سردار رشید: بنیصدر میتوانست درون نظام به حیات سیاسی خود ادامه دهد
فکر میکنید بعد از سالها میتوانیم با یادآوری فاکتورهایی که منجر به پیروزی در خرمشهر شد، به پیروزیها و پیشرفتهای دیگری برای کشور دست پیدا کنیم؟
حوادث تاریخی هویتساز هستند چه توام با شکست باشند یا همراه با پیروزی، طبیعا پیروزیها به تقویت خودباوری و انسجام ملی و هویت ملی کمک میکند و شکستها هم خالی از دستاوردهای تجربی نیستند. لذا فاکتورهای کسب موفقیت قابل الگوبرداری است. اما مشابهسازی حوادث تاریخی با حوادث جاری اگر چه به درک بهتر مخاطب کمک میکند ولی انطباق حوادث با یکدیگر صرفا یک امر تخیلی است و دور از واقعیتهاست.
مثلا چه شبیه سازیهایی در این مقطع با دوران جنگ صورت میگیرد که گلایهمند هستید؟
بهتر است وارد این مبحث نشویم.
آیا مفید میدانید فاکتورهایی که سبب پیروزی در فتح خرمشهر شد بازخوانی کنیم؟
من از شما که از نسل جدید هستید این سوال را میپرسم: شما چه سودی از طرح این قصه میبرید؟ ما که وقتی خاطرات آن زمان را مرور میکنیم احساس شادی و طراوت میکنیم ولو اینکه به آنچه میخواستیم، نرسیده باشیم افسوس هم میخوریم که چرا تا آخر خط با همسفران شهیدمان همراه نبودیم از سوی دیگر طراوت خاطرات گذشته، در تجدید حیات انقلابی ما بسیار موثر و انرژیزاست. جنگ بخشی از زندگی و وظیفه ما بوده و هست اما برای من سوال است که نسل شما برای چه دنبال این موضوع است؟
فقط برای دانستن فاکتورهای پیروزی در فتح خرمشهر است تا اگر خدای ناکرده در موقعیتی مشابه قرار گرفتیم بتوانیم از این تجربیات استفاده کنیم.
بازسازی فضای فتح خرمشهر به شناخت و بکارگیری المانهای اجتماعی نیاز دارد؛ نیاز به فضای فرهنگی و اجتماعی مناسب خود را دارد. ببینید؛ هیچ درختی در زمستان شکوفه نمیزند ولی بهار که از راه میرسد هر گیاهی، حتی علفهای هرزه هم سبز میشوند. طبیعی است هر مبحث اجتماعی را باید در بستر زمانی خودش مورد مطالعه قرار داد. از سوی دیگر امکان بازگشت زمان به عقب وجود ندارد و بازسازی حوادث گذشته در زمان حال ممکن نیست.
از آن زمان بگویید که در چه بستر تاریخی موفق به فتح خرمشهر شدیم؟ چطور جامعه ایرانی به هدف مشترکی رسید و همت کرد و از مال و جان مایه گذاشت تا به پیروزی رسید؟
موضوع جنگ به زمانی باز میگردد که انقلاب تازه به پیروزی رسیده بود و انقلاب همچنان از مبداء خود فاصله نگرفته بود. گویی بهار انقلاب ادامه داشت. طبیعتا در بهار انقلاب هر حادثهای که برای انقلاب اتفاق بیفتد تحت تاثیر عوامل به وجود آورنده انقلاب قرار میگیرد. بروز جنگ هم که خود یکی از تبعات انقلاب بود و زمان وقوع آن با زمان پیروزی انقلاب فاصلهای نداشت تحت تاثیر جو اوائل انقلاب قرار داشت. دومین موضوع، خود حادثه است که ملت یا سرزمینی که هویت یک ملت و امتی است مورد تجاوز قرار گرفته بود و دفاع در مقابل این تجاوز یک امر فطری بود. سوم اینکه روحیه انقلابی و ایثارگری که آن روزها با فرهنگ عمومی مردم در هم تنیده شده بود و امکان تفکیک نیروهای مردمی از فرهنگ ایثارگری وجود نداشت هم تاثیر فراوانی بر روند جنگ داشت. این دست عوامل موجب شده بود تا وحدت ملی تجلی ویژهای در عملیات فتح خرمشهر پیدا کند.
