از سقوط تا فتح خرمشهر در گفتوگو با رحمان نظام اسلامی
مجید یوسفی
سید محمد رحمان نظام اسلامی مجری نامآشنای تلویزیون ایران، اگرچه در آن روزها نوجوانی ۱۷ ساله بود، اما در کنار آن پنج هزار تن از مردمان مظلومی بود که با چنگ و دندان از شهر خود دفاع کردند و به رغم بیمهریها و نامرادیهای روزهای نخست جنگ در شهر ماندند و خود تاریخ سرنوشتسازی را رقم زدند که بخشی از اجزاء بزرگتری از یک حماسهای ملی بود. نظام اسلامی در گفتوگو با «تاریخ ایرانی» از سقوط و مشکلات مقاومت و فتح خرمشهر در سوم خرداد ۱۳۶۱ میگوید.
***
یکی از ابهاماتی که همیشه درباره تصرف و سقوط خرمشهر و سپس فتح آن از سوی مدافعین شهر مطرح بوده اینست که جمعیتی که در داخل شهر ماندند و از خرمشهر دفاع کردند چه تعداد بودند و این تعداد چه امکاناتی داشتند که توانستند در برابر آن خیل عظیم نیروهای زرهی عراق مقابله کنند؟ آنچه که به این ابهام ابعاد متفاوتی میدهد این است که این مقاومت ۳۴ روز ادامه پیدا میکند بنابراین این عده باید آذوقه و مهمات کافی میداشتند؟
برای روشن شدن این ابهام باید به چند نکته توجه داشت. اولا اینکه شروع جنگ در خرمشهر در ۳۱ شهریور ۵۹ نبود. اساسا جنگ یکباره روی نداد. در واقع اگر در تاریخ انقلاب اسلامی ۳۱ شهریور را رسما روز آغاز جنگ تحمیلی بیان کردند این تاریخ رسمی بمباران فرودگاههای کشور ماست. مناطق مرزی کشور همانند خوزستان و نقاطی در کردستان از ماهها قبل شاهد درگیریهای پراکنده بود. حالا چگونه این درگیریهای نظامی شکل گرفت؟ ما هر روز در پاسگاه خین، مومنی، دهکده ولیعصر شاهد درگیری مرزی بودیم. همکلاس دوران نوجوانی من جعفر موسوی اساسا خیلی قبلتر از ۳۱ شهریور در منطقه مرزی به شهادت رسید. پیش از آغاز جنگ، پروازهای شناسایی عراق معمولا بر فراز شهر خرمشهر وجود داشت. شاید بد نباشد که بدانید مردمان خوزستان معمولا یک رسمی دارند که شبها در بالای بام خانه خود میخوابند. در ماههای شهریور و مهر زمانی که شبها کمی خنک میشد و نیازی هم به کولر نبود، مردم در بالای بام منزل خود میخوابیدند و شاهد بودند که بارها هواپیماهای شناسایی و جنگی بر فراز شهر به پرواز در میآمدند و مشغول گشتزنی بودند.
این پروازها دقیقا در چه تاریخی روی میداد؟
اینها دقیقا قبل از ۳۱ شهریور روی میداد. بنابراین همانطور که عرض کردم درگیریهای مرزی در اطراف شهر وجود داشت و با بمباران هوایی که ۳۱ شهریور به فرودگاههای ما شد رسما حمله سراسری نیروهای عراقی به ایران آغاز میشود. این حمله سراسری در خرمشهر توسط نیروهای زرهی صدام شکل میگیرد. بنابراین چندین لشکر با عبور از پل نو وارد مناطق شهری شدند.
تصویری از اجزای شهر ارائه میدهید؟
منطقه محل عبور نیروهای زرهی از پل نو بود. شما در خرمشهر وقتی که از مسیر صد دستگاه (منازل سازمانی کارمندی) عبور میکنید میرسید به پل نو که بعد از آن مسیری هست که به جاده مرزی برخورد میکنید. سمت چپ دهکده ولیعصر، پاسگاه خین و مومنی و نهر یوسف واقع شده است. در انتهای این جاده مرزی، به شهر بصره و پالایشگاه پتروشیمی میرسید.
