محسن رضایی: با صیاد شیرازی اختلافنظر تخصصی داشتم/ بنیصدر معتقد بود که باید به سبک اشکانیان بجنگیم
در آستانه فرارسیدن سالروز حماسه با شکوه آزادسازی خرمشهر به منزل محسن رضایی فرمانده وقت کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی رفتیم و گفتوگویی را با وی انجام دادیم که در زیر بخشهای مرتبط با حماسه خرمشهر و دفاع مقدس را میخوانید:
به عنوان نخستین سئوال چرا روز سوم خرداد را روز مقاومت نامگذاری کردند؟
کسی با ما مشورت نکرده بود که این روز روز مقاومت باشد! شاید اگر مشورت میکردند ما میگفتم که نام این روز را روز پیروزی و فتح بگذارند، زیرا روز سوم خرداد روز آزادسازی خرمشهر است و تقریبا میتوان گفت که استراتژی غرب در این روز در قبال جنگ بطور کلی شکست خورد یعنی اصلا آزادسازی خرمشهر شکستی استراتژیک بود نه شکست تاکتیکی. به عبارتی دیگر میتوان گفت که عراق در یک نقطه در آنجا شکست نخورد بلکه کل اهدافش در جنگ با آزاد سازی خرمشهر باطل شد و با آزادسازی خرمشهر ایران پیروز شد.
البته ماه اول جنگ عراقیها فکر میکردند خرمشهر را چند روزه میگیرند در حالیکه مردم ۳۴ روز مقاومت کردند اما از یک بعد دیگر میتوانیم مقاومت را تفسیر کنیم که من میپسندم اسم این روز مقاومت باشد. مقاومت در قاموس ملت ایران و شیعه به نحوی معنای پیروزی میدهد یعنی ایستادگی در مقابل دشمن و ناکام کردن دشمن اگر مفهوم مقاومت از این بعد باشد من آن را میپسندم و دلیلش این است که ما در چنین ایامی توانستیم در اثر ایستادگی که بخرج دادیم بالاخره خرمشهر را آزاد کنیم و دشمن شکست خورد و مقاومت ما همراه با پیروزی شد.
یکی از سئوالاتی که تاکنون کمتر مطرح شده این است که چرا اساسا چرا ما خرمشهر را از دست دادیم، در این رابطه توضیح بدهید.
وقتی جنگ شروع شد، خرمشهر نزدیکترین شهر به مرز پس از قصر شیرین، بزرگترین شهر مرزی ایران و بندری استراتژیک بود. دشمن از سمت اروند رود ۵۰۰ متر با خرمشهر فاصله داشت با این حال رود بزرگ اروند حائل بین ایران و عراق بود. از سمت مرز خشکی هم حدود کمتر از ۲۰ کیلومتر تا خرمشهر فاصله داشت. بنابراین نزدیکی شهر خرمشهر یکی از عوامل سقوط خرمشهر بود.
عامل دیگر این بود که نیروهای رسمی و نیروهای مسئول در لب مرز دفاع مستحکمی نداشتند لذا در همان ساعات اولیه مرز فرو ریخت و مرز شکسته شد و دشمن خیلی زود توانست به اطراف شهر خرمشهر برسد و ارتباط بین اهواز با خرمشهر قطع شد و بطوریکه دشمن خود را به حوالی شهر رساند.
از این لحظه به بعد یک مقاومت مردمی و انقلابی در خرمشهر شکل گرفت حتی ارتشیهایی هم که در خرمشهر بودند ارتشیهای حزب الهی و انقلابی شامل تعدادی تکاوران نیروی دریایی بودند که در کنار سپاه و بسیج مردمی جنگیدند و در کنار هم مجموعهای ادغام شدهای را تشکیل داده بودند که وجه غالب آن وجه انقلابی و مردمی بودن آن بود، البته این هم به دلیل کمبود امکانات و ساز و برگ تا یک حدی میتوانستند بجنگند بطوریکه امکانات و تسلیحات نظامی بقدری کم بود که فشارها را اضافه کرد.
عامل سوم در سقوط خرمشهر این بود که آقای بنی صدر معتقد بود که ما باید به سبک اشکانیان بجنگیم یعنی زمین بدهیم دشمن را به داخل بکشانیم و زمان بدست بیاوریم و بعد از آن به دشمن هجوم ببریم خود این موضوع هم در عدم حمایت و توجه به جبهه خرمشهر و یا در عدم ارسال تجهیزات و مهمات موثر بود. وقتی یک فرمانده نظامی کنار بنی صدر میگوید خرمشهر ارزش نظامی ندارد خب معلوم است که به اندازه کافی هم به آنجا اسلحه و مهمات نمیدهند و وقتی چنین اعتقادی در برخی افراد وجود داشته باشد اینطور میشود.