مدتی از انقلاب گذشته بود که جنگ شروع شد. روحیه مردم و حکومت قبل از پیروزی خرمشهر چگونه بود؟
پاسخ به این سوال نیاز به تحقیقات مفصل دارد و برای پاسخ علمی باید یک گروه پژوهشی را به کار گرفت تا این کار را انجام دهد. اما اجمالا باید بگویم: زمانی که حادثهای رخ میدهد، به میزانی که از مبانی اصولی برخوردار باشد بر حوادث پیرامونی خود اثر میگذارد. انقلاب در سال ۵۸ با مبانی مکتب سیاسی امام خمینی شروع شده و یکسال و نیم بعد این کشور تازه انقلاب کرده مورد هجوم قرار گرفته در حالی که از پتانسیل مردمی با حضور ۹۸ درصدی مردم در پای صندوقهای رای برخوردار بوده است. طبیعتا این ملت که سرمست پیروزی است و از طراوت پیروزی در شادی عمومی بسر میبرد تجاوز بیگانگان را نمیپذیرد و حتما در برابر متجاوز میایستد. همچنین اگر روند حوادث در یک جامعه نشاندهنده پیروزهای پی در پی باشد روحیه خودباوری در مردم قوت میگیرد. و در مقابل اگر دور، دور شکست باشد یا مردم دچار احساس بن بست شده باشند روحیهها متفاوت خواهد بود. ما بعد از چند عملیات موفق به آزادی خرمشهر دست یافتیم.
در آستانه پیروزی، انگیزهها و روحیه رزمندگان چطور بود؟
به جای پاسخ به شما من از شما سوال میکنم: شما به عنوان یک ایرانی مسلمان اگر کشور ایران مورد هجوم کشورهای همسایه قرار بگیرد، شما چه عکسالعملی خواهید داشت؟ یعنی میپذیرید مرزهای کشور مورد تجاوز قرار گیرید؟! مسلما نمیپذیریذ!
به نظر شما روحیه دفاعی امروز کشور مانند زمان جنگ است؟
دفاع از مرزهای کشور یک واکنش فطری و ملی است که در هر دورهای وجود دارد. هرچند که فضای جامعه امروز ما با آن روز متفاوت باشد. امروز به طور طبیعی پتانسیل مذهبی و انقلابی ملی تغییر کرده است ولی فطرت بشری که تغییری نکرده و بر اساس فطرت هر انسانی دفاع از خود را واجب میداند. دفاع از حریم یک کشور هم دفاع از خود است.
شما منکر آسیبهای وارد آمده به انسجام ملی هستید؟
اگر این روزها ابهاماتی در ذهن جامعه وجود دارد، مانع از بروز روحیهٔ دفاع ملی در برابر تجاوزگران نیست. من روحیه ایرانی را بهاری توصیف میکنم شاخصهای فرهنگ شیعی هم ترویج کننده روحیه بهاری است. از جمله ویژگیهای روحیهٔ بهاری این است که پیش بینی واکنشهای عمومی را برای طرف مقابل دشوار میکند. اگر در فضای امروزی احساس شود حس دفاعی در مردم تضعیف شده، این احساس از واقعیت تاریخی مردم ما به دور است. امروز به یمن دوران سرافرازانهٔ دفاع مقدس، ملت ما با تهدید بالفعل خارجی روبرو نیست و لذا درک واکنش عمومی در برابر تجاوز احتمالی دشوار است ولی اگر در مقابل تهاجم عینی قرار گرفتید شاخصهای دفاعی ما در آن روز با امروز فرق اساسی خواهد داشت.
به نظر میرسد انگیزه ملی و مذهبی بالاترین انگیزه رزمندگان در فتح خرمشهر بود؟
فقط انگیزه ملی مهم نیست انگیزههای فطری و دینی هم است بلکه مهمتر هم هست. متاسفانه تعریف ما از دیانت تعاریف عرفی است. معنی عرفی دیانت تنها بخشی از زندگی ما را در بر میگیرد. با این تعریف دایره دین بسیار محدود میشود، و فرع بر ملیت قرار میگیرد درحالی که حقیقت دین نه تنها فرع بر ملیت نیست بلکه حقیقت دین، تعلقات ملی را نیز در بر میگیرد.
