بهشتی سرشت در گفتوگو با تاریخ ایرانی: امام معتقد بود رضاخان با اعلام جمهوری زیر سوال میرود
حسین سخنور
***
چه مولفهای در مشروطه وجود دارد و در جمهوری رضاخانی وجود ندارد که مشروطهخواهی تبدیل به خواست عمومی میشود و همگان اعم از روشنفکران، علما و توده مردم از آن حمایت میکنند، اما جمهوری رضاخانی مهجور واقع میشود؟
مشروطه آرمانی بود که عموم نخبگان به دنبال آن بودند. آرمانی که دو مولفه داشت: نخست مبارزه با استبدادی که سالها در ایران ریشه دوانیده بود و دیگر بحث حاکمیت قانون بود که مصادیق آن در مطالبات آن زمان، استقرار پارلمان و قانونگرایی و محدودیت دربار بود. این آرمانها تا حدی شیرین بود که توانست اتحاد زیبای روشنفکران و علما را نیز به همراه داشته باشد و از این اتحاد مبارک بود که مردم هم به میدان کشیده شدند و همانطور که گفتید مشروطه تبدیل به خواست عمومی شد و همگی متحدالتصمیم شدند برای برقراری حکومت مشروطه. علمای ثلاث در زمان مشروطه، آخوند خراسانی، ملاعبدالله مازندرانی و میرزا خلیل تهرانی که آخوند در راس آنان بود، سعی فراوانی کردند تا مردم را با مشروطه پیوند بزنند و روشنفکران نیز به موازات علما پروسه مشروطه را پیش میبردند؛ اما جمهوریخواهی رضاخان فاقد این مولفهها بود و صرفا یک هدف از بالا بود که خود رضاخان در نظر گرفته بود و انگیزه اصلی آن انقراض سلسله قاجار و کسب قدرت بود. بدیهی است چنین شعاری با چنین انگیزههایی نمیتواند تبدیل به آرمان روشنفکران، علما و توده مردم شود، مخصوصا آنکه رضاخان برای تحقق اهداف خود یک روند استبدادی را پیش گرفته بود که این هم یکی دیگر از تفاوتهای مشروطه و جمهوری رضاخانی است.
اما تا پیش از تاجگذاری و در حول و حوش پیشنهاد جمهوری، رضاخان چندان رویه استبدادی پیش نگرفته بود و یا لااقل میتوان گفت رضاخان به یک فرد مستبد شهرت نداشت.
در دیدگاه عمومی اینچنین بود ولی شخصیتی مانند مرحوم مدرس از همان ابتدا نیات رضاخان را دریافته بودند و متوجه شده بودند که هدف اول و آخر رضاخان از جمهوری صرفا انتقال قدرت از قاجار به سمت خودش است، هرچند بعضی از روشنفکران و نویسندگان و شعرا در ابتدا فریب خوردند و طرح شعار جمهوری را یک تحول نوین قلمداد کردند.
شما چرا از واژه «فریب» استفاده میکنید؟
چرا استفاده نکنم. شما معتقدید جمهوری رضاخان اصالت داشت؟
میتوان از نگاهی آن را یک حرکت رو به جلو تلقی کرد؟
حرکتی که از بالا باشد، چگونه میتواند رو به جلو باشد؟
خب در خیلی از تئوریهای جدید نیز توسعه از بالا مطرح است.