این جاده در آن زمان آسفالته بود؟
بله، حمله نیروهای عراقی در ابتدا به صورت خمسه خمسه بود، یعنی گلولههایی که پنج تا پنج تا شلیک میشد. در ابتدا شهروندان خرمشهری شاهد این نوع گلولهباران بودند. برای ساکنان شهر دردناک بود، مردمی که زندگی روزانه خود را میکردند توسط این گلولههای خمسه خمسه به زمین میافتادند. منزل ما در خیابان حافظ بود. تصور میکنم که بین۱۰ تا ۱۲ مهرماه، همان روزهای نخست جنگ بود که یکی از این گلولههای خمسه خمسه روبروی درب منزل ما فرود آمد و موتورسواری که در همین خیابان در حال تردد بود مورد اصابت قرار گرفت. تکه گوشت و اجزاء بدنش به هوا پرتاب شد و بخشی از بدنش در حیاط منزل ما افتاد. یک وضعیت دردناکی برای اهل منزل بوجود آورد. هیچ وقت یادم نمیرود که پسردایی پدرم به نام حمید نظامی که هم اکنون در اهواز زندگی میکند و جانباز ۷۰ درصد است در همان روزها به منزل ما مراجعه کرد و با حالت نهیبگونه به پدرم گفت: «من نمیدانم که تو چه طرز تفکری داری، حداقل زن و بچه خودت را از شهر بیرون ببر و خودت به خرمشهر برگرد.» نکتهای که ایشان در آن روز میگفت برای من که ۱۷ سال بیشتر نداشتم خیلی ارزشمند بود. میگفت ما شهر را رها نکنیم و دو دستی به دشمن بدهیم. همه باید مقاومت کنیم. اصرار ایشان و عزیزان دیگر پدرم را مجبور کرد که خانواده را از شهر خارج کند و خودش به عنوان یک رزمنده بسیجی در داخل خرمشهر از شهر دفاع کند تا شهر بازپس گرفته شود.
آرایش نیروهای مردمی در داخل شهر چگونه بود؟
با شروع حمله نظامی عراق، نوجوانها و جوانها، افراد کمسن و سالی همانند بهنام محمدی که ۱۳ سال بیشتر نداشت با هم یکی شدند. برادر او مهدی محمدی که دو سه سال از بهنام بزرگتر بود، همکلاسی کلاس قرآن من در مسجد صاحبالزمان خرمشهر بود. روز و شب درگیر این نبرد بودیم. من یک روز از پلههای مسجد امام محمد باقر آمدم پایین و دیدم بهنام محمدی با سرنیزه کلاشینکف در حال حفر زمین است. به او گفتم: تو چرا این حد ناراحتی؟ گفت: خبر نداری؟ صالح را کشتند. منظور او سید صالح موسوی یکی از مهمترین مدافعین خرمشهر بود که هنوز هم زنده است. او از جمله نیروهای آر.پی.جیزن روزهای مقاومت بود. سید صالح به منطقه راهآهن و گمرک رفته بود و آنجا از مهمترین نقاط درگیری بین دلاوران خرمشهری با نیروهای عراقی بود. در آنجا شایعه شده بود که ایشان توسط نیروهای عراقی شهید شده است. در روزهای مقاومت معلم، مدیر، مغازهدار و مهندس همه دلاور بودند. این مهم بود که مردم منافع شخصی نداشتند. پدرم در دیزلآباد لوازم و تجهیزات خودرو میفروخت. او حتی حاضر نشد وسایل مغازه را از شهر خارج کند. همه غارت شدند.
