رفیقدوست: از همکاری با مجاهدین خلق توبه کردم/ پیرترین زندانی اوین بودم
به گزارش خبرآنلاین، وی ادامه داد: «من یک روز خودم به کمیسیون دفاع رفتم و گفتم این کت و شلواری که در حال دوخت آن هستید، فقط به قامت من میآید و سپاه برای وزارت، به جز من کاندیدی نخواهد داشت؛ لذا نظرات خودم را در مورد ساختار وزارت سپاه بیان کردم که خیلی از موارد مورد موافقت کمیسیون دفاع قرار گرفت.»
رفیقدوست با بیان اینکه قرار بود نخستوزیر، وزیر سپاه را معرفی کند و آیتالله خامنهای (رئیسجمهور وقت) او را تاکید کند، افزود: «از تائید آقا مطمئن بودم اما در مورد موسوی اطمینان نداشتم. وقتی تشکیل وزارت سپاه در مجلس به تصویب رسید و قرار شد نخستوزیر، وزیر مربوطه را معرفی نماید، آقای موسوی به هر دلیلی گفتند هر کسی بیاید به جز رفیقدوست! ایشان خیلیها را معرفی کرد اما کاندیدای سپاه بنده بودم.»
اولین وزیر سپاه ایران در ادامه برنامه گفت: «یک دسته از وزرای دولت آقای موسوی مثل آقای بهزاد نبوی، مخالف جنگ بودند و آقای نخستوزیر خیلی تحت تاثیر این افراد بود. بعد از این که سپاه تازه در حال جان گرفتن بود، اولین وسیله نقلیه آن ماشینهای تویوتا بود. بعد از مدتی تصمیم گرفتیم ماشینهای تازهای وارد سپاه کنیم. با صحبتهایی که داشتیم تصمیم گرفتیم بنز ۵۱۱ را وارد سیستم سپاه کنیم و قرار شد من ۵۰۰۰ دستگاه از این اتومبیل را وارد جبههها کنم. خاور پولی که از ما برای جابهجایی ماشینها میخواست حدود ۶۷ هزار مارک بود. من رفتم و از طریق یک کارخانه واسطه با حدود ۴۹ هزار مارک این موضوع را حل کردم. اما قانون کشور اینطور حکم میکرد که اگر میخواستیم این ماشینها را وارد کنیم، باید مهر عدم ساخت وزارت صنایع سنگین روی آن بخورد. من نامهای به نخستوزیر نوشتم و شرایط را برای او شرح دادم و از ایشان درخواست کردم که موافقت کنند تا ما این ماشینها را بدون مهر وزارت صنایع سنگین وارد کشور کنیم. ایشان نامه را به مشاور نظامیشان یعنی سرهنگ شیرازیون دادند و ایشان زیر نامه بنده تایید کردند که این کار توسط وزارت سپاه انجام شود اما با وجود این باز هم آقای نخستوزیر گفتند که این کار باید توسط وزارت صنایع سنگین انجام شود.»
محسن رفیقدوست در بخش دیگری از مصاحبه خود با برنامه شناسنامه اظهار داشت: «قبل از عملیات کربلای ۴، مهماتی که از ما میخواستند چیزی نزدیک به ۳ میلیارد دلار هزینه در پی داشت. این در شرایطی بود که ما در شرایط خوبی نبودیم و برای این کار چیزی حدود ۴۰۰ میلیون دلار بودجه در اختیار داشتیم. در نهایت تصمیم گرفتیم همان حجم مهمات را با بودجهای که در اختیار داشتیم در داخل کشور بسازیم. من این موضوع را در دولت مطرح کردم که میخواهم با همان ۴۰۰ میلیون دلار بودجهای که در اختیار داریم، با استفاده از امکانات کشور، ۱۲ میلیون گلوله خمپاره و توپی که مورد نیاز عملیات کربلای ۴ هست را بسازیم. بعد از این بود که آقای بهزاد نبوی نوشتند خدایا در هیات دولت شعور را جایگزین شعار بفرما! آمین.»
