توکلی: رجایی پوپولیست نبود/ بهزاد نبوی: کشمیری را نمی‌شناختم

۰۹ شهریور ۱۳۹۵ | ۰۱:۳۵ کد : ۵۵۸۴ دیگر رسانه‌ها
محمدحسین مهرزاد - مریم وحیدیان: احمد توکلی و بهزاد نبوی مشترکات زیادی دارند. هر دو در دهه اول انقلاب سابقه وزارت دارند و هر دو آخرین حضورشان در ساختار حقوقی قدرت نمایندگی مجلس را ثبت کرده‌اند. اما آنچه راهشان را در تمام این سال‌ها از هم جدا کرده بود خاستگاه سیاسی و مشرب فکری‌شان بود. بهزاد نبوی چپ مسلمان زندانی و با سابقه در مبارزه و احمد توکلی یک راست اصولگرای سفت و سخت. چریک پیر و اصولگرای ضد فساد سی و شش سال بعد از روزهایی که رجایی آن‌ها را برای کابینه‌اش انتخاب کرد دوباره به هم رسیدند. آن هم درست در شبی که فردایش سالروز شهادت رجایی بود. وقتی رجایی نام‌شان را روی کاغذ معرفی کابینه نوشت و به بنی‌صدر داد او که رئیس‌جمهور متبختر آن روزها بود روی اسم هر دو قلم قرمز کشید. یکی بعد از مذاکره با بنی‌صدر به قول خودش گفت به درک که مرا وزیر نمی‌کند و دیگری به توصیه برخی بزرگان تعهد داد که علیه رئیس قانونی حرف و سخنی نگوید تا وزیر کابینه شود. توکلی رفت و رجایی ماند. بنی‌صدر هم که دیگر نبود. این‌بار رجایی رئیس‌جمهور شد و باهنر نخست‌وزیرش اما باز توکلی در کابینه نبود و نبوی بود. با تشکیل دولت مهندس میرحسین موسوی، نبوی و توکلی بالاخره هر دو همزمان دور میز هیات وزیران نشستند. هرچه توکلی سر ناسازگاری با دولت میرحسین داشت نبوی همراهش بود. همین شد که در دولت میرحسین باز هم توکلی نبود و نبوی بود. سال‌ها بعد توکلی در سودای ریاست‌جمهوری بود. اصولگرای عصیانگر روی صندلی‌های مجلس هم صدای مخالفتش با آنچه نمی‌پسندید همیشه بلند بود. اما چریک‌ پیر سال‌ها بود که راه چریکی را کنار گذاشته بود و می‌کوشید سیاست‌ورزی را به شکل دیگری تجربه کند. هر چه بود بهزاد نبوی با میرحسین موسوی ماند، زندان رفت و آزاد شد. توکلی هم بعد از رای دادن به احمدی‌نژاد زودتر از بقیه همراهانش فساد را دید و فریاد زد.

 

آن سال‌ها که بهزاد نبوی در ساختار قدرت حضور داشت احمد توکلی نبود و این سال‌ها که توکلی روی صندلی بهارستان نشسته بود بهزاد نبوی در زندان روزگار می‌گذراند. هر چه بود چرخ سیاست این‌گونه چرخید که می‌دانیم و می‌دانند و قرار شد «بهزاد» و «احمد» باز هم به هم برسند. این‌بار جایی در خیابان سپهبد قرنی تهران می‌خواستند بررسی کنند بالاخره رجایی یک سیاستمدار پوپولیست بود یا مردمی؟ قاری قرآن با قرائت آیاتی که تاکیدش بر نفی عمل نکردن به گفته‌ها و اعتقادات بود شروع رسمی جلسه را اعلام کرد. علی شکوهی، روزنامه‌نگار قدیمی به عنوان مجری سخنانش را شروع کرد و گفت که به دلیل تاخیر میهمانان جلسه به صورت سخنرانی‌های جداگانه‌ای برگزار می‌شود.