به هرحال همه این عوامل دست به دست هم داد و موجب سقوط خرمشهر شد. با این حال ۳۴ روز مقاومت شبیه یک معجزه بود چون ارتش عراق با تمام قدرت آمده بود که خرمشهر را بگیرد ولی یک مقاومت مردمی ۳۴ روز ارتش رژیم بعث عراق را متوقف کرد و نتوانستند وارد خرمشهر شوند بعد از آن ترفندهای خیلی گسترده مثل بمبارانها توانستند شهر خرمشهر را تصرف کنند.
پس بر این اساس چون ارتش به سپاه سلاح و مهمات نمیداد نتوانست با دشمن مقابله کند؟
در آن مقطع سپاه مسئولیت نظامی در مرزها نداشت و سپاه بعد از اینکه نیروهای رسمی نتوانستند کاری انجام دهد وارد جنگ شد و پیش از این هم که وارد جنگ میشد بصورت داوطلبانه بود و اساس سپاه به این دلیل وارد جنگ شد که در آن مقطع شهرها داشت توسط دشمن بعثی اشغال میشد، ضمن اینکه در آن زمان سپاه تجهیزات بسیار سبکی داشت، یعنی سپاه توپ و تانک و گردان رزمی، تیپ و لشگر نداشت.
سپاه در حقیقت یک نیروی شبهانتظامی انقلابی بود که نه ساز و برگ نظامی داشت و نه سازمانهای رزمی، اما با این حال تعداد کمی که توپهای ۱۰۶ در اختیار داشت توانست به بهترین شکل کار خود را انجام دهد، البته در آن زمان من فرمانده سپاه نبودم ولی فرمانده وقت سپاه تجهیزات و امکانات را به جبهه خرمشهر فرستاده بود.
آیا این درست است که در آن زمان دعواهایی بین فرماندهان شکل گرفت که چه کسی زودتر وارد خاک خرمشهر شده است و حتی شنیده شده بنوعی دعوایی بین شهید خرازی و شهید متوسلیان بوده که کدام یک زودتر وارد خرمشهر شدند نظر شما در این رابطه چیست؟
اولا این حرفی را که میزنند من تائید نمیکنم. اصلا دوستان ما در آن زمان طوری بودند که حتی از مصاحبه کردن فرار میکردند. بارها خبرنگاران به نزد من میآمدند و گله میکردند که اینها (فرماندهان) نمیگذارند، با آنها مصاحبه کنیم و اجازه فیلم برداری نمیدهند و اینها چیزهایی است که بعد از جنگ درست شده است و اصلا چنین چیزی در آن مقطع نبود، ولی با این وجود در فتح خرمشهر ۴ الی ۵ نفر موثر بودند. شهید احمد کاظمی، شهید حسین خرازی، احمد متوسلیان و شهید حسن باقری در فتح خرمشهر موثر بودند.
این افراد یگانهای شهادت طلبی داشتند که به بخشهای مختلف شهر حمله میکردند تا شهر را آزاد کنند یا در رسیدن به خرمشهر و عبور از کارون خیلی موثر بودند. بعضی از فرماندهان در شهر مسئولیتی نداشتند اما بعنوان جناح گرفتن که دشمن نتواند از بالا حمله کند خیلی موثر بودند و از نظر فرماندهان اداره کننده آقای رشید، آقای رحیم صفوی و آقای شمخانی در قرارگاه مرکزی به من کمک میکردند و در آزادسازی خرمشهر موثر بودند.
با همه این حرفها برای ثبت در تاریخ بفرمائید چه کسی زودتر از بقیه وارد شهر شد؟
همانطور که گفتم سه نفر بودند شهید احمد کاظمی، احمد متوسلیان و شهید حسین خرازی.
یعنی واقعا همه این سه نفر با هم وارد خرمشهر شدند؟
بله چون شهر که فقط یک دروازه نداشت که همه بخواهند از آن وارد شوند بلکه این عزیزان باید یک خط ۱۰ کیلومتری را میشکستند تا وارد خرمشهر شوند یعنی این سه لشگر پا به پای همدیگر حمله میکردند و با هم وارد شهر خرمشهر شدند البته لشگرهای این سه نفر چون آنها تقریبا نزدیک ساعت ۹ صبح وارد شهر شدند و من هم تقریبا ساعت ۱۰ رفتم که مطمئن شوم و به تهران خبر بدهم تا مارش پیروزی را بزنند متوجه شدم قبل از من شهید احمد کاظمی، احمد متوسلیان و شهید حسین خرازی وارد شهر شدهاند. میگفتند بچههای ما در خانههای اطراف شهر هستند یا برخی از آنها میگفتند ما وارد پاسگاه پلیس شدیم. به هرحال با فاصله خیلی کم از همدیگر وارد خرمشهر شدند.
