در مسجد کنسرت برگزار کردیم
گفتوگو با جاوید مجلسی
تاریخ ایرانی: صدای موسیقی رسمی که در سالهای جنگ از رادیو و تلویزیون پخش میشد، شامل مارشها و سرودهای انقلابی و حماسی بود که روحیه مردم درگیر جنگ را هم در پایتخت و شهرهای دیگر و هم کیلومترها دورتر و در خطوط جبهه تقویت میکرد. همان صدایی که نوازندگان مختلف و از جمله نوازندگان ارکستر سمفونیک تهران، زیر موشکباران و بمباران و در استودیوها و پشت شیشههای سیاهشده ضبط میکردند. از اوایل سال ۱۳۶۵، نوازندگان ارکستر سمفونیک، غیر از ضبط این قطعات در تهران راهی جبهههای جنگ نیز شدند تا در آنجا با صدای زنده موسیقی حماسیشان روحیهبخش رزمندگان باشند. آنها به شیوه خود هم برای پیروزی در جنگ و هم برای بقای ارکستر محبوب و باشکوهی که زمزمههای تعطیلیاش شنیده میشد، میجنگیدند. این ارکستر چندین سفر به مناطق جنگی ایران در جبهههای جنوب و غرب انجام داد. در چند سفر تمام نوازندگان و خوانندگان کُر ارکستر سمفونیک حضور داشتند، اما بیشتر سفرها توسط دسته سازهای بادی و گروه کُر ارکستر انجام شد. جاوید مجلسی، نوازنده هورن، ازجمله نوازندگانی است که در بیشتر این سفرها حضور داشت. او که از سال ۱۳۴۶ عضو ارکستر سمفونیک تهران بود، در دوره رهبری پرویز مشکات در این ارکستر هورن میزد. مجلسی در سال ۸۰ از نوازندگی در این ارکستر بازنشسته شد و هماکنون رهبری ارکستر بادی تهران را بر عهده دارد و در هنرستانهای موسیقی دختران و پسران مشغول تدریس است. «تاریخ ایرانی» با او درباره حضور ارکستر سمفونیک تهران در جبهههای جنگ گفتوگو کرده است.
***
زمانی که جنگ شروع شد، چند ساله بودید؟
زمان جنگ حدوداً ۳۲ یا ۳۳ ساله بودم و در ارکستر سمفونیک تهران هورن میزدم.
زمان شروع جنگ، آقای حشمت سنجری رهبر ارکستر بودند؟
نه، یعنی هم بودند و هم نبودند؛ یک مدت میآمدند و دوباره میرفتند و یک نفر دیگر با ارکستر کار میکرد. در طول جنگ هشت ساله افراد زیادی ارکستر را رهبری کردند. آقای نادر مرتضیپور بود، یک مدت کوتاهی هم آقای بیژن قادری ـ نوازنده هورن ارکستر سمفونیک ـ رهبری میکرد. آقای سنجری یک مقداری مریضاحوال بودند و نمیتوانستند دائم سر ارکستر بیایند. به همین خاطر در آن سالها در فواصل زمانی کوتاه دائم رهبر ارکستر عوض میشد.
اولین سفرتان با ارکستر سمفونیک تهران به جبهه در چه سالی بود؟ خاطرتان هست چند بار با ارکستر سمفونیک به جبهه رفتید؟
سالش یادم نمیآید؛ اما فکر میکنم اولین دفعهای که با ارکستر به جبهه رفتیم و برنامه داشتیم، اهواز بود. تمام ارکستر بود، با گروه کُر تقریباً ۱۰۰ نفری میشدیم؛ اما بعدها دسته سازهای بادی و البته فقط نوازندگان مرد ارکستر، جدا شدند و خیلی سفرها را تنها میرفتند. مشکلات فنی زیاد بود و به همین دلایل اصلاً سازهای زهی نمیتوانستند بیایند و کنسرت اجرا کنند. البته در تهران هم وضعیت بهتر نبود، اصلاً کنسرت اجرا نمیکردیم. خیلی سعی میکردیم که خودمان و جایگاه ارکستر سمفونیک را تثبیت کنیم. وضعیت برای ما نوازندههای ارکستر خیلی سخت بود.
