جمهوریخواهی در ایران و ترکیه؛دو تجربه و دو سرنوشت
بایرول باسکان،استاد علوم سیاسی دانشگاه نرس وسترن آمریکا
ترجمه: نسرین رضایی
تاریخ دو کشور ایران و ترکیه در مسیر تشکیل جمهوریت در دهه 1920 میلادی با بحرانهای سیاسی آغاز شد. بحرانهای سیاسیای که منجر به تشکیل حکومت "مصطفی کمال آتاتورک" در ترکیه و "رضاخان" در ایران گردید.
نخستین موضوعی که باید به آن اشاره کرد پیامد این بحران سیاسی است که از همان ابتدا در دستگاه دولتی نمود پیدا کرد .زمانی که حکمرانان جدید با سیاستی نوین در ایران قدرت را در اختیار گرفتند، به واقع با یک کشور شکست خورده که قبل از آنها بر جای مانده بود، روبرو بودند.در حالی که ایجاد نظم و امنیت داخلی از ضرورت های عمده و دستور کار اصلی هر دولت تازه تاسیس شدهای در چنین شرایطی به شمار میآید،قدرت مرکزی ایران که از طریق انقلاب مشروطه روی کار آمد فاقد حتی یک ارتش واحد برای برقراری صلح و نظم در اطراف پایتخت کشور یعنی"تهران" بود.
در تاریخ ایران مساله تدارک ارتش قوی در اغلب موارد نادیده گرفته شد. تنها نیروی نظامی موثر در کشور تیپ 4 هزار نفره قزاقی بود که تا سال 1917 نیز در خدمت روس ها بود و حتی از سوی افسران روسی فرماندهی می شد.رضاخان نیز تنها زمانی که انقلاب روسیه اتفاق افتاد و امکان پاکسازی در ارتش کشور فراهم آمد، موفق شد تا اختیار آن را در دست بگیرد.در ایران آن زمان حتی هنگامی که کشور با خطر تهاجم روس ها و انگلیس روبرو بود،هیچ گونه نهاد رسمی دولتی وجود نداشت تا مبارزان و جنگجویان داخلی را برای دفاع از کشور سازماندهی کند و این تنها روحانیون بودند که این وظیفه را بر دوش داشتند.
اما در مقابل در ترکیه ،حکمرانان جدید این کشور بر خلاف ایران وارثان یک دولت شکست خورده نبودند، آنها وارثان یک دولت بوروکراتیک برجای مانده از گذشتگان خود بودند.امپراتوری عثمانی در اوایل قرن نوزدهم در بسیاری از مناطق آغاز به تاسیس "نهاد" کرد. در ایران رضاخان از جمله نخستین بنیانگذاران نهاد بود.در سال 1908 حدود 35 هزار مقام رسمی غیرنظامی در دولت عثمانی استخدام شدند .این درحالی بود که در سال 1880 شمار مقامات رسمی گماشته شده در ارتش عثمانی بیش صد هزار نفر تخمین زده شده بود.
شرایط در ایران و ترکیه برابر نبود.در این برهه از تاریخ،ایران درگیر جنگهای داخلی نبود اما ترکیه مدام درگیر دو جنگ بالکان، جنگ جهانی و "جنگ آزادی" بود. در دوران جنگ جهانی، امپراتوری عثمانی با بیش از دو میلیون سرباز در ارتش خود در پنج نقطه مرزی درگیر نبرد و مبارزه شد.دولت تمام قدرت خود را صرف مبارزه کرد.زمانی که ترکیه مورد هجوم نیروهای انگلیس و فرانسه و یونان قرار گرفت در اصل این مقامات کلیدی دولتی بودند که نیروهای ارتش را برای مقاومت و ایستادگی در مقابل چنین حملاتی سازماندهی می کردند.روحانیون نیز در این میان نقش مهمی را ایفا میکردند اما با این حال بر خلاف ایران در جایگاه تعیین کننده ای قرار نداشتند.
به طور کلی حاکمان ایران و ترکیه در زمینه حکومت، ارتش، آموزش و پرورش و نظام حقوقی با وضعیت مشابهی روبرو نبودند و ترکیه با میراث کاملا متفاوتی برجای مانده از پیشینیان خود در مقایسه با ایران روبرو بود. این تفاوت ها در شرایط دو کشور تا حدی است که "اریک جان زورچر" مورخ هلندی در کتاب خود در سال 2004 رضاخان را نه با آتاتورک بلکه با سلطان محمود دوم در امپراتوری عثمانی مقایسه می کند.کسی که بیش از یکصد سال پیش در امپراتوری عثمانی حکمرانی میکرد. مصطفی کمال آتاتورک در شرایط بسیار مناسبتری برای اداره دولت در آن زمان قرار داشت ،چرا که او وارث دولت بوروکراتیک درست بنا شده عثمانی بود.این دوره در هر دو کشور تاثیرات متفاوتی را بر روی جوامع ایران و ترکیه برجای گذاشت؛تاثیراتی چون ایجاد ساختار اجتماعی مخرب در یک کشور و ساختار اجتماعی محافظه کار در دیگری.
