فریدون مجلسی: نفت باید ۲۰ سال دیرتر ملی میشد
به گزارش «تاریخ ایرانی»، در ادامه بخشهایی از گفتوگوی این نویسنده و پژوهشگر را با نشریه «عصر انرژی» میخوانید:
* در تمام اتفاقهای غیرلازم که پس از ملی شدن صنعت نفت به وقوع پیوست و منجر به دشمنتراشی بیجا شد، نقش اشتباهات مصدق بسیار پررنگ بود. البته این را هم بگویم که بنده پافشاری بر عقایدم ندارم؛ اما به هر حال پس از یک عمر بررسی تاریخ کشور به این ارزیابی رسیدهام که مصدق خودش هم به اندازه مخالفان در پدید آمدن آن وضع، شرکت داشته است. من واقعا مصدق را میستایم ولی در عین حال او را معصوم نمیدانم، بلکه در مواردی مانند انحلال دیوان کشور، انحلال مجلس و مخصوصا در گرفتن اختیارات قانونگذاری که هیچ کمکی نمیکرد مسئول میدانم. از نظر من مصدق در مورد ارتش و در پاکسازی امرا برای در اختیار گرفتن ارتش هم زیادهروی کرد. مصدق آن زمان باعث از بین رفتن آن شور و هیجانهایی شد که در زمان ملی شدن صنعت نفت وجود داشت.
* خیلیها هستند که دکتر مصدق را یک قهرمان ملی یا به زبانی سادهتر، یک بت میدانند اما من با این نگرشها موافق نیستم. به نظر بنده مصدق یک آدم بزرگ ملی بود نه یک بت. به همین تناسب اگر نگاه کنیم در نهایت به این نتیجه میرسیم که اشتباهات مصدق هم مشابه تمام اشتباهات انسانی بوده و او هم مثل خیلیهای دیگر در برخی از مواقع دچار قدرتطلبی، حسادت و رقابتهای خصوصی شده است.
* ملی شدن صنعت نفت از دیدگاه من دو جنبه دارد؛ یک بخش جنبه تاریخی است و وقتی میگویم تاریخی، منظورم اهمیت سیاسی آن در بعد تاریخ است. جنبه دیگر هم در بعد اقتصادی است. بنده برخلاف آن کسانی که غالبا از دیدگاه اقتصاد انرژی میخواهند به قضیه مصدق نگاه کنند، یعنی خارج از زمان با معیارهای امروزی میخواهند او را بسنجند، دیدگاه اقتصادی را در مرحله دوم، آن هم با فاصله زیادی با مرحله اول میدانم. واقعیت این است که دکتر مصدق، نزدیکترین شخص به قاجاریه و مادرش نوه عباس میرزا قاجار، همسرش نوه ناصرالدین شاه و خودش پسرخاله محمدعلی شاه بود. بنابراین این موضوع به تلاش بر ملی کردن صنعت نفت ایران یک اهمیتی میدهد؛ چرا که شخصی با این ویژگیها، مقابل کاری میایستد که نزدیکان خودش باعث و بانی آن بودهاند. من آن زمان بسیار کوچک بودم و هنوز هم به طور واضح، آن روزهای سیاستزده ایران را به خاطر میآورم. آن زمان، کشور ورشکسته شده و پولی نبود و نفتی هم از ما نمیخریدند؛ به نحوی که دولت از مردم تقاضای کمک کرده بود.
* من اهمیت ملی شدن نفت ایران را تا قرارداد ترکمانچای میبرم. در شکست نهایی و اشتباه بزرگی که ما ایرانیها در جهت حمله به روسیه انجام دادیم و شکست مفتضحانهای که خوردیم در نهایت ناچار به تن دادن به قرارداد ترکمانچای شدیم تا بتوانیم آذربایجان و قسمتهای اشغال شده بزرگتر آن را نجات بدهیم. اهمیت آن دوره از این لحاظ است که یک شکست بزرگ تاریخی برای ایران در مقابل غرب محسوب میشد؛ یعنی تا آن روز همان روحیه ایران و یونان، ایران و روم حاکم بود مبنی بر اینکه تنها قدرتی که میتواند در مقابل ایران بایستد رومیان هستند. حالا آنها جای خودشان را به روسها داده بودند. چند سال پیش از آن، عباس میرزا این سؤال برایش پیش میآید که سرباز ایرانی خیلی دلیر است، پس چرا این سپاه با شکستهای مکرر مواجه میشود؟ جوابی که دریافت میکند این است که شما صنعت ندارید و خودتان را با زمان تطبیق نمیدهید. شما از قرون گذشته با قرون جدید میجنگید و در زمان باختید. مشکل ایرانیها این است.
* منظور من از شکست دکتر مصدق هم همین است. این قهرمان بزرگ را من زمانی برایش جشن میگرفتم که به یک پیروزی نهایی میرسید. ما در ایران عادت داریم که برای شکستخوردگان و بازندگان جشن میگیریم.
* وقتی مصدق از ملی کردن نفت حرف میزند مجلس نه با اکثریت آراء بلکه به اتفاق آرا از او حمایت میکند. سنا که همیشه یک مجلس محافظهکارانهتری بود به اتفاق آراء از او حمایت میکند. عموم مردم هم از این تصمیم حمایت میکنند. این روحیه شاید در طول تاریخ یک یا دو بار در یک ملتی پدید میآید اما ملی کردن نفت این روحیه را پدید آورد. هر چند که ایرانیها هیچ وقت مثل هندیها نشدند که به انگلیسها بگویند صاحب اما به هر حال در آن زمان، ایرانیها هم روحیه خودشان را در مقابل انگلیس باخته بودند؛ بنابراین برای مردمی که انگلیسیها میگفتند ورود سگ و ایرانی ممنوع، ملی شدن نفت یک بازگشت به هویت بود. این اقدام به نوعی جبران آن باخت بزرگ تاریخی (قرارداد ترکمانچای) بود.
