انقلاب خردهبورژواها
سرگه بارسقیان، سردبیر تاریخ ایرانی
چریکهای فدایی خلق نقطه آغاز انقلاب ۵۷ را «شهادت چند تن از زحمتکشان ساکن خارج از محدوده» میدانستند که مرادشان تخریب خانههای بدون مجوز ساخته شده در خارج از محدوده شهر بود و آن را «مقاومت دلیرانه آلونکنشینان» مینامیدند. مجاهدین خلق هم «اعتراضات و درگیریهای مردم محروم و ستمدیده خارج از محدوده تهران» را نشان از رشد تضادی میدیدند که «دیگر رژیم با هیچ لطایفالحیلی نمیتوانست مانع تعارضش شود» و «تظاهرات خونین ۱۹ دی ماه ۵۶» را «اولین تجلی درخشان اعتراضات پراکندهای» عنوان میکردند که از مدتها قبل به صورتهای مختلف شکل گرفته بود. حزب توده اما معتقد بود: «اکثریت مطلق مردم ایران در شرایط طاقتفرسا زندگی میکردند و زحمتکشان شهر و ده از ابتداییترین وسایل زندگی، بهداشت و آموزش محروم بودند. نطفههای جنبش انفجاری ایران هم در همین نابرابری دردآور، در همین درههای ژرف میان غارتکنندگان بیگانه و خودی از یکسو و غارتشدگان از سوی دیگر، میان خلقهای ستمکش ایران از یکسو و جبهه جنایتکار امپریالیسم، به سرکردگی امپریالیسم آمریکا و طبقات حاکمه متشکل از بزرگ سرمایهداران وابسته و بزرگ زمینداران فئودالمنش، به سرکردگی شاه و رژیم خونآشام سلطنتی ساواکی نظامی او از سوی دیگر بوجود میآید، نیرو میگرفت و با سرعتی روزافزون رشد میکرد.» ولی بشیریه جوان در پایاننامهاش تاکید کرد: «انقلاب با اعتراضات طبقۀ متوسط حرفهای و با طومارها و نامههای سرگشاده روشنفکران آغاز شد، اما به زودی علما و بازار ابتکار عمل را در دست گرفتند و تظاهرات تودهای را سازماندهی کردند.»
«زمینههای اجتماعی انقلاب ایران» (با نام اصلی «دولت و انقلاب در ایران») اثری مقدم بر دیگر آثار بشیریه بود اما ترجمهاش با تاخیری ۳۵ ساله و پس از دیگر کتابهای این استاد سابق علوم سیاسی دانشگاه تهران منتشر شد. کتابی که تحولات انقلاب ایران را تا سال ۱۳۶۲ رصد کرده و طبق الگوی کلاسیک، انقلاب ایران را نیز به چهار مرحله «حکومت میانهروها»، «تفوق تندروها»، «دوران ترور و فضیلت» و «ترمیدور» تقسیم میکند: «میانهروها که ابتدا به قدرت میرسند، بیشتر به همان انقلاب سیاسی قانع هستند و میکوشند دستگاه قدرت رژیم قدیم را حفظ کنند. میانهروها سرانجام به دلیل عدم تحمل مشارکت گروههای جدید سقوط خواهند کرد و تندروها به دلیل بسیج نیروهای مردمی پیروز خواهند شد. با صعود تندروها و همگام با ادغام باشگاهها و کمیتههای انقلابی جدید در سازمانهای رژیم قدیم، قدرت دوگانه به پایان میرسد. از همین رو تندروها قدرت دولت را به انحصار خود در میآورند و ماشین «ترور و فضیلت» را بنا مینهند. سرانجام انقلاب در یک «ترمیدور» پایان مییابد که این به معنای نهادینه شدن انقلاب و انتقال قدرت به یک گروه یا طبقه جدید است.»