دلیل این موضوع نیز در تجربه های متفاوتی بود که هر دو کشور با آنها روبرو می شدند. جامعه ترکیه مجبور به تحمل هزینه ها و عواقب ناشی از چهار جنگ داخلی مختلف در این دوره بود. جنگ جهانی از جمله جنگهایی بود که ترکیه در آن متحمل هزینه های توامان اقتصادی و انسانی زیادی شد.ارتش عثمانی از همان ابتدا برای پایان جنگ در یک منطقه وسیع که بالکان، قفقاز، عراق، سوریه و فلسطین را در بر می گرفت ،مبارزه کرد. هزینههای انسانی جنگ در چنین مقیاس بزرگی،تاثیر بسیار چشمگیری در کاهش جمعیت ترکیه داشت:این امپراتوری بیش از 2 میلیون مرد جنگی را در طول چهار سال مبارزه بسیج کرد.زمانی که طرفین درگیر در جنگ جهانی آتش بس اعلام کردند، ارتش عثمانی تنها 600 هزار نیرو در اختیار داشت.
با توجه به جنگ های دیگر این دوره ، هزینه های انسانی وارد شده به جامعه ترکیه را میتوان با نگاه به آمار جمعیت این کشور به درستی دریافت. جمعیت امپراتوری ترکیه در سال 1913 حدود 3/15 میلیون نفر برآورد شد.اما در سرشماری رسمی که در سال 1927 صورت گرفت این میزان به 6/13 میلیون نفر کاهش یافت. جمعیت از دست رفته در این دوره حتی بیشتر از آمار اعلام شده بود،چرا که در آن زمان دو عامل بسیار مهم این کاهش جمعیت را تا حدودی جبران کرد .نخستین عامل، مهاجرت مسلمانان به ترکیه معاصر از مناطقی بود که پیشتر تحت کنترل امپراتوری عثمانی قرار داشت و دلیل دیگر قرار گرفتن در دوره صلح بین سالهای 1922 تا 1927 بود.
"کمال کارپات" مورخ عثمانی برآورد کرده است که بین سال های 1914 تا 1922 حدود 18 درصد از جمعیت مسلمان آنتالیا به دلیل جنگ از بین رفت که اکثریت آنان احتمالا مردانی بودند که در سنین کار قرار داشتند. بنابراین جامعه ترکیه در آن دوره با کاهش شدید نیروی کار به ویژه در زمینه کشاورزی روبرو بود. تلفات حاصله از جنگ، جابجایی جمعیت میان ترکیه و یونان ،مهاجرت غیر مسلمانان و دیگر حوادث ناخوشایند این دوره به طور کلی تاثیر چشمگیری در تغییر ساختار مذهبی جامعه ترکیه برجای گذاشت. پیش از جنگ جهانی 18 درصد از جمعیت آنتالیا را غیر مسلمانان تشکیل می دادند، اما در سرشماری که در سال 1927 صورت گرفت این رقم تا 6/2 درصد کاهش یافته بود.گرچه این کاهش جمعیت غیر مسلمانان، نوعی همگونی مذهبی در جامعه ترکیه ایجاد کرد اما ناهماهنگی های قومی به ویژه در میان مهاجران مسلمان از قفقاز همچنان ادامه داشت.
