پرونده سقوط سی-۱۳۰ هرگز بازخوانی نشد
گفتوگو با امیر سرتیپ مصطفی توتیایی
تاریخ ایرانی: امیر سرتیپ مصطفی توتیایی از نیروهای مذهبی و انقلابی ارتش در قبل و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی است؛ چهرهای که در متن حوادث ارتش در دوره انقلاب حضور داشته و از آن دوران خاطرات فراوان و شنیدهنشده بسیاری دارد. توتیایی از دوستان شهید یوسف کلاهدوز (از اعضای گارد جاویدان و قائممقام سپاه) تا روز شهادت وی بود و ناشنیدههای زیادی از او در ذهن دارد. به دلیل جایگاه وی در نیروی زمینی ارتش و همچنین اطلاعش از جریانهای نفوذی در ارتش بعد از انقلاب، با وی گفتوگویی ترتیب دادیم که شرح آن در پی میآید؛ بخشهایی از این مصاحبه در مستند بازخوانی سقوط هواپیمای ۷ مهرماه ۱۳۶۰ استفاده شده است.
***
اگر اجازه بفرمایید، بحث را از ارتش در روزهای منتهی به پیروزی انقلاب اسلامی شروع کنیم. چه شد که ارتش شاه با آن توان نظامی و پتانسیل، نزدیک به ۵۵۰ هزار نیروی آموزشدیده، در مدت کوتاهی فروپاشید و نتوانست انقلاب را مهار کند؟
ارتش از مهمترین بخشهای تاریخ معاصر کشور ماست که کمتر به آن توجه شده است. به هر حال ارتش در قبل از انقلاب رکن رکین نظام شاهنشاهی بود و برای شخص محمدرضا شاه اهمیتی فوقالعاده داشت تا حدی که خود او آموزش نظامی دیده و علاقهمند به ارتش در حوزههای سهگانه زمینی، هوایی و دریایی بود. دوستان نزدیک شاه مثل حسین فردوست نیز نظامی بودند. روسای ساواک هم همگی از ارتش به ساواک رفته بودند. تیمور بختیار، نخستین رئیس ساواک، درجهدار ارتش بود، روسای بعدی ساواک مانند نصیری، مقدم و... نیز همگی از ارتش رفته بودند. این نشان میدهد که رکن رکین امنیت در زمان شاه، ارتش بوده است.
بودجه کلانی هم به ارتش اختصاص داده میشد، به عنوان مثال سیستم نیروی هوایی در دهه ۵۰ و تا پیش از انقلاب هزینه بسیار سنگینی برای کشور داشت؛ اما نو و بهروز شده بود و تماما زیر نظر مستشاران آمریکایی کنترل میشد. نیروی دریایی و زمینی هم به همین ترتیب بود؛ اما این ارتش منظم از بطن مردم بود. فرزندان ملت بودند که در ارتش خدمت میکردند و یا دوره سربازیشان را میگذراندند.
زمانی که جوشوخروش انقلاب اسلامی به راه افتاد، این ارتش که از دل مردم برآمده بود، امام(ره) را به عنوان رهبری انقلاب پذیرفت و به سرعت به ملت پیوست؛ لذا نمیبینید که در آن دوران، ردههای پایینتر ارتش علیه مردم اقدام کرده باشد یا مثلا سعی کند در مقابل صفوف مردم بایستد و آنها را بکشد یا زخمی کند. البته در مورد درجهداران اصلی ارتش متاسفانه اینگونه نبود. بالاخره فردی همانند قرهباغی، رحیمی، طوفانیان، ناجی، اویسی و... از تیمساران ارتش شاه بودند؛ اما بدنه ارتش متدین و به ایران و اسلام وفادار بود. این وفاداری را هم در انقلاب نشان داد و هم در دوران دفاع مقدس؛ ارتش چند هزار شهید، مجروح و جانباز تقدیم اسلام و ایران کرد. ارتش به عنوان ستون فقرات شاه، وقتی به بدنه انقلاب پیوست، کمر شاه نیز شکست و انقلاب به سرعت به پیروزی رسید.
برسیم به روزهای بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، زمانی که دولت موقت روی کار آمد، تیمسار قرنی هم به ریاست ستاد مشترک ارتش رسید. قرنی چه دیدگاهی داشت و چگونه شخصیتی بود؟
قرنی حقیقتا انقلابی و متدین بود.
گویا شما آجودان قرنی هم بودید؟
زمانی که قرنی منصوب شد، سریعا به ستاد مشترک در چهارراه قصر تهران رفت. سالها بود که به دلیل مسائل سالهای ۳۸-۳۷ توسط شاه از ارتش کنار گذاشته شده بود و آشنایی چندانی با نیروهای ارتش نداشت. کردستان شلوغ شده بود و باید سریع به اوضاع سامان داده میشد. این هم جالب است که تا انقلاب پیروزی شد کردستان را شلوغ کردند که انقلاب آسیب ببیند؛ یعنی ما از همان هفته اول آرامش نداشتیم.