در آغاز جنگ برای دفاع در برابر تجاوز ارتش عراق با چه موانعی روبرو بودیم؟
انگیزه دفاعی جامعه در برابر تجاوز ارتش عراق قوی بود اما بخش عمدهای از جامعه نیروهای مردمی بودند، که آشنایی با فنون جنگی نداشتند. در آن زمان بین ارتش و مردم اگرچه ارتباط عاطفی وجود داشت اما ارتباط ارگانیک وجود نداشت. این عدم پیوند سازمانی مشکلاتی ایجاد میکرد. ارتش هم جنگ را در کلاسهای نظامی و مانور و در مقابل دشمن فرضی یاد گرفته بود. در صورتی که میدان جنگ با دشمن فرضی با جنگ با دشمن عینی تفاوت بسیار دارد. ضمن اینکه خیانت شاه به ارتش، عقبهٔ مردمی ارتش را به شدت تضعیف کرده بود؛ شاه در روزهای اوج گیری انقلاب برای حفظ وضعیت داخلی کشور ارتش را در مقابل مردم قرار داد. ارتشی که بخواهد از ملتی دفاع کند، باید پارهٔ تن آن ملت باشد، که لازمه آن ارتباط عاطفی بین مردم و نیروهای مسلح است، ولی رویارویی ارتش با مردم در روزهای قبل از پیروزی، به موقعیت ملی و خودباوری ارتش آسیب سختی زده بود. مدیریت بنی صدر هم که فرماندهی کل قوا را به عهده داشت موجب شکاف بین ارتش و سپاه شده بود.
چه شد که این بیانگیزگی پایان گرفت؟
انگیزه برای مقاومت همیشه و از روز اول جنگ وجود داشت. اما این انگیزه در میدان عمل دچار مشکل شده بود. ولی بعد از ۴ ماه از شروع تجاوز سراسری ارتش عراق نوعی احساس بن بست در اداره امور جنگ بروز کرده بود.
در پایان احساس بنبست چگونه انگیزهٔ مقاومت زنده شد؟
وقتی میگویم فتح خرمشهر، نباید نگاه ما تنها محدود به عملیات فتح خرمشهر باشد، فتح خرمشهر حاصل تلاش یک دوره طلایی نه ماهه است که با شکستن محاصره آبادان شروع و به فتح خرمشهر منجر شد.
باید در نظر داشت که تحول در صحنه جنگ متاثر از تحولات در مدیریت جنگ و جامعه بود.
این تحول چه بود؟
این تحول، با حذف جریانی به وجود آمد که عناصر شاخص آن جریان بنیصدر و سازمان مجاهدین خلق بودند.
نمیخواهید درباره چگونگی این تحول توضیح بدهید؟
قصه برکناری بنیصدر و حذف منافقین، یک اقدام ابتدا به ساکن نبود. ابوالحسن بنیصدر اولین رئیس جمهور ایران اسلامی در یک رویارویی جناحی که بیش از یک سال به طول کشید، توسط اکثریت مجلس برکنار شد ولی تا زمانی که با اقدامات مسلحانه سازمان مجاهدین خلق همراهی نکرده بود از جرگه نظام حذف نشده بود. در تابستان ۶۰ که سازمان مجاهدین خلق به بهانه حمایت از بنیصدر در مقابل رای عدم کفایت مجلس به او اعلام قیام مسلحانه کردند. ابتدا در تظاهراتی مسلحانه عدهای از مردم را شهید و مجروح کردند، سپس با فاجعه هفتم تیر ۷۲ تن از سران کشور به طور دسته جمعی ترور کردند، در هشتم شهریور همان سال، رییس جمهور رجایی و نخست وزیر باهنر را ترور کردند، امنیت مردم کوچه و بازار را با انجام ترورهایی که به ترورهای کور مشهور شده بود به خطر انداختند؛ مثلا سر سفرهٔ افطار، خانوادهای را به رگبار بستند، بقال، میوه فروش و... را ترور میکردند. همهٔ این کارها را به نام حمایت از بنی صدر میکردند این وضعیت نظام را مجبور کرد برای حذف آنان اقدام کند. آنچه سبب واکنش عملی نظام علیه سازمان مجاهدین خلق شد، دست به اسلحه بردن و ترورهایی بود که آنها انجام میدادند و الا صرف مخالفت آنها با حاکمیت از اول انقلاب وجود داشت و نظام هم آنان را تحمل میکرد.