وی ادامه داد: «دسته دیگری هم از وزرا در دولت آقای موسوی بودند که میخواستند به جنگ کمک کنند اما نمیتوانستند و دسته سوم هم وزرایی بودند که تا حد ممکن کمک میکردند. یکی از افرادی که وزیر بود و امروز هم جزو کاندیداهای ریاست جمهوری است، همکاری بسیار خوبی در مورد مسایل جنگ داشت و هر وقت که از او کمک میخواستیم، به جبهه میآمد و به ما کمک میکرد. من وقتی که در مجلس رای نیاوردم و جلسه خداحافظی گذاشته بودم، به وزرا گفتم من به خاطر جنگ همه شما را اذیت کردم. واقعیتش هم همین بود که از هرکدام از دوستان که چیزی برای جنگ میخواستم، میرفتم و به زور هم که شده از او کمک میگرفتم و پاسخ منفی از هیچ وزیری پذیرفته نبود.»
رفیقدوست در مورد پایان جنگ و اینکه آیا عدهای نظر امام را تغییر دادند، اظهار داشت: «یکی از کسانی که طرفدار ادامه جنگ بعد از آزادی خرمشهر بود، من بودم. دلیلم هم این بود که درست است یک قطعه اسم و رسمدار از کشور را آزاد کردهایم، اما اتفاق خاصی نیفتاده! اگر آن روز آتشبس را قبول میکردیم، دشمن با توجه به شناختی که از نقاط ضعف و قدرت ما پیدا کرده بود، شش ماه دیگر دوباره به ما حمله میکرد. اما در مقابل اکثر وزرایی که در کابینه بودند به این موضوع اعتقاد داشتند که ما باید بعد از آزادسازی خرمشهر، آتشبس را قبول میکردیم.»
وی ادامه داد: «یک روز فرمانده جنگ من را خواست و گفت دولت شعار جنگ میدهد اما درگیر جنگ نمیشود. در نهایت ستاد جدید تشکیل شد و آقای نخستوزیر رئیس این ستاد شدند و آقای بهزاد نبوی به عنوان مسوول لجستیک و آقای خاتمی به عنوان مسوول تبلیغات ستاد مشغول فعالیت شدند. این ستاد از مسوولین جنگ سوال میکند که چه چیزی احتیاج دارید؟ فرمانده سپاه وقت، به رئیس ستاد فرماندهی کل قوا نامهای مینویسد و در آن احتیاجات جنگ را مینویسد. آقایان این نامه را خدمت امام میبرند و عرض میکنند ما این اقلام را نمیتوانیم تهیه کنیم. امام هم مجبور شدند قبول کنند و آتشبس را بپذیرند.»
رفیقدوست افزود: «ما وقتی خرمشهر را گرفتیم، هیچ چیز از خودمان نداشتیم اما وقتی قطعنامه را پذیرفتیم، همه چیز داشتیم. اما بعد از آزادی خرمشهر شعارشان را از جنگ، جنگ تا پیروزی به جنگ، جنگ تا رفع فتنه تغییر دادند. فتنه به نظر من این بود که کشورهای بزرگ به دلیل ماهیت انقلاب حس میکردند مرتب باید به ما حمله کنند اما ما با شش سال جنگ بعد از آزادی خرمشهر، فتنه را خاموش کردیم به طوری که دیگر هیچ کس هوس حمله به کشور ما به سرش راه نمیدهد.»
وزیر سپاه دولت مهندس موسوی با بیان اینکه هنوز هم مسایل نظامی را دنبال میکنم اما در این امور دخالتی ندارم، اظهار داشت: «امروز کشور ما به جایی رسیده که میتوانیم بگوییم از نظر نظامی و دفاعی اگر قویتر از کشورهای قدرتمند دنیا مثل آمریکا نباشیم، ضعیفتر نیستیم. حتی بعضی از پهبادها که در وزارت دفاع ساخته میشود از نمونه های خارجی آن پیشرفتهتر است. امروز موشکهایی که در داخل ایران ساخته میشود و باعث وحشت دیگران میشود، قابل قیاس با امکانات نظامی زمان جنگ نیست. این که مقام معظم رهبری فرمودند که با اولین خطای اسرائیل، اسرائیل از نقش جغرافیا حذف میشود، واقعیت دارد. آنقدر مجهز هستیم که نابودی اسرائیل یک ساعت هم طول نمیکشد.»