 

دقایقی بعد احمد توکلی از راه رسید و با دعوت شکوهی روی سن رفت تا از رجایی بگوید. جانب انصاف نگه داشت و گفت که بهزاد نبوی سابقه‌ای در رفاقت با رجایی داشت که باعث می‌شد بهتر و بیشتر او را بشناسد و گفت که پیش از انقلاب رجایی را نمی‌شناخت، با این حال خاطرات پس از انقلابش از رجایی آنقدر با جزییات و شفاف بود که انگار همین چند ساعت قبل رخ داده است. میانه‌های خاطره‌گویی توکلی بود که بالاخره آقا بهزاد نبوی هم از راه رسید. او هم در خاطراتش کمی گنگ‌تر از رجایی می‌گفت اما بنی‌صدر را هم بی‌نصیب نمی‌گذاشت. نمی‌شود از رجایی گفت و به سیاستمداری که درست در نقطه مقابل او قرار گرفته بود حرفی به میان نیاورد.

 

احمد توکلی و بهزاد نبوی در این نشست که با عنوان «محمدعلی رجایی؛ مردمی یا پوپولیست» به مناسبت سالگرد انفجار دفتر رئیس‌جمهوری و بزرگداشت شهید علی رجایی برگزار شده بود، حضور یافتند و حرف‌هایی زدند که شنیدنی بود. هرچند ابتدا بنا بود که سخنرانی با حضور بهزاد نبوی آغاز شود اما به دلیل تاخیر نبوی، تریبون ابتدا در اختیار احمد توکلی قرار گرفت. توکلی در ابتدای سخنانش گفت: ظاهرا عنوان برنامه به گونه‌ای تعیین شده است که ما معلوم کنیم رجایی پوپولیسم بود یا نبود. پوپولیسم حقانیتی برای مردم قایل است و می‌گوید مردم هر چه بگویند خوب است. در این حرکت افراد خودشان را به مردم نزدیک می‌کنند و متعقد به حزب و تشکیلات نیستند. آن‌ها می‌گویند فقط ما و مردم هستیم. پوپولیسم مستقل از احزاب و گروه‌ها حرکت می‌کند. وی افزود: پوپولیسم از ابزار تجمع توده مردم برای فشار بر حکومت استفاده می‌کند. با این تعریف تقریبا خیلی از دولت‌ها پوپولیسمی رفتار می‌کنند. اما آقای رجایی این‌گونه نبود و او همچون هر مومن نظام ولایت فقیه، معتقد بود که هر کسی که می‌خواهد حاکم شود باید صلاحیت‌هایی داشته باشد.

 

این نماینده ادوار مجلس معتقد است که «اصالتا در نظام جمهوری اسلامی ایران و در بین وفاداران به این نظام سیاسی، کسی به این شک ندارد که رجایی بسیار وفادار بود.» توکلی در رابطه با حکم امام برای بنی‌صدر اشاره‌ای داشت و گفت: رجایی و تمام انقلابیون متدین سعی می‌کردند از نظر رفتار خودشان را از مردم جدا نکنند و از نظر توقعات از مردم فاصله نگیرند و این هم ناشی از نگاه دینی بود که آن‌ها داشتند. یعنی دین به حاکمان دستور می‌دهد که خودتان را باید شبیه ضعفای جامعه کنید. یکی مثل امیرالمومنین خودش را در حد پایین‌ترین ضعفا نگه می‌دارد. در این حین بهزاد نبوی وارد سالن شد که توکلی به دلیل آنکه نبوی تصمیم داشت در صندلی‌های کنار در ورودی بنشیند، از او خواست که به جلوی سالن بیاید. در این هنگام حضار از جای خود برخاستند و با تشویق از حضور نبوی استقبال کردند.

 

