در ماه مه همان سال بود که فرمان برگزاری نشست دفتر سیاسی را صادر کرد و از میان نزدیکترین یارانش گروهی به شدت رادیکال را به عنوان رهبری انقلاب فرهنگی برگزید.
بدین ترتیب همه رهبران قدیمی حزب برکنار شدند. مائو با برگزاری میزگردی در ۱۶ مه ۱۹۶۶ یعنی همان روزی که از آن به عنوان نقطه آغاز انقلاب فرهنگی چین یاد میشود، تلاش کرد که این کودتای درون حزبی را توجیه کند: «نمایندگان بورژوازی در همه جا اعم از حزب، دولت، ارتش و فرهنگ نفوذ کردند. آنها میخواستند به قدرت سیاسی برسند و دیکتاتوری پرولتاریا را به یک بورژوازی بدل کنند تا به این صورت نظام سرمایهداری بازسازی و احیا شود.» مائو در همین میزگرد از «پنگ ژن»، رئیس سابق شعبه پکن حزب به عنوان مرد پشت پرده این توطئه یاد کرد.
این خبرها اما سه روز بعد به خانم نی رسید: «روز ۱۹ ماه مه بود که نامهها را خواندم و شوکه شدم. مائو به ما گفت که حزب در معرض خطر بسیار بزرگی قرار دارد و باید کاری بکنیم.» بدین ترتیب بود که نی معلمهای آن مدرسه عالی را برای طراحی آن روزنامه دیواری سازماندهی کرد. آنها در آن روزنامه به شدت علیه رئیس دانشگاه نخبگان پکن که «لو پینگ» نام داشت، تاختند و ادعا کردند که وی و دو نفر از معلمهای شهری به «باندهای مخوف ضدسوسیالیستی» تعلق دارند، همان افرادی که قبلاً مائو در مورد آنها هشدار داده بود. خانم نی در نخستین اقدام خواهان اتحاد همه روشنفکران انقلابی شد و گفت: «از کمیته مرکزی حزب دفاع کنید. از اندیشه مائوتسه تونگ دفاع کنید. از دیکتاتوری پرولتاریا دفاع کنید.»
روز ۲۵ ماه مه بود که روزنامه دیواری خانم نی روی یکی از دیوارهای آن مدرسه عالی جای گرفت. مدیریت دانشگاه اقدام نی در حمله به آقای لو را محکوم کرد. در همان زمان ۱۵۰۰ روزنامه دیواری علیه خانم نی بر دیوارها جای گرفت اما در همین اوقات بود که خبر روزنامه دیواری خانم نی به گوش مائو رسید. روز اول ژوئن فرمانی از سوی مائو صادر شد: «پایگاه مرتجعین دانشگاه پکن باید سقوط کند. اکنون ما میتوانیم این پایگاه را نابود کنیم.»
اما مائو چگونه از وجود آن روزنامه دیواری خبردار شده بود؟ بر اساس منابع رسمی این خانم نی بود که از طریق دو تن از نزدیکترین دوستان مائو یعنی «کانگ شنگ» رئیس شیطانصفت سرویسهای مخفی و همسرش «کائو ایو» وی را از آن روزنامه دیواری باخبر کرده است. اما خانم نی این مساله را تکذیب میکند و ادعا دارد که گروهی از دوستان وی به تنهایی آن روزنامه را تهیه کرده و نمیداند که چگونه خبر به مائو رسیده است. این افراد نخست با همسر کانگ شنگ که در آن زمان عضو کمیته مرکزی کارگروه حزب در دانشگاه بیدا بوده است تماس میگیرند. خانم نی میگوید: «آنها از همسر کانگ پرسیده بودند که آیا انتقاد از مدیر دانشگاه در یک روزنامه دیواری خلاف اصول حزب است یا نه؟ ما میخواستیم در این مورد مطمئن شویم.»
روز اول ژوئن خانم نی به ملاقات مادر بیمارش در بیمارستان شیه پکن واقع در خیابان مرکزی وانگ فوجینگ میرود. هنگام ترک بیمارستان در ساعات پایانی شب ناگهان دستورات تازه مائو را از طریق بلندگوهای نصب شده در خیابان میشنود: «هنگامی که نام خود را از این بلندگوها شنیدم وحشت کردم.» اما سپس میشنود که شخص مائو از وی به عنوان ناشر «نخستین روزنامه دیواری مارکسیستی» تقدیر میکند: «این روزنامه در حکم مانیفست کمون پاریس است که امروز در چین منتشر میشود و همان اهمیت را دارد.»
در همان ساعات پایانی شب خانم نی به خوابگاه بازمیگردد و با استقبال گرم دانشجویان روبرو میشود. نام مدیر لو در آن ساعات در فهرست «عناصر سیاه» جای گرفته بود. البته بعدها خانم نی به خاطر آنچه که بر سر مدیر لو آورده بود شرمنده شد. در سال ۲۰۰۲ قصد داشت که مدیر لو را قبل از مرگش ملاقات و از او عذرخواهی کند اما خانم نی حتی در این مورد نیز به خودش اطمینان نداشت. او انکار نمیکند که در آغاز کار از آن شور انقلابی لذت میبرده و از اینکه رهبر کمیته انقلاب در دانشگاه بیدا شد خوشحال بوده است. خانم نی در همان زمان به معاونت ریاست شعبه حزب در پکن میرسد و به عنوان سرکرده پنج رهبر دانشجویی به محفل مائو راه مییابد.