بعد من رفتم چک کردم البته ماشین ما را بمباران کردند چون هواپیمای عراقی بصورت شیرجه به سمت ما هجوم آورد و بمب را در فاصله ۵۰ متری ما به زمین انداخت، بطوریکه دو نفر که در نزدیکی ما سوار موتور بودند در جا شهید شدند و بعد از اینکه مطمئن شدم شهر آزاد شد به حاج احمد آقا گفتم که شهر خرمشهر آزاد شد و دوستان میتوانند تبلیغات را شروع کنند.
آیا در آن زمان امام پیام خاصی به شما دادند؟
نه اما بعد از اینکه رفتم نزد امام ایشان خیلی شاداب بودند و در طول عمرم که با امام ارتباط داشتم هیچگاه امام را به این شادابی ندیده بودم و ایشان خیلی دعا کردند.
اگر بخواهید نام چند شخصیت مهم را غیر از حضرت امام ببرید که به سپاه کمک کردند نام چه کسانی را خواهید برد؟
در آن زمان امام مستقیما جنگ را اداره میکردند و مسئولان سیاسی کشور مسئولیت مستقیم در جنگ نداشتند و بعد از آزادی خرمشهر و عملیات رمضان است که ستاد اداره جنگ در تهران تشکیل شد اما قبل از آن خود امام جنگ را اداره میکردند و البته هم مقام معظم رهبری هم آیت الله هاشمی رفسنجانی در هدایت جنگ و حمایت از رزمندگان خیلی موثر بودند. بعد از آزادی خرمشهر هم که آقای هاشمی مسئولیت گرفت به جبههها و قرارگاهها میآمد و حضور مستقیم پیدا میکرد.
سهم سپاه و ارتش در این پیروزی به چه میزان بود؟
این دعوا دعوای بیخودی است که بین ارتش و سپاه بوجود آمده است و نباید افتخارات ملی سیاسی شود ضمن اینکه هم ارتش و هم سپاه هر دو با هم تحت فرماندهی مشترک میجنگیدند بطوریکه من با برادر صیاد با همدیگر عملیاتها را اداره میکردیم. به هرحال لشگرهای ارتش لشگرهای سپاه پابه پای هم جلو میرفتند حتی اختلافاتی هم که بعدا بوجود آمد کمتر در عملیات آزادسازی خرمشهر داشتیم. یعنی اختلاف نظرهایی که وجود داشت همه تا قبل از شروع عملیات حل شده بود و بصورت مشترک وارد عمل شدیم.
میخواهید بگوئید اختلاف نظر بین شما و شهید صیاد شیرازی وجود داشت؟
بله اختلافنظر تخصصی وجود داشت چون به هرحال دو تخصص متفاوت بودیم البته فرق اختلافات تخصصی با اختلافات سیاسی این است که اختلافات تخصصی باعث تقویت عملیات میشود یعنی عدهای از یک بعد موضوع را میبینند و نکاتی را تذکر میدهند و عده دیگری از بعد دیگر موضوع را میبینند و تذکرات لازم را میدهند، لذا فرماندهان اگر اختلافات تخصصی داشته باشند بهتر میتوانند تصمیم بگیرند تا اینکه همه یک حرف بزنند. البته شاید در عالم سیاست تک صدایی در یک حزب و یا یک جبهه چیز خوبی باشد اما در صحنه عمل اگر همه یک حرف بزنند مسئله خطرناک میشود و حتی موجب گمراهی میشود. چندصدایی تخصصی و کارشناسانه اصلا رحمت است و باعث ارتقاء بهره وری و پیشرفت در کارها میشود.
اختلافات میان ارتش و سپاه درباره طرح حملهای بود که شهید باقری طراحی کرده بود؟
شهید باقری هم یکی از طراحان عملیات بود، چون ما در آنجا دو تیم طراح داشتیم که آقای رشید، آقای رحیم صفوی و شهید باقری از طرف ما و آقای قویدل، آقای مفید و آقای قرایی از طرف شهید صیاد شیرازی کار میکردند. بعد این ۶ نفر طرحهای عملیاتی خود را میآوردند و به من و برادر صیاد میدادند ما پس از شنیدن استدلالهای آنها مینشستیم و طرح نهایی را تصویب و ابلاغ میکردیم.