توکلی پس از خوش و بشی با نبوی، در ادامه افزود: تمام اصول قانون اساسی روح اصل چهارم قانون اساسی را در درون خود دارد. تفاوت یک پوپولیسم با رهبر مردمی این است که او خودش را فدای مردم می‌کند اما هر کاری برای جلب نظر مردم نمی‌کند. آن‌ها در برابر مردم فعال عمل می‌کردند. وی در ادامه به بیان چند خاطره مشترک با نبوی پرداخت و گفت: آقای رجایی پیش امام رفتند و گفتند که شنیدم فلانی در ایران است، او مرد فاسدی است به دلیل اینکه یکی از موافقان صدام را که در ایران اسیر بودند را ‌تر و خشک می‌کرد. امام خواستار برخورد با این فرد شد. آن زمان رفیقدوست مسوول تدارکات سپاه بود، تسهیلات جنگ را وارد می‌کرد و ارز می‌خواست. هر زمان که ارز می‌خواست پیش نوبری می‌رفت که رئیس بانک مرکزی بود، از جانب بنی‌صدر منصوب شده بود و این‌ها را سر می‌دواند. به همین دلیل هر زمان ارز می‌خواستند پیش رجایی می‌رفتند و شهید رجایی پیگیری می‌کرد. وی افزود: آقای رجایی شب برگشت و به رفیقدوست گفت این کسی که تو داری او را ‌تر و خشک می‌کنی فاسد است و باید بیرونش کنی. نیمه‌شب فرستاده رفیقدوست به دفتر رجایی رفت گفت که من از طرف حاج حسین رفیقدوست آمدم و برای گرفتن ارز، رجایی گفت که من رفیقدوست را نمی‌شناسم. رفیقدوست در واکنش به این اتفاق به رجایی زنگ زد که تو من را نمی‌شناسی و او هم گفت تو دستور رهبری را به بعد موکول کردی، هر زمان آن فرد وابسته به صدام را بیرون کردی من ارز را می‌دهم.

 

توکلی در رابطه با انتخاب نخست‌وزیر گفت: ما برای انتخاب نخست‌وزیر جلساتی گذاشتیم و نام کسی را که نمی‌خواهم بیاورم، کلی سر ولایت فقیه بحث کردیم اما سرانجام در جلسه‌ای به گزینه رجایی رسیدیم. من در مجلس رجایی را دیدم و گفتم چطور است شما نخست‌وزیر بشوید، او گفت نه، نه نخست‌وزیر چیه؟ آموزش و پرورش مهم است. ما گفتیم خب نخست‌وزیر شوید و بعد چند نفر شبیه خودتان را برای پیگیری آموزش و پرورش بگذارید. او با اشاره به تقابل بنی‌صدر و رجایی گفت: رجایی خیلی باهوش بود اما بنی‌صدر می‌خواست عقلش را به رخ او بکشد. بعد از بنی‌صدر که رجایی می‌خواست نخست‌وزیر انتخاب کند، من در حضور آقای پرورش گفتم که پرورش خوب است. رجایی بعد بیرون آمد و به من گفت که احمد جان من نمی‌خواهم پرورش را انتخاب کنم، وقتی به من گفتی نخست‌وزیر شوم، من گفتم خوب است اما پرورش می‌گوید نمی‌دانم چه کنم و در نهایت او را انتخاب کرد.

 

احمد توکلی در رابطه با تفاوت شهید رجایی با بنی‌صدر گفت: وقتی رجایی خواست کابینه معرفی کند بنی‌صدر با موسوی، نوربخش، نبوی و بنده مخالفت کرد و بنا شد دو نفر آیت‌الله انواری و یزدی حکمیت کنند. ما چند نفر به خانه بنی‌صدر که ساختمان سفید رنگی در کنار ساختمان ریاست‌جمهوری بود، رفتیم. او به احترام آقای انواری که روحانی سرشناس مبارزی بود هم از جایش بلند نشد.

 

توکلی در توضیح این جلسه اظهار کرد: بنی‌صدر خطاب به موسوی گفت که تو نخستین کسی بودی که در روزنامه جمهوری علیه من سرمقاله نوشتی. میرحسین موسوی هم جواب داد، تو اول علیه من حرف زدی. این بحث مدام تکرار شد که رجایی عصبانی شد که شما مدام بحث را تکرار می‌کنی و گوش نمی‌کنید. تا اینکه نوبت به من رسید، موقع ناهار بود. به من گفت که شما نخستین کسی بودی که در مجلس علیه من صحبت کردید که من به او گفتم شما در زمان انقلاب ایران نبودید، از این بیشتر هم رای داشتید. اگر درست عمل نکنید، انتقاد می‌کنم.

 

توکلی افزود: زمانی در هیات رئیسه بودم با رجایی کار داشتم، او را در دفتر بنی‌صدر پیدا کردم، بنی‌صدر گفت من در رابطه با اتفاقاتی در بهشهر کسی را می‌فرستم که می‌خواهد از تو اطلاعاتی را بگیرد. آن فرد آمد و گفت که ما شنیدیم که کارگرهای بهشهر با تو مخالفند و تو چطور می‌خواهی وزیر کار شوی؟ من گفتم این اطلاعات را از کجا به دست آورده اید؟ بله برخی توده‌‌ای‌ها آنجا با من مخالف بودند. او از من پرسید که شما سه تا خانه دارید؟ گفتم اشکالی دارد؟ البته من سه تا خانه ندارم. گفت سوال اصلی من این است که شما طرفدار بهشتی هستید؟ گفتم بله من کتاب نماز بهشتی را خواندم و وقتی آمدم تهران ایشان را شناختم که چه جواهری بودند.

