روایت هالیوودی فرار دیپلماتهای آمریکایی از ایران/ بن افلک عملیات آرگو را به تصویر میکشد
امیلی امرایی
سی و دو سال از ماجرای گروگانگیری در سفارت امریکا در آغازین روزهای انقلاب ایران میگذرد، گروگانگیری که بسیاری آن را انتقامجویی ایران از سیاستها و دخالتهای امریکا تفسیر کردند و در این میان زندگی ۵۲ امریکایی برای مدت طولانی به خطر افتاد. حالا دو ماهی است که «آرگو» به کارگردانی و تهیهکنندگی «بن افلک» در خیابانهای «لسآنجلس» فیلمبرداری میشود؛ فیلمی بر اساس خاطرات تونی مندز از ماجرای گروگانگیری تاریخی دانشجویان طرفدار امام خمینی در سفارت امریکا در تهران.
بخش اعظمی از فیلمنامه «آرگو» حاصل خاطرات مندز و همچنین مقالهای است که در سال ۲۰۰۷ در مجله «وایرد» (Wired) منتشر شد. بن افلک از ستارههای کهنهکار سینمای هالیوود که با تب و تاب امریکا در آن روزها آشنا بودند برای بازی در این فیلم دعوت کرده است، «جانگودمن»، «آلن آرکین» و «برایان کرانستون» در کنار «بن افلک» در «آرگو» بازی میکنند و به احتمال زیاد فیلمبرداری این تریلر سیاسی تا ۵۰ روز دیگر به پایان میرسد. بن افلک امید زیادی داشت که حداقل برای فیلمبرداری بخشهایی از این فیلم اجازه ورود به ایران را به او بدهند، اما این ماجرا از ابتدا هم امری محال بود و کمی بعد با توجه به ماجراهایی که برای سه کوهنورد امریکایی رخ داد به نظر مطرح کردن این بحث شوخی بود.
با این حال «آرگو» در فرودگاه واشنگتن دی.سی، فرودگاه بینالمللی انتاریو، لسآنجلس و استانبول فیلمبرداری خواهد شد. گروگانگیری سفارت امریکا در ایران بعد از گذشت سه دهه هنوز هم فراموش نشده است، در واقع بخشی از جنبش دانشجویی ایران ۵۲ کارمند را به گروگان گرفتند و در تمام آن ۴۴۴ روز جامعه امریکا چشمانتظار رهایی آنها بود. با این حال در روزگار گروگانگیری امریکاییهای دیگری هم بودند که در ایران گرفتار شده بودند، حالا نه پشت دیوارهای سفارت، اما بسیاری از آنها خطر دستگیری را در یک قدمیشان میدیدند و در این میان همه آنها با ماجراهای شگفتانگیز نجاتشان در سایه گروگانگیری فراموش شدند. یکی از ماجراها نقشه فرار ۶ دیپلمات امریکایی است که درست در بحبوحه گروگانگیری در سفارت کانادا پنهان شده بودند که سال ۲۰۰۷ «جاشوا بیرمن»، تحلیلگر و گزارشنویس مجله «وایرد» شرح آن را نوشت و طبیعی بود که استودیو «وارنر بروس» و «بن افلک» را به فکر ساخت فیلمی درباره این ۶ دیپلمات انداخت، سرنوشت این شش نفر به سرنوشت ۵۲ نفر دیگر گره خورده بود و کوچکترین اشتباهی میتوانست منجر به فاجعهای بزرگ شود.
تونی مندز به ایران میآید
شاید در نگاه اول در کشوری که به تازگی انقلابی به خود دیده است، فعالیتهای جاسوسی و پنهان کار آسانی باشد، اما ایران اواخر دهه هفتاد در عین آشفتگیهای امنیتی از چنان پیچیدگی برخوردار بود که نمیشد در آن ریسک کرد. و تونی مندز تنها ناجیای بود که دولت امریکا و سی.آی.ای به مدد او میتوانستند حداقل این ۶ نفر را نجات بدهد. گروگانهای سفارت امریکا وارد مرحله سختی شده بودند، دیگر حتی پادرمیانی دولتهای دیگر و رایزنی هم امیدی را برای آزادی آنها برنمیانگیخت و هیچکس در مخیلهاش نمیگنجید با آمدن رونالد ریگان و درست پس از ۴۴۴ روز این ۵۲ نفر به امریکا بازگردند. با این حال سی.آی.ای با توجه به تمرکز ایران بر سفارت معتقد بود نجات آن شش نفر دیگر و خروجشان از ایران کمی آسانتر خواهد بود.
تونی مندز، مردی که در راهروهای سی.آی.ای به «آنتونیو» مشهور بود در واقع طراح اصلی پروژه نجات شش دیپلماتی بود که مرگ و زندگیشان با ۵۲ نفر دیگری که به گروگان گرفته شده بودند، گره خورده بود. افسر عملیات فنی سی.آی.ای که در انجام عملیات مخفی در خاورمیانه ید طولایی داشت به همراه بخش فنی پروژه نجات گروگانها نقشهای دشوار اما بدون غلط را طراحی کرد.
