کیارستمی: عادت کردهایم خود را باور نکنیم
بازخوانی نظرات کارگردان نامدار سینما در دهه ۷۰
عباس کیارستمی متولد سال ۱۳۱۹ تهران و فارغالتحصیل دانشکده هنرهای زیبا کار حرفهای خود را در زمینه کارهای گرافیکی و ساخت فیلمهای تبلیغاتی آغاز کرد. او در سال ۱۳۴۹ اولین فیلم کوتاه خود را برای کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان با نام «نان و کوچه» جلو دوربین برد. سایر فیلمهای کوتاه این فیلمساز عبارتند از: زنگ تفریح، تجربه، دو راه برای یک مسئله، من هم میتوانم، لباس عروسی، دندان…، همسرایان و همشهری. این فیلمساز در سال ۱۳۵۳ فیلم «مسافر» را به عنوان اولین فیلم بلند داستانی ساخت و فعالیت حرفهای خود را با ساخت فیلمهای ذیل ادامه داد: «گزارش» (۱۳۵۷)، «اولیها» (۱۳۶۵)، «خانه دوست کجاست؟» و «مشق شب» (۱۳۶۸)، «کلوزآپ» (۱۳۶۹)، «زندگی و دیگر هیچ» (۱۳۷۱) و «زیر درختان زیتون» (۱۳۷۲).
عباس کیارستمی بعد از دریافت جایزه معتبر روسلینی از بخش «نوعی نگاه» چهل و پنجمین دوره جشنواره بینالمللی فیلم کن، در دوره بعد به عنوان یکی از اعضای هیات داوری این جشنواره جهانی انتخاب شد و هم اینک با پذیرفته شدن فیلم «زیر درختان زیتون» در بخش مسابقه چهل و هفتمین دوره جشنواره فیلم کن شرکت جسته است. با کیارستمی، در آستانه سفرش به فرانسه گفتوگویی انجام دادهایم که میخوانید:
با آنکه اخیراً از طرف منتقدین جامعه سینمایی مطبوعات، فیلم «زندگی و دیگر هیچ» به عنوان یکی از فیلمهای برتر انتخاب شد، اما در طول این چند سال همیشه به نظر میرسیده که رابطه خوبی با مطبوعات نداشتهاید. چه اندازه با این نظر موافقید؟
من با هیچ حرفهای مخالف نیستم و هیچ کار اجتماعی را بد نمیدانم ولی اگر در این سالها از مصاحبه و گفتوگو پرهیز کردهام تنها به این دلیل بوده که یک بار باید فیلم بسازم و بار دیگر توضیح بدهم که چرا آن کار را انجام دادهام و نظرم راجع به ساخت فیلم چیست. اینگونه پرسشها به نظرم پسندیده نیست، چون احساسی که در حین ساخت یک فیلم دارم بعدها قابل بیان نیست. از طرفی، بینندگان فیلم گاهی اوقات استنباطهای بسیار پیچیده و خاصی از یک فیلم دارند که برای خودش نیز جالب است و من نمیخواهم با پاسخهای خود آن دنیا ذهنی تماشاگران فیلم را بهم بریزم.
وقتی خبرنگاری از من سؤالی کند که مایل نباشم به آن جواب بدهم بلافاصله عنوان میشود که من از گفتوگو فرار کردهام غافل از اینکه عدم پاسخ پارهای از سؤالها به متغیر بودن احساسم در طول روند ساخت فیلم و بداههپردازی بعضی از صحنهها مربوط میشود. در همه فیلمهایم صحنهها و دیالوگهایی هست که از قبل نوشته نشدهاند و به شکل بداههپردازی درست در روز فیلمبرداری شکل گرفته است. باید اعتراف کنم عاشق شکار اینگونه لحظات ناب هستم و به این امید کار فیلمسازی را ادامه میدهم. اگر از تشریح دلیل وجودی فلان و بهمان نما دوری میکنم به این خاطر است که علاوه بر مشکل بودن بیان احساسم، خیلیها نیز به این پاسخها ناباورند و شاید این پاسخها برای یک گفتوگوی سینمایی جالب و جذاب نباشد.
اساساً با ارزشگذاری یک اثر سینمایی در قالب نقد فیلم موافقید؟
نقد فیلم موقعی اثر و ارزش خود را نشان میدهد که منتقد، ارزش فیلم را درک کرده باشد. اکثر منتقدین ما بدون هیچ بررسی و حتی قبل از دیدن یک فیلم در راهروهای سینما تکلیف یک فیلم را روشن میکنند. طبعاً چنین نقدهایی ارزش چندانی برای فیلم ندارند ولی اگر منتقدین از ابتدا تا انتهای فیلم را بدون هیچ پیشداوری و به عنوان یک بیننده به تماشا بنشینند و در نوشته خود غرضورزی نکنند، آن نقد خیلی هم مهم و تاثیرگذار خواهد بود.