شما معتقدید که رای مجلس به عدم کفایت بنیصدر به معنی حذف او از نظام نبود؟
همراه با حذف منافقین بنی صدر نیز حذف شد. البته ما نباید رای مجلس اول به عدم کفایت ریاست جمهوری او را حذف او در صحنه سیاسی فرض کنیم. او که در یک نبرد پارلمانی مغلوب اکثریت مجلس شده بود میتوانست به حیات سیاسی خود در درون نظام ادامه دهد؛ همچنانکه امام خمینی حتی بعد از فرار او به همراه منافقین به پاریس از او خواست که به جای همکاری با منافقین بیاید به دامن ملت برگردد. اما همراهی وی با اقدامات تروریستی منافقین موجب حذف عملی او در درون نظام شد.
این تحولات سیاسی-داخلی چه تاثیری در جنگ داشت؟
آنچه که توجه به آن اهمیت دارد این است که حذف جریان موسوم به لیبرالها به پرچمداری بنیصدر و سازمان مجاهدین موجب افزایش کارایی نظام شد و دوران طلایی ۹ ماههٔ دفاع مقدس نماد افزایش کارایی نظام بعد از آن جراحی سیاسی درون نظام است. یعنی بستری که ما را از احساس بن بست در جنگ به دوران طلایی رساند، بستری است که در اثر یک تحول اجتماعی-سیاسی ایجاد شده بود. نتیجه میگیریم که مدیریت تحولات اجتماعی-سیاسی به شرطی موفق است که به افزایش کارایی نظام منجر شود.
پس از حذف بنی صدر و فتح خرمشهر، آیا جنگ در همان مسیر ادامه پیدا کرد یا با تغییراتی روبرو شد؟
فتح خرمشهر قلهای در دوران طلایی دفاع مقدس است که نماد کارایی بهینهٔ نظام نیز به حساب میآید. هرچند که بعد از فتح خرمشهر نیز جنگ ادامه پیدا کرد و حوادث مهمی چون فتح فاو و پیروزی در شلمچه به دست آمد.
چرا وجود بنی صدر در راس مدیریت جنگ مشکلساز شده بود؟
امام از قبل از شروع جنگ و در اوج بحران کردستان در ایام پایانی سال ۱۳۵۸ اختیارات خود را در حوزهٔ فرماندهی کل قوا به بنی صدر واگذار کرده بود، ولی او نتوانست این موقعیت ملی را از درگیریهای جناحی پاکیزه نگهدارد. او عامل جنگ را که یک موضوع ملی بود در مواجهات سیاسی داخلی دخیل کرده بود و به تاسی از آن سپاه را در مقابل خود و ارتش را یار خود میدید که این دوگانگی در نیروهای مسلح به یک آفت جدی تبدیل شده بود. این مساله باعث تجزیهٔ توان ملی برای مواجهه با دشمن شده بود.
در این شبیه سازیهایی که اشاره کردید با شرایط فعلی صورت میگیرد و اشتباه است، تفاوتها با مقطع فعلی را چه میدانید؟
تفاوتها خیلی زیاد است. ببینید از فرزند برومند امام حسین (ع) حضرت علی اکبر در کربلا دو رجز به دست ما رسیده که از بعد سیاسی-اجتماعی بسیار درسآموز است. آن حضرت در رجز دوم خود میگوید: میدان جنگ جایی است که حقیقتها بروز میکند و مصادیق خود را نشان میدهد. اما زمانی که جنگ تمام شد، انسانهای ایثارگر خود به خود از صحنه خارج میشوند، و در مقابل آنهایی که در بحرانها نقش درجه اول ندارند به افراد درجهٔ اول تبدیل میشوند. سخنان اخیر آقای شمخانی هم که گفته لیست رزمندگان جنگ قابل افزایش نیست، همین را میخواهد بگوید. میخواهد بگوید کسانی که در صحنه نبودند نمیتوانند جنگ را به نام خود مصادره کنند. چگونه میشود شبیه سازی کرد با وجود اینکه بسیاری از واژهها، قلب محتوایی شده و دسته بندیهای اجتماعی و سیاسی دگرگون شده است؟
الان هم گفته میشود بحرانی حادث شده و فتنهای بوجود آمده. آیا همین افتراق نیروهای انقلابی که زمانی در جنگ در کنار هم بودند هم نوعی بحران است؟
بیتردید در حال حاضر کشور با یک بحران وسیع دست به گریبان است یکی از شاخصهای این بحران هم ناشی از عدم تعریف صحیح از دسته بندیهای موجود در جامعه است.
