خاطرات اولین امیرالحاج از مصائب زائران ایرانی در مکه
ایرانیها برای اینکه آزار نبینند لباس عربی میپوشیدند
تاریخ ایرانی: پس از ماجرای قتل ابوطالب یزدی در سال ۱۳۲۲ به دست وهابیون به اتهام توهین به خانه خدا، رابطه دولتهای ایران و عربستان سعودی تیره شد و چند سالی، از عزیمت زائران ایرانی به حجاز پیشگیری به عمل آمد. تا اینکه در سال ۱۳۲۷، دولت ایران اجازه سفر زائران خود به این سفر معنوی را صادر کرد. پیشتر در ایران، گماردن سرپرست برای حاجیان مرسوم نبود، از این رو، حوادث ناگواری برای آنان پیش میآمد و کسی برای رفع مشکلاتشان اقدامی نمیکرد تا اینکه دولت وقت ایران، برای نخستین بار تصمیم گرفت برای زائران ایرانی سرپرست بگمارد و به دنبال آن، محسن صدر معروف به صدرالارشراف را که در میان رجال دولتی، پیشینه و صبغه مذهبی داشت و در عصر رضاخان چند سالی وزیر عدلیه بود، برای این منظور تعیین کرد. وزیر کشور وقت، او را برای تصدی این مسؤولیت فراخواند و به گفته وی، تلگرافی از آیتالله محمد بهبهانی، رئیس علمای تهران به او رسید که این دعوت را رد نکند. وی همچنین در قم به ملاقات آیتالله العظمی حسین بروجردی، مرجع تقلید شیعه رفت و به گفته خودش، حضرت آیتالله اظهار میل کردند که وی این مسؤولیت را بپذیرد. او در این سفر، سرپرستی حجاج را به عهده گرفت و خاطرات خود را به رشته تحریر درآورد که «تاریخ ایرانی» به نقل از سالنامه «دنیا» (سال ۱۳۳۴) آن را منتشر میکند.
***
به طوری که خاطر محترم خوانندگان سالنامه دنیا مستحضر است در موقعی که اینجانب امارت حج ایران را قبول نمودم هیچگونه ترتیبی برای نظم امور حجاج اتخاذ نشده و اعضاء هیات سرپرستی معین نشده بودند و دولت وقت سفر حج را از هر قیدی آزاد گذارده بود و شرکتهای حمل و نقل مختلف بدون دادن تضمین لازم و بدون هیچگونه ترتیب مقدماتی برای تنظیم قوافل حجاج و مذاکره با اولیای امور دولتین عراق و عربی سعودی راجع به عبور اتومبیلهای حامل حجاج عدهای از آنها از راه دریا (بیروت ـ جده) و از راه صحرا (بصره ـ ریاض ـ مکه) حرکت کرده و عدهای دیگر در شرف حرکت بودند و با ضیق وقت مجال هیچگونه اقدامی برای اینجانب نبود. با عجلۀ فوقالعاده و به قدری که وقت اجازه میداد اقدامی برای تنظیم امر مسافرت حجاج به عمل آوردم ولی از طرف اولیای امور چنان که شاید و باید مساعدت به هیات سرپرستی نشد و تا یک روز قبل از حرکت هنوز اتومبیل و کامیون مورد احتیاج در اختیار آنان گذارده نشده بود.
اطلاعات صحیح و کامل هم راجع به شماره حجاج و عده اتومبیلهای آنها نداشتیم. از شهربانی هم این اطلاعات را خواستیم و به طور صحیح نتوانستند این اطلاعات را در دسترس ما بگذارند و بالاخره به جای هشت هزار نفر مسافر راه صحرا، ۱۵ هزار و به جای ۵۸۰ اتومبیل، یک هزار اتومبیل آمار دادند.
اینجانب هم همین آمار را که در حدود دو برابر آمار واقعی بود به سفارت عربی سعودی که این اطلاعات را میخواست دادم ولی پس از بررسی به عده حجاج و اتومبیلها معلوم شد که بسیار دور از حقیقت بوده است.
اینجانب با پیشبینی مشکلات این مسئولیت را تنها برای آن قبول نمود که شاید وجود اینجانب با سابقهای که از سفر حج داشتم با همکاری اعضاء هیات سرپرستی برای حجاج مفید واقع شود. به حمدالله این نظر به جا بود. وجود هیات برای رفع مشکلات حجاج ایرانی به قدری بود که هیچ سابقه نداشت ـ هیات سرپرستی یعنی اعضاء امارت حج را به این ترتیب معین نمودم: آقای ابوالفضل حاذقی نماینده دوره پانزدهم مجلس شورای ملی به سمت معاونت امارت حاج و آقایان احمد مشایخی مدیرکل سابق وزارت کشور و سید محمد باخدا مدیرکل سابق اداره اوقاف و شیخ احمد بهار منشی مخصوص نخستوزیری و سرهنگ سید باقر شهرستانی افسر شهربانی و دکتر محمود مدرسی و سید کاظم آذرمی وابسته سفارت کبرای شاهنشاهی در مصر را به سمت عضویت معین نمودم.