به نظر من نقد چه مثبت و چه منفی، فیلم را مطرح میکند و منتقد معرف فیلم به خوانندگان مطبوعات سینمایی است، تمامی پیشرفت و دستاوردهای فعلی سینمای ما در این چند ساله مرهون زحمات دو رکن فیلمساز و منتقد است.
همیشه موضوعاتی که برخی از سازندگان فیلمها توجه خاصی بدانها نشان میدهند برای مردم باورپذیر و آشنا نیست. در این شرایط یک منتقد، با نقد سازنده خود میتواند افکار عمومی را برای پذیرفتن فیلمهای خاص و متفاوت آماده کند.
شخصاً نقد فیلمهایتان را مطالعه میکنید؟
اگر حمل بر تعریف نباشد اغلب نقدهای منفی را به دقت میخوانم. در نقدهای منفی که معمولاً با جبههگیری همراه است، بعد از چند بار خواندن، نکات جالب و خواندنی زیادی کشف میکنم. اما در مورد نقدهای مثبت تنها ابتدا و انتهای مطلب را مطالعه میکنم.
برخی از منتقدین، موفقیتهای بینالمللی شما را به خصوص در کشور فرانسه بسیار حساب شده و از روی برنامهریزی میدانند و مدعی هستند که شما تماشاگران فرانسوی را در هنگام ساخت فیلم مد نظر قرار میدهید.
متاسفانه همه ما عادت کردهایم که خود را باور نکنیم. اگر خلاقیتهایی داریم و در سطح جهان مطرح میشویم، باز خود را باور نداریم و حس میکنیم لیاقت این مقام را نداشتهایم. این مسئله باعث شده که از امکانات بالقوه بسیار خوبی هم که داریم، درست استفاده نکنیم. نداشتن اعتماد به نفس موجب شده به دنبال هر موفقیت، مسائل پشت پرده را از ارزشهای خود فیلم موثرتر بدانیم.
برخی از منتقدان استفاده از اتومبیل رنو در فیلم «زندگی و دیگر هیچ» را دلیلی بر فرانسوی بودن آن گذاشتند، در حالی که فیلم دیگری با نام «رنو تهران ۲۹» ساخته شد و هیچ اتفاقی هم نیافتاد! اصولاً در آنجا برای انتخاب یک فیلم هیچگاه به چنین جزئیاتی توجه نمیشود و برایشان مطالب عمیقتر و جذابتری مهم است. به نظر من آنها بسیار بیطرفانه به فیلم نگاه میکنند.
اگر فرانسویها آنقدر مردمان سادهای هستند که میتوان رگ خوابشان را در دست گرفت، یک شبه ره صد ساله میپیمودیم و علاوه بر فتح بازار سینمایی آنجا، پرچم کشورمان را نیز بر فراز برج ایفل به اهتزاز در میآوردیم.
دوست دارم از کسانی که در موفقیتهای من حسابگری میبینند بپرسم که با چه معیاری میتوان سلیقه فرانسویها را سنجید. اصولاً معیارهای آنها برای زیباشناسی و ارتباط بسیار متفاوت با معیارهای ماست و چه بسا از صحنههایی که حدس میزنم مورد توجهشان واقع شود. بسیار بدشان بیاید. در آنجا نیز در کنار موافقان فیلمهایم، اشخاصی هستند که به شدت عصبی هستند و آثارم را به عنوان فیلم قبول ندارند.
خود شما انتظار چنین موفقیتهایی را داشتید؟
راستش نه، دو سال قبل که به خاطر فیلم «زندگی و دیگر هیچ» برنده جایزه «روسلینی» شناخته شدم، هیچ باور نکردم. در ضیافت بزرگی که به مناسبت اهدای جایزه ترتیب داده بودند، وقتی مدعوینی همچون برتولوچی و گدار را دیدم کمکم قضیه برایم جدی شد. وقتی از سفر بازگشتم و تفسیر رادیو بی.بی.سی را پیرامون دریافت این جایزه شنیدم، کمکم ابعاد اهمیت جایزه برایم معلوم شد.
به هر حال من نیز در ابتدا نسبت به توجهی که فرانسویها نسبت به فیلم میکردند، ناباور بودم. حال اگر این توجهات از قبل برنامهریزی شده، لابد زد و بندهایی است که فراتر از اطلاعات من و شما صورت گرفته است.
در جایی گفته بودید که کمتر به تماشای فیلمهای سینمایی مینشینید، چرا؟
بله، اصولاً خیلی کم فیلم میبینم، یکی از دلایلم این است که اغلب از قصه فیلم جلو میافتم و دیگر نشستن روی صندلی برایم عذابآور میشود. حمل بر خودستایی نشود که من تماشاگر فهیمی هستم، خیر. واقعیت این است که اکثر فیلمنامهها اشکال داشته و هر تماشاگر و بیننده معمولی نیز به زعم من وقایع فیلم را پس از چند دقیقه میتواند حدس بزند.