 

وی گفت: ولی خدایی بنی‌صدر پوپولیستی عالی بود. من در دو جا فشار جمعیت را حس کردم، یک بار در مکه و یک بار هم در سفر بنی‌صدر به بهشهر، جمعیت در حدی از بنی‌صدر به دلیل حرف‌های پوپولیسمی استقبال کردند که من مجبور شدم و پشت تریبون رفتم که بلایی سر ایشان نیاید تا گردن ما که مخالف او بودیم نیفتد.

 

توکلی به بیان خاطره‌ای از آرایشگری که به مجلس می‌آمد پرداخت و گفت: این آرایشگر گفت من برای اصلاح شهید رجایی روزنامه‌ای روی زمین پهن کرده بودم، وقتی خواستم روزنامه را دور بیندازم ایشان روزنامه را تمیز و تا کرد. آرایشگر می‌گوید آقای رجایی این روزنامه باز فردا می‌آید، چرا تا کردید و گذاشتید آن گوشه، رجایی در پاسخ او گفت چیزی که قابلیت استفاده دارد، نباید دور انداخت، این نگاه هنگام بودجه‌بندی و هزینه کردن‌ها خودش را نشان می‌دهد.

 

احمد توکلی در ادامه با ذکر خاطره‌ای دیگر از شهید رجایی گفت: آقای نبوی، رجایی را بیشتر از من می‌شناخت چون در زندان هم‌بند هم بودند. اما من یک روز به آقای رجایی گفتم چرا نخست‌وزیر نمی‌شوی. گفت خب نخست‌وزیر شدن را برای کسی مثل خودت بگذار و شد وزیر آموزش پرورش.

 

وی افزود: امام در تجلیل از رجایی گفت بعضی‌ها عقلشون بیشتر از علم‌شان است. بعد از فرار بنی‌صدر قرار بود آقای پرورش نخست‌وزیر شود که رجایی به من گفت نمی‌خواهم پرورش را معرفی کنم. رجایی گفت به من احمد جان چرا من نخست‌وزیر نشوم؟ بی‌شیله پیله بود.

 

در ادامه این نشست و بعد از سخنان احمد توکلی تریبون به بهزاد نبوی رسید. مجری از نبوی دعوت کرد به بالای سن بیاید و در حین آن به بیان نکاتی پیرامون دوستی توکلی و نبوی پرداخت. توکلی در واکنش به این جمله گفت: ان‌شاءالله همه بهشتی شویم. ما با آقای بهزاد نبوی اختلاف سیاسی داریم و شاید هم نداشته باشیم. (خنده) اما کنار هم می‌نشینیم و رفاقت داریم.

 

بهزاد نبوی، وزیر دولت رجایی در ابتدای سخنرانی از گرفتگی صدایش عذرخواهی کرد و با لحن طنزآمیزش گفت که بالاخره جوانی است و این گرفتن صدا هم یکی از مشکلاتش. او در رابطه با علت تاخیرش، اشتباه در زمان‌بندی را دلیل دانست.

 

او در ادامه در رابطه با مخالفت بنی‌صدر با او، توکلی، نوربخش و میرحسین موسوی گفت: آقای رجایی دوست داشت که من مثل آچار فرانسه کنار دستش باشم و به بنی‌صدر گفت که این کاره‌ای نیست. روزی آمدند به من گفتند که بنی‌صدر به شرط اینکه بنویسی من با بنی‌صدر مخالفت نمی‌کنم، قبول کرده است تو به سمت وزارت دست بیابی. خلاصه صحبت کردیم و من نخستین عفوم را آنجا نوشتم و ان‌شاءالله آخرین عفوم باشد. (خنده) نوشتم که من تعهد می‌کنم که با رئیس‌جمهوری به هیچ‌وقت مخالفت نکنم که این نامه موجب شد من به وزارت دست پیدا کنم.