چه اتفاقی افتاد که تصمیم گرفتند ارکستر سمفونیک را به جبهه بفرستند؟
خب همه گروهها و سازمانها سعی میکردند برای جنگ کاری انجام دهند و در حد توان و تخصصی که داشتند، کمک کنند. ما هم پیشنهاد دادیم که میتوانیم سرودهای انقلابی را که از رادیو و تلویزیون پخش میشود، همانجا زنده برای رزمندهها اجرا کنیم. شاید یکی از دلایل جبهه رفتن این بود که بگوییم ارکستر سمفونیک حتی در زمان جنگ هم به درد میخورد. همه ما دوست داشتیم که بمانیم و برای ارکستر یک کاری انجام دهیم. فکر میکنم، حتی اگر به ما بیشتر فشار میآوردند که برای ماندن این ارکستر و نوازندگی در آن باید پول هم بدهید، خیلی از ما حاضر بودیم این کار را انجام دهیم. سعی میکردیم در مراسم مختلف شرکت کنیم. بعضی مواقع دعوا و حتی زدوخورد میشد. یادم هست یک بار در یکی از همین مراسم، سر دو تا از بچههای ارکستر شکست. یکی از خاطرات جالب اجرای ما در میدان شهدا یا ژاله آن زمان، به مناسبت آزادی خرمشهر بود. فکر کنم فیلمش هم باشد. اگر اشتباه نکنم فردای روز آزادی خرمشهر بود که ما را صبح زود به میدان بردند و در وسط میدان کنسرت دادیم. تمام ارکستر سمفونیک تهران و گروه کُر بودند. اجرای بزرگی بود و از آن خیلی استقبال شد. قطعات یادم نیست، اما همان سرودهای انقلابی را اجرا کردیم و شاید چند قطعه کلاسیک.
مثل اینکه غیر از اجرا در میدان ژاله، در مجلس و حتی بیمارستان روانی امینآباد هم اجراهایی داشتید.
بله ما را به امینآباد هم بردند! (خنده) هر کجا که میگذاشتند و میتوانستیم، میرفتیم و کنسرت میدادیم. فکر میکنم اجرا برای مراسم افتتاحیه دوره دوم مجلس شورای اسلامی بود. عکس و فیلمهایش هم هست. اتفاقاً در اجرای امینآباد آقای سنجری هم با ما بودند. برنامه خیلی خوب بود. ما ساز میزدیم و بعضی بیمارانی که آنجا بودند، بلند شده بودند و میرقصیدند. یکی از دکترهایی که آنجا بود، میگفت بعد از این کنسرت میتوانیم تا مدتی قرصهای آرامبخش بیماران را قطع کنیم. ظاهراً قبلاً در آنجا یک بخش موسیقیدرمانی داشتند که بعد از بعضی تندرویهای آن سالها، مجبور شدند آن مرکز را تعطیل کنند.
با اتوبوس به جبهه میرفتید؟
بله.
در این مسیر طولانی، ساز کسی آسیب هم دید؟
بله، ساز بعضیها آسیب دید، مخصوصاً سازهای زهی. مثلاً سازهای بادی مسی مثل هورن حساسیت سازهای زهی را ندارد، اما سازهای زهی بسیار آسیبپذیرند. البته سعی میکردیم با سازهای کهنهتر ارکستر به جبهه برویم، اما بعضی وقتها با وجود آنکه خیلی هم مراقب بودیم، سازها صدمه میدید. آنجا هم که میرفتیم میز و صندلی و اینها که نبود، بعضی مواقع روی صندوقهای مهمات و گلوله مینشستیم و ساز میزدیم.
خاطرتان هست تا کجا به خط مقدم نزدیک میشدید؟
گاهی در شهرهای جنوبی اجرا میکردیم و گاهی در جبهههای غرب ایران. بعضی وقتها، خیلی نزدیک بودیم طوری که زمینهای عراقیها و تجهیزاتشان را میدیدیم. مثلاً در حمیدیه که در سولههایی زیر کوه اسکان پیدا کرده بودیم، وقتی بالا میآمدیم از آن بالا عراقیها را میدیدیم که رفتوآمد میکردند یا یک بار هم در «حاج عمران» کنسرت دادیم که فکر میکنم الآن در خاک عراق است. یک جاهایی خیلی تأکید میکردند که مثلاً از فلان تپه جلوتر نروید، خیلی خطرناک است. خاطرم هست یک روز صبح بچهها به دستشویی رفته بودند، از این دستشوییهای موقت جنگی. چند دقیقه بعد از آنکه به قرارگاه برگشتند، همان دستشوییها را با موشک زدند. گاهی هم خیلی به خط مقدم نزدیک نبودیم، اما منطقه خطرناک بود. یادم هست سفر مهاباد، سفر ناامنی بود. به ما میگفتند سعی کنید خیلی به چشم نیایید و حتماً چند نفری بیرون بروید.