اینجانب در آغاز کار قصد داشتم با سایر اعضاء هیات مدیره از راه خشکی حرکت کنم ولی فکر کردم که با ضیق وقت اگر مشکلاتی در عرض راه برای حجاج فراهم شود چنانچه در مسافرت ۱۵ سال قبل مشاهده کرده بودم قادر به رفع آن نیستند لذا ترجیح دادم که هیات به ریاست آقای حاذقی از راه خشکی حرکت و مراتب امور حجاج باشد لذا آقای حاذقی معاون امارت حج و آقایان باخدا و مشایخی و بهار و دکتر مدرسی و سرهنگ شهرستانی اعضاء هیات سرپرستی هم با عدهای پیشخدمت و آشپز و فراش با پوش سلطنتی که همراه بود در روز ششم مهر ۱۳۲۷ به صوب خرمشهر حرکت کردند که همراه کاروان حجاج از راه بصره ـ ریاض باشند و خود اینجانب روز هشتم مهر با هواپیما به جده رفتم.
این پیشبینی هم کاملا به جا بود و بودن اینجانب در جده قبل از ورود حجاج ـ به طوری که بعدا شرح داده خواهد شد بسیار مفید واقع گردید. روز هشتم مهر که اینجانب از تهران حرکت کردم به فاصله شش ساعت و نیم وارد جده شدم.
در فرودگاه علاوه بر نماینده وزارت امور خارجه سعودی و استاندار جده و معاونش و رئیس اداره اوقاف و رئیس اداره حج که معمولا برای استقبال امیرالحاج مصر میروند، وزیران مختار ممالک اسلامی (مصر ـ سوریه ـ لبنان ـ عراق ـ ترکیه ـ کنسول چین) به استقبال آمده در فرودگاه حاضر بودند. بعد از اندکی توقف در عمارت فرودگاه و خداحافظی با مستقبلین به عمارت دارالضیافه مخصوص که از عمارات عالی دولتی شهر جده است و به دستور ابن سعود برای پذیرایی و اقامت اینجانب معین شده بود رفته در آنجا منزل نمودم و یکی از اعضاء وزارت امور خارجه را هم به نام آقای محمد عالمالافغانی مامور میهمانداری و پذیرایی اینجانب نمودند و دو اتومبیل سواری هم به اختیار ما گذاشتند.
آقای ضیاءالدین قریب کاردار موقت سفارت هم همان روز به اتفاق خانم خود و آقای مرتضی شریعت کارمند سفارت به جده وارد شدند و از طرف اولیای امور دولت سعودی مراسم استقبال به عمل آمد و چون سفارت شاهنشاهی در جده دائر نبود و عمارتی برای توقف ایشان نبود، میهمانخانه عمومی هم برای توقف اشخاص در جده وجود نداشت برای پذیرایی ایشان دو اطاق در میهمانخانه دولتی جده معین گردیده بود و در مدت توقفشان در جده و مکه میهمان دولت بودند.
در همان روز آیتالله میرزا سید محمد بهبهانی با پانزده نفر که همراه ایشان به حج آمده بودند وارد جده شدند و از طرف دولت استقبال و پذیرایی نسبت به ایشان به عمل آمد و چون دولت حجاز به توسط سفارت دولت سعودی در تهران از هفت نفر خود و همراهان ایشان دعوت پذیرایی کرده بود، دو اطاق در میهمانخانه دولتی جده برای ایشان و همراهانشان معین و میهماندار ایشان دستور تهیه شام و ناهار فقط برای هفت نفر را داشت و چون همراهان ایشان پانزده نفر و ترتیب منزل و غذای ایشان خیلی نامرتب واقع شد از وزارت خارجه سعودی این نکته را به اینجانب اطلاع دادند و من برای ایشان پیغام دادم که شش نفر از همراهانشان را که در پذیرایی دولت هستند انتخاب نمایید و نسبت به باقی همراهانشان ترتیب منزل و غذای علیحده بدهند. چون در موقع ورود اینجانب به جده ملک عبدالعزیز بن السعود و وزراء در مکه بودند تلگرافی مبنی بر ورود خود به اعلیحضرت و تلگرافی هم به شیخ عبدالله سلیمان وزیر مالیه که عمدۀ امور داخلی حجاز به عهده اوست و تلگرافی به شیخ یوسف یاسین کفیل وزارت امور خارجه مخابره نموده و به فاصله چند ساعت جواب تلگرافات اینجانب که مبنی بر اظهار خوشوقتی و تبریک ورود بود رسید.
ابن سعود روز دهم مهرماه مطابق ۲۹ ذیحجه (به تقویم حجاز) به جده آمده و قبل از ظهر نمایندگان سیاسی خارجی را به حضور پذیرفتند و عصر همان روز مطابق وقتی که قبلا برای ملاقات معین شده بود به اتفاق آذرمی با لباس (ژاکت) به حضور ملک شرفیاب شدم.
در جلوی قصر سلطنتی گارد احترام صف کشیده بود. پس از بازدید گارد و انجام تشریفات معموله وارد قصر شدیم. شیخ یوسف یاسین وزیر مشاور که در مدت غیبت نایبالسلطنه و وزیر خارجه حجاز کفالت وزارت امور خارجه را عهدهدار بود با عدهای از رجال دولت تا درب قصر از اینجانب استقبال نمودند و به اتفاق ایشان به محوطهای که در طبقه فوقانی قصر برای شرفیابی معین شده بود و اعلیحضرت و امراء در آنجا نشسته بودند وارد شدیم.