در آن زمان تیم ارتش در عبور از کارون ابهام داشت و پس از قبول کردن آن ایده، عبور از کارون را برای همان شب عملیات پذیرفتند اما بچههای سپاه میگفتند که باید زودتر از کارون عبور کنیم که بالاخره سرانجام آنها طرح سپاه را قبول کردند.
با توجه به اینکه ارتش به لحاظ سابقه و تجربه آکادمیک خود را نسبت به سپاه برتر میدید بطور طبیعی نباید نظرات سپاه را میپذیرفتند آیا میتوان گفت نقش شهید صیاد در همکاری ارتش با سپاه موثر بود؟
بله وجود شهید صیاد شیرازی در این مورد بسیار موثر بود و اگر شهید صیاد نبود شاید بعد از عملیات ثامنالائمه یعنی در عملیات طریقالقدس وحدت نیروها سخت بود. در حقیقت آمدن شهید صیاد یک ماه بعد از اینکه من فرمانده سپاه شدم کمک کرد تا توانستیم ارتش و سپاه را کنار هم بگذاریم و با هم هماهنگ کنیم. قبل از اینکه شهید صیاد بعنوان فرمانده نیروی زمینی معرفی شود ما در سپاه یک اتاق مشاور عملیاتی به ایشان داده بودیم که شهید صیاد با آقای حسن دانایی و یک تیمی داخل ستاد مرکزی سپاه کارهای مشاوره عملیاتی را انجام میدادند. چون آقای بنی صدر ایشان را عزل کرده و از ارتش بیرون کرده بود در حقیقت سپاه پشتیبان ایشان بود. در آن نامهای هم که بنی صدر به آقای منتظری نوشته بود از اینکه سپاه از ایشان حمایت میکند گله کرده بود.
ارزیابی شما از اقدام دولت عراق علیه منافقین چیست؟
منافقین قبل از سقوط صدام با مردم عراق خیلی جنگیدند بطوریکه بسیاری از دوستان آقای مالکی نخست وزیر و طالبانی رئیس جمهور عراق را به شهادت رساندند و حتی با سپاه بدر عراق هم جنگیدند. بعد از سقوط صدام هم به فعالیتهای تروریستی میپرداختند، لذا دولت عراق نه به عنوان اینکه اینها علیه دولت ایران هستند و جنگیدند بلکه دولت عراق یکی از دشمنان سخت خود را منافقین میداند، بنابراین طبیعی است که نمیتوانند دشمن خود را در کنار پایتختشان ببینند آن هم حدود ۲ الی ۳ هزار نفر مسلح و مجهز و اصولا عراقیها ناراحت بودند که چرا آمریکائیها اینها را کنار بغداد نگهداشتهاند و نگران بودند که ممکن است هرلحظه آنها به شهر بغداد بریزند و با کمک بعثیها و امریکائیها کودتا کنند، بنابراین ترس از کودتا و اقدامات تروریستی باعث شد که دولت عراق به پادگان اشرف حمله کند.
آیا مسئولان عراقی نباید این عناصر تروریستی را تحویل ایران بدهند که بتوان آنها را در دادگاه عدل محاکمه کرد؟
اگر دولت ایران فعال شود میتواند طبق قرارداد استرداد مجرمین منافقین را از عراقیها تحویل بگیرد، البته دولت ما باید از طریق وزارت امور خارجه در این رابطه تلاش بیشتری انجام دهد و برای تک تک آنها دادگاه تشکیل دهد و حکم قضایی صادر کند و آنها را از عراق مطالبه نماید.
در خصوص دریافت غرامت از عراق نظرتان چیست؟
تا دو سال پیش بودجه دولت عراق در چارچوب طرح غذا در مقابل نفت بود و بودجه عراق در اختیار سازمان ملل بود که در آن زمان دولت میتوانست تلاشهایی انجام دهد تا غرامت جنگ تحمیلی را از سازمان ملل دریافت کنیم اما متاسفانه بنا به دلائلی این کار صورت نگرفت. الان هم که بودجه کشور بعهده دولت عراق افتاده دولت ما میتواند غرامت را از آنها مطالبه کند، البته این مطالبه میتواند در چارچوب طرحهای اقتصادی مثل سرمایه گذاریهای مشترک باشد یعنی با همان میزان غرامت در حوزههای نفتی مشترک سرمایه گذاری کنیم. به نظر من این کار اجرایی است چون طرحهای عملیاتی در این رابطه وجود دارد که میتوان از آنها استفاده کرد.
منبع: خبرگزاری مهر
نظر شما :