 

نبوی در رابطه با مردمی بودن یا پوپولیسم بودن رجایی گفت: معنای پوپولیسم مردم‌انگیزی است بدون توجه به مصالح واقعی مردم. برای روزهای اول انقلاب مرز‌بندی بین اینکه چه کاری پوپولیسم است و چه کاری مردمی است یک مقدار دشوار بود. چرا؟ به دلیل اینکه مسوولان اول هر انقلاب بی‌تجربه هستند. وقتی هر کسی انقلاب می‌کند یک سری افراد صفر و بی‌تجربه سمت می‌گیرند. با تجربه‌ترین افرادی که سمت گرفتند، مرحوم بازرگان بود که او را پروفسور اجرایی می‌دانستیم و بقیه صفر کیلومتر بودیم. لذا در آن زمان تصمیماتی می‌گرفتیم که ممکن است مصداق پوپولیسمی باشد.

 

وی افزود: من دو مثال می‌زنم، مثلا امام که در زمانی اعلام کردند آب و برق مجانی است، یکی هم طرح شهید رجایی هست که گفتند ماهی ٣٠٠ تومان به کشاورزان بالای ٦٠ سال بدهیم. ممکن است این را همه شما پوپولیسمی تصور کنید اما این‌گونه نیست. در آن زمان با محدودیت اجرایی بهترین کاری که برای مردم می‌شد کرد این اقدامات بود. رجایی در آن زمان فکر می‌کرد که می‌شود این کارها برای مردم خوب باشد اما ٣٠ سال بعد ممکن است به این کارها انتقاد کنیم.

 

نبوی در ادامه اظهار کرد: در این بحث مهم این است که آیا این حرف‌ها برای جمع‌آوری رای مردم است یا خیر؟ امام این حرف‌هایش برای جمع‌آوری رأی مردم نبود. او بدون این حرف‌ها رأی مردم را داشت. یادم می‌آید شهید رجایی در دیداری گفت که وقتی به من پیشنهاد کردند که نخست‌وزیر شوم، قهقهه زدم و گفتم یعنی چه مملکتی شده است که از من می‌خواهند نخست‌وزیر شوم. (لبخند) من تلاش کردم که او را راضی کنم تا این سمت را قبول کند.

 

او معتقد است که «رجایی دنبال جلب رأی مردم نبود. شاید این اقدامات ظاهرش پوپولیستی باشد اما در آن زمان نگاه این‌گونه بود. کار خیری که می‌شود گفت نشانه مردمی بودن رجایی بود این بود که ایشان در نخستین جلسه هیات دولت پیشنهاد کرد که آیا موافقید حقوق ما متوسط حقوق دولت باشد؟ سرانجام همه موافقت کردند و دیدند که متوسط حقوق دولت ٧ هزار تومان است که تا آخر دولت رجایی همه وزرا و ایشان ٧ هزار تومان می‌گرفتند. این ٧ هزار تومان در دولت موقت مهدوی ١٠ هزار تومان شد که همه‌مان هم خیلی خوش‌مان آمد. (خنده)

 

این چهره اصلاح‌طلب گفت: وزیر هم نمی‌توانست که برای خرجش برود مسافرکشی. این حقوق در آخر دوره موسوی ١٢ هزار تومان شده بود. نبوی در رابطه با نظر رجایی برای فعالیت کارشناسی گفت: اگر شخص رجایی را بگوییم با توجه به شناختی که از ایشان از زندان داشتم، آدم با برنامه‌ای بود. شهید بهشتی را خیلی قبول داشت، چون ایشان را با برنامه می‌دانست. بعد از انقلاب که رجایی دولت را در دست گرفت، برنامه‌ریزی برای کشور بحث دیگری می‌شود، هر برنامه‌ریزی مبتنی بر هدف‌گذاری است. در شرایط اول انقلاب، متاسفانه حداقل اطلاعات را داشتیم. وی افزود: بعد از اینکه رجایی دولت را به دست گرفت، به دنبال برنامه‌ریزی برای کشور بود. در درجه اول برای هر برنامه‌ریزی توصیف و تبیین داده‌ها و اطلاعات مهم است. در شرایط اول انقلاب حداقل اطلاعات را داشتیم.