هر سفر تقریباً چقدر طول میکشید؟ چقدر جبهه میماندید؟
سفرها حدوداً یک هفته تا ۱۰ روز طول میکشید. چون با اتوبوس میرفتیم تقریباً دو روزی هم در راه بودیم.
غذاها و شرایط خواب ارکستر چطور بود؟ تفاوتی با شرایط رزمندهها داشت؟
نه اصلاً تفاوتی نداشت. کیفیت غذاها خوب نبود. توقع نداشتیم، جنگ بود و مثل رزمندهها خیلی وقتها غذاهای نامناسب میخوردیم. از قبل هم گفته بودند که در آنجا چنین شرایطی است. در بعضی سفرها هم جای خواب به اندازه کافی نبود و شش، هفت نفری در یک اتاقک کوچک میخوابیدیم، کنار سربازها.
دوستان دیگری از ارکستر را در جبهه به خاطر میآورید؟
بیشتر همان نوازندگان ارکستر سمفونیک بودند مثل آقای سیاوش ظهیرالدینی، آقای ارسلان کامکار و خیلیهای دیگر. حسین سرشار هم بود. آقای رشید وطندوست هم همراه گروه کُر بود و آن موقعها سولیست نبود. آقای اسفندیار قرهباغی خواننده باس ارکستر که مردم بیشتر ایشان را با سرود «آمریکا، آمریکا» میشناسند، هم بود. مرحوم محمدرضا علیقلی هم اتفاقاً با ما میخواندند؛ صدای خوبی داشتند. از دیگر کسانی که خاطرم هست، مسعود غریبنواز نوازنده هورن، علیرضا قوامی و منوچهر پناهی نوازنده سازهای کوبهای، مصطفی منفردمنش و اکبر محمدی نوازندگان کلارینت، مرحوم کیومرث میردادیان و مرحوم امیر بهشتی نوازندگان ترومپت بودند. محمدرضا احمدیان هم فاگوت میزد. بعضی از اعضای آن زمان ارکستر، جوانهایی بودند که بعد از انقلاب به ارکستر سمفونیک آمده بودند و الآن هم رفتهاند. اسم آنهایی در یادم مانده که بیشتر از قدیم دوست و رفیق بودیم.
وقتی کنسرت اجرا میکردید، عکسالعمل رزمندههایی که در آنجا حضور داشتند چه بود؟
اکثراً عکسالعمل خوبی داشتند. همان چیزهایی که از رادیو شنیده بودند را مینواختیم و این برای آنها خیلی جذاب بود. سالهای اول خوانندههایی که سرود میخواندند هم با ما میآمدند؛ مثل آقایان محمد گلریز و مهرداد کاظمی. مرحوم سرشار یا آقای وطندوست هم بودند، اما رزمندهها بیشتر آنهایی را میشناختند و دورشان جمع میشدند که سرودهایشان از رادیو و تلویزیون پخش میشد؛ مثل آقای گلریز. خوانندهها برایشان جذاب بود، خوششان میآمد و تشویق میکردند. ما را که زیاد نمیشناختند. یادم هست در یکی از این سفرها، اتفاق جالبی افتاد؛ در آن سفر فقط گروه سازهای بادی بودیم. به اوشنویه رفته بودیم و چون در آنجا اصلاً سالنی وجود نداشت، همه رزمندهها را در یک مسجد بزرگ جمع کردند و ما هم در همان مسجد کنسرت دادیم. استقبال هم خیلی خوب بود. شب را هم با رزمندهها همانجا خوابیدیم. بعد از اجرا با بچهها صحبت میکردیم که اصلاً هیچ فکر میکردی که روزی در مسجد موسیقی اجرا کنیم؟!
از بعضی نوازندههای قدیمی ارکستر شنیدهام که بعضی از اعضا به واسطه بعضی سفرها، شیمیایی شدند. ظاهراً بعد از یکی از سفرهای ارکستر به حلبچه این اتفاق افتاد. حتی آقای کاظمی گواهی جانبازی هم دارند. خاطرتان هست که در آن زمان کسی از دوستانتان شیمیایی شده باشد؟
نه من خاطرم نیست. ارکستر را به نقاط خیلی خطرناک نمیبردند؛ ولی بعد از آنکه ایران حلبچه را گرفت، ما را یک سفر به آنجا هم بردند. یادم هست که مثلاً تمام اجناس مغازهها سالم بود، اما هیچ کس به آنها دست نمیزد؛ چون آلوده بودند. ممکن است بعضیها شیمیایی شده باشند، اما همان زمان نه ما و نه خودشان نفهمیدند، بعداً عوارضش را نشان داد.