بزرگترین مشکلی که جامعه ترکیه به واسطه مهاجرت در آن زمان با آن روبرو بود نه درگیری های قومی و نه مذهبی بلکه درگیری برسر شغل بود. یونانیان و ارمنی هایی که به ترکیه آمده بودند، جزو بزرگ ترین گروه های ثروتمند ترکیه محسوب می شدند،آنها با بازارهای خارجی قرارداد میبستند و به تجارت مشغول بودند.اما در مقابل بقیه جمعیت ترکیه را کشاورزانی تشکیل میدادند که در مناطق روستایی کشور سکونت داشتند.این موضوع نه تنها باعث افزایش جامعه رعیتی کشور شد، بلکه ضعف و نقص مضاعفی را در ساختار اجتماعی ترکیه ایجاد کرده بود.این در حالیست که تا پیش از این مردم ترکیه چه با کار در نهادهای دولتی و چه با کشاورزی در املاک کوچک خود به گذران زندگی می پرداختند و خود نقش تولیدکننده در بازار را بر عهده داشتند.این مالکان، در شهرها و دهکدههای کوچک خود مستقل از دیگر شهرها زندگی میکردند و ساختار متحدی نداشتند. افزوده شدن جمعیت مهاجران مسلمان بالکان و قفقاز نیز به عدم اتحاد میان جامعه دهقانان و رعایا افزود.تنها وجه مشترک این اجتماع افزایش حس ناسیونالیستی بود که به واسطه حمله نیروهای خارجی به کشورهایشان در میان این قشر افزایش یافته بود. نبرد برای آزادی، بخش های مختلف جامعه ترکیه را حول رهبری بوروکراسی مدنی-نظامی متحد کرده بود.این موضوع تنها عامل ایجاد نیروی متحد موقتی بود که همانند دیگر نمونههای گروههای ناسیونالیستی که در سی سال اخیر به ویژه در سیستمهای آفریقایی شاهد آن بودیم،به تدریج از بین رفت.
اما جامعه ایران در این دوره از حیات خود با تجربیات متفاوت دیگری دست و پنجه نرم میکرد.ایران گرچه درگیر جنگ های داخلی نبود، اما آشفتگی و بینظمیهای داخلی جامعه را کاملا فلج کرده بود. اقتصاد ایران نیز همانند اقتصاد عثمانی که کاملا وابسته به اروپاییها بود،تحت تاثیر جنگ جهانی فلج شده بود.اما حداقل در این شرایط جامعه نیازی به تجهیز نیروی انسانی و اقتصادی برای رویارویی با جنگ نداشت. وضعیت ایران هم با بررسی آماری جمعیت کشور کاملا مشخص بود.جمعیت ایران در سال 1910، 5/10 میلیون نفر برآورد شد.این جمعیت در سال1920 به 3/11 میلیون نفر افزایش یافت.جامعه ایران برخلاف ترکیه در این دوره با مشکلاتی چون مهاجرت و جابجایی جمعیت مواجه نشد.حتی حمله روسیه و انگلیس به ایران در این دوره نیز منجر به پراکندگی نیروی انسانی و منابع اقتصادی نگردید.در حقیقت می توان گفت که عدم حضور یک قدرت مقتدر مرکزی در کشور، در این موضوع کم تاثیر نبود. بدون قدرت مرکزی،ساکنان شهرها از قبیل بازرگانان، صنعتگران،نهادهای مذهبی و صاحبان املاک خود باید در مقابل عشایر قرار میگرفتند.این موضوع در قرن نوزدهم خود به عاملی برای شکلگیری یک دشمن مشترک در مقابل شاه ایران تبدیل شده بود. تقویت روابط گروههای داخلی و حتی وصلت هایی که میان آنها صورت گرفته بود آن ها را به یک قدرت قوی در مقابل شاه کشور تبدیل کرده بود.و این همان قدرت داخلی بود که شاه را مجبور به اعطای مشروطیت و باز کردن مجلس کرد. نهادهای اقتصادی چون بازار نقش مهم و مرکزی را در ایجاد چنین اتحاد اپوزیسیونی در جامعه ایران آن زمان ایفا کردند.چرا که بازار محیط اصلی بود برای زمینداران و دیگر اقشار جامعه تا در آنجا محصولات خود را به فروش بگذارند، گروهی به مردم وام دهند و تجار خیرخواه آن هزینه ساخت مکتب و مسجد را تقبل کنند.
شاید بهتر باشد از بازار به عنوان مرکز خرید و فروش، بانک، مرکز مذهبی و حتی مرکز آموزشی جامعه ایران در آن زمان نام برد. بازاریان جشن ها،مراسم، عقاید و حتی گاهی گویش و لهجه خود را داشتند.بنابراین جای تعجب نداشت که باید علاوه بر فعالیتهای اقتصادی انتظار اقدامات سیاسی را نیز از جامعه بازاریان داشت. نهادهای اقتصادی مشابه با بازار در امپراتوری عثمانی نیز وجود داشت و تقریبا اهداف مشابه البته صرفا از لحاظ اقتصادی با بازار ایران داشت.این نهاد نیز بخش مهمی از زندگی اقتصادی عثمانی را در بر می گرفت.اما در طی قرن نوزدهم اهمیت چنین نهادهایی کاهش یافت.