رفیقدوست افزود: «سال ۵۹ به همراه ۱۵-۱۰ دکتر و فوق لیسانس دانشگاهی خدمت امام رسیدم و گفتم اگر مغزهای آلوده به الکل اروپایی میتوانند یکسری کارها را انجام دهند، این نماز شبخوانهای ما میتوانند به مراتب کارهای بزرگتری انجام دهند. امام فرمودند حرفت برای من مطبوع است، اگر بخواهید میتوانید. آن اوایل هر کاری که میخواستیم انجام دهیم به ما میگفتند مشاور خارجیات چه کسی است؟ حتی زمانی که در بنیاد مستضعفان هم بودم این مسایل وجود داشت. مثلاً برجهای آتیساز از ریشه توسط فرانسویها در هجده طبقه ساخته شده بود. من به همراه دوستانم در بنیاد تصمیم گرفتیم ساختمانهایی به همین شکل اما ۲۰ طبقه بسازیم. وقتی موضوع را با مرحوم کازرونی مطرح کردم ایشان به من گفتند اول بگو مشاور خارجیات چه کسی است؟ من پاسخ دادم تصمیمی برای استفاده از مشاور خارجی ندارم. ایشان گفتند من هم مجوز نمیدهم. من هم پاسخ دادم مشکلی نیست، من هم بدون مجوز میسازم! بعد که ساختمانها را ساختیم، یکی از کارشناسان فرانسوی آمد و نظر داد که ساختمانهای ما نسبت به ساختمانهایی که توسط مهندسین فرانسوی ساخته شده، بهتر است.»
فعالیتهای این روزهای رفیقدوست
* الان عضو هیات امنای بنیاد مستضعفان هستم. پیش از اینکه از بنیاد بیایم، در تعدادی از موسسات عامالمنفعه اعم از آموزشی، فرهنگی، بهداشتی- درمانی و...عضو بوده و هستم که تقریباً تمام وقتم را در این موسسات صرف میکنم. یک بنیاد خیریه هم خودم در سال ۷۳ افتتاح کردم که به طور کامل در جهت کمک به مردم فعالیت میکند.
* تشکیلاتی داریم که به نام تک نسخهای معروف است و داروهای کمیاب را با اجازه وزارت بهداشت وارد و در اختیار بیماران قرار میدهیم. از طرف دیگر در حوزه کشاورزی و ساخت و ساز هم فعالیت دارم.
پیشنهادهای اجرایی که بعد از خروج از بنیاد مستضعفان به رفیقدوست شد
* سال ۷۳ که بنیاد خیریه خودم را ثبت کردم، یک نسخه از آن را خدمت رهبری بردم. ایشان فرمودند این چیست؟ گفتم میخواهم بعد از بنیاد در این موسسه خیریه فعالیت داشته باشم. در واقع بعد از خدمت در بنیاد مستضعفان تصمیم نداشتم در حوزه های دولتی فعالیت داشته باشم.
* همیشه اعتقاد دارم که هر شخصی باید تا یک زمان مشخص فعالیت کند و بعد از آن عرصه را برای حضور جوانان خالی کند به همین دلیل هر بار پیشنهاد حضور در یکی از کارهای دولتی مطرح میشد عرض میکردم که دیگر قصد حضور در مشاغل دولتی را ندارم. مثلاً ایام انتخابات مجلس که میشد، به من میگفتند نمیخواهی کاندید شوی؟ میگفتم نه! وقتی دلیل تصمیمم را میپرسیدند میگفتند از من بهتر خیلی هست.