نقش امام در هدایت جامعه و حکومت به سمت پیروزی و خروج از بن بست روزهای اول چه بود؟
شناخت سیره و شخصیت امام از جمله مسائلی است که الان خوب فهم نمیشود. متاسفانه نگاه ما به رهبران گاه آلوده به نگاه اومانیستی،گاه متاثر از فرهنگ ۲۵۰۰ سالهٔ شاهنشاهی و گاهی هم از جنس صوفیگری و مریدی و مرادی است. توضیح نقش امام در جامعهٔ امروز ما که از شاخصهای دهه اول انقلاب فاصله گرفته دشوار است. درک مسایل دهه اول انقلاب از این زاویهها قابل فهم نیست. اگر شهید همت و امثال او میدانستند که قرار است پس از شهادت آنها معروفیت پیدا کنند و مثلا اتوبانی را به نام آنها کنند اصلا حاضر به فرماندهی نمیشدند.
اگر بخواهیم نظر شما را مبنا قرار دهیم آیا نیازی ندارد به آشنایی با شخصیتهای تاریخی بپردازیم؟
ما از یک زاویه نیاز داریم لیدرها و قهرمانهایمان را بشناسیم و آنان را به جامعه و نسلهای بعدی بشناسانیم تا از آنها الگو برداری کنیم. از سوی دیگر شناسایی الگوهای تاریخی نیاز جامعه را به شناخت الگوهای زنده برطرف نمیکند. همچنانکه یکی از ویژگیهای مکتب شیعه هم این است که میگوید من به امام اعتقاد دارم زیرا الگوی زنده میخواهم و الگوی تاریخی کفایت نیاز بشر را نمیکند.
چه شاخصهایی را برای معرفی الگوهای مورد نیاز جامعه پیشنهاد میکنید؟
افتادگی و خضوع یکی از شاخصهای مهم شناسایی الگوهاست. ما امروز آلوده به مکتبهای شرقی و غربی هستیم در صورتی که در اول انقلاب اینگونه نبود. مثالی میزنم، در دههٔ اول انقلاب، چیزی به نام ورزش قهرمانی نداشتیم فرهنگ عمومی مردم در دهه اول انقلاب تنها برای پهلوانان اعتبار قائل بود. شما اگر از قهرمانان ملی دههٔ ۵۰ سوال کنید میببینید که نسبت به شاخص گذاریهای آن دوره معترضند چون موقعیت قهرمانان ملی در سایه پهلوانیهای از جنس غلامرضا تختی و پوریای ولی رنگ باخت و از موقعیت قبل از انقلاب آنها به شدت کاست ولی آنها امروز به جایگاه دوران قبل از انقلاب خود بازگشتهاند. ایکاش مساله به همین جا ختم میشد، ولی میبینیم که نه تنها قهرمانان، پهلوانان را عقب زدهاند بلکه محتوای واژه پهلوانی هم زیر و رو شده؛ امروز به هرکس که هیکلش درشتتر و زور بازویش بیشتر باشد میگویند پهلوان! در صورتی حتی قبل از انقلاب شاخص پهلوانی هیکل و زور بازو نبود، بلکه جوانمردی شاخص اصلی پهلوانی بود و قدرت بازو شاخص فرعی شناخته میشد.