در آنجا ابن سعود روی صندلی بزرگی قرار گرفته و عدهای از امراء و رجال دولت سعودی در سمت چپ ایشان نشسته بودند و صندلیهای دست راست اعلیحضرت خالی بود. قبل از رسیدن اینجانب به صندلی مخصوص ملک ایشان برخاسته و چند قدمی به استقبال آمده با گرمی و مهربانی و محبت فوقالعاده دست داده مرا روی صندلی دست راست خود جای دادند و با ملاطفت احوالپرسی و تفقد نمودند و از سلامت وجود اعلیحضرت پادشاه ایران استعلام و استفسار نمودند. اینجانب پس از دادن پاسخهای مقتضی نامه مخصوص اعلیحضرت همایونی را با ترجمه عربی آن که پیوست بود تقدیم نمودم، با احترام گرفتند و ترجمه عربی را ملاحظه نموده اصل نامه سربسته را به کفیل وزارت امور خارجه دادند.
بعدا هدایای شاه ایران را که عبارت از یک جلد کلام الله مجید خطی بسیار عالی و یک قبضه شمشیر مرصع ممتاز بود آقای آذرمی به اشاره اینجانب تقدیمشان نمود. ابن سعود قرآن را با احترام باز کرده به دقت ملاحظه فرمودند سپس شمشیر را دیدند و با ابراز مسرت از هدایا چنین اظهار داشتند: «برادرم شاهنشاه ایران در انتخاب هدایای خود نکات و رموز دقیقی را در نظر داشتهاند. اهدای قرآن به معنی لزوم اتحاد دول و ملل اسلامی در ظل دستور این کتاب آسمانی و اهداء شمشیر کنایه از این است که با شمشیر باید دشمن اسلام را سرکوبی کنیم.» و ضمنا راجع به لزوم اتحاد پادشاهان و رؤساء دول اسلامی و همکاری ملل مسلمان در مقابل اجانب و دول استعمارطلب که در خاورمیانه و آسیا نفوذ دارند و به استثمار ملتها مشغولند اظهارات سودمندی نموده بعد از آن از حالا و اوصاف پادشاه ایران پرسشهایی کردند.
اینجانب هم پاسخهای شایسته دادم و در نظر داشتم بعد از مذاکرات معموله راجع به اوضاع حجاج راه صحرا که صبح آن روز امیر جده از گرفتاریهای قوافل حجاج ایرانی در راه کویت به ریاض و ماندن بسیاری از اتومبیلها در رمل و معیوب شدن آنها به اینجانب اطلاع داده بود از ابن سعود درخواست مساعدت کنم ولی خود ایشان پیشدستی کرده و گفتند امروز صبح به من اینطور خبر رسید و من دستور اکید به ولیعهد در ریاض دادم که فورا اتومبیلهای خالی و کامیونهای جریه (برای بیرون کشیدن از رمل) و آب و بنزین و عملجات فنی و اشیاء یدکی به قدر کفایت بفرستید و به من تلگراف کردند که به فاصله دو ساعت آنچه لازم بود فرستاده شد. شما مطمئن باشید که یک نفری در صحرا نخواهد ماند و همه را به موقع حج خواهند رسانید.
بیانات ابن سعود که به عربی فصیح بود برای اینجانب محتاج به ترجمه نبود و خود نیز گاهی به عربی صحبت میکردم ولی اغلب مطالب را آذرمی ترجمه میکرد. در موقع استیذان حرکت از اینجانب پرسیدند قصد دارید تا موقع حج در جده بمانید یا به مکه میروید. جواب دادم چون هنوز حجاج وارد نشدهاند و فراغتی دارم میل دارم برای زیارت به مدینه منوره مشرف شوم. بعد از آمدن به منزل معلوم شد اعلیحضرت دستور دادهاند طیاره مخصوص خودشان را به اختیار اینجانب بگذارند که به مدینه رفته و هر چند روز مایل هستم آنجا مانده و با همان طیاره مراجعه نمایم. صبح روز بعد که یکشنبه یازدهم مهر و به تقویم حجاز ۳۰ ذیقعده بود به اتفاق آقایان ضیاءالدین قریب کاردار سفارت و خانم ایشان و آذرمی و شریعت کارمند سفارت با هواپیمای مخصوص به مدینه مشرف شده و بعد از دو روز توقف مراجعت به جده کردیم. در موقع ورود به مدینه، امیر مدینه که برادر زن پادشاه است با رؤسای مالیه و شهربانی و شهرداری و رئیس اداره حج در مدینه و چند نفر از محترمین تا فرودگاه که ۱۳ کیلومتر دور از شهر مدینه است به استقبال آمده و با اتومبیلهایی که برای ما حاضر کرده بودند به شهر رفتیم و در منزل شیخ عبدالعزیز خریجی که از محترمین درجه اول مدینه است و میهماندار برای ما معین شده بود وارد شدیم.