بشیریه انقلاب ایران را از نوع انقلابهای «خودجوش» (در مقابل انقلابهای برنامهریزی شده) میداند که همین امر دلیل پیشبینیناپذیری عواقب انقلاب و توالی میانهروها و تندروها (مانند انقلاب فرانسه) است و فاقد برنامه مشخصی برای ترتیبات سیاسی واقعی و اهداف اجتماعی بعد از انقلاب.
به نوشته بشیریه «رژیم اقتدارگرای شاه» بر پنج پایه استوار بود: ۱- کنترل دولتی منابع مالی بزرگ از طریق منابع عظیم نفتی، ۲- موفقیت برنامۀ رشد و تثبیت اقتصادی و مداخلۀ شاه در اقتصاد به منظور تضمین ثبات اقتصادی، ۳- تلاشهای ادواری در بسیج تودهای و ایجاد تعادل طبقاتی از طریق کنترل اقتصادی آنها و مداخله در اقتصاد، ۴ برقراری روابط حامی - پیرو یا بورژوازی بالا و کنترل شاه بر اقتصاد آزاد از طریق مشارکت در فعالیتهای کارآفرینانه و گسترش نیروهای سرکوبگر دولت و تکیه بر حمایت غرب به ویژه آمریکا. او انقلاب ایران را با تزلزل هر یک از پایههای پنجگانه توضیح میدهد. چنانکه از سال ۱۳۵۴ به بعد با دگرگونی شرایط، توانایی مالی رژیم، ثبات اقتصادی، روابط مبتنی بر حامیپروری، الگوی بسیج و کنترل طبقاتی و سرانجام توانایی سرکوب رژیم و مناسباتش با ایالات متحده در معرض تغییر قرار گرفت.
رقابت فزایندۀ منافع خارجی در ایران تولید خرده کالاهای سنتی متمرکز در بازارها را تضعیف کرد و خرده بورژوازی سنتی به عنوان پایگاه اجتماعی مقاومت در برابر نفوذ اقتصادی، سیاسی و فرهنگی غرب و ناسیونالیسم پدیدار شد. آیتالله خمینی قهرمان خرده بورژوازی بازار بود و بازار پایگاه مخالفت با شاه. ناسیونالیسم اسلامی ایشان از همان بافت جنبش ناسیونالیستی اسلامی سدۀ نوزدهم الهام میگرفت که ریشه در واکنش خرده بورژوازی بازار به گسترش سرمایهداری جهانی در ایران داشت. از سال ۱۳۵۴ خرده بورژوازی بازار به واسطۀ مبارزه با گرانفروشی و کنترل قیمتها همواره با ضرر و زیان روبرو بود. بازاریان بویژه از اتاق اصناف نفرت داشتند که در بازار به عنوان ناظر حزب رستاخیز عمل میکرد. بشیریه پایگاه اجتماعی انقلاب ایران را بازار میداند که «خصلتی ضد غربی دارد که دشمنی تلخ و اندوهبار خرده بورژوازی را نسبت به جهان سرمایهداری مدرن و ویژگیهای فرهنگی و مذهبیاش نشان میدهد.» چنانکه در «زمینههای اجتماعی انقلاب ایران» مورد تاکید قرار گرفته «جنبش بازار - علما به منزلۀ نیروی پیشتازی پدیدار شد که گوی سبقت را از احزاب مشروطهخواه ربود» و «بحران اقتصادی و مهاجرت گسترده زمینۀ ضروری بسیج تودهای را فراهم ساخت. شبکۀ ۸۰ هزارتایی مساجد و دیگر نهادهای دینی مبنای سازمانی را ایجاد کرد. رهبری آیتالله خمینی و تاکید بر مطالبات مورد نظر تمام طبقات و احزاب، دیگر عامل موثر بود. بازار وجوه مالی را فراهم ساخت. اعتصابات عمومی رژیم را تضعیف کرد.»