یعنی در معرفی شخصیت امام خمینی هم با همین مشکلات روبرو هستیم؟
امروز کسانی میخواهند امام خمینی را معرفی کنند یا او را سیاستمداری باهوش، یا رهبری مقتدر و یا از او با شاخصه مراد و مریدی نام میبرند. در حالی که تمام این ویژگیهای امام در سایه خضوع و ایثار امام شکل گرفته بود. امروز وقتی از زهد و نماز و یا فقه و فلسفه و عرفان امام نام میبری، گویی که امام از تمام این ویژگیها همچون ابزاری برای اقتدارگرایی بهره میبرده و حال آنکه حتی اقتدار امام در سایهٔ خضوع او به دست آمده بود. امام وقتی به مردم میگفت اگر مرا خدمت گزار بخوانید بهتر است و یا در دیدار با رزمندگان میگفت: من به حال شما غبطه میخورم، این جملات ساخته ذهنش نبود بلکه به مصداق از کوزه همان برون تراود که در اوست این کلمات از اندرون جانش تراوش میکرد.
شما فقط به کلیات اکتفا میکنید، آیا نباید به مصداقها هم اشاره کنید؟
آقای محسن رضایی تعریف میکند که برای عملیاتی در جنگ خدمت امام رسیدیم و گفتیم میخواهیم تصمیم گیری کنیم، لطفا استخاره کنید که امام فرمودند نیازی به استخاره نیست و خودتان تصمیم بگیرید. امام با آن همه توکلش فرماندهان را از استخاره کردن به سوی تعقل هدایت میکرد و با واگذاری حوزه تصمیم سازی باعث شکوفایی اندیشه نظامی فرماندهان میشد. اینکه میگوییم آزادی باعث شکوفایی میشود تنها مربوط به آزادی سیاسی نیست. وقتی فرماندهان آزاد اندیش میشوند سبب بروز ابتکارات در مدیریت و طرحریزی جنگ میشود و همین قدرت ابتکار عمل سبب پیروزی در عملیاتها میگردد.
مهمترین عوامل برتری ما در صحنه جنگ چه بود؟
بر اساس علوم نظامی موازنه قوا در دوران جنگ به نفع عراق بود. ارتش عراق برای مقابله با ارتش آمریکایی شاه شکل گرفته بود و خود را تقویت و آماده کرده بود. اما در ایران بعد از انقلاب دیگر از ارتش شاه اثری نمانده بود. یعنی ارتش عراق آماده جنگ و ارتش جمهوری اسلامی در حال شکل گیری بود. از حمایت کشورهای خارجی هم که محروم بودیم. اما با ایثار توانستیم این نابرابری را جبران کنیم.
چگونه ایثارگری در این کشور به بار نشست؟
اگر موضوعی در ذهن رهبران جامعه خطور کند تاثیر خود را در سایر سطوح جامعه خواهد گذاشت. جمله مشهور الناس علی دین ملوکهم یک تجربه بشریست اگر رهبران ایثارگر باشند مردم هم خواسته یا ناخواسته از آنان تبعیت میکنند؛ وقتی امام بر سر فلان موضوع به مردم میگوید من اشتباه کردم و از مردم و خدای مردم عذر خواهی میکند، خود به خود مردم هم از او رنگ میپذیرند.
به نظر شما چرا پیروزی خرمشهر ماندگار شد و در روند جنگ تاثیر گذاشت؟
ما در هشت سال جنگ نقاط عطف مهمی داریم؛ مثل فتح خرمشهر، عملیاتهای فاو و کربلای ۵ در شلمچه. فتح خرمشهر به دو علت مهمتر از فتح فاو و شلمچه است؛ فتح خرمشهر یک پیروزی ملی است اما فتح شلمچه و فاو یک موفقیت نظامی است هرچند که اهمیت استراتژیک و تاکتیکی آن فوقالعاده است.
دربارهٔ علت تداوم جنگ بعد از فتح خرمشهر نظرات زیادی در این سالها مطرح میشود، آیا برای جامعه این موضوع یک مساله است؟
از منظر عمومی باید گفت کشور آنقدر مساله عمومی دارد که جایی برای طرح این مساله باقی نمیگذارد! اما از نظر علمی و ضرورت مرور تجارب تاریخی، پرداختن به این مساله لازم است. وقتی در یک مسابقه شرکت میکنید باید در حالی که با رقیب به شدت درگیر مبارزه هستید در بزنگاههای مسابقه تصمیم گیری آنی کنید، رقیب به شما فرصت تعلل نمیدهد اگر کوتاهی کنید ضربه خواهید خورد. اما مسابقه که تمام میشود آرامش پیدا میکنید و بطور طبیعی میتوانید بهتر فکر کنید.