روز بعد امیر مدینه دعوت ناهار از ما کرده و وجوه اهل مدینه و رجال دولتی حضور داشتند. در شب دوشنبه ۱۲ مهر که به تقویم ایران شب سیام ذیقعده و به حساب حجاز شب اول ذیحجه بود خوشبختانه ماه در مدینه رؤیت شد. آقای بهبهانی و بعضی دیگر از علماء هم همان وقت در مدینه بودند و برایشان هم رؤیت ماه ثابت شده و احتمال اختلاف در ایام حج مرتفع گردید.
روز ۱۷ مهر که ششم ذیحجه بود برای به جا آوردن اعمال عمره از جده لباس احرام پوشیده به اتفاق اعضاء هیات و آقای قریب کاردار سفارت و خانمشان و شریعت کارمند سفارت با اتومبیل سر باز که برای ما حاضر کرده بودند به مکه معظمه رفته اعمال عمره به جا آوردیم.
شب هیجدهم مهرماه (هفتم ذیحجه به حساب حجاز) ابن سعود مطابق معمول همه ساله دعوت مفصلی از محترمین حجاج کشورهای اسلامی به عمل آوردند. اینجانب و اعضای هیات سرپرستی و کاردار و کارمند سفارت و آیتالله بهبهانی و آقای حاج آقا رضا رفیع و عدهای دیگر از وجوه و محترمین ایرانی که اسمشان را از ما خواسته بودند دعوت داشتند ولی غالب آنها از مدینه محرم شده و تا شب دعوت به مکه نرسیده و در دعوت حضور به هم نرسانیدند.
امیرالحاج مصر و رئیس حجاج تونس و عده زیادی از وجوه حجاج هندوستان و پاکستان و جاوه و مصر و عراق و مراکش و الجزایر و نمایندگان دول اسلامی نیز دعوت داشتند. جای اینجانب و امیرالحاج مصر در دو طرف ملک ابن سعود بود و در تمام مدت با گرمی و محبت از ما پذیرایی مینمودند.
در این دعوت ابن سعود به اینجانب اظهار داشتند: «برای اینکه حجاج به موقع برسند دستور دادهام اتومبیلهای خالی و کامیونهای جریه و راهنما و قطعات یدکی و بنزین و آب از مکه به اتومبیلهای حجاج برسانند و همه را حرکت دادند. مطمئن باشید که یک نفر از حجاج در راه نخواهد ماند.»
روز یازدهم ذیحجه که ابن سعود مطابق معمول همه ساله محترمین و حجاج ملل اسلامی را برای تبریک عید به حضور میپذیرند اینجانب و اعضای هیات سرپرستی نیز در آنجا شرفیاب شده، قریب یک ربع ساعت شرفیاب بودیم. در این جلسه نیز ابن سعود راجع به استراحت حجاج ایران استعلام نموده راجع به مراجعت آنها و دستوراتی که به اولیای امور دولت سعودی دادهاند اظهاراتی کردند.
هر سال در روز سیزدهم ذیحجه داخل کعبه را شستشو میدهند. آن سال نیز این مراسم به عمل آمد و اینجانب و اعضای هیات سرپرستی و امیرالحاج مصر و وزیر مختار مصر و آقای قریب کاردار سفارت ایران و دو، سه نفر از محترمین حجاج حضور داشتند. امیر منصور فرزند ابن سعود که وزیر دفاع ملی بود و امیر عبدالله الفیصل پسر امیر فیصل نایبالسلطنه حجاز با کلیددار کعبه معظمه در حرم از ما پذیرایی نمودند و به اتفاق به داخل کعبه معظمه مشرف شدیم و در آنجا نماز خوانده با آب و گلاب حرم را شستشو داده و جاروب نمودند و برای احترام و کسب افتخار این عمل جاروبهایی به دست اینجانب و امیرالحاج مصر و محترمین مدعیون دادند. در همان روز کسوه (روپوش) جدید کعبه را هم که امیرالحاج مصر همراه آورده بود روی کعبه گذاردند.