چرا در تاریخ دفاع مقدس بهنام محمدی گاهی مهمتر از دیگر مدافعین شهر است؟
بیشتر به لحاظ سنی و اینکه خانواده او چندان تمایلی نداشت که او پس از ۳۱ شهریور در خرمشهر بماند. خانواده محمدی چندین بار او را به بهبهان بردند اما او باز هم برگشت. او همانند دلارمردانی که سن و سال و تجربه خوبی در زندگی داشتند جنگید و در نهایت در همان روزهای نخست به شهادت رسید.
درگیریها بین مدافعین شهر و نیروهای عراقی در مکان مشخصی بود یا به صورت پراکنده وجود داشت؟
در روزهای اول در مناطق گمرک، صد دستگاه و کشتارگاه صنعتی در ابتدای جاده و کنار مرز نبرد بیشتر جریان داشت. مدافعین شهر به فرماندهی جهانآرا همه بسیج میشدند، دلاورانی همانند محمد نورایی، سید صالح موسوی، بهروز مرادی و قنواتی و بچههای بسیج و نیروی دریایی و پادگان دژ خرمشهر همه در این نبرد شهری نقش تعیینکنندهای داشتند.
امکانات و تجهیزات این بچهها چه بود؟
حداقل امکانات، کمتر از ۱۰ تانک چیفتن و توپهای ۱۰۶، سلاحهای سنگینی که در خرمشهر بودند به تعداد انگشتان دست هم نمیرسید. اینها سنگینترین سلاحهایی بودند که میتوانستید پیدا کنید. اسلحه ژ۳، کلاشینکف و کوکتل مولوتف تنها اسلحههایی بود که در دست مردم قرار گرفته بود.
این نبردها به صورت روزانه بود؟ یعنی در تمام ساعات روز انجام میگرفت؟
بله، منتهای کار بچههای رزمنده در طول روز این بود که نیروهای عراقی را که در نبردهای شبانه تا میدان راهآهن پیشروی میکردند به عقب برانند. در واقع عراقیها، شبها پیشروی میکردند و رزمندهها صبح که بیدار میشدند با تهاجم همگانی آنها را از شهر بیرون میکردند.
میدان راهآهن دقیقا در کجای شهر واقع بود؟
ابتدای شهر، از طرف پل نو.
دلیل پیشروی عراقیها در شب چه بود؟
دلیل آن این بود که ما در شب پشتیبانی و اساسا امکاناتی نداشتیم. این نبرد شهری که در برخی از مواقع به نبرد تن به تن نزدیک میشد، ۳۴ روز طول کشید. این درگیری و این پیشروی و عقب راندن نیروهای عراقی ادامه پیدا کرد با اوج ددمنشی آنها که چند لشکر تا دندان مسلح با بچههای دست خالی با کمترین امکانات میجنگیدند. کوی طالقانی وقتی به اشغال عراقیها درآمد آرام آرام تسلط آنها بیشتر شد و در نهایت شهر به تصرف آنها درآمد.
من یادم هست که شلوار خاکی بسیجی که تن من بود پاره شده بود. ما نه تنها امکانات لجستیکی نداشتیم بلکه امکانات معمولی و لباس مناسب هم نداشتیم. یک روز وقتی که عراقیها را از شهر عقب رانده بودند، رفتیم گمرک شهر. ناگهان چشم من به بستههای لباس کار کارگرهای گمرک افتاد. چند بسته از آن لباسها را برداشتم که از آن لباس پارهای که داشتم خلاص شوم. در مسجد امام محمد باقر(ع) پیش از آنکه بپوشم از دوستی پرسیدم که من این لباسها را به جهت اینکه لباسهای خودم پاره شده و در شهر هم امکان دوخت و دوز نیست برداشتم که جایگزین کنم. آیا این اشکالی دارد؟ یادم هست آن دوستم در هالهای از شوخی و جدی گفت: «شاید آن عزیزی که مالک این لباسهاست چندان راضی نباشد. به نظرم این لباسها را به همان گمرک برگردانید.» در همان وضعیت ما لباسها را به گمرک برگرداندیم.