بله، ولی به شرط آنکه حاکمیت مورد اعتماد مردم باشد و منطبق بر آرمانهای مردم و همانطور که در پاسخ سوال اول گفتم جمهوری رضاخانی هیچ یک از این شروط را نداشت. چگونه حاکمیت کودتا میتواند شکلی اصلاحگرانه بگیرد؟ قطعا میدانید الگوی رضاخان در اعلام جمهوری، ترکیه بود و خاستگاه داخلی نداشت به همین دلیل هم سطوح مختلف مردم نسبت به آن بیگانه بودند و نتوانستند همراهی و برای تحقق آن همکاری کنند و هیچ حزب داخلیای نیز آن را پیگیری نمیکند بجز برخی از نظامیان و نزدیکان خود رضاخان. در بین نخبگان هم تقریبا همگی مخالف جمهوری رضاخانی بودند، بزرگانی چون مدرس، حاج آقا نورالله، مصدق و بهار و... هم در زمان اعلام جمهوری رضاخان، در مخالفت با این بحث، سخنان مفصلی داشتهاند. در مجموع به دلیل فاصله زیاد آرمانهای مردم با جمهوری رضاخانی شما میبینید که این بحث هیچ پایگاه اجتماعیای پیدا نمیکند و برخلاف مشروطه که مردم حاضر بودند برای آن جانبازی کنند، نسبت به جمهوریخواهی رضاخان منفعل و یا حتی بدبین هستند.
اما مشروطه هم اینچنین نبود که از ابتدا به عنوان یک خواست عمومی مطرح باشد، بلکه این روشنفکران فرنگ رفته بودند که آن را مطرح کردند و بعد مردم و علما از آن استقبال کردند.
همیشه همین طور بوده است. این طور نیست که یک حرکتی ابتدا به ساکن از طریق خود مردم مطرح و پیگیری شود. روشنفکران و نخبگان جامعه هستند که پیشتاز و پرچمدار میشوند و بعد مردم به آنها میپیوندند. اساسا در هر حرکت جدیدی نخبگان آن جامعه هستند که مفهوم سازی میکنند و شکل جدید جنبش را تعریف میکنند. در مشروطه نیز افرادی مثل ملکم خان یا مستشارالدوله بودند که با نوشتن رسالههای متعددی، به یکی از خواستهای عمومی جامعه که قانونگرایی بود، پاسخ میدادند. من هم منظورم این نبود که در مشروطه ابتدا مردم حرکت را آغاز کردند، اما مهم آن بود که مشروطهای که نخبگان مطرح کردند پاسخی بود به نیازهای توده مردم و به همین دلیل در جامعه آن زمان به سرعت رسوخ و نفوذ کرد. البته شما فقط به نقش روشنفکران اشاره داشتید در حالیکه نباید نقش روحانیت را نیز نادیده گرفت. در همان مشروطه اگر علما به میدان نمیآمدند مطمئن باشید مشروطهخواهی از ابتدا با شکست مواجه میشد. مشروطه حاصل اتحاد روحانیت و روشنفکران نوگرا بود که با حمایت مردم به ثمر رسید. به طور کلی در تاریخ ایران هرگاه این دو گروه دست اتحاد به یکدیگر دادهاند، زمینهساز جنبشهای عظیم و مبارکی شدند. غیر از مشروطه، در نهضت ملی نیز روحانیت و روشنفکران با هم کار را جلو بردند. در انقلاب سال ۵۷ هم علمای نوگرا و روشنفکران دست به دست هم دادند که نتیجهاش شد انقلاب پرشکوه اسلامی. این دو گروه هر کدام بدون دیگری، دچار مشکلاتی میشوند. البته من این قاعده را در تاریخ ایران و در جغرافیای ایران مطرح میکنم، شاید در جاهای دیگر صادق باشد، شاید نباشد.
بحث سهم روحانیت و روشنفکران در فرازهای اخیر و میزان تأثیرگذاری هر یک، زمان مستقلی را میطلبد.