حجاج خارجی که آن سال به حج مشرف شده بودند به استثنای حجاج یمنی که نظر به عدم وجود جواز سرحدی بین آن کشور و حجاز بدون گذرنامه به حجاز میآیند و مالیاتی به دولت سعودی نمیدهند، در حدود یک صد هزار بودند که اکثر آنها از پاکستان و مصر و ایران بودند. لیکن علاوه بر این عده زاید بر ۲۵۰ هزار نفر هم از اهالی خود حجاز و نجد و یمنیها به حج مشرف شده بودند یعنی طبق آمار دولت عربی سعودی مجموع عدۀ حجاجی که در عرفات وقوف نموده بودند ۳۵۰ هزار نفر بودند. وضعیت راه بین مکه و منی و عرفات بهتر از سنوات سابق بود یعنی این قسمت از راه که قبلا آسفالته نبود و در اثر حرکت اتومبیل و شتر و غیره گرد و خاک زیادی بلند میشد و بسیاری از اتومبیلها در همین مسافت کوتاه که بیش از ۲۵ کیلومتر نیست در شن فرو میرفتند در نتیجه آسفالته شدن راه به مراتب بهتر از پیش بود ولی در وضعیت منی و عرفات تاکنون نظم و ترتیبی داده نشده است و تمام این عده در روزهای معینی در صحرایی که هیچ نوع خیابانبندی نشده و دارای علایمی نمیباشد خیمه میزنند. به همین علت عده زیادی از حجاج ایرانی ـ مانند سایر حجاج ـ دچار همین زحمت بودند ولی پوش مخصوص سلطنتی ایران که در اختیار امارت حج گذارده بودند در منی و عرفات برپا شد و پرچم ایران بر فراز آن در اهتزاز بود و چون پوش مزبور خیلی عالی و در بین خیمهها مشخص بود برای کسانی که خیمههای خود را گم کرده بودند پناهگاه خوبی بود و پس از آمدن به آنجا وسایل آسایش ایشان و ترتیب رساندن آنها به خیمههایشان داده میشد بعلاوه پوشهای مزبور برای عده زیادی از حجاج که در اثر بینظمی امور و بیترتیبی کار شرکتهای حمل و نقل جا و منزل معینی نداشتند در آفتاب سوزان منی و عرفات پناه و ملجاء فوقالعادۀ خوبی بود.
نکته که در موقع حرکت تمام حجاج به عرفات و منی و رفتن و برگشتن به مکه سبب تعجب بود این بود که متجاوز از ۳۵۰ هزار نفر پیاده و شترسوار و چند هزار اتومبیل و اتوبوس در وقت معین شب یا روز و در خط سیر معین در حرکت بودند و کوچکترین تصادف اتفاق نیفتاد و مراقبت پاسبانهای سعودی حقیقتا اسباب تعجب بود. با اینکه محققا دولت سعودی این قدر پاسبان مجرب که در تمام طول راهها مراقب بودند ندارد و البته از افراد قشونی کمک گرفته بودند.
ظهر روز سیزدهم ذیحجه که در مکه بودیم در موقع ناهار مطلع شدم که دو نفر ایرانی را مامورین جمعیت امر به معروف که از عدهای از نجدیهای متعصب و بدبین نسبت به شیعه به ریاست قاضیالقضاة وهابیها تشکیل شده است و هیچ کس را یارای مداخله در امور آنها نیست و حکم آن قاضی مافوق تمام احکام است به اتهاماتی بازداشت نمودهاند و چون ممکن بود اهمال مختصری در این امر موجب نتایج وخیم شود فورا آذرمی را به مرکز جمعیت فرستاده دستور دادم در این باب بازجویی نموده با سوابقی که دارد برای رهایی آنها اقدام مقتضی به عمل آورد.
نامبرده در حدود ساعت چهار بعدازظهر مراجعت و آن دو نفر را که متهم کرده بودند همراه آورد و معلوم شد یکی از وهابیهای متعصب نجد دو نفر ایرانی را نیم ساعت قبل از ظهر آن روز به مرکز جمعیت آورده به عنوان اینکه یکی از آنها در حرم مکه سیگار میکشیده و دیگری میخواسته دیوار کعبه را ملوث کند و محاکمه آنها را تقاضا نموده بود و چون قاضیالقضاة (رئیس جمعیت امر به معروف) برای استحباب روز سیزدهم ذیحجه را در منی میگذارند و تا آن موقع به مکه مراجعت نکرده بود و رسیدگی به این قبیل امور از اختصاصات شخص نامبرده است.
اعضای جمعیت که در مکه بودند بعد از سؤال و جواب زیاد به آذرمی اظهار نموده بودند که باید دو حاجی نامبرده را با دادن تعهد کتبی همراه ببرد و بعدازظهر روز ۱۴ ذیحجه برای رسیدگی به این امر آنها را به جمعیت مزبور حاضر کند.
آقای آذرمی که پس از بررسی امر دانسته بود که این اتهامات نیز مانند نظایر سابق آنها بیاساس و بر خلاف حقیقت و فقط در نتیجه تعصبات بیجای عدهای وهابی و دشمنان شیعه است شدیدا نسبت به این اتهامات اعتراض نموده حقیقت را به اعضای جمعیت فهمانیده بود که متهم به سیگار کشیدن در حرم، در خارج از حرم سیگار کشیده نه در داخل و شخص نجدی که او را متهم نموده در ادعای خود کاذب بوده و فقط برای انتقام از اینکه نامبرده سیگار میکشیده (چون سیگار کشیدن در نظر این طایفه حرام است) او را بدین اتهام متهم ساخته و چون شاهدی نداشته است که در حرم سیگار میکشیده بازداشت او موقوف و مستخلص گردید.
راجع به متهم دیگر هم که اتهام او بدتر از اتهام اولی بود و در صورت ثبوت موجب قتل او میگردید معلوم شد که این شخص از اهل رامهرمز بوده و شالی در زیر پیراهن روی شلوار خود بسته و آن را به منزلۀ جیب خود قرار داده چند عدد تسبیح و دستمال نیز در آن گذارده برای تبرک به دیوار کعبه میمالیده. راجع به اتهام مزبور هم شدیدا اعتراض نموده دست و لباس او را که طاهر از هر لوثی بود به آنها ارائه داده خاطر نشان نمود که با نبودن آثاری از نجاست در بدن و لباس او حق نداشتهاند یک نفر مسلمان را به چنین اتهامی که محققا دروغ است بازداشت نمایند.
