غرویان: مخالفت مدرس با جمهوری رضاخانی دلیل دینی داشت
حسین سخنور
نقش روحانیت در تثبیت مشروطه و منتفی کردن جمهوری رضاخانی غیر قابل انکار است. هر چقدر علما و مراجع در مشروطهخواهی یار شاطر بودند، در ماجرای جمهوریخواهی، بار خاطر شدند و با تمام قوا در برابر این خواست رضاخان ایستادگی کردند تا مخالفت خود را تبدیل به مطالبه عمومی کردند که در نتیجه آن رضاخان پا پس کشید و عطای جمهوری را به لقای آن بخشید. مواجهه متفاوت روحانیت با مشروطه و غائله جمهوری رضاخانی،این را میرساند که الگوی برخورد روحانیت با مفاهیم جدید، پیچیده و متغیر است.محسن غرویان،استاد حوزه علمیه قم در گفت و گو با "تاریخ ایرانی" دلایل مخالفت روحانیون با جمهوری رضاخانی را تبیین کرده است.
***
الگوی روحانیت برای داوری و تصمیم گیری با مفاهیم جدید چیست و با چه معیارهایی مفاهیمی چون جمهوریخواهی را در زمان رضاخان رد و در زمان انقلاب اسلامی می پذیرد؟
نخست آن که در نظر داشته باشید، روحانیت یکسان نیست و یکسان هم فکر نمی کند. به عبارتی روحانیت یک طیف است که یک سر آن روحانیت سنتی قرار دارد و سر دیگر آن روحانیت نواندیش که با پدیده های جدید، محققانه و پژوهشگرانه برخورد می کند. لذا وقتی می گویید الگوی برخورد روحانیت با مفاهیم جدید چیست، ابتدا باید روشن کنید منظورتان کدام نوع روحانیت است. بزرگانی همچون استاد شهید مرتضی مطهری، نه تنها از مفاهیم جدید فرار نمی کردند بلکه به استقبال آن می رفتند و در برخورد اول سعی می کردند نقاط قوت و ضعف آن را دریابند. در طول تاریخ حوزه، کم نبودند روحانیون و علمایی که برخورد کاملا منطقی با مفاهیم جدید داشتند.
منظور از برخورد منطقی چیست؟
یعنی مستدل و با تحقیق، رد یا تایید کردن. منطق حوزوی و علما و مراجع نیز در مواجهه با مفاهیم جدید، همچون مشروطه خواهی یا جمهوریخواهی، چنین است که ابتدا اصول و مبانی آن مفاهیم را به معیارهای دینی که مهمترینشان کتاب و سنت است،عرضه می کنند،اگر مخالفتی با این معیارها نداشت می پذیرند و حتی آن را بسط و گسترش می دهند؛ مشابه اتفاقی که در جریان مشروطه خواهی پیش آمد، اما اگر با کلیات معیارهای دینی موافق نیفتاد، طبیعی است آن را رد می کنند.
هم مفهوم جمهوریت و هم معیارهای دینی، چه در زمان رضاخان و چه در زمان انقلاب ثابت بود، پس چرا یک بار روحانیت با این مفهوم سر ستیز برداشت و بار دیگر به استقبال آن رفت؟
اشکالی در سوال شما وجود دارد که باز می گردد به بخش اول آن، یعنی ثابت بودن مفهوم جمهوریت. اگر بپذیریم این مفهوم در طول آن سال ها هم هیچ تغییری نکرده بود اما یک چیز را نمی توان انکار کرد و آن این که جمهوری رضاخانی، قصد تخریب مبانی دینی و اعتقادات مردم را داشت، اما آن جمهوریای که امام خمینی(ره) در انقلاب مطرح کردند دقیقا برعکس نیتی کاملا دینی و اعتقادی داشت و اساسا با اسلام همراه بود و شد جمهوری اسلامی که نظام فعلی ما بر اساس همین نظریه است.جمهوری اسلامی کجا و جمهوری رضاخانی کجا؟ جمهوری رضاخانی برگرفته و کپی برداری از نظام های غربی بود در حالیکه جمهوری اسلامی، مدل بومی و اسلامی بود. در مدل غربی جمهوریخواهی مشروعیت حکومت صد در صد وابسته به مردم و رای آنان است ولی در جمهوری اسلامی رای مردم جزءالعله در مشروعیت حکومت است. از این رو امام خمینی (ره) جمهوریت را در کنار اسلام مطرح کردند و بدان تاکید داشتند. در مدل امام جمهوری نه یک کلمه کم و نه یک کلمه زیاد است و میزان رای ملت است، اما علت تامه مشروعیت حکومت، رای مردم نیست.
ولی اگر در دلایل مخالفت های آن زمان توجه کنیم، می بینیم مخالفتها بیشتر صبغه سیاسی دارد تا کلامی و دینی.
شاید تحلیل ها مختلف باشد، اما تحلیل خود من آن است که مرحوم مدرس در مخالفت با جمهوری رضاخانی،انگیزه های دینی داشته و احساس تکلیف شرعی می کرده و اختلافات سیاسی نقش چندانی نداشته است.عرق دینی و تعصب مذهبی مدرس بود که او را مخالف جمهوریتی کرد که رضاخان از آن دم می زد.اتفاقات و جریانات بعد از منتفی شدن اعلام جمهوری نیز گواه همین قضیه است. کارنامه رضاشاه و اقدامات او تا زمان برکناریاش، همگی در جهت حذف دین و ضربه زدن به اعتقادات دینی است،کارهایی همچون کشف حجاب زنان، توهین به علما و... با وجود چنین شواهدی است که معتقدم مدرس فقط از روی دینطلبی و اسلامخواهی با جمهوری رضاخانی مخالفت کرد، زیرا او به خوبی دریافته بود این غائله نه به قصد ارزش بخشیدن به رای مردم، بلکه به قصد ضربه زدن به دین طراحی شده است.
