غرضی: مجتبی طالقانی را قاتل میدانیم/ ۲۴ ساعت در بازداشت بودم
آقای مهندس چند روز قبل از انتخابات آقای مجتبی طالقانی در مصاحبهای با رسانههای بیگانه گفت آقای غرضی من را ربوده بود؟
من دلم برای مجتبی میسوزد. ما یک گروهی بودیم که با نظام پهلوی مبارزه مسلحانه میکردیم. در گروه اختلاف دیدگاه پیش آمد و یک عده چپ کردند و یک عده راست شدند. مجتبی از چپها بود. ۱۷ نفر از ما را آنها کشتند.
اسم آن گروه مبارزی که میگویید چه بود؟
حالا یک چیزی بود. مجتبی در پاریس یکی از همراهان ما را به قتل رساند. ما جنازه را تحویل گرفتیم و آوردیم اینجا دفن کردیم. انقلاب که پیروز شد بچههای ما مجتبی را جلوی سفارت فلسطین میبینند و بازداشت میکنند. او را منتقل کردند به سپاه پاسداران به جایی که من رئیسش بودم. ما مجتبی را آنجا نگاه داشتیم. مرحوم آیتالله طالقانی متوجه میشوند. برادر مجتبی به من گفت مجتبی در بازداشت شماست گفتم بله. گفت او را به من تحویل دهید، گفتم هرگز. گفت پس برویم پیش پدر گفتم برویم. رفتیم دفتر آیتالله طالقانی.
یعنی او را بازداشت کردید به خاطر قتل؟
بله. ما مجتبی طالقانی را قاتل میدانیم.
آن کسی که کشته شده بود که بود؟
خانم مبارزی بود به نام محبوبه افراز.
قتل در پاریس اتفاق افتاده بود؟
بله. در اختلافات داخلی خانم افراز تغییر ایدئولوژی نمیدهد و مجتبی وی را به قتل میرساند.
یادتان هست که چطور کشته شد؟
من که پاریس نبودم. اما جنازهاش را ما تحویل گرفتیم.
رفتید پیش آیتالله طالقانی، بعد چه اتفاقی افتاد؟
آقای طالقانی من را میشناخت. ناراحت شد و اخم کرد و گفت: شما مجتبی را گرفتید. گفتم بله. گفت: مجتبی مدتی است در منزل من سکونت دارد. گفتم این آدم خانه شما بوده؟ ما تصور نمیکردیم آقای طالقانی مجتبی را به منزلشان راه بدهد. مرحوم آقای طالقانی برای من صحبت کردند که من مدتی است با مجتبی کار میکنم و الان ۲۰ روز است که نماز میخواند. خلاصه همان موقع تلفنها به منزل آقای طالقانی شروع شد که غرضی کجاست. فردی بود به نام علی بابایی که از دوستان نهضت آزادی بود. عصبانی آمد به من گفت تو کی هستی که این همه برای تو تلفن میزنند و نام تمامی بزرگان آن روز را آورد. مهدی ابریشمچی با منافقین در طبقه پایین منزل آقای طالقانی مستقر و محافظ ایشان بودند. اینها با مسلسل پر آمدند طبقه بالا. یکی از اینها گفت غرضی امشب شب آخر عمر توست. گفتم که تو اگر میخواستی بزنی که نمیگفتی. خلاصه صبح آقای هادوی که دادستان اول انقلاب بود من را به زندان برد.
مجتبی چه شد؟
مجتبی را ما آزاد کردیم. در واقع مجتبی را آوردند و من را بردند. من رفتم زندان. بعد فهمیدم که امام(س) تماس گرفتهاند و گفتهاند غرضی کیست و آقای عراقی گفته غرضی همان حیدری خودمان است. امام به آقای اشراقی میفرماید که غرضی را آزاد کنید.
چه مدت زندان بودید؟
۲۴ ساعت. اصلا داستان اختلاف انقلابی و ضد انقلاب از اینجا شروع شد.
به نظر شما در این دعوا آیتالله طالقانی کجا قرار میگیرند؟
آقای طالقانی در اصل انقلاب قرار میگیرند. در مورد پسرشان مجبور میشوند که عکسالعمل نشان دهند. اما بعدا خدمت امام رسیدند و صحبتهای بسیار ارزندهای داشتند. ایشان در بین روحانیون انسانی بسیار فرهیخته بودند و کمتر کسی یافت میشود که برای انقلاب به اندازه ایشان زجرکشیده باشد. آقای طالقانی یعنی انقلاب.
مجتبی طالقانی اسم این داستان را آدمربایی گذاشت. پس شما در واقع آدمربایی کردید؟
نه. ما وظیفه قانونی خود را انجام دادیم. مجتبی طالقانی قاتل است و هنوز هم این پرونده مفتوح است و صاحبان خون هم هستند. الان او را بگیرید بیاورید تا محاکمه شود.
مجتبی چه زمانی ایران را ترک کرد؟
بعد از ۳۰ خرداد ۶۰. تقی شهرام و مسعود رجوی وی را بیچاره کردند وگرنه مجتبی مانند بقیه برادرانش انسان خوبی بود. تقی شهرام وی را بیچاره کرد.
تقی شهرام هم که متخصص تسویه درون سازمانی بود؟
نه. او هم آدم با جربزهای نبود. وقتی شهرام را از زندان فراری دادند باد کرد. کم کم به او پر و بال دادند و این اعمال را مرتکب شد. تغییر ایدئولوژیک خواسته ساواک بود.
شما میگویید تقی شهرام آدم ساواک بود و مقاله پرچم را هم به دستور ساواک منتشر کرد؟
نه. تقی و دوستانش طیف چپ ما بودند. در زندان تقی با افسر زندان رفیق میشود و با هم نشست و برخاست پیدا کردند. بعد از فرار به دام چپهای کمونیست میافتد. مانند چریک فداییان و...
ارتباط سازمانی شما با مجاهدین چه زمانی قطع شد؟
من هیچگاه ارتباط سازمانی نداشتم.
پس ارتباط شما با این گروه چطور بود؟
من سابقه زیادی در مبارزه داشتم. با تمامی گروهها کار میکردم. هر گروهی که علم مبارزه را برمیداشت من هم بودم.
نظر شما :