خود من در بعضی از فیلمها بسیار تحت تاثیر قرار میگیرم ولی بعد از اینکه از سالن سینما بیرون میآیم حس میکنم که فیلم با نیرنگهایی، احساس خاصی را در من به وجود آورده که پایدار و راستین نیست. برعکس فیلمهایی هم بوده که در حین تماشا جذابیتی برایم نداشته ولی بعد از یکی دو روز تاثیرات زیادی در من گذاشته و با فکر و موضوع آن زندگی کردهام.
به نظر من هنر زمانی هنر است که در مقابلش درمانده شوی و اثر آن انسان را به حال خود رها نکند. فیلم اگر حتی به دل ننشیند ولی تماشاگر را درهم بریزد و فکرش را تغییر دهد، حائز اهمیت و دیده است. به قول «کی یرکگارد» که در تبیین فلسفه بهم ریختن معیارهای ارزشی زندگی روزمره را عنوان کرده بود، من نیز کار هنر را چندان دور از فلسفه نمیبینم و شخصاً سعی میکنم از کلیشههای رایج دوری کنم و به بینندگان فیلمهایم احترام گذاشته و آنها را خسته نکنم.
آیا فیلمهای خودتان را هم همگام تماشاگران در سالنهای سینما به تماشا مینشینید؟
به واسطه حساسیتی که نسبت به از دست دادن تماشاگر دارم خیلی به ندرت این کار را میکنم، اما تنها فیلمی را که از ابتدا تا انتها همراه تماشاگر دیدم فیلم «کلوزآپ» بود. این فیلم به واسطه بار مستند و نابی که داشت چه در لحظه ساخت و چه در لحظه تماشا برایم بسیار لذتبخش بود. در هنگام ساخت هر لحظه منتظر تعطیلی کار بودم و باور نداشتم که فریبخورده و فریبدهنده حاضر شوند یک بار دیگر در مقابل دوربین من قرار بگیرند و ماجرا را بازآفرینی کنند.
نظر شما درباره تغییراتی که قرار است در مدیریتهای سینمایی وزارت ارشاد صورت پذیرد چیست؟
در حرفهای که ما داریم هیچ وقت امنیت نداریم. امنیت شغلی و امنیت مالی یک روی سکه است و امنیت و ثبات سیاستهای سینمایی روی دیگر سکه. نمیدانم تا کی بایستی در شش ماهه اول سال منتظر تغییر و تحولات و اعلام سیاستهای جدید باشیم و در نیمه دوم سال در دو سرعت ماراتنی ساخت فیلمها شرکت کنیم و فیلمها را هر چه سریعتر به منظور نمایش در جشنواره آماده سازیم.
اشکال اینجاست که کسی هم توضیح نمیدهد بنا به چه ضرورتهایی این تغییر و تحولات صورت میگیرد و ما بیآنکه بدانیم چرا بودند، باخبر میشویم که رفتند، شاید این نقطه نظرات من باشد که به قول دوستان با سیاستگذاریهای این دهه مشکل چندانی نداشتم ولی در ده سال گذشته بنیاد سینمایی فارابی به شهادت حضور بینالمللی فیلمهای ایرانی در جشنوارههای جهانی رسمی در معرفی هر چه بیشتر سینمای ایران، عملکرد مثبتی داشته است.
اظهار تاسف من بابت تعلقات عاطفی و حرفهای من نیست که مسئولینی بعد از ده، دوازده سال تجربه و کار از سازمانی به سازمان دیگر میروند، بلکه از هم اکنون میتوانم تاسف خود را درباره کسانی که تازه پذیرای مسئولیت شدهاند، نیز ابراز دارم، چرا که در این مرز و بوم اشخاص تازه کار به مجرد آشنایی با یک حرفه و تبحر و کارآیی میبایستی دوباره مسئولیت خود را به تازهکاران جدید بسپارند.
این مسئله تنها در مورد بخش هنری کشور نیست و در سایر سازمانها و ادارات دولتی نیز مصداق دارد فیالمثل شهرداری تهران هر روز یک اتفاق جدید و جالب را سازماندهی میکند و بر زیباسازی شهر اضافه میکند، اما من با نگرانی پیشرفتهای شهردار را دنبال میکنم. چرا که هر لحظه بیم آن میرود کسانی که الگوهای خوب کارهای اجرایی هستند، از سمت خود کنارهگیری کنند. شرایط اجتماعی همیشه طوری بوده است که عادت کنیم ثبات شخصیتها در کار نباشد.
زمزمههایی است که شرط تصویب فیلمنامه از سوی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی برداشته شود. نظرتان چیست؟
این تصمیم اگر عملی شود، هم مثبت و هم منفی میتواند تلقی شود. از این نظریه که فیلمساز بدون اتلاف وقت و به دور از هر نوع کاغذبازی و بوروکراسی میتواند کار خود را شروع کند. بسیار مثبت است و از این جهت که تصمیم جدید موجب شود تهیهکنندگان و فیلمنامهنویسان با احتیاط بیش از حد، نهایتاً به خودسانسوری مبتلا شوند، بسیار منفی است. در هر حال نباید فراموش کنیم که تایید فیلمنامه، هیچگاه تایید فیلم نیست.
نظر شما :