روانبخش در گفتوگو با تاریخ ایرانی: قرار نبود حکومت اسلامی توسط نواب اداره شود
حسین سخنور
***
ابتدا یک تبارشناسی مختصری ارائه دهید از ایده تشکیل حکومت اسلامی؛ ریشههای این ایده به چه زمانی بازمیگردد و آیا پیش از نواب هم حکومت اسلامی طرفدارانی داشته است؟
حکومت اسلامی در اصل حکومت خداست که به پیامبر میرسد و پس از آن حکومت امیرالمومنین، همان حکومت اسلامی است. به همین دلیل است که وقتی از امام(ره) در پاریس پرسیدند مدل حکومتی شما چیست، پاسخ دادند حکومت امیرالمومنین. امام در یک کلمه، کاملترین پاسخ را دادند.
حکومت امیرالمومنین، بسیار کلی است، شاخصههای این نوع حکومت چیست؟
شاخصه اصلی این نوع حکومت، امام محوری است. در حکومت اسلامی، همه چیز در امور مختلف قضایی، تقنینی و حتی اجرایی، از جانب خدا مشروعیت مییابد و از جانب مردم مقبولیت. کسی که در رأس این حکومت قرار میگیرد نیز از جانب خداست و البته با موافقت مردم و بیعت آنان چنین چیزی میسر میشود.
اگر شاخصه اصلی حکومت اسلامی، امام محوری است، پس چرا این ایده مخالفینی جدی دارد؟
خب آنها با امام مشکل دارند.
نه لزوما، مخالفین غیرمذهبی را نمیگویم، در بین خود مذهبیها هم این ایده مخالفینی دارد.
به نظر من کسانی که این ایده را قبول ندارند یا معنای صحیح حکومت اسلامی را درک نکردهاند یا پیرو اغراض شخصی و هواهای نفسانی هستند. مقام معظم رهبری هم گفتهاند بعضیها بصیرت دارند و بعضیها ندارند و تعلقات دنیایی موجب میشود حقایق را درست درک نکنند. به هر حال حکومت اسلامی هم از لحاظ نظری قابل اثبات است و هم از لحاظ عملی، لذا مخالفان این ایده هم یا نادانند و یا مغرض.
مخالفینی چون آیتالله بروجردی، جزء کدام دسته هستند؟
آنها دسته دیگری هستند که گرچه به تشکیل حکومتی از جنس حکومت امیرالمومنین معتقد هستند، اما چنین چیزی را عملی نمیدانستند. آنها اصل ولایت فقیه را قبول داشتند، اما زمینههای تحقق آن را در دوران غیبت امام زمان (عج) فراهم نمیدیدند. ضمن آنکه در آن زمان تازه حوزهای شکل گرفته بود، شبیه دوران امام صادق(ع).
پس چرا نواب به چنین صلاحی تمکین نکرد؟ بالاخره یا تشخیص و صلاح آیتالله بروجردی درست بوده است یا نواب.
ما که در زمان غیبت امام معصوم، موضع خود امام را نمیدانیم، تا اینکه بگوییم نظر کدام یک درست بوده است. شاید آن زمان نواب یک وظیفهای داشته و آیتالله بروجردی وظیفهای دیگر. لذا برخی علما در آن موقعیت به صلاح نمیدیدند تا با نواب همراهی کنند که در نهایت حوزه نوپای قم نیز متلاشی شود، زیرا شکستهای مکرر جنبشهای اسلامیخواهی در طول تاریخ، چنین ذهنیتی را به وجود آورده بود. از این رو در ذهن مبارک خیلی از علما از جمله آیتالله بروجردی یا آیتالله حائری این بود که باید صبر کرد تا زمینهها فراهم شود و سوالی که مطرح میکردند این بود که یک فقیه چگونه میتواند نیروی نظامی و قهریهای داشته باشد تا حکومت را به دست گیرد؟ یعنی آنها با اصل حکومت اسلامی و ولایت فقیه مشکلی نداشتند، بلکه در لوازم تحقق آن، سوال داشتند.
اما در حوزه اختیارات ولایت فقیه هم همه فقها یک نظر ندارند.