بنابراین حاکمان دولتهای جدید ایران و ترکیه با دو ساختار اجتماعی متفاوت روبرو بودند. جامعه ترکیه در بسیاری جهات تحت تاثیر تحولات و نابسامانیهای آن دوره با یک ساختار اجتماعی بسیار ضعیف مواجه بود. ضعفی نشات گرفته از فقر در منابع اقتصادی،در اتحاد نیروی انسانی و عدم حضور نهادهای واسطی چون بازار که میتوانست به عنوان بازویی کمکی برای نیروهای اجتماعی جهت هرگونه اقدام متحد و جمعی ایفای نقش کند.در چنین شرایطی ترکیه به صورت یک دولت نه فقط قدرتمند از لحاظ سیاسی بلکه از لحاظ اقتصادی سازماندهی شد. جالب است که ایدئولوژیهای سیاسی حاکمان جدید تا حدودی بازتابی از این نقاط ضعف بود: ایجاد بورژوازی ملی و اتحاد صنفی و تاکید بر وحدت ارگانیک گروههای اجتماعی، عناصر اصلی شکلدهی ایدئولوژی های سیاسی این دوران بودند. برای ارزیابی قدرت اقتصادی دولت و به منظور همکاری ملی در سرمایهگذاریها،در سال 1924 بانک در ترکیه تاسیس شد. با توجه به اینکه بانک پنجاه درصد از تمام سرمایهگذاری های مشترک در سال 1930 را در اختیار داشت،می توان متوجه توان اقتصادی بالای دولت جدید در این برهه شد. همه سیزده نفر اعضای هیات مدیره بانک،نمایندگان مجلس بودند.اکثر سرمایه گذاران بانک را بوروکرات ها تشکیل می دادند.بین سال های 1931 تا 1940 ،2/74 درصد از شرکتهای تاسیس شده متعلق به ماموران و نمایندگان اداری بود.
در مقابل جامعه ایران اگرچه به دو قطب تبدیل شده بود(عشایر در مقابل سکنه شهری) ولی در این میان شهرنشینان اتحاد قوی و محکمی تشکیل دادند. منابع مالی حاصل از تجارت و فروش املاک عامل اقتصادی تامین کننده این اتحاد سیاسی بود.در این میان عشایر در کشور نیز به گروهی مسلح و غیر قابل کنترل تبدیل شدند،اما در میان قبایل تقسیم بندیهای زیادی صورت گرفت.ابتدا تقسیم بندیهایی بر اساس نژاد و قومیت(قبایل ترک،کرد و عرب) و بعدها تقسیم بندی بر مبنای خاندان و طایفه. همین تقسیم بندیهای افراطی که در میان قبایل ایران در این برهه زمانی ایجاد شد، سرچشمه ضعفهای اساسی این گروه در تاریخ ایران بود.با این حال عشایر بزرگترین نیروی نظامی ایران را تشکیل می دادند.در چنین شرایطی،دولت ایران به عنوان ضعیف ترین پیکره سازمان یافته جامعه ایران و در عین حال به عنوان محوری برای تغییر توازن قدرت به نفع اتحاد شهری نمود یافت. به طور خلاصه ، دو تصویر کاملا متفاوت از ترکیه و ایران از نظر دولت و جامعه در این دوره شکل گرفت:در جامعه ترکیه با روی کار آمدن حاکمان جدید دولتی با عملکرد اداری قوی سازمانی شکل گرفت .این در حالی بود که جامعه ترکیه به شدت از لحاظ شبکههای اجتماعی دچار ضعف بود و همین ناتوانی مانع از دخالت و یا اعتراض در مقابل حاکمان جدید شده بود.اما در مقابل زمانی که حاکمان جدید در ایران به قدرت رسیدند،دولت شکست خوردهای را بنیان گذاردند.این درحالی بود که گروه های شهری که شامل تجار و مالکان ایرانی بودند از طریق کانالهای مختلفی با یکدیگر متحد شدند و شبکه های اجتماعی در جامعه ایران قدرتمند شدند.در این میان روحانیون در شهرهای بزرگ و زمینداران در روستاها و شهرهای کوچک نقش محوری را در ساخت و هدایت بدنه جامعه ایران برعهده داشتند. دولت و جامعه چارچوب های راهبردی را تعیین کرده و حاکمان دولت بر مبنای آنها عمل می کردند. بنابراین می توان این گونه عنوان کرد که دولت،جامعه و چارچوب راهبردی سه رکن تعیین کننده در تقابل با حکومت سلطنتی در تفکر جمهوری خواهی در ایران و ترکیه بودند.دو کشوری که هر دو این مسیر را تقریبا در یک برهه زمانی یعنی دهه 1920 طی کردند.حکومت پهلوی با حضور رضاخان در سال 1925 درصدد اعلام جمهوری بود و حکومت آتاتورک در سال 1923 نظام جمهوری را تاسیس کرد.
منبع: انجمن علوم سیاسی آمریکا
نظر شما :