آقای کتیبه از دوستان من بود و ایشان را به عنوان فرمانده نظامی کردستان به تیمسار قرنی پیشنهاد دادم. ایشان گفت: «من آقای کتیبه را نمیشناسم. شما اگر میشناسید من حکم را صادر میکنم.» من در مورد کتیبه توضیح دادم، ایشان هم پذیرفت. بعد پرسید که «ارتباط با سنندج قطع است، چطور به کتیبه بگوییم که منصوب شده است؟» من گفتم: «کاری ندارد تیمسار، از رادیو که اعلام کنیم خبر در آنجا به گوشش میرسد.» که همین اتفاق رخ داد. کتیبه چند ساعت بعد توانست با ستاد تماس بگیرد و اعلام کرد که خبر از طریق رادیو به وی رسیده و مطیع فرامین تهران است.
قرنی با دولت موقت اختلافات جدی داشت. معتقد به رهبری امام(ره) بود و اعتقاد داشت، هرچه سریعتر باید قضایای کردستان را حل کرد و اجازه نداد که انقلاب آسیب ببیند؛ اما دولت موقت نگاه دیگری داشت. به همین دلیل فشارها بر قرنی زیاد شد و نهایتا بیش از یکی، دو ماه رئیس ستاد مشترک نبود و کنار گذاشته شد.
گویا بازرگان بعد از این اختلافات و دعواها به قرنی گفته بود: «میخواهم شما را برای سفارت ایران به اسپانیا بفرستم.» و او پاسخ داده بود: «جناب نخستوزیر، همین پیشنهاد را ۲۰ سال پیش، شاه به من داد و نپذیرفتم.» و بعد در منزلش نشسته بود.
بله قرنی با بازرگان اختلافات جدی داشت. بعد هم که سریع ترور شد و اولین شهید ترور بعد از انقلاب لقب گرفت. همین هم جالب است که چرا نخستین فردی که بعد از انقلاب ترور میشود باید تیمسار قرنی باشد؟!
برسیم به ماجرای ارتش در سالهای ۵۸ و ۵۹، ارتش در آن سالها چه حالوهوایی داشت؟
ارتش از همان روز اول توسط گروهکهای چپ مثل مجاهدین خلق، حزب توده و... زیر فشار قرار گرفته بود که باید منحل شود؛ چون ارتش دوره شاه است و ممکن است بخواهد خیانت کند. خلاصه میخواستند ارتش را متلاشی کنند؛ اما امام(ره) و افراد دلسوز دیگری همانند شهید چمران ایستادگی کردند و ارتش ماند. خیلیها آرزوی انحلال ارتش را داشتند تا از همین طریق انقلاب را نابود کنند.
اگر زمانی که جنگ رخ داد و صدام به ایران حمله کرد، ارتش نبود، چه کسی میخواست روبهروی صدام و ارتش بعث بایستد؟ سپاه که هنوز ۱۸ ماه نشده بود که تشکیل شده بود و تجربه نظامیگری نداشت، بسیج هم به معنای جدی وجود نداشت. فقط ارتش میتوانست ایستادگی کند. این خاطره تلخ را گفتم که بدانید ضد انقلابها و برخی از نادانهای داخل انقلاب با ارتش چه کردند.
ما پیش از انقلاب هم با عراق تنشهای مرزی داشتیم؛ بنابراین لشکر ۲۱ زرهی خوزستان در آن زمان بهترین و مجهزترین ارتشی بود که میتوانست بر سر بزنگاهها به خوبی ایستادگی کند، اما زمان حمله به ایران در سال ۵۹، این لشکر حتی ۲ تانک درست و مجهز هم نداشت که بتواند واکنش مناسبی نشان دهد! با بسیاری از اتفاقاتی که در آن ۱۹ ماه پس از انقلاب تا شروع جنگ بر سر ارتش درآورده بودند، ارتش به شدت ضعیف شده بود.
کودتای نوژه که دو ماه پیش از شروع جنگ لو رفت، چه تاثیری بر ارتش داشت؟
برخی معتقدند کودتای نوژه شکست خورد؛ اما شاید تعجب کنید که به جرات به شما بگویم اتفاقا کودتای نوژه موفق بود؛ چون هدفش زمینگیر کردن ارتش و پاکسازی گسترده در آن بود. این چه کودتایی بود که ما که افسر ارتش بودیم میدانستیم چه زمانی قرار است به وقوع بپیوندد و چه کسانی در آن نقش دارند؟! انقلاب که پیروز شد، ارتش شروع به ترمیم خود کرد و ارتشی نو پایهگذاری شد. عدهای که نتوانستند با این ارتش مقابله کنند و دست پشتیبان امام(ره) را از آن بردارند، کودتای نوژه را رقم زدند. نتیجه کودتای نوژه پاکسازی وسیع در دل ارتش بود. اعدام ارتشیان و احکام بازنشستگی اجباری ارتش را ضعیف کرد. ارتش با آن همه پتانسیل، تبدیل به ارتشی ضعیف شد؛ اما با این همه توانست در مقابل حمله عراق به ایران مقاومت کند. اگر ارتش نبود که صدام راحت تا اهواز پیش آمده بود.