شما در سفر ارکستر به جزیره مجنون حضور داشتید؟ شنیدهام در یکی از سفرهای ارکستر به این جزیره که فقط دسته سازهای بادی حضور داشتند، بعضی نوازندهها مثل دیگر رزمندههای حاضر در جزیره به خاطر نیش پشههای آنجا دچار عفونتهایی شدند. ظاهراً آسیب آقای جعفری که تا امروز هم ادامه دارد، به خاطر همان بوده است. منظورم بعد از آن است که عراق دوباره مجنون را پس گرفت و اجساد شهدا تا مدت طولانی در جزیره باقی ماند.
من در سفر به جزیره مجنون همراه ارکستر نبودم. این هم ممکن است، چون من الآن دیگر از بچههای آن موقع خیلی خبر ندارم.
از قطعاتی که میزدید، کدام را به یاد دارید؟
الآن دقیق یادم نیست، اما همان سرودهایی بود که از رادیو و تلویزیون پخش میشد. مثل «اللهاکبر خمینی رهبر» و «ای لشکر صاحبزمان».
احتمال میدادید که شهید شوید؟
بله خب جنگ بود و احتمالش در جبهه خیلی بیشتر بود. ما هم مثل بقیه دربارهاش شوخی میکردیم. مثلاً اینکه ممکن است دیگر به تهران برنگردیم یا چنین مواردی؛ اما واقعیت این است که ما به خط مقدم نمیرفتیم و اصلاً اجازه نزدیک شدن هم نداشتیم؛ اما مثل همان موشکی که به دستشوییهای صحرایی خورد، به هر حال خطر نزدیک بود.
یک سری از سرودهای مربوط به جنگ، توسط ارکستر سمفونیک در تهران ضبط شد. در آن اجراها همراه ارکستر بودید؟
آن موقع در هر قطعهای که توسط ارکستر سمفونیک تهران ضبط یا اجرا میشد، اگر ساز هورن وجود داشت، من هم ساز میزدم. قطعات زیادی در رابطه با جنگ ساختند که در تهران و زیر موشکباران با ارکستر ضبط و بعد از رادیو و تلویزیون پخش میشد. آن موقع فقط همین سرودها پخش میشد و موسیقی دیگری پخش نمیشد. ما در شرایط خیلی سختی کنسرت اجرا میکردیم. بعد آرامآرام مسئولین دیدند که موسیقی زیاد بد هم نیست.
دقیقاً چه مشکلاتی؟
در آن زمان در اجراها، تقریباً فقط سرود اجرا میکردیم. هرچند گاهی سعی میکردیم کمی سیاست به خرج دهیم و در بین همان سرودها و آهنگهای انقلابی، یک قطعه کلاسیک هم بنوازیم؛ اما مشکل اینجا بود که مثلاً نمیگفتند ما شما را نمیخواهیم، اما مجوز اجرای برنامه هم نمیدادند. حتی برای برنامهای که مجوز هم گرفته بودیم، در همین تهران مثلاً یک پاسدار، خیلی راحت میتوانست جلوی اجرای یک کنسرت را بگیرد یا مثلاً یک نفر که اصلاً مسئولیت مهمی هم نداشت، مانع اجرای یک کنسرت شود.
از زمان پیروزی انقلاب تا دوره جنگ، اعضای ارکستر سمفونیک از کجا حقوق میگرفتند؟
وضعیت ارکستر خیلی تقولق بود. مثلاً یک بار یادم هست که شش ماه حقوق نگرفتیم، هیچ حساب دقیقی نداشت.
جبهه رفتن در دریافت حقوق معوقه اعضا تأثیر داشت؟
فکر نمیکنم جبهه رفتن ما تأثیری روی این موضوع گذاشته باشد. گاهی به موقع حقوق میدادند و گاهی با تأخیر. حتمأ شنیدهاید که در همان اوایل انقلاب و حتی زمان جنگ برخی برای دریافت حقوق گروگانگیری میکردند؛ مثلاً در فلان کارخانه حقوقها را نمیدادند، ناگهان رئیس کارخانه را گروگان میگرفتند. این چیزها متأسفانه در محل کار ما هم بود؛ اما وضعیت آرامآرام بهتر شد و ارکستر سمفونیک به اینجا رسید که میبینید.
نظر شما :