 

وی با تاکید بر اینکه وقتی با الجزایری‌ها در مورد بیانیه الجزایر صحبت می‌کردیم که طرف دیگر آن امریکا بود، نمی‌دانستیم پول‌های موجود ما در بانک‌های امریکایی چقدر است، گفت: آقای نوبری رئیس بانک مرکزی بود. به واسطه‌های الجزایری‌ها می‌گفتیم که شما از امریکایی‌ها صورت مطالبات را بگیرید. واسطه‌ها می‌گفتند خودتان که بهتر می‌دانید. لیکن ما گفتیم که می‌خواهیم چک کنیم که ببینیم امریکایی‌ها صداقت دارند یا خیر. وی افزود: واقعیت این است که رقم دقیق پول‌هایمان را نداشتیم. خدا از سر تقصیرات‌مان بگذرد. امیدواریم آن ارقام دقیق بوده باشد.

 

نبوی با بیان اینکه در کابینه شهید رجایی قوی‌ترین وزرا شهید کلانتری، شهید عباسپور و شهید قندی بودند، تاکید کرد: همین عزیزان با تمام قوا در مقابل سازمان برنامه در دولت شهید رجایی ایستاده بودند. البته مسوول سازمان برنامه هم چون کم‌تجربه بود کارهایی می‌کرد که کارها قفل می‌شد. وی افزود: مکانیزم تخصیص اعتبار را با اکثریت قاطع در دولت شهید رجایی حذف کردند. می‌دانیم بودجه‌ای را آقایان در مجلس تصویب می‌کردند که بر اساس امکانات واقعا موجود به نوعی پیش‌بینی می‌کرد. اگر درآمد‌ها کمتر از آنی بود که در بودجه پیش‌بینی شده بود متناسب با آن تخصیص می‌کرد. به هر دستگاهی سهمش را تخصیص می‌داد. این عضو سازمان مجاهدین انقلاب با بیان اینکه آقای رجایی بستن بودجه سال ٦٠ را از سازمان برنامه به نخست‌وزیری آورده و به من داد اظهار کرد: بنده هم از آقای بانکی کمک خواستم. بودجه سال ٦٠ کشور در نخست‌وزیری بسته شد در حالی که سازمان برنامه وجود داشت. عین همین کارها سال سی‌ام انقلاب تکرار شد. ممکن است بنده این کار را انجام دهم به این بهانه که مثل شهید رجایی رفتار می‌کنم. وی ادامه داد: شهید رجایی در اوایل انقلاب چنین کاری کرد و شرایط با ٣٠ سال بعد متفاوت است.

 

نبوی تاکید کرد: برنامه‌ریزی نیاز به شرایط با ثبات دارد. روزی که رجایی کابینه‌اش را به امام راحل معرفی می‌کرد عراقی‌ها به غرب کشور حمله کرده بودند. در این شرایط بود که رجایی دولت را به دست گرفت. در آن زمان که آقای رجایی دولت را به دست گرفت از یک طرف جنگ بود و از طرف دیگر اختلافاتی بین رئیس‌جمهور و نخست‌وزیر وجود داشت.

 

نبوی با بیان اینکه بنی‌صدر در آن زمان در هر سخنرانی به دولت رجایی حمله شدیدی داشت، گفت: بنی‌صدر مثلا در جاهایی که با رجایی بود، برای اینکه رجایی کنارش ننشیند، بدون اینکه به او بگوید سوار ماشین می‌شد و می‌رفت و رجایی مجبور می‌شد با ماشین دیگری برود. خلاصه سال‌های اول انقلاب موجب شد که برنامه‌ریزی نتواند در دولت رجایی پا بگیرد. در زمان رجایی امکان این کارها نبود. دوستان سوالاتی که می‌کنند با توجه به امروز است که می‌گویند خب رجایی اهل برنامه‌ریزی نبود اما باید این حرف‌ها را با توجه به شرایط آن روز زد.