* دورهای که ثبت نام برای ریاستجمهوری کیلویی شده بود، به من گفتند نمیخواهی رئیسجمهور شوی؟ گفتم نه! چون هرکسی نمیتواند رئیسجمهور شود. ریاست جمهوری مستلزم یک سری ویژگیهای خاص و مشخص است. اگر واقعاً به همان چیزی که در قانون اساسی وجود دارد دقت شود، خیلی از مشاهیری که ثبتنام کردند هم نمیآمدند. من تقریباً همه کسانی که ثبتنام کردهاند را میشناسم. بعضی از این دوستان برای ثبت نام با من مشورت کردند و من هم توصیه کردم کاندید نشوند. وقتی دلیل را پرسیدند در پاسخ گفتم من هرچه دقت میکنم آن ویژگیها را در قامت شما نمیبینم.
* وقتی من وارد بنیاد شدم، جانبازان پروندهدار تحت پوشش حدود ۲۴-۲۳ هزار نفر بود. ۸-۷ تا گونی پرونده هم آورده بودند که در زیرزمین بنیاد بود. ابتدای سال ۶۹ فراخوانی صادر کردیم و از کسانی که مدارک جانبازی دارد و در بنیاد پرونده ندارد، ثبتنام کند. از این طریق ظرف یک سال جانبازان تحت پوشش را به ۱۲۵ هزار نفر رساندم. مشکل دیگری که در بنیاد وجود داشت این بود که سامان درستی برای برخورد با جانبازی وجود نداشت و ملاکی برای تشخیص درصد جانبازی در اختیار نبود.
* من خیلی از درصدهایی که بیان میشد را قبول نداشتم. جانبازی که یک چشمش را از دست داده بود با جانبازی که یکی از دستانش را از دست داده، یکی بود و من این را قبول نداشتم. در هر صورت تا آنجایی که توانستم سعی کردم این درصدها را به نوعی ساماندهی کنم.
* اینکه بخواهم ادعا کنم در ده سالی که در بنیاد حضور داشتم توانستهام حق جانبازان را ادا کنم کار آسانی نیست. حق جانبازان هیچ وقت ادا نمیشود اما من در طول مدت خدمتم در بنیاد مستضعفان سعی کردم احترام به جانباز را نهادینه کنم.
چگونگی تشکیل بنیاد مستضعفان
* وقتی امام فرمان دادند این اموال متعلق به دولت نیست و باید در یک بنیادی جمع شود، دولت موقت طی یک مصوبهای بیشتر این اموال را از بنیاد گرفت. اگر فرمان امام به درستی اجرا میشد، همه کارخانه های خودروسازی، هواپیمایی آسمان و خیلی از بانک زیرمجموعه بنیاد میشد اما دولت موقت با مصوبهای که تیرماه ۵۸ تصویب کرد، قسمت بزرگی از داراییهای بنیاد را گرفت. سالی که من وارد بنیاد شدم، بنیاد یک زیان چند میلیونی هم داشت. در واقع بنیاد درآمدی نداشت که بخواهد برای مستضعفین هزینه کند.
* وقتی ما وارد بنیاد شدیم، کارهایی را آغاز کردیم که هنوز هم ادامه دارد. مثل مبلغی که به عنوان هدیه مقام معظم رهبری برای دانشآموزان بیبضاعت فرستاده میشود. یا مثلاً از یک زمانی به بعد ساخت مراکز آموزشی در مراکز محروم را آغاز کردیم. الان بخش عمدهای از درآمد بنیاد برای محرومیتزدایی، کمک به دانشجویان مناطق محروم، کمک به مادران باردار در نقاط محروم و بد تغذیه و... هزینه میشود.
* افتخار میکنم که وقتی که در سپاه بودم، پایه خودکفایی کشور را بنا کردم. وقتی من از سپاه بیرون آمدم، کشور از نظر دفاعی خودکفا نشده بود اما هیچ زمینهای از دفاع وجود نداشت که ما زیربنای آن را تشکیل نداده باشیم. من آن روزها به بچهها میگفتم تا انقلاب اسلامی پابرجاست، کشور ما تحریم خواهد بود پس باید در زمینه دفاعی خودکفا باشیم. به لطف خدا فکر میکنم چه در سپاه و چه در بنیاد کارنامه موفقی از خودم به جا گذاشتهام. تعداد زیادی کارخانه مدرن در وزارت سپاه ساختم که هنوز هم به عنوان بنیه اصلی دفاعی کشور محسوب میشود. وقتی هم که وارد بنیاد مستضعفان شدم، کارخانههای متعددی ساختم.