این تنها بشیریه نبود که درباره نقش بازار و خرده بورژوازی در تحولات انقلابی تاکید کرده است؛ صادق زیباکلام هم در «مقدمهای بر انقلاب اسلامی» از بازار به عنوان جزئی از مبارزات سیاسی مردم ایران یاد کرده که «حکومت ایران از اواخر قرن نوزدهم یا اواخر سلطنت قاجار همواره در حال بوجود آوردن اصلاحات مدرن بوده است و بازار هم به دلیل وابستگیاش به نظام کهن اقتصادی همواره مخالف این تغییرات بوده و با اینکه از اواخر قرن نوزدهم سرمایهداری وابسته در قالب «بورژوازی کمپرادور» درصدد بدست گرفتن اقتصاد ایران بوده و بازار هم به عنوان «خرده بورژوازی» مخالف این تحول بوده و در نتیجه همواره این دو در پیکار با یکدیگر قرار داشتهاند.» یرواند آبراهامیان هم در «ایران بین دو انقلاب»، همچون بشیریه به رابطه آیتالله خمینی و بازار پرداخته است: «آیتالله خمینی برای خرده بورژوازی نه تنها دشمن قسمخوردۀ دیکتاتوری، بلکه همچنین حامی مالکیت خصوصی، ارزشهای سنتی و بازاریان ستمدیده بودند... ستون فقرات نهضت آیتالله خمینی، طبقۀ متوسط سنتی بخصوص بازاریان و روحانیت بود. ایشان حمایت کامل این طبقه را تا حدودی از آن رو کسب کردند که سخنگوی آنان بودند.»
بشیریه چنانکه سالها بعد در «انقلاب و بسیج سیاسی» نوشت، شرایط اقتصادی را در متن یک جنبش ایدئولوژیک و در پرتو شرایط سازمانی و سیاسی جامعه یکی از عوامل موثر بر میشمرد که به خودی خود به رفتار انقلابی نمیانجامد و اگرچه ممکن است پیش از وقوع انقلاب، بحرانهای اقتصادی یا توقعات فزاینده مشاهده شوند اما هر بحران اقتصادی و مالی در هر دورهای از رشد و رفاه اقتصادی به انقلاب نمیانجامد. او در «زمینههای اجتماعی انقلاب ایران» نقش پررنگی به بحران اقتصادی داده است. بشیریه از بین سه نظریه آلکسی دو توکویل که وقوع انقلاب فرانسه را به رفاه فزاینده مردم نسبت میدهد و دیدگاه کارل مارکس که معتقد است فلاکت و بدبختی فزاینده به واسطۀ ایجاد نارضایتی موجب تشدید ناآرامیهای انقلابی میشود و نظر جیمز دیویس که میگوید «به احتمال زیاد انقلابها زمانی رخ میدهند که دورهای طولانی از توسعه اجتماعی و اقتصادی عینی با دورهای کوتاه از بازگشت سریع همراه میشود»، وضعیت ایران را بیشتر با دیدگاه دیویس مطابق میداند که طبق آن نه فلاکت مداوم و نه پیشرفت مداوم، بلکه ترکیب رشد و افول اقتصادی سریع است که مردم را در «وضع ذهنی» انقلاب قرار میدهد. بشیریه نه فقر مردم و نه رفاه آنها در سالهای پایانی سلطنت پهلوی را عامل وقوع انقلاب میداند بلکه معتقد است: «افزایش منابع اقتصادی پس از افزایش درآمدهای نفتی موجب افزایش انتظارات طبقات پایین شد و در دورۀ بحران بعدی، درحالی که میزان انتظارات همچنان بالا میرفت، ظرفیت و توانایی رژیم در تحقق این انتظارات به تدریج کاهش یافت.» به بیان دیگر دو سال بعد از افزایش درآمدهای نفتی، عموم مردم از این ثروت غیرمنتظره متنفع شدند. انتظارات مردم به آرامی بالا رفت و یکی از این انتظارات تحقق مستمر تقاضاهای روزافزون بود. به یک معنا آنچه به انقلاب ایران انجامید، نه به تحلیل چپگرایان به دلیل فقر و فلاکت مردم و نه بهبود نسبی شرایط اقتصادی آنها، که نوسانی بود که بین تقاضای مردم و عرضه رژیم پدید آمد.