 

نبوی در رابطه با نگاه شهید رجایی به آزادی‌های سیاسی گفت: قبل از انقلاب تقریبا همه انقلابیون در سراسر جهان بیش از آنکه به بحث ضدیت با استبداد توجه داشته باشند، به بحث ضدیت با استعمار توجه داشتند، استبداد در تحلیل‌مان این بود که ناشی از استعمار بود. مبارزه با استعمار اصل بود. در آن زمان کوبا و الجزایر برای ما محترم بودند. تقریبا همه ما به مرحوم ناصر و کاسترو ارادت داشتیم. حتی من می‌گویم که به مرحوم قذافی توجه داشتیم. (خنده)، چون الان همه می‌گویند صد رحمت به قذافی. (خنده) حتی سید قطب که اعدام شد ما تازه متوجه ‌شدیم که کار خلافی رخ داده است. من یادم است با رجایی و صادق نوروزی، سه تایی کتاب آفات توحید بازرگان را می‌خواندیم. انتقادی که هر سه به بازرگان داشتیم این بود که او می‌گفت ما با استبداد ٢٥٠٠ ساله باید مبارزه کنیم، ما می‌گفتیم چرا او به استعمار اشاره نکرده است. وی افزود: حد فاصل ٢٨ مرداد ٣٢ تا انقلاب تنها یک بار آن هم در یک حوزه انتخابیه در کاشان اجازه داده شد بین ‌اللهیار صالح به عنوان مخالف قانونی و در چارچوب وضع موجود و لاجوردی رقابتی صورت گیرد. این اتفاق بعد از مدتی منحل شد و دیگر ممکن است اتفاق نیفتد.

 

نبوی با اشاره به انتخابات سال ٩٤ گفت: ممکن است برخی انتخابات سال ٩٤ را نپسندند اما این آزاد‌ترین انتخابات بود. من می‌خواهم بگویم آزادی انتخابات در آن زمان امکان نداشت. در زمان مصدق برای آنکه به امریکایی‌ها نشان دهند آزادی است اجازه رقابت‌ اللهیار را دادند. در فاصله سال ٣٩ تا ٤٢ سه چهار حزب دفتر داشتند و آزادی مطبوعات که خیلی کنترل شده بود. خب ما این دوران را پشت سر گذاشتیم و انقلاب شد. وقتی رجایی نخست‌وزیر شد نظرسنجی و انتخابات انجام دادیم و هیچ‌ کس حتی اپوزیسیون هم مطرح نکرد که تقلب شده است. شاید حالا کاریزمای امام موثر بود. احزاب اپوزیسیون حتی در کشور دفتر داشتند و این اتفاق تا زمان ترورها ادامه داشت. تا روز آخر دولت رجایی آزادی محترم بود، در دولت رجایی استبدادی در کار نبود.

 

وی افزود: در آن زمان در رابطه با مجاهدین خلق مخالفتی با برخی دوستان داشتیم، ما می‌گفتیم تا زمانی که دست به اسلحه نبرده‌اند نباید کاری کرد. روزنامه پیام مجاهد حتی تا خرداد سال ٦٠ شماره دارد. وی افزود: در مقطعی که شهید رجایی نخست‌وزیر و رئیس‌جمهور بود، استبدادی در کار نبود. در آن زمان آزادی سیاسی تحقق یافته تلقی می‌شد و در این رابطه هیچ‌ وقت بحثی با رجایی نداشتیم. در شروع جنگ که حرکت‌های جدایی‌طلبانه در کردستان وجود داشت، ایشان محدودیتی ایجاد نکرد و تا روز آخر آزادی‌ها محترم شمرده می‌شد. آخرین حرکتی که موجب شد مجاهدین دست به اسلحه ببرند چیزی به نام اطلاعیه ١٠ ماده‌ای با امضای شهید قدوسی بود که با حضور مسوولان و شهید بهشتی و رجایی تهیه شد. نبوی در مورد این اطلاعیه ١٠ ماده‌ای گفت: ما در این اطلاعیه گفته بودیم هر گروهی می‌خواهد فعالیت سیاسی خود را ادامه دهد باید اسلحه‌اش را تحویل دهد، محل دفاتر را به مسوولان ذی‌ربط اعلام کند و... خلاصه کارهای شدیدی کردیم که مجاهدین خلق به دنبال این اطلاعیه از امام درخواست ملاقات کردند که امام هم در پاسخشان گفت، البته نقل به مضمون نیست، که گفتند اگر ذره‌ای به شما اصلاح شما اعتماد داشتم خودم به دیدن شما می‌آمدم.