هنگامی که گاردهای سرخ در همه جا وحشت پراکنده و خونریزی را به نهایت میرسانند، خانم نی استعفا میدهد اما درخواست استعفای وی از سوی جیانگ کیونگ همسر مائو و همینطور چوئن لای رد میشود زیرا خانم نی در آن زمان به شخصیتی نمادین بدل شده بود: «بر پشت یک ببر سوار بودم و امکان پیاده شدن نداشتم.»
صبح روز ۲۸ ژوئن سال ۱۹۶۸ مأموریت خانم نی به عنوان یکی از بلندمرتبهترین فرماندهان سرخ انقلاب فرهنگی پایان میگیرد. از وی و دو تن دیگر از رهبران دانشجویی خواسته میشود که رأس ساعت دو صبح در تالار بزرگ خلق در پکن حضور به هم رسانند. این بار مائو آنها را دعوت نمیکند بلکه آنها را احضار کرده بود. دیکتاتور چین در این ملاقات برای این به اصطلاح درباریان سرخ خود سخنرانی کرد و گفت که ۳۰ هزار مرد را به عنوان کارگزار به دانشگاه شینگهوآ اعزام کرده تا در آنجا نظم برقرار کنند.
فراکسیونهای گاردهای سرخ از یکصد روز پیش از آن با سلاح گرم علیه دانشجویان وارد عمل شده و پنج نفر را کشته بودند. کارگروههای دانشجویی نیز با اعزام نمایندههای خود از مردان پشت صحنه این «ضد انقلابیون» شکایت به مائو بردند و مائو در پاسخ گفته بود: «آن دست سیاه پشت پرده خود من هستم.»
از دختر محبوب مائو تا یک زندانی
هنگامی که مائو ۷۳ ساله بود از خانم نی که ۴۶ سال داشت با عنوان «بودای پیر» یاد کرد. او دیگر به گاردهای سرخ نیازی نداشت. بیست میلیون دانشجو و دانشآموز از شهرها به روستاها و مناطق مرزی اعزام شدند. خانم نی بازداشت و در سال ۱۹۶۹ برای یک سال به مزارع دولتی اعزام شد. اما در همان حال در نهمین کنگره حزب در سال ۱۹۶۹ شرکت کرد تا به این صورت مردم دنیا متوجه ازهمگسستگیها و اختلافات در چین نشوند.
خانم نی میگوید که هشت سال از ۱۰ سال انقلاب فرهنگی را تحت نظر بوده و پنج سال را در زندان گذرانده است. در سال ۱۹۸۳ بار دیگر محاکمه و به ۱۷ سال زندان محکوم شد. قربانیان اعاده حیثیت شده انقلاب فرهنگی او را نماد انقلاب فرهنگی میدانستند اما سه سال بعد یعنی در سال ۱۹۸۶ بود که به هر حال خانم نی از زندان آزاد شد و نه تنها شهروندی چین را کسب کرد بلکه از بیمه بازنشستگی و درمان نیز برخوردار شد. در حال حاضر او هر ماه ۶ هزار یوآن (معادل ۸۵۰ یورو) حقوق میگیرد.
با این حال رهبران حزب در پکن به هیچ عنوان نمیخواهند که در مورد انقلاب فرهنگی بدانند. این ملت ظاهراً هنوز هم باید یک دنیای زیبا و تازه را در رویاهای خود داشته باشد و گذشتههای نفرتانگیزی مانند انقلاب فرهنگی که بر اساس آمار رسمی ۱۰۰ میلیون نفر طی آن مورد پیگرد و آزار قرار گرفتند حتی در برنامههای درسی مدارس نیز جایی ندارد و هیچ کس نباید در ملاءعام در مورد آن صحبت کند. در آن دوران انقلاب فرهنگی حداقل یک میلیون نفر جان خود را از دست داده و بیش از سه میلیون نفر به زندان افتاده و بعدها اعاده حیثیت شدند. در میان این افراد نام ۴۱۱ کارشناس خارجی شاغل در چین نیز دیده میشود، آنها نیز قربانی جنون رهبران چین شده و به اتهام جاسوسی به زندان افتادند.
بررسی و مطالعه بر روی آن انقلاب فرهنگی که منجر به از دست رفتن مشروعیت مائو و حزب حاکم شد در حکم یک تابو است. یان لیانکه، مورخ چینی از این تابو با عنوان «فراموشی دستوری حکومتی» یاد میکند. لئو شیااوبو، برنده جایزه صلح نوبل قبل از آنکه به جرم تدوین منشور شهروندی موسوم به منشور ۸۰ به یازده سال زندان محکوم شود، در سال ۲۰۰۶ نوشت: «انقلاب فرهنگی در چین از مدتها پیش ادامه دارد همچنان که از مدتها پیش نامرئی است. چنانچه تسویهحساب لازم و ضروری با گذشته انجام نگیرد، حتی این میزان عظیم ثروت مادی نیز نمیتواند از چین یک جامعه سالم بسازد.»
آیا بار دیگر شاهد انقلاب فرهنگی در چین خواهیم بود؟ خانم نی پاسخی برای این پرسش ندارد اما این را میداند که مائو به این دلیل توانست چین را به آتش بکشد زیرا سراسر این سرزمین پر از سنگ آتشزنه بود: «آیا امروز هم به اندازه کافی از این سنگها در این کشور وجود ندارد؟»
منبع: دی ولت
نظر شما :