آنچه تازگی این نظر را پس از ۳۵ سال حفظ کرده، تمرکز بشیریه بر این شکاف انتظار مردم و ناتوانی اقتصادی رژیم پهلوی است که کمتر در آثار دیگر تحلیلگران انقلاب اسلامی دیده شده است. افزایش ناگهانی درآمدهای نفتی و کاهش آن به بیثباتی اقتصادی انجامید چنانکه درآمد ملی تا میانگین سالانه ۳۵ درصد رشد کرد و در طی دو سال درآمد سرانه سه برابر شد. حجم پول با نرخ سالانه ۶۰ درصد افزایش یافت. درآمدهای بالاتر و قیمتهای یارانهای موجب افزایش مصرف شد. درحالی که نرخ رشد جمعیت ۳ درصد بود، تقاضا برای کالاهای مصرفی سالانه ۱۲ درصد بالا رفت. اما تولید محصولات کشاورزی به دلیل تاکید دولت بر صنعتی شدن در سطح پایینی قرار داشت. آغاز بحران مالی به باور بشیریه از نیمه سال ۱۹۷۶ (۱۳۵۵) بود که نوسانات موجود در صادرات نفت، بعد از افزایش چشمگیر اولیۀ درآمدها، کاهش درآمدهای نفتی رژیم را در پی داشت. درآمدها کاهش داشت و هزینههای جاری افزایش؛ به ناچار یارانههای غذایی، مالیاتهای پایین و تغذیه رایگان مدارس به حال تعلیق درآمد، با افزایش دستمزدها مخالفت شد، روند واردات کاهش یافت تا حدی که تکافوی تقاضاهای رو به افزایش مردم را نمیداد، تورم ۴۰ درصدی تا سال ۱۳۵۶ ادامه داشت و خیلی از کارخانهها یا تعطیل شدند یا تولیدشان را کاهش دادند. معاملات ملکی و فعالیتهای ساختمانی دچار افول شدید شد که به افزایش نرخ بیکاری انجامید و نرخ بیکاری از ۱ درصد در ۱۳۵۳ به ۹ درصد در پایان ۱۳۵۶ افزایش یافت.
بشیریه به جای آنکه نارضایتی زحمتکشان یا پرولتاریا را عامل اساسی انقلاب بداند، سویه نگاهش را به سمت تضاد منافع میان دولت و بورژوازی برده است؛ چنانکه تصمیمهای اقتصادی رژیم را به زیان بورژوازی تحلیل کرده که در تلاش بود تا از قبل از اصلاحات ارضی یک «بورژوازی روستایی» بوجود آورد و دست به ایجاد یک «آریستوکراسی کارگری» زد. هدف رژیم کسب حمایت بورژوازی بالا همزمان با تلاش برای کنترل آن بود و شاه میگفت «ما مصمم به حل و فصل تمام مناقشات طبقاتی در ایران هستیم» که نتیجهای جز فرار سرمایه از ایران نداشت. در نهایت شاه حمایت برخی از صاحبان صنایع و منافع را از دست داد و تنها با تشدید بحران اقتصادی بود که به بسیجزدایی و رفع اعتراضهای بورژوازی روی آورد که البته تلاشی دیرهنگام بود.