میخواهید بگویید که هنوز آرامش لازم برای آنالیز وقایع دوران جنگ به وجود نیامده است؟
امام در یکی از پیامهایشان مشهور به پیام مقاومت که بعد از پذیرش قطعنامه ۵۹۸ به مردم داد، بررسی علل پذیرش قطعنامه را به فرصتهای مناسب موکول کرد ضمن اینکه تاکید کرد مسوولان وقت نظام مورد اعتماد من هستند آنها را متهم نکنید. ولی امروز میبینیم به جای بررسی علمی و منطقی علل پذیرش قطعنامه مسولان وقت را مورد حمله قرار میدهند، گویا که موضوع بررسی علل پذیرش قطعنامه بهانهای بیش نبوده و این موضوع را بهانهای برای تسویه حسابهای داخلی قرار دادهاند. مسولان جنگ در آن زمان غیر از آیتالله خامنهای، آیتالله هاشمی، آقای محسن رضایی و مهندس میرحسین موسوی کس دیگری نبوده، امام جنگ را با واسطهٔ همین افراد مدیریت میکرده ولی امروز میبینیم ۳ نفر از این ۴ نفر را نوشاننده جام زهر به امام معرفی میکنند. موضوع جنگ به جای اینکه حلاجی علمی، تاریخی و تجربی شود به میدان کشمکشهای سیاسی افتاده و اجازه نمیدهند موضوع به طور صحیح حلاجی شود.
اگر بخواهیم حوادث دوران جنگ را بررسی علمی کنیم باید از کجا آغاز کنیم؟
ابتدا باید موضوع جنگ ۸ ساله را به سطوح مختلف تقسیم کنیم و از تداخل مباحث پرهیز کنیم. وقتی که عنوان دفاع مقدس را برای حادثه جنگ به کار میبریم بدین معناست که جنگ را از منظر فرهنگی و ارزشهای انسانی نگاه میکنیم. خوب این نگاه بسیار ضروری، مفید، کار ساز و انسان ساز است. اما در این حوزه جایی برای نقد و بررسی علمی وجود نخواهد داشت. اگر قرار به نقد و بررسی علمی است، در گام اول باید استراتژیها و راهبردهای دوران جنگ را مورد مطالعه قرار داد. ما اگر جایگاه تصمیم به ادامه جنگ پس از خرمشهر را در راهبرد نظامی جمهوری اسلامی نفهمیم، نمیتوانیم درباره سایر ابعاد آن قضاوت درستی پیدا کنیم. این جمله مشهور امام که در یکی از پیامهایش بعد از پایان جنگ میگوید: ما در جنگ برای یک لحظه هم نادم و پشیمان از عملکرد خود نیستیم. در حوزهٔ راهبردشناسی مفهوم دارد. یعنی امکان ندارد که امام ریز و درشت حوادث جنگ را تایید کند. اگر این بیان امام را به حوزهٔ تاکتیک بخواهیم تسری دهیم به پاسخهای صحیح دسترسی پیدا نمیکنیم.
چرا استراتژی ادامه جنگ بعد از پیروزی خرمشهر درست است؟
این سوال از زوایای مختلف قابل پرداختن است. اما بهتر است به جای پاسخ به متن سوال شما روش دستیابی به این استراتژی را مورد توجه قرار دهیم.
ظاهرا میخواهید به نکته جدیدی اشاره کنید!
بله همین طور است؛ در اتخاذ استراتژی فقط انتخاب صحیح هدف مهم نیست، روش تصمیمگیری هم مهم است. برای تصمیمگیری در طراحی راهبردهای نظامی چه روشی بهتر از اینکه فرمانده کل قوا، عالیترین کارشناسان صحنه جنگ و مدیران رده اول سیاسی و نظامی کشور را در تصمیمسازی سهیم کند.
چگونه برای ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر به تصمیم رسیدیم؟
تصمیم گیری برای ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر طی دو جلسه با حضور مدیران عالی کشور در حضور امام برگزار شد. جلسهٔ اول با حضور روسای سه قوه، نخست وزیر و حاج سید احمد آقا خمینی در محضر امام تشکیل شد. در آن جلسه اکثر اعضای حاضر در جلسه ادامه جنگ را ضروری میدانستند اما دلایل آنها برای تداوم جنگ، برای امام اقناع کننده نبوده است. در جلسه دوم که نظامیان نیز حضور داشتهاند استدلال نظامیان که تامین خرمشهر و آبادان را در صورت توقف جنگ ناپایدار میدانستند مورد قبول امام قرار میگیرد.