بله. اما اگر منظورتان این است که به سوال اول پاسخ دهم میتوان این را اضافه کرد که در زمان اعلام جمهوری توسط رضاخان، مردم هنوز طعم شیرین مشروطه را نچشیده بودند. کمتر از ۱۵، ۱۶ سال از مشروطه میگذشت و مردم هنوز دنبال آرمانهای مشروطه بودند و آماده پذیرش مدل جدیدی نبودند. بمباران کردن مجلس، قحطی و گرسنگی، جنگ جهانی اول و دخالتهای گسترده اجنبی باعث شده بود فواید مشروطه برای مردم کامل نشود. حال در شرایطی که مردم هنوز از میوه مشروطه استفاده نکردهاند، بروند سراغ کاشت درخت دیگری چه فایدهای دارد و چرا از مردم توقع چنین کاری را دارید؟ مگر مردم در یک بازه کوتاه توان چند تحول بنیادین را دارند؟ مردم همچنان در حال تست کردن و آزمایش کردن خود مشروطه بودند. علاوه براین باید تجارب ترکیه را هم به این بدبینی عمومی اضافه کرد. همانطور که گفتم ترکیه الگوی رضاخان بود و علما با دیدن سکولاریزه شدن ترکیه، از جمهوریخواهی رضاخان واهمه داشتند و همه این عوامل که در مجموع ذکر شد موجب شدند تا جو ابهام آلودی درست شود و کمتر کسی خطر میکرد تا جمهوری رضاخانی را بپذیرد، خصوصا آنکه مجریاش شخصیتی مثل رضاخان باشد که این نیز بر همه آن ابهامها میافزود.
دلایل آخرتان کمی با آنچه در ابتدا گفتید، متفاوت بود.
خیر، اینها در طول هم بودند.
به عنوان سوال آخر. آیا شما این جمله بنیانگذار انقلاب را شنیدهاید که گفتند ای کاش مدرس با جمهوریخواهی رضاخان مخالفت نمیکرد؟
بله.
پس چنین جملهای گفته شده؟
بله، ایشان در بین شخصیتهای معاصر بسیار از مرحوم مدرس یاد میکردند و بر نظرات ایشان تاکید داشتند، اما این اظهارنظر را دارند.
این جمله در چه بستر و زمینهای گفته شده است؟
تا جایی که خاطرم هست قبل و بعد این اظهارنظر، مرحوم امام خمینی (ره) بحث مقاومت در برابر استبداد را دارند و الگویی که مدرس در این خصوص داشته است. اما این جمله به عنوان یک جمله معترضه آمده است که ای کاش مدرس مخالفت نمیکرد. من دو نکته در این باره به ذهنم میرسد:
۱. شاید امام (ره) معتقد بودند که اگر رضاخان اعلام جمهوری میکرد و پذیرفته میشد، مجبور بود الزامات آن را نیز بپذیرد. الزاماتی همچون انتخابات، آزادی نمایندگان و پاسخگو بودن رییسجمهور و... اما از آنجایی که امام پیش بینی میکرد چنین اهدافی هیچگاه در جمهوری رضاخانی محقق نمیشود، پشت پرده حکومت پهلویها زودتر برملا میشد و اگر جمهوری هم میشد چیزی مانند عراق و مصر میشد که فقط ظاهر انتخاب رییس جمهور را دارد. به عبارتی افشا شدن رضاخان، بیست سال به تاخیر نمیافتاد.
۲. نکته دوم با توجه به جملهای در آخرین کتاب شاه، قابل توضیح است. او در بخشی از کتاب «پاسخ به تاریخ» درباره ماجرای جمهوریخواهی رضاخان میگوید من تعجب میکنم وقتی پدر من خواست اعلام جمهوری کند همه علما گفتند بد است، اما زمان خود گفتند خوب است. امام (ره) به نوعی شبهه مقدر را دفع کردهاند و با جملهای که در مورد مخالفت مدرس با جمهوریخواهی رضاخان گفتند، این را پاسخ دادهاند که بله علمای آن روز اشتباه کردهاند اما من که رهبر جمهوری اسلامی هستم اگر همان روز هم بودم مخالفت نمیکردم. هر چند همانطور که گفتم امام معتقد بود اگر چنین میشد و اعلام جمهوری میشد اولین کسی که زیر سوال میرفت خود رضاخان بود.
نظر شما :