ارتباط رفیقدوست پیش از انقلاب با سازمان مجاهدین خلق
* بین سال ۴۸ تا ۵۳ با این سازمان در ارتباط بودم و به آنها کمک میکردم. سعید محسن و محمد حنیفنژاد از کسانی بود که در مسجد هدایت پای درس آقای طالقانی حضور داشتند. من هم از علاقمندان به آیتالله طالقانی بودم و به مسجد هدایت رفت و آمد زیادی داشتم. آنجا با این دو نفر آشنا شدم. سعید محسن با من تماس گرفت و پیشنهاد همکاری داد. من گفتم چون مقلد آیتالله خمینی هستم و عضو شاخه نظامی موتلفه هم هستم، نمیتوانم به عضویت تشکیلات دیگری در بیایم اما کمکتان میکنم.
* این کمکها از سمت من تا زمانی که موضوع تغییر ایدئولوژی پیش آمد وجود داشت. سال ۵۰ یکی از دوستان به نجف رفت و از امام در مورد پیوستن به مجاهدین سوال کرده بودند که امام مخالفت فرموده بودند. مخالفت امام به ما نرسید و به ما گفته نشد. ما اگر میدانستیم امام با این نوع مبارزه مخالف است، همکاری خودمان را زودتر با این سازمان قطع میکردیم. بعد از اینکه متوجه موضع امام شدیم هم توبه کردیم.
* همه کسانی که بعداً از سازمان مجاهدین جدا شدند کسانی بودند که از ابتدا نسبت به مواضع سازمان مشکل داشتند. من ۱۲ ساله بودم که به عضویت فداییان اسلام درآمدم. ۱۶-۱۵ ساله بودم که به جبهه ملی پیوستم. سال ۳۲ که نهضت آزادی تشکیل شد وارد نهضت آزادی شدم. سال ۴۰ که امام را شناختم، گمشده خودم را در امام پیدا کردم. در زندان متوجه شدیم که هم جبهه ملی، هم نهضت آزادی و هم منافقین همگی از قبل با اسلام و مرجعیت افتراق داشتند. اسلام برای منافقین از اول پوشش بود. در واقع خاستگاه منافقین، چریک فدائیان و هم خیلی از گروههای سیاسی که بعد از سال ۴۲ تشکیل شدند، در قیام مردمی ۱۵ خرداد بود. آنها به این تحلیل رسیده بودند که این پتانسیل در ملت ایران موجود است باید آن را رهبری کرد.
* وقتی در بند ۳ زندان اوین در بند بودم، پیرترین زندانی بودم و بقیه همه دانشجو و جوان بودند. یک چریک فدایی شمالی همبند ما بود. او در زندان به من گفت طی مطالعه میدانی که داشتهام به این نتیجه رسیدهام ما از ابتدا اشتباه کردهایم و ایران کمونیست نمیشود. اینها فکر میکردند میتوانند با پوشش اسلام مردم را آماده کنند تا از آنها حمایت کنند، در صورتی که اشتباه میکردند. من یک مخفیگاه نزدیک کرج داشتم که عدهای از اینها در این مخفیگاه سکونت داشتند. به محض این که تغییر مواضع اعلام شد، با باغبان آنجا تماس گرفتم و گفتم دقت داشته باش که این افراد نماز میخوانند یا نه!؟ در نهایت من متوجه شدم که این افراد نماز نمیخوانند. به باغبان زنگ زدم و گفتم به همراه دوستانت برو و به آنها بگو یا خودتان از اینجا بروید، یا شما را با بیل بیرون میکنیم...
نظر شما :