در واقع همه این شش نفر در لحظه آغاز گروگانگیری به شکل اتفاقی بیرون از سفارت بودند، و بعد موفق شدند به خانه «کن تیلور»، سفیر کانادا در تهران پناه ببرند. یکی از آنها وابسته امور کشاورزی و دام امریکا در ایران بود که بیشتر قرارهایش را بیرون از سفارت میگذاشت، البته دفتر او در همسایگی سفارت سوئد بود و بعد از شنیدن خبر گروگانگیری مدتی در سفارت سوئد پناه گرفت. دو نفر دیگر درست در لحظه هجوم دانشجویان مخالف امریکا از در پشتی که منتهی به خیابان پر رفت و آمد «روزولت» بود گریخته بودند و سه نفر دیگرشان هم در باغ انجمن فرهنگی «گوته» با همتایان آلمانی خود جلسه داشتند و همگی آنها در کمتر از شش روز به سفارت کانادا پناه بردند.
یک گروه کانادایی قرار بود از کمی پیشتر برای ساخت فیلمی روانه ایران شود و این بهترین بهانه بود برای اینکه این شش دیپلمات در قالب گروه فیلمبرداری به مسوولیت «دنیس پکر» با پاسپورتهای کانادایی از ایران خارج شوند. تا این جای کار بدون حضور مندز هم میشد برنامه را با کمک دیپلماتهای سفارت کانادا پیش برد. خیلی زود شش پاسپورت جعلی از سوی دولت فدرال کانادا با پست دیپلماتیک به تهران رسید، در عین حال برای اطمینان بیشتر گواهینامههای رانندگی و مدارک دیگری هم از سوی ایالت انتاریای کانادا برای این شش دیپلمات صادر شد. قرار بر این بود که این شش نفر در ۲۷ ژانویه ۱۹۸۰ از ایران خارج شوند، اما یک جای کار با پیشبینیها جور در نمیآمد و آن هم تاریخ ورود این شش نفر به ایران بود و درست در همین نقطه بود که با دستور ویِژه جیمی کارتر، مرد شماره یک این پرونده یعنی مندز وارد ایران شد. او باید نه تنها تاریخ ورود این شش نفر را در همان پاسپورتهای جعلی تغییر میداد، بلکه باید برای تغییر چهره این شش امریکایی هم برنامه مفصلی میچید، علاوه بر اینکه روی لهجه و صدای آنها هم کار میکرد تا بیشتر شبیه کاناداییها شوند.
خاطرات مندز، استاد تغییر چهره
مندز در کتاب خاطرات خود با عنوان «استاد تغییر چهره» به تجربههایی که در ایران داشت، اشاره میکند. او چندین روز پیاپی برای ۶ امریکایی کلاس فن بیان با لهجه کانادایی برگزار کرد. درست در این روزها سفارت کانادا هراس این را داشت که به واسطه اطلاعاتی که از گروگانها به دست دولت ایران رسیده است، در لحظه خروج این دیپلماتها به دام بیفتند و پرونده همه آنها سنگینتر شود و دیگر راه بازگشتی باقی نمیماند. صبح ۲۸ ژانویه شش دیپلمات امریکایی به نامهای رابرت آندرز ۲۴ ساله افسر کنسول، مارک لیجک ۲۹ ساله افسر کنسول، کورا لیجک ۲۵ ساله دستیار کنسول، هنری شاتز ۳۱ ساله و وابسته کشاورزی و جوزف استافورد ۲۹ ساله افسر کنسول به فرودگاه مهرآباد تهران رفتند و در کنار آنها اعضای بلندپایه سفارت کانادا هم در همان روز ایران را ترک کردند و البته تونی مندز، مرد شماره یک سی.آی.ای.
همان روز بر سر در سفارت کانادا در تهران اعلامیهای نصب شد با این مضمون که سفارت کانادا فعلا همه فعالیتهایش را در تهران به حالت تعلیق در میآورد، خبری که هیچ ظنی در سرویسهای امنیتی ایران ایجاد نکرد. دولتهای کانادا و امریکا توافق کرده بودند برای تیرهتر نشدن روابط ایران و کانادا در این باره سکوت کنند و مساله خروج این شش نفر را رسانهای نکنند، زیرا معتقد بودند سرویسهای امنیتی ایران هنوز از این قابلیت برخوردار نیستند که این مساله را فاش کنند. با این حال پسر سفیر کانادا که در آن زمان در فرانسه مشغول تحصیل بود در جمعی دوستانه این خبر را مطرح کرد و دولت فدرال کانادا مجبور شد روز ۲۹ ژانویه درباره این ماجرا به مطبوعات توضیح بدهد. با این حال تقدیر از مندز به جای خود باقی ماند و او از پیشرفت چشمگیری در رده کاریاش برخوردار شد. مندز در خاطراتش از این پروژه به عنوان یکی از خبرهای امیدبخش برای ملت امریکا در آن برهه یاد کرده است. مندز چندین مدال شجاعت دریافت کرد و بعدها او و همسرش جونا مندز به عنوان زوج افسانهای سی.آی.ای به شهرت بیاندازهای دست یافتند. مندز را به عنوان یکی از جعلکنندگان و گریمورهای اصلی و پایهگذاران سبک تغییر چهره در روزگار جنگ سرد مینامند. او جاسوسهای بسیاری را برای ورود به شوروی با نام و چهره ساختگی تربیت کرد.
نظر شما :