آنها در پاسخ اظهار داشته بودند که رسیدگی به این امر از اختصاصات قاضیالقضاة است و آنها نمیتوانند در این باب تصمیمی بگیرند و باید تا فردای آن روز به ضمانت آنها را تحویل بگیرید و فردای آن روز مجددا برای رسیدگی آنها را در این محل حاضر کنید.
چون اینجانب مترصد نتیجه امر و نگران بودم آذرمی با تلفن این مطالب را اطلاع داد و گفت اگر ما به ضمانت او را بیاوریم ممکن است تا فردا شهود جعلی درست کنند و اسباب زحمت شود. من جواب دادم شما اصرار کنید که باید در حضور جماعت این شخص را برهنه کرده و بدن او را معاینه کنند تا معلوم شود که نجاست نداشته و الان از طرف من به مدیرکل نظمیه بگویید معلوم میشود در حجاز هنوز دستگاه اتهامزنی به ایرانیان وجود دارد و اگر اینطور است من الساعه به اعلیحضرت ملک ابن سعود مینویسم ایرانیان در مکه که مقام امن است امنیت ندارند و اجازه بدهند که امروز همه ماها برویم. تفصیل را با پیغام اینجانب به امیر عبدالله الفیصل امیر مکه اظهار داشت و به مرکز جمعیت امر به معروف مراجعت نموده و در ضمن شرح جریان را به عدهای دیگر از اعضای جمعیت که برای نماز عصر حاضر شده بودند گفته و به آنها فهمانید که امارت حاج ایران از تعقیب این موضوع دستبردار نیست و باید با حضور جماعتی از مسلمین حقیقت قضیه مکشوف شود تا متهم در صورت ثبوت و یا اتهامزننده مجازات شود و بالاخره این اقدامات سبب شد که این دو نفر را بدون هیچ قید و شرطی آزاد کردند.
در این موقع مشکل دیگری پیش آمد و آن موضوع حقالامتیاز شرکت اتومبیلرانی عربی سعودی بود. به شرحی که راجع به حرکت حجاج به طرف منی و عرفات نوشتم و با مذاکره با وزارت مالیه سعودی توسط آقای آذرمی که دو روز طول کشید و از طرفی بیصبری حجاج به نهایت درجه رسیده بود بالاخره وزارت مالیه قبول کرد که هر مسافر پنج دینار حقالامتیاز به شرکت عربی بدهد و با وسایط نقلیه خود به مدینه بروند.
هر چند این مبلغ به عهده شرکتها بود ولی شرکتها حاضر به پرداخت این مبلغ هنگفت نبودند و ناچار به خود حجاج تحمیل میشد و دیگر مذاکره با اولیاء دولت سعودی مفید نبود زیرا شرکت مزبور دولتی است و بعضی رجال آن دولت خودشان هم سهم دارند این بود که نامه مؤثری در این باب به ابن سعود نوشته در آن تذکر دادم که حجاج کلیه مخارج را به شرکتها پرداختهاند و آنها هم از این موضوع استحضار نداشته برای پرداخت این مبلغ وجهی همراه نیاوردهاند و هر قدر برای این کار تاخیر شود حجاج که از هر حیث در مضیقه هستند متضرر میشوند و همچنین در نامه مزبور تذکر داده شد که سید حمزه غوث وزیر مختار عربی سعودی در تهران و مامورین مرز این موضوع را به نمایندگان شرکتها و حجاج تذکر ندادهاند و از ابن سعود تقاضا نمودم دستور صادر نمایند که دولت در این باب رویه عادلانهتری اتخاذ نماید و آذرمی را هم مامور رساندن نامه و اخذ جواب نمودم و چون وزارت دارایی و سایر رجال دولت مایل به رسیدن نامه به ابن سعود نبودند و سعی میکردند این موضوع دیرتر به استحضار ملک برسد تا شرکتها در تحت فشار حجاج حاضر به پرداخت این وجه شوند آذرمی نامه را به وسیله امیر عبدالله الفیصل امیر مکه رسانید.
ابن سعود فورا امر به معاف داشتن حجاج ایرانی از پرداخت این مبلغ صادر نموده ولی تذکر دادند که این معافیت فقط برای سال جاری است و سالهای بعد نباید چنین انتظاری را داشت. نظر به اینکه در حدود ۵۰ هزار دینار از این بابت شرکت متضرر میشد و این ضرر بالنتیجه متوجه دولت بود وزارت دارایی از این اقدام ناراضی بود و به ابن سعود توضیح دادند که شرکت مزبور که در مقابل این امتیاز تعهداتی در مقابل دولت دارد در نتیجه این امر در حدود ۵۰ هزار دینار متضرر شده است و سعی میکردند نقض امر مزبور را صادر نمایند، ابن سعود نقض آن را نپذیرفته و امر دادند برای جبران خسارت شرکت که مربوط به بیتالمال بود از اموال اختصاصی او پرداختند و به انجام این عمل اشکالی برای حرکت حجاج باقی نماند، همه به تدریج به صوب مدینه حرکت نمودند.