دو مقطع مهم در جنگ وجود دارد: یکی ۹ ماه فرماندهی کل قوا توسط بنیصدر است و یکی هم فتح خرمشهر ۱۲ ماه پس از عزل اوست. این دو مقطع چه تفاوتهایی با هم دارند؟
تا زمانی که بنیصدر بود، ظاهرا مسائل سیاسی تهران اولویت پیدا کرده و جنگ به حاشیه رفته بود. در حالی که اختلافات سیاسی در تهران شدت گرفته بود، ارتش مظلومانه در جنوب میجنگید. زمانی که بنیصدر توسط حضرت امام(ره) از فرماندهی کل قوا عزل شد، گشایشها در جبهه هم آغاز شد. تابستان سال ۶۰ فصل داغ ترورها بود، اما با همان اوضاع میبینید که در مهرماه سال ۶۰ عملیات ثامنالائمه انجام و پس از یک سال حصر آبادان شکسته شد.
اما پس از همین عملیات، اتفاقی رخ داد که همه را در شوک فرو برد.
بله سقوط هواپیما.
بله سقوط هواپیمای سی-۱۳۰ ارتش در حوالی کهریزک تهران که شهیدان فلاحی، فکوری، نامجو، کلاهدوز و جهانآرا در آن بودند. به نظر شما این سقوط مشکوک بود؟
من پرونده این سقوط را نخواندهام؛ اما وقتی شواهد و قرائن را کنار هم میگذاریم میبینیم که عدهای از آن سود بردند. البته پرونده این سقوط هم به درستی بررسی نشد.
چه سودی؟
همین که سمتها در ارتش برای برخیها عوض شد و جوانهای بیتجربه و خام جانشین برخی از این شهدا در سمتهای مهم ارتش همانند نیروی زمینی و... شدند. در ارتش هر چیزی بر اساس مقررات و ضوابط است؛ حتی یک روز خدمت بیشتر در تعیین رتبه و درجه اهمیت دارد؛ اما بعد از آن حادثه، ارتش دچار آشفتگی شد. به علاوه اینکه جنگ هم طولانی شد. شک نکنید اگر افراد پختهای چون فلاحی، فکوری و کلاهدوز به شهادت نمیرسیدند، جنگ آنقدر طولانی و فرسایشی نمیشد.
نقش نفوذیها را در ارتش پس از انقلاب چطور میبینید؟
بسیار پررنگ و جدی.
فکر میکنید این سقوط کار نفوذیها بوده است؟
در مورد دو گروه در زمان انقلاب حساسیت وجود داشت: یکی سازمان مجاهدین خلق یا منافقین و یکی هم حزب توده. اما در مورد دو سازمان هیچ اقدامی نشد: یکی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و دیگری گروه «هدف» مهدی هاشمی. به ویژه این گروه هدف در ارتش نفوذ چشمگیری داشت. نمیدانم چه اتفاقی افتاد که در مورد این دو سازمان حساسیت خاصی وجود نداشت تا سالها بعد که مشخص شد اهداف این گروهها چه بوده است و تازه در مورد آنها هم حساسیت به وجود آمد.
آقای حاتمی در اداره دوم ارتش که منصوب دولت موقت بود به هیچ عنوان ستاد مشترک را قبول نداشت و به شدت به سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی نزدیک بود. آقای مسعود کشمیری [مسئول انفجار دفتر نخستوزیری] توسط آقای حاتمی به ارتش رفته بود، بعد از طریق سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی رشد کرد، به ریاستجمهوری رفت و ۸ شهریور ۶۰ را آفرید. این تاملبرانگیز نیست؟! اما هیچگاه به درستی به اینها رسیدگی نشد.
پس به نظر شما سقوط آن هواپیما در ۷ مهرماه ۱۳۶۰ کاملا مشکوک بوده و میتواند به درصد بالایی عمدی باشد؟
بله، به نظر من کاملا مشکوک است. هیچگاه به درستی بازخوانی نشد. خود این موضوع که در اوایل پیروزی انقلاب و به ویژه از سال ۱۳۶۰ به بعد اتفاقات مشکوکی در کشور رخ داد و هیچگاه هم درست به آنها پرداخته نشد، مشکوک است. چرا پرونده انفجار دفتر نخستوزیری درست بررسی نشد؟ چرا ترور آیت درست بررسی نشده است؟ چرا سقوط هواپیمای فلاحی و فکوری و ... بازخوانی نشده است؟ اینها همه جای سوال است. به نظر من باید به همه اینها توجه کرد. مسائلی که به ویژه در سال ۶۰ رخ داد، مسائل کلیدی و تعیینکنندهای بود که تاریخ را تغییر داد.
نظر شما :