افکار عمومی در آن روز چه انتظاری از مدیریت عالی کشور و فرماندهان جنگ داشت؟
ماشین جنگ روی دور پیروزی افتاده بود؛ آبادان و سوسنگرد و خرمشهر و بستان آزاد شده بود، ملت نمیپذیرفت که مسوولین کشور پس از این موفقیتهای به دست آمده با صدام متجاوز دور یک میز بنشیند و بخواهند به وسیلهٔ مذاکره با او منافع ملی ایران و غرامتهای ناشی از تجاوز ارتش عراق را پیگیری کنند.
اگر جنگ در فردای فتح خرمشهر متوقف میشد امروز در چه وضعیتی بودیم؟
من این سوال را از شما میپرسم: راستی اگر آن روز که هنوز برخی از سرزمینهای کشور همچون شلمچه، طلائیه، فکه، جبل حمرین، ارتفاعات مشرف به مهران، ارتفاعات مشرف به سومار و نفت شهر در اشغال تجاوزگران بود با متجاوزین دور یک میز مینشستیم آیا سرنوشتی چون اعراب در مذاکرات نافرجام ۵۰ ساله خود با رژیم غاصب اسرائیل پیدا نمیکردیم؟
مگر بعد از فتح خرمشهر عراقیها را از خاک ایران بیرون نکرده بودیم؟
ارتش عراق از ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ تا ۲۷ دی همان سال قریب ۱۵۰۰۰ کیلومتر مربع از سرزمینهای ایران اسلامی را اشغال کرد. طی سال اول جنگ با نبردهای محدود، نزدیک به ۱۰ درصد مناطق اشغالی را آزاد کردیم. در سال دوم جنگ و در نتیجهٔ آن دوران طلایی ۹ ماهه وسعت مناطق آزاد شده نزدیک به ۷۰ درصد مناطق تحت اشغال دشمن را در بر میگرفت. اما هنوز بیش از ۳۰ درصد از سرزمینهای اشغالی آزاد نشده بود. اندکی پس فتح خرمشهر عراق با یک تدبیر نظامی و با اتخاذ پرستیژ مسالمت جویانه و به ظاهر صلح طلب نیمی از مناطق در اشغال مانده را تخلیه کرد و از دشتهای آسیب پذیر به ارتفاعات مرزی ایران عقب نشینی کرد. اما همچنان ۲۵۰۰ کیلومتر مربع را در اشغال خود نگهداشت تا بر سر میز مذاکره دست برتر را داشته باشد. آری اینچنین بود برادر! (با عرض پوزش از شما خواهر خبرنگار، مقصودم از به کارگیری کلمه برادر به جای خواهر یادآوری سخنان آتشین مرحوم دکتر شریعتی بود.)
عجب پس ما چقدر نسبت به اطلاعات دوران جنگ بیخبریم!
چه کنیم از دست روزگار که چرخش آن پیش کسوتان جبهه جهاد و شهادت را یا به گوشهای رانده و یا با تاسف فراوان بعضا آنها را به صف آرایی در برابر هم کشانده است!
به نظر شما برای جلوگیری از این آفتها چه باید کرد؟
نگاهها باید بر اساس تجربهاندوزی از آنچه حادث شده است باشد نه آنچه میتوانست حادث شود. در دوران بیست و چند سالهٔ پس از پایان جنگ چند بار خطر وقوع جنگ برای کشور پیش آمد ولی رهبری و مدیریت عالی نظام نگذاشتند جنگی صورت بگیرد. این نحوه مدیریت در سطح عالی کشور نتیجهٔ تجربهٔ مسؤلین ما از دوران جنگ ۸ ساله است. ما باید به درس آموزیهای ارزشمند آن دوره بپردازیم نه اینکه به بهانه تحلیل تحولات دوران جنگ، افتخارات ملی خود را مخدوش کنیم و افتخارآفرینان آن دوران را هدف حملههای بیانصافانه قرار دهیم.
نظر شما :