سخنان منتشرنشده هاشمی رفسنجانی پس از پذیرش قطعنامه: کلهشقی انقلابیگری نیست
به گزارش پایگاه اطلاعرسانی آیتالله هاشمی رفسنجانی، گزیده سخنرانی جانشین وقت فرماندهی کل قوا در سال ۱۳۶۷ بدین شرح است:
* از اینکه چنین فرصتی پیدا شد که در این مقطع حساس و پر سوال و تردید که شرایط خاص بر اذهان خیلیها بوجود آورده، با فرماندهان معظم سپاه صحبت کنم خدای را سپاسگزارم و متشکریم از شما که این برنامه را تنظیم کردید. نیاز بود در یک چنین اجتماعی مسائل را ما مطرح کنیم که مستقیماً با خود شما حرف بزنیم و مردم ما و همه افراد نیروهای مسلح و بسیج چند میلیونی این مسائل را بشنوند.
* حرفهای امروز من بسیار صریح و واضح است. دور از سبکهای دیپلماسی و سیاستمأبانه. مسائلی الان تو ذهن خیلیها مخصوصاً نیروهای مسلح وجود دارد که باید پاسخ داده شود و من امروز آمدهام پاسخگوی آنها باشم.
* اولین مساله این است که الان ما در کجا هستیم؟ چه وضعی داریم؟ در جنگیم؟ در صلحیم؟ آینده چطور میشود؟ وضع جامعه به کجا میرود؟ این سوالات در ابعاد سیاست خارجی و اقتصادی سایر بخشها هم است، که من در این جلسه این قسمتها را صحبت نمیکنم بیشتر بخشهای نظامی را حرف میزنم.
* سوال بعدی، سوال نیروهای مسلح است، به خصوص سپاه و ارتش که وضع ما چگونه است؟ آینده چگونه است؟ ادغام اگر هست چه طور است؟ و اگر نیست چطور است؟ بسیج هم همین سوال را دارد؟ طبعاً دنیا هم این سوال را دارد. یعنی چشمان دنیا هم متوجه ماست که بینند ما چه کار میکنیم که اگر جنگ تمام شود با نیروهای مسلح که در جنگ بودند چه خواهیم کرد؟
* سوال دیگری که مطرح است در مورد کسانی است که در جنگ سرمایهگذاری کردند. آنهایی که در جنگ آسیب دیدند. آنهایی که عمر و جوانی خود را در جنگ گذاشتند و از حرفه و شغل و تحصیل و زندگی به معنای کلی آن عقب ماندند. آنها چه خواهند کرد در جامعه؟ تا اندازهای که میشود تو این سخنرانی حرف بزنیم این مسائل را توضیح بدهیم، در مورد اولین مسئله که ما الان کجا هستیم و اوضاع جنگ و صلح چگونه است یه قدری توضیح لازم دارد.
* اولین مطلبی را که میخواهم بگویم تا به حال جایی گفته نشده است. بلکه نکته برعکسش تا به حال در دنیا به یه شکلی مورد تفسیر مفسران جهانی قرار گرفته است.
* این تصمیمی که امروز جمهوری اسلامی با رهبری عظیمالشان خود حضرت امام گرفت آن هم ناگهانی و آنی و شوکآور، یعنی به صورت شوکدهنده جنگ را قطع کردند. این یک نکته عجیبی در دنیا تلقی شده، کار عجیب تلقی شده و همه ناظران را متعجب کرده و آنها هیچ انتظارش را نداشتند و تفسیرهای تاریخی این را نمیپذیرفت.
* نکتهای که من میخواهم بگویم در همین تصمیم ناگهانی نهفته است. درس بزرگی است. آموزهای بسیار بزرگ از امام. یکی از ویژگیهای انسان انقلابی به معنای واقعی این است که برعکس اینکه گفته شده اصلاً کلمه انقلاب از قلب باب انفعال است، به معنای تحولپذیری، دقیقاً یعنی این انقلابی یعنی انسانی که آماده پذیرش تحولات منطقی است، روحیه جمود و تعصب ندارد وقتی که یک مسئلهای را حق تشخیص داد - حتی خلاف نظرش - در مقابل حق خاضع است و میپذیرد.
* این بهترین مصداق انقلابی است یعنی تحول و جابجا شدن و وقتی که باب انفعال میرود یعنی قبول تحول، یعنی پذیرش تحول. همه کس