 

در ادامه این نشست، توکلی در مورد آزادی سیاسی گفت: در نخستین شورای سرپرستی صداوسیما من و روحانی از طرف مجلس، شیبانی و همچنین جواد لاریجانی از طرف قوه قضاییه انتخاب شدند. یک روزی مجاهدین میتینگ داشتند و تصمیم گرفته بودند که این سخنرانی‌ها در صداوسیما پخش شود و عده‌ای هم مخالف بودند. ما آن شب در دفتر هاشمی جلسه داشتیم و رجایی زمانی رسید که تلویزیون داشت حرف‌های بازرگان را پخش می‌کرد، رجایی گفت چه کسی اجازه داده است که حرف‌های ضدانقلاب پخش شود، بحث در گرفت. نفر آخر بهشتی گفت ما انقلاب کردیم که آدم تربیت شود، آدم به انتخاب تربیت می‌شود، اینکه خانم شما به بازار برود و از اول تا آخر بازار یک چادر بفروشند این انتخاب وجود ندارد. باید انتخاب وجود داشته باشد. صدا و سیما ایرادی ندارد که تریبون مخالفین شود. این بحث باعث شد که همه قبول کردند.

 

وی در رابطه با خاطره‌ای از بهشتی گفت: قبل از اینکه لاریجانی رئیس صداوسیما شود ما می‌خواستیم مدیرعامل تعیین کنیم که ١١ نفر را غربال کردیم که از بین آن‌ها انتخاب شود و قرار شد که به سران سه قوه اعلام کنیم. در آن زمان بهشتی، رئیس دیوان عالی بود و خدمت ایشان رسیدیم. بهشتی در آن لیستی که به او دادیم دست روی کسی گذاشت و گفت از همه بهتر آقای فلانی است، بهشتی صدای دلنشینی هم داشت. ما گفتیم که ایشان در زمانی که لانه جاسوسی را تسخیر کردند دنبال سند علیه شما می‌گشت. بهشتی گفت خب چه اشکالی دارد او می‌خواهد بداند با رئیس‌جمهور آمریکا دیدار کرده‌ام، چه گفته‌ام؟ او جوان زیرکی است. بهشتی حتی می‌گفت که مخالف من وقتی عرضه دارد برود رئیس صداوسیما شود. از او پرسیدم که بدترین صفتی که به شما می‌دهند اصلاح‌طلبی است چرا سکوت کردید؟ ایشان گفتند که من وقت ندارم که هم کار مردم را انجام بدهم و هم جواب این حرف‌ها را بدهم، من تصمیم گرفتم کارهای مردم را انجام دهم و این حرف‌ها را به خدا بسپارم که خدا خودش خوب هم از ایشان دفاع کرد.

 

 

پاسخ بهزاد نبوی به اتهام ٣٥ ساله: اصلا کشمیری را نمی‌شناختم

 

٣۵ سال پس از انفجار دفتر نخست‌وزیری که مسعود کشمیری، دبیر وقت شورای عالی امنیت ملی عاملش بود و منجر به شهادت رجایی و باهنر شد بهزاد نبوی، وزیر مشاور دولت رجایی در اظهار نظری کوتاه جواب سوال «اعتماد» را داد. سوال همان اتهامی بود که سال‌هاست تندروها آن را متوجه بهزاد نبوی می‌کنند و در روزهای گذشته برادر شهید رجایی باز هم آن را تکرار کرد: کشمیری را شما به رجایی معرفی کردید! وقتی همین اتهام را با یک علامت سوال از نبوی پرسیدیم این‌گونه جواب داد: «برادر شهید رجایی دروغ گفته است. آنقدر واضح است که من اصلا فکر می‌کنم که این بنده خدا خودش هم رجایی را از نزدیک ندیده باشد. دروغ محض است. من همین الان هم کشمیری را ببینم نمی‌شناسم. کشمیری قبلا با ارتش و نیروی هوایی کار می‌کرد و از آن طریق آمد در اطلاعات تحقیقات نخست‌وزیری. با من اصلا ارتباطی نداشت. با آقای تهرانی کار می‌کرد، ظاهرا با آقای سازگارا هم ارتباطاتی داشت ولی اصلا من هیچ‌وقت شناختی از کشمیری نداشتم. الان هم ببینمش اگر همان سن و همان شرایط را داشته باشد باز هم نمی‌شناسمش.»

 

 

منبع: روزنامه اعتماد

کلید واژه ها: احمد توکلی بهزاد نبوی رجایی کشمیری


نظر شما :