برخی از صاحب نظران معتقدند، بهتر بود مدرس با جمهوریخواهی رضاخان مخالفت نمی کرد تا جمهوریت زودتر در این کشور تحقق می یافت.
نظرات مختلف است و هر کس ممکن است از نگاه خود به مخالفتهای مرحوم مدرس در ماجرای جمهوریخواهی رضاخان داوری کند و یکی هم بگوید نتیجه آن مخالفت ها برای تاریخ ما مفید نبوده است، اما همانطور که گفتم مدرس برای مخالفتهای خود دلیل شرعی و دینی داشت. حال اینکه در آینده این به نفع ما تمام شده است یا به ضرر ما بحث دیگری است و تحلیل بعد از وقوع حادثه است؛ که در این بحث هم من اینطور فکر نمی کنم که به ضرر ما بوده است،چون جمهوریت باید به شکلی مطرح می شد که در انقلاب مطرح شد،جمهوریتی که مشروطه مشروعه را یادآوری می کرد،همان الگویی که علما و مراجع بزرگ از مشروطه تا انقلاب به دنبال آن بودند. جمهوری واقعی همان جمهوری اسلامی است نه جمهوری رضاخانی. به همین دلیل فکر نمی کنم تاریخ ما در این مخالفت ها ضرری کرده باشد.
اساسا حوزه های ما تا چه میزان آماده پذیرش نظریات جدید است. آیا همین بحث جمهوریخواهی در حوزه آن زمان مورد بحث قرار گرفت؟
حوزه های ما بر اساس اصل اجتهاد همواره به تحلیل و بررسی مسائل جدید می پردازند و نسبت این مسائل را با مبانی دین مشخص می کنند. مثلا در همین بحث جمهوریت، فقها و علما با تکیه بر اصل قرآنی شورا آن را تایید کردند، هرچند آن را بطور مطلق نپذیرفتند.
اما شواهد تاریخی نشان می دهد حوزه های مختلف در پذیرش مفاهیم جدید، شیوه متفاوتی دارند. حوزه نجف، قم و مشهد در مواردی برخورهای متفاوت و بعضا متناقضی داشتند.
بله، با نظر شما موافقم و تفاوت هایی بین حوزه های نجف و قم و مشهد وجود دارد و اختلاف مواضع نیز در مواردی مشهود است. مثلا در خصوص فلسفه، حوزه مشهد همواره نظر منفی داشته است و به مخالفت با فلسفه مشهور است، اما حوزه قم همواره از فلسفه استقبال کرده و درس ها و بحث های آن در حوزه قم گرم بوده است و رونق داشته است، هر چند در سال های اخیر، حوزه مشهد هم کم کم موضع خود را منعطف تر کرده است.
در مورد جمهوری خواهی یا مشروطه خواهی نیز حوزه نجف آمادگی بیشتری برای پذیرش و گسترش این مفاهیم داشت و در ایران و حوزه قم وضعیت دیگری حاکم بود. در ایران چون غرب زدگان افراطی طرفدار مشروطه یا جمهوری بودند، علما نیز موضع تندتری داشتند، از خوف آن که مبادا جمهوریخواهی منجر به نفی دین شود. اما با شکل گیری انقلاب اسلامی،حوزه های ایران نیز با تکیه بر اجتهاد پویا که امام خمینی(ره) آن را مطرح کرد، وضع تغییر کرد. در اجتهاد پویا بر اساس دو عنصر زمان و مکان، مفاهیم جدید سنجیده می شوند و ممکن است در مساله ای مثل جمهوریت اصل آن را بپذیرند اما نقاطی که با دین اصطکاک دارد را رد کنند. مسائل دیگری همچون آزادی یا مردمسالاری که از سوی مقام معظم رهبری در این سال های اخیر مطرح شد، بدین شکل بود. مردمسالاری دینی از جهاتی شبیه دموکراسی غربی است اما تفاوت هایی نیز دارد که آن تفاوت ها حاصل ارجاع مفهوم دموکراسی به اصول دینی است. بنابراین حوزه ها مفاهیم جدید را مطلق و بدون چون و چرا نمی پذیرند و آن را با سنگ محک دین و شریعت می سنجند و جاهایی که همخوانی نداشته باشد، اصلاح می کنند.
شما می گویید شیوه روحانیت در برخورد با مفاهیم جدید بدین گونه است که مطلق تایید نمی کند و موارد اختلافی با ارجاع به اصول دینی اصلاح می کند، اما چه اتفاقی می افتد که در برخی موارد همچون جمهوریخواهی رضاخانی از این الگو تبعیت نمی کند و به طور مطلق رد می کند؟
چون در آن شرایط و آنچه که رضاخان از جمهوریت می خواست غیر قابل اصلاح بود. او در صدد کنار زدن شریعت بود، در این شرایط چه جای اصلاحی میماند. دقیقا به همین دلیل هم بود که مدرس در آن مقطع شعار «دیانت ما عین سیاست ماست و سیاست ما عین دیانت ماست» را سر داد. رضاخان با طرح جمهوریت خود قصد محو دین در عرصه های سیاسی و اجتماعی را داشت.
نظر شما :