* هر کس که میگوید نفت ملی نشده، قطعا اشتباه میگوید. نفت ملی شده تا جایی که حتی میبینیم شاه هم که مخالف این ملی شدن بود در نهایت با تن دادن به این تصمیم با کنسرسیوم، قرارداد پیمانکاری میبندد. در حالی که هنوز هم در بسیاری از کشورهای حاشیه خلیج فارس، قرارداد بر پایه مشارکت بنا شده است. بعد از آن هم میبینیم که این نگاه ملی در صنعت نفت به تدریج شدت میگیرد و حتی کار به جایی میرسد که اوپک تشکیل میشود و ایران ریاست آن را برعهده میگیرد. یا همان قرارداد نفتی ۷۵-۲۵ درصدی که ایران با «انی» ایتالیا میبندد و در نهایت منجر به ترور مدیرعامل این شرکت در ایتالیا میشود، همه نشان میدهد که ایران واقعا نگاه ملی به نفت داشته و دارد. اما به هر حال نحوه اجرا توسط مصدق دچار مشکل بوده است. وقتی وزیر امور خارجه هر روز به کسانی اعلام جنگ میکرد که خودشان خواهان جنگ با ایران بودند، نتیجهاش همین میشود. در حالی که وزیر خارجه، وزیر صلح و سازش است و وزیر جنگ شخص دیگری است. واقعیت این است که ایران بازنده شد، واقعیت این است در مبارزهای که با غرب پیش گرفتیم به دلیل عدم درک شرایط روز، شکست خوردیم. ما در آن زمان حقوق ملی را به منافع ملی ترجیح دادیم.
حقوق یک امر اعتباری است و ما به اعتبار تصورات، اسناد، شنیدهها، مدارک و تخیلات برای خودمان حقوقی قائل هستیم. اما منافع قابل لمس است. منافع امر ریاضی و محاسباتی است. حالا اگر دولت منطقی در شرایط بهینه بر سر کار باشد در چنین شرایطی باید بتواند منافع ملی را در حد حقوق ملی خودش برساند؛ یعنی اگر حق من این است که نفت خودم را استخراج کنم و بفروشم باید برای تحقق این کار بسترها فراهم باشد؛ مثل داشتن نیروی انسانی متخصص و مواردی از این دست که در صورت ایجاد این بسترها، یک ملت در نهایت میتواند منافع ملی را مطابق حقوق ملی خودش پیش ببرد. نه اینکه یک مملکت دنبال تامین حقوق ملی خود است در جایی که مهندسی وجود ندارد و فقر علمی هم در کشور غوغا میکند. این را گفتم تا به این نتیجه برسیم که اگر در هر زمانی با توجه به امکاناتی که دارید، سطح منافع ملی را بالا نبرید، نمیتوانید به حقوق ملی برسید؛ اما اگر امکانات را ندارید و بخواهید به حقوق ملی خودتان برسید، مسئول باختی هستید که به علت عدم آگاهی، باعث آن باخت شدید.
* مصدق، آن روزها به این نکته توجه نکرد که سطح علمی جامعه پایین است و خودش از نظر علمی به نوعی جلوتر از سطح جامعه قرار دارد. به نظر بنده اگر چنانچه ۱۵ تا ۲۰ سال دیرتر چنین اتفاقی در ایران رخ داده بود قطعا جواب بهتری از این شور ملی گرفته میشد. نکته دیگری که بنده به آن انتقاد دارم این است که روش مصدق، مبنی بر موازنه منفی بود. ما باید به هر کسی که منافع اقتصادی کشور حکم میکرد، امتیاز میدادیم و به هر کسی که نفع اقتصادی ما را زیر پا میگذاشت، امتیاز نمیدادیم. به عبارت دیگر، ما باید پس از ملی شدن صنعت نفت در دنیا به دنبال یارگیری میبودیم، نه اینکه گوشهنشینی را برگزیدیم. من موازنه منفی مصدق در آن زمان را به نوعی تشویق به انزوا میدانم، در حالی که کشوری در دنیا موفق خواهد بود که تعاملات خود با خارجیها را در راستای منافع خود حفظ کند.
ما آن زمان باید یک امتیازی میدادیم تا یک امتیازی بگیریم؛ به این معنی که میتوانستیم تعاملات درست، بر اساس تامین منافع اقتصادی کشور داشته باشیم. آن زمان، جهان بر پایه قراردادهای ۵۰ـ۵۰ بنا شده بود و قطعا اگر ما سود ۵۱ درصد هم میخواستیم دنیا جلوی ما میایستاد. اگر آن زمان هم میگفتیم قرارداد ۵۰ـ۵۰ ظالمانه است، به هر حال میتوانستیم همان قرارداد ۵۰ـ۵۰ را ببندیم و در آینده آن را اصلاح کنیم. همانطور که میبینیم، حدود ۱۵ سال بعد از آن موفق به امضای ۷۵ به ۲۵ با «انی» ایتالیا شدیم.
نظر شما :