بعدها پس از سقوط خرمشهر یکی از شوخیهایی که با آن بنده خدا داشتم همین بود، میگفتم: «بیانصاف! نگذاشتی یک شلوار را من بردارم. در عوض عراقیها هزاران هزار تویوتا را بردند.» وقتی که کشتیهای عظیم در بندر خرمشهر لنگر میانداختند مردمی که در بندر فعالیت داشتند با ۴۰۰ تومان هزینه انتقال، این ماشینها را به نمایندگی تویوتا در تهران میبردند. آنها برای این ۱۰۰۰ کیلومتر ۴۰۰ تومان دریافت میکردند که ۵۰ تومان هزینه رفتوآمد میشد و ۳۵۰ هم برای آن میماند. زندگی بعضیها به این صورت میگذشت.
وقتی نظامیان عراقی آمدند این گمرک چه عاقبتی پیدا کرد؟
شاید باورکردنی نباشد. آنها همه آن اتومبیلهای انبارشده در گمرک خرمشهر را با خود بردند. هزاران تویوتا و لوازم خودرو به غارت رفت که تصورش برای ما حیرتآور است. شاید جالب باشد آن بخش از تجهیزات و اتومبیلهایی که امکان نقل و انتقال نداشت، به عبارتی آسیبدیده بود یا گلولهباران شده بود همانند درخت در فضاهای باز جاگذاری کرده بودند.
این کار چه کمکی به آنها میکرد؟
برای جلوگیری از فرود چتربازان ایرانی و یگانهای هوایی. اتفاقا یکی از عکسهای تاریخی خرمشهر این است که عراقیها ماشینهای زیادی را با جرثقیل ایستاده بر روی زمین نگه داشته بودند. در واقع حدس آنها این بود که ممکن است نیروی هوایی ایران چترباز در خرمشهر پیاده کنند، اینها را روی زمین کاشته بودند که مانع آنها شوند. این در حالی بود که نیروهای مدافع خرمشهر مثل دلاوری همانند علی نظامی اسلحهای برای دفاع از خود در اختیار نداشت. در یکی از حملات نیروی عراقی به گمرک وقتی که مدافعین عراقیها را به عقب رانده بودند از اسرا دو قبضه اسلحه بدست آمده بود که او با خوشحالی فریاد میزد که اسلحه پیدا کردم.
از سوی دیگر، وجود دختران نوجوانی که در کنار مدافعین خرمشهر در مسجد جامع میجنگیدند یا با تهیه کوکتل مولوتف به مدافعین مهمات جنگی میرساندند یا خود از بالای پشتبامها روی عراقیها میریختند بخشی از همان مظلومیت مردمی بود که تا پای جان ایستادگی کردند. افسرانی که از دانشکده امام علی(ع) به خرمشهر آمده بودند و تحت فرماندهی موسی نامجو بودند یا طلاب جوان حوزه علمیه قم و افراد داوطلبی که از گوشه و کنار کشور به خرمشهر آمده بودند تا به بچههای نوجوان و جوان خرمشهر که زیر نظر شهید جهانآرا تا پای جان ایستاده بودند یاری رسانند، آن بخش از کمبودهایی را میخواستند جبران کنند که بنیصدر از مردم مظلوم خرمشهر دریغ کرده بود. بچههای پایگاه نیروی دریایی و بچههای پادگان دژ از نیروی زمینی ارتش و بچههای نیروی انتظامی خرمشهر همه اینها مدافعین خرمشهر شده بودند.
تصور میکنید همه اینها به چه تعداد جمعیت میرسیدند؟
من بعید میدانم که همه اینها به پنج هزار نفر میرسید.