عامل اصلی و مستقیم فروپاشی قدرت رژیم شاه از دیدگاه بشیریه، برنامه آزادیهای سیاسی بود که فرصتی برای بیان شکایات ناشی از بحران اقتصادی ایجاد کرد: «زمانی که بحران اقتصادی پایۀ اقتصادی رژیم را تضعیف کرد، آزادسازی سیاسی موجب سیاسی شدن مطالبات اقتصادی شد. همزمان طبقۀ بالا نیز با توجه به رشد نارضاییها دیگر نمیتوانست به شیوۀ قدیم عمل کند. در واکنش، اگرچه رژیم کوشید از طریق اقدامات پوپولیستی و آزادسازی متحدان جدیدی به دست آورد، اما مانورهایش بیشتر موجب تشدید و سیاسی شدن بحران رژیم شد.» شاه که در سالهای ۱۹۷۴-۱۹۷۳ کوشیده بود از آمریکا استقلال عمل داشته باشد، یک بار دیگر سیاستهایش را با موضع آمریکا هماهنگ کرد و باید سیاست آزادسازی را در پیش میگرفت. اگرچه فرض بر این بود که آزادسازی همانند شعار «بسیج» نشانۀ قدرت رژیم است، اما به تدریج به طور فزایندهای ضعف آن را نشان داد. بنابراین از یکسو، آمریکا تا پیش از پایان رژیم سلطنتی از شاه حمایت میکرد و از سوی دیگر، همزمان شاه را برای آزادسازی تحت فشار قرار میداد. اگرچه ممکن است این سیاست دوپایهای در شرایط عادی جواب دهد، اما در وضعیت انقلابی متناقض و خطرناک خواهد بود.
بنابراین تلاش شاه در آزادسازی هم کارایی دستگاههای سرکوب را کاهش داد و هم موجب افزایش مخالفتهای مردمی شد. بشیریه نقش اصناف بازار و هیاتها و مساجد را در بسیج و سازماندهی مخالفت عمومی پررنگ میداند و از همین رو معتقد است که جنبش بازار - علما از دیگر احزاب پیشی گرفت.
از حیث خاستگاه اجتماعی، روشنفکرانی که سازمانهای اسلامی رادیکال را تشکیل دادند، ریشه در محیط خرده بورژوازی روحانی – بازار داشتند. شریعتی، آلاحمد و بنیصدر همگی فرزندان روحانیون شهرستانی بودند که پیوندهای نزدیکی با بازار داشتند. مجاهدین خلق نیز عمدتا فرزندان روحانیون و بازاریها بودند و همگی در خانوادههای مذهبی متولد شده بودند. در میان آنها نیز فرزندان تجار و روحانیون رده بالا وجود داشت. اطلاق انقلاب ۵۷ به عنوان یک انقلاب خرده بورژوازی اسلامی - ناسیونالیستی از این رو معنا میگیرد.
منابع:
۱- زمینههای اجتماعی انقلاب ایران، حسین بشیریه، ترجمه علی اردستانی، نشر نگاه معاصر، چاپ اول ۱۳۹۳
۲- انقلاب و بسیج سیاسی، دکتر حسین بشیریه، موسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، چاپ هفتم، ۱۳۸۷، ص۱۰۲
۳- مقدمهای بر انقلاب اسلامی، صادق زیباکلام، چاپ دوم، زمستان ۱۳۷۵، انتشارات روزنه، صص۹۹-۹۸
۴- ایران بین دو انقلاب، یرواند آبراهامیان، نشر مرکز، چاپ دوم ۱۳۷۸، ص۴۹۲
۵- مصاحبه مطبوعاتی نورالدین کیانوری، مردم، ارگان مرکزی حزب توده ایران، ۲۹ فروردین ۱۳۵۸
۶- مردم، ارگان حزب توده ایران، دوره هفتم، سال اول، شماره ۱۶۴
۷- کار، ارگان سازمان چریکهای فدایی خلق ایران، ۱۹ بهمن ۱۳۵۸
۸- مجاهد، ارگان سازمان مجاهدین خلق ایران، ۲۱ بهمن ۱۳۵۸
نظر شما :