روز پنجم آبان به اتفاق آذرمی عازم جده شدیم که صبح روز بعد با هواپیما به مدینه رفته ترتیب تنظیم حرکت حجاج را به طرف عراق و ایران بدهیم و همان روز هم ابن سعود آن وقت در جده بودند ملاقات مرا در جده برای دو ساعت به غروب تعیین کردند. بعد از رفتن به جده به اتفاق آذرمی حضور ابن سعود رسیده و پس از آنکه به عادت سابق با گرمی و ملاطفت مرا پذیرفتند از اوضاع حجاج جویا شده گفتند: برای حرکت حاج و تنظیم امور آنها هر مساعدتی لازم است بخواهید. اینجانب بعد از اظهار تشکر از شخص ایشان و اولیاء دولت عرض کردم برای حرکت حجاج از راه خشکی لازم است اولیاء دولت مساعدتهایی بنمایند که لااقل این راه صعب را به سهولت طی کنند. گفتند شما هر چه میخواهید به امیر مدینه اظهار دارید انجام خواهد داد و ضمنا فرمودند من میخواهم این مطلب را دوستانه و برادرانه به شما بگویم دربارۀ من میگویند ابن السعود مالیات حج که فریضه دینی است از حجاج میگیرد ولی اغلب نمیدانند که این پول برای چه از حجاج گرفته میشود. البته شنیدهاید که قبل از تسلط من در این صحرای عربستان خشک و بیآب و علف جماعتی وحشی سکنی داشتند که معاش آنها از قتل و غارت میگذشت و برای هیچ کس به خصوص حجاج امنیتی نبوده. من این اشقیا را با شمشیر ادب کردم و جمع زیادی از آنها را کشتم تا توانستم امنیتی را که دیده و شنیدهاید در این صحرا برقرار کنم ولی بقایای آنها گرسنه و فاقد معاش هستند و سزاوار نیست آنها از گرسنگی بمیرند من ناچارم به آنها معاش بدهم و روزی هفتاد هزار ریال سعودی این خرج است (تقریبا هر ریال مساوی بیست ریال ایران است). بعد از پایان شرفیابی کفیل وزارت امور خارجه نامه سربسته که در پاسخ نامه اعلیحضرت همایونی نوشته شده بود به من داد. فردا صبح که ششم آبان بود با آذرمی توسط هواپیما به مدینه آمدیم. به ترتیب سابق امیر مدینه و عده دیگر از روساء ادارات و محترمین در فرودگاه به استقبال آمده بودند و چون از دولت خواهش کرده بودم که بعد از خروج از مکه مایل هستم آزاد و به خرج خود باشیم منزل مناسبی قبل از وقت در مدینه که آب جاری و استخر و باغ داشت برای ما اجاره کرده بودند و با اعضای و مستخدمین خود در آن باغ منزل کردیم.
دیدن بعضی از مؤسسات خیریه مکه و مدینه از جمله مؤسسه جمعیت الاسماف الخیریه که نظیر شیر و خورشید سرخ است و بیشتر فعالیت این مؤسسه در ایام حج است که مرضای فقیر و اشخاصی که بر اثر تصادم صدماتی بر آنها وارد آید معالجه میکنند رفتیم. پس از دیدن عملیات آن مؤسسه صد دینار عراقی اعانه دادم و موقع دیگر به دارالایتام مکه که عدهای از یتیمها را نگهداری میکنند رفتیم. دارالایتام وضع جالب توجهی داشت در حدود یکصد و هفتاد نفر یتیم از شش ساله تا پانزده ساله تعلیم و تربیت میشوند، تعلیمات آنها در حدود دبستان و تجوید و تفسیر قرآن و تربیتشان اخلاقی و ورزشی است. لباس ایشان فرم کت و شلوار نظامی و لباس سر همان چپیه عقال است. موقع ورود ما صف کشیده و به حالت نظامی ایستاده سرود خواندند و بعد چند نفر آنها قرآن و قصیده عربی که مشعر بر تبریک ورود ما بود با لحن خیلی مؤثری خواندند. قصیده از منشات جدید مشتمل بر تحریک عواطف به اتحاد مسلمین و اتحاد نژادی عربی و تزریق غیرت و حمیت و اباء نفس از تحمل هر دنائت و پستی بوده. در آنجا هم صد دینار به عنوان اعانه دادم.
در ایام توقف مکه بعد از انجام مناسک حج امیر عبدالله الفیصل نوه اعلیحضرت ملک، ما و عدهای از محترمین حجاج را به شام در باغ خود که خارج از شهر مکه است دعوت کرد و در آن دعوت آیتالله بهبهانی هم حضور یافتند. باغ خیلی مجلل و با صفا و گلهای زیبا داشت.
در مدینه نیز امیر عبدالله السدیری که به نیابت یکی از پسرهای پادشاه امارت مدینه را دارد و برادر زن پادشاه است دعوت مفصلی از اینجانب و هیات سرپرستی در باغ خود که خارج از شهر مدینه و به وسیله آب جاری که خیلی با صفا است به شام نموده و عده زیادی از اعضاء دولتی و اشراف مدینه حضور داشتند (آب جاری در مدینه به وسیلۀ چاهایی است که با موتور تلمبه برقی آب استخراج میشود. از قرار اظهار رئیس میاه سیصد چاه که هر یک از یک سنگ تا سه سنگ آب میدهد در مدینه برای باغات و زراعات هست).