در مورد بنیصدر اقوال مختلفی وجود دارد. روایت مردم شهر از عملکرد بنیصدر چگونه بود؟
آنان عمدتا عملکرد بنیصدر را یک خیانت میدانند. مسبب سقوط خرمشهر بنیصدر بود. در دنیا مرسوم است که اگر شهری در حال سقوط است بالاترین امکانات را به آن شهر گسیل میکنند. بهروز مرادی با زیرشلواری که پایش بود، آر.پی.جی میزد. گلولههای تانک آنقدر محدود بود که ما با خست آنها را شلیک میکردیم. استانداری از فرود مستمر هیلکوپترهای ۱۳۰-c در فرودگاه آبادان جلوگیری میکرد. چشم همه شهر به جهانآرا بود و جهانآرا ملتمسانه به استانداری خوزستان و تهران که زیردست عوامل بنیصدر بود مینگریست. اما آنها اجازه کمکهای جدی نداشتند.
اگر یادتان باشد دو سال پیش دو تن از مقامات عالی کشور در مورد بنیصدر اظهارنظر جدیدی کرده بودند و هر دو در مورد بنیصدر تلویحا مدعی شده بودند که او نمیتوانست خائن باشد. چرا چنین موضعگیری مطرح شد؟
بیشتر طرز تفکری بود که مدافعین خرمشهر نام آن را «خیانت» گذاشتند. شما نمیتوانید بر طرز تفکر ناصواب، صحه بگذارید. بنیصدر یک استراتژی داشت که اگر خرمشهر سقوط کرد مهم نیست، بگذارید عراقیها بیایند داخل کشور. او مدعی بود که باید همانند ساسانیان عمل کرد.
ساسانیان چه تدبیری برای دفاع از شهرها اتخاذ کرده بودند؟
استراتژی ساسانیان این بود که بگذاریم دشمن بیایید داخل شهر و بعد غافلگیرشان کنیم. اما واقعیت این بود که استراتژی ساسانیان برای قرن بیستم پاسخگو نبود. وقتی در دنیای امروز شما میتوانید از دریای عمان موشک شلیک کنید به قلب بغداد، دیگر ابزارهای جنگی که تاکنون استفاده میکردیم منسوخ است. در جنگ خلیج فارس تا چند ماه نیروهای آمریکایی در دسترس نبودند. شما این نوع جنگ را با جنگ عصر ساسانیان نباید قیاس کنید.
برای مردمی که در داخل خرمشهر از جان و مال خود دفاع میکردند چه تدبیری اندیشیده بودند؟ مردمی که زیر بمباران گلولهها و توپها قرار داشتند؟
بنی صدر میگفت اگر خرمشهر هم از دست رفت چندان مهم نیست، بعد از چندین ماه آنها را از خاک خودمان بیرون میکنیم. او به این موضوع توجه نداشت که سقوط خرمشهر میتواند مقدمهای برای سقوط آبادان و اهواز باشد. باید توجه داشته باشید وقتی عراقیها خرمشهر را تصرف کردند تا کوی ذوالفقاریه آمده بودند. زندهیاد دریاقلی سورانی پیرمرد دوچرخهسوار که شبها در یک منطقه اوراقفروشی زندگی میکرد آن شب متوجه نیروهای عراقی شد و ۹ کیلومتر تا آبادان رکاب زد. اگر او مردم شهر را خبردار نمیکرد چه بسا آبادان آن زمان سقوط کرده بود. اینجاست که بچههای فدائیان اسلام، بچههای سپاه آبادان و مردم شهر با همکاری و همیاری ملی توانستند مانع از ورود عراقیها به شهر شوند. لابد میدانید که عراقیها از یک طرف تا پادگان حمید و از سوی دیگر تا سوسنگرد پیش آمده بودند. بنابراین اگر این مقاومت مردم خرمشهر و آبادان نبود ما حقیقتا خوزستان را از دست میدادیم. خوزستان ۲۳ هزار شهید داد. این رقم کمی نیست. من معتقدم اگر امام نبود خوزستان از دست میرفت. وقتی امام دستور میدهد که محاصره آبادان باید شکسته شود، ناگهان سپاه و ارتش مجددا نیروی نظامی جذب میکنند و با حماسه قهرمانانهای که لشکر ۷۷ خراسان و امیر سرتیپ منوچهر کهتری از خود نشان داد ما موفق به شکست حصر آبادان شدیم.
نظر شما :