بله، ولی خود ولایت را همه فقها قبول دارند، غیر از آقای منتظری که ولایت فقیه را وکالت فقیه میدانست و الهی نمیدانست. غیر از ایشان تنها در جزئیات و گستردگی آن، در نظر آقایان تفاوت وجود دارد. مثلا بعضی از علما معتقدند سطح ولایت محدود به رسیدگی به اموال ایتام بیسرپرست نابالغ است که فقیه از جانب خدا و به نیابت آن فرد، این مسئولیت را بر عهده دارد. اما بسیاری دیگر معتقدند، چطور فقیه در امور حسبیه ولایت دارد و در سایر زمینههای مهمتر ولایت ندارد؟ سایر مسایل را چه کسی حل و فصل کند؟ حتی مرحوم نراقی میگوید فقیه بسط ید دارد. به این معنا که اگر فقیه نمیتواند در حکومت اعمال نظر کند در شهر خودش، اگر در شهر خودش نمیتواند، در محله خودش یعنی هر کجا که شرایط مهیا بود، فقیه بسط ید دارد. در طول تاریخ هم چنین بوده است. به عنوان مثال در زمان امام موسی کاظم وقتی حسین بن علی بن حسین، برای اجازه قیام، خدمت امام میرسد، امام دعا کردند اما فرمودند شما موفق نمیشوید. این به معنای مخالفت با تشکیل حکومت اسلامی نیست، بلکه به معنای فراهم نبودن شرایط است.
از مباحث نظری حکومت اسلامی بگذریم. آیا کسانی که این ایده را مطرح کردند، به روشهای عملیاتی کردن آن هم توجهی داشتند؟
در بحث اجرایی و عملی شدن ایده حکومت اسلامی نیز فکر شده است و امثال نواب نیز فارغ از مباحث نظری، بیشتر در پی فراهم کردن زمینههای عملی این ایده بودند. از همین جاست که حتی به ترور رو میآورند، که البته بدون اذن فقیه نیست. آنها با اجازه فقهای نجف سعی داشتند موانعی که بر سر راه حکومت اسلامی وجود داشت را از پیش رو بردارند.
اگر نواب و یاران وی تمام موانع را هم از پیش رو بر میداشتند، آیا الگوی مورد نظر آنان، قابلیت اجرایی شدن داشت؟ مثلا در الگوی آنان، تکلیف اقتصاد، دیپلماسی یا فرهنگ جامعه چگونه روشن میشد؟
همانطور که گفتم آنچه که نواب به دنبال آن بود، فراهم کردن زمینهها بود و اگر هم موفق میشد، قرار نبود آن حکومت توسط خود نواب اداره شود بلکه فکر میکنم نواب هم امور را به یک فقیه جامعالشرایط واگذار میکرد تا او زمام امور را در دست گیرد. اما اینکه آن جامعه، اقتصاد و سیاست و فرهنگش چه میشد، نیز مربوط به نواب نبود. این کار به عهده کارشناسانی است که بعدا میآمدند. خود امام(ره) هم وقتی گفتند حکومت مورد نظر ما همان حکومت امیرالمومنین است، وقتی انقلاب پیروز شد، جزئیات آن را تعیین کردند، آن هم با کمک تمام کارشناسان در حوزههای مختلف که همچنان ادامه دارد و هنوز هم کامل نشده است. مقام معظم رهبری هم گفتند در انقلاب، یک مرحله انجام شد. مرحله بعد نظام اسلامی است، بعد دولت اسلامی و در نهایت کشور اسلامی. همان مرحله اول ۱۶ سال طول کشید. اتفاقا ایشان تاکید کردند که راحتترین مرحله همان ۱۶ سال بود. مرحله تشکیل دولت اسلامی به مراتب سختتر است. هنوز بانکداری ما اسلامی نشده است. بسیار کار دارد تا در تمامی مولفهها اسلامی شویم. اینکه حضرت آیتالله مصباح گفتند ما تا پیش از سال ۸۴ دولت اسلامی نداشتیم و کسانی چون آقای توسلی ناراحت شدند، گویای همین مطلب است. این حرف معنایش این نبود که پیش از این نظام ما نظام کفر بود، بلکه مراحل کمال دولت اسلامی مد نظر بود. ما وقتی میگوییم دولت اسلامی باید دانشگاهمان هم اسلامی باشد. بازارمان، اقتصادمان و سیاستمان و... نیز اسلامی باشد.
بنیانگذار انقلاب در بحث حکومت اسلامی، تا چه میزان از نواب وام گرفته است؟
ایشان موضع خود را داشتند.
ظاهرا این موضع خیلی هم در جهت تایید نواب نبوده است.
من در آثار موضوعی امام، در تایید یا نفی موضع نواب چیزی ندیدم، اما در آثار مقام معظم رهبری دیدهام. ایشان در ذیل یکی از عکسهای نواب از وی به عنوان «مجاهد عصر ما» یاد کردهاند و گفتهاند اولین جرقههای مبارزه را مبارزات نواب در جلوی من روشن کرد. اما امام خمینی یک ایده کلی در ذهنشان بود و بر اساس همان ایده پیش میرفتند. روش امام از این حیث متفاوت بود که ایشان معتقد بود در مبارزه باید کل مردم را ابتدا آگاه کرد و بعد همراه کرد تا خود به صحنه بیایند؛ چیزی که نواب خیلی دنبال آن نبود. تجربه انقلاب هم نشان داد که مدل امام، موفقتر و پایدارتر است.
نظر شما :