مدینه از حیث هوا بهتر از مکه است و اشجار خرما و باغات مرکبات و انار و انگور زیاد دارد. انار و انگور آنجا ممتاز است ولی به خوبی انگور و انار طایف که در مکه زیاد بود نیست. سبزیجات خوب هم در همه فصول در مدینه هست ولی شهر کم جمعیت و خراب و کثیف است ـ جمعیت شهر مدینه حالا در حدود دوازده هزار نفر است و معلوم است که سابقا جمعیت زیادی داشته و میگفتند در حدود پنجاه هزار نفر بوده است. علت خرابی شهر معلوم نیست و دولت عربی سعودی هم اهتمامی به عمران آنجا ندارد. برخلاف شهرهای مکه و جده که با هشت سال قبل از آن دیده بودم تفاوت زیادی در این دو شهر حاصل شد مخصوصا جده بندر معتبری شده و عمارات عالی با بتون ساخته شده و جمعیت آنجا را در حدود شصت هزار نفر میگفتند شهر مکه هم همین قدر یا بیشتر جمعیت دارد.
در مدینه عدهای سادات هستند که از زمان ائمه معصومین در مدینه سکنی داشته و دارند و تعدادی کمی از آنان دارای علاقه هستند و باقی که قریب چهارصد نفرند به کلی بیبضاعت و فقیرند و نیز تعداد چهار هزار نفر اهالی مدینه که معروف به نخاوله میباشند شیعه و فقیر هستند که از طرف ایرانیان در هر سال که به حج مشرف میشوند مختصر دستگیری به آنان میشود و اینجانب نیز نظر به انتظار شدیدی که فقراء داشتند چهارصد دینار عراقی به فقراء و سادات و غیره دادیم. به خدام حرم مکه و خدام حرم مدینه نیز مبالغی داده شد و در مدینه شبی از امیر مدینه و بعضی رجال دولتی و چند نفر از اشراف آنجا دعوت به شام کردیم و چون برنج ایران و آشپز خوب همراه داشتیم میهمانی ما از حیث غذا و ظروف که از دربار همراه برده بودیم و پیشخدمتهای فهمیده که همراه داشتیم خیلی خوب و جالب توجه بود. از حسن اتفاق آن بود که آن سال عده زیادی از علماء درجۀ اول مرکز و قم و سایر ولایات به حج مشرف شده بودند و مساعی ایشان نیز در حسن معاشرت و حضور ایشان در جماعات اهل تسنن و اقتدا به ائمه جماعت ایشان که عوام حجاج نیز متابعت میکردند بینهایت حسن اثر بخشید و تفاوت این احوال را کسانی خوب ملتفت میشدند که در سالهای قبل به حج مشرف شده و میدیدند که ایرانی اگر میخواست از آزار و اهانت اهالی حجاز و حجاج اهل تسنن مصون و محفوظ بماند ناچار بود لباس عربی یا هندی بپوشد یا خود را افغانی معرفی کند و البته صدماتی را که به ایرانی هم به واسطه گذاشتن مهر در نماز یا داشتن کتاب دعا در دست یا بوسیدن ضریح در حرم مطهر پیغمبر وارد میشد همه دیده بودند. بر خلاف آن در آن سال هم دیدند که برای ایرانی احترام خاصی است و اگر رفتاری از ایرانی مخالف مذهب آنان مثل گذاشتن مهر یا بوسیدن ضریح میدیدند به احترام و یا نصیحت جلوگیری میکردند در حالی که با سایر ملل اسلامی در شبیهه به این امور با خشونت رفتار میکردند و هر چند عمده سبب و علت این رافت دستورهای محرمانه پادشاه به عمال و مامورین دولت بود که با ایرانیها مانند میهمان رفتار کنند ولی توجه علما ایران و وعاظ و دانشمندان حجاج و مراقبت ما هم به اینکه از طرف عوام حجاج عملی که تحریک مخاصمه آنها را بکند و موجب نفرت آنان باشد سر نزند کمک مهمی به این منظور بود و خوشبختی دیگر اینکه تبلیغات جمعیت الاخوانالمسلمین که مرکز آن در مصر است و چند میلیون اتباع دارد و تبلیغات دارالتقریب اسلامی که علماء درجۀ اول مصر در آن عضویت دارند و آقای میرزا محمدتقی قمی که به عنوان نماینده شیعه در آن جمعیت موقعیت مهمی دارد و منشی دائمی جمعیت است و قدمهای مؤثری که این جمعیتها در رفع اختلاف فرق اسلامی برداشتهاند به حجاز هم سرایت کرده و در مکه و مدینه مجالس سخنرانی بسیار مفید منعقد میشد و ما هم در آن مجالس دعوت میشدیم. روز نهم محرم به وسیلۀ هواپیمای عربی، کشور عربستان سعودی را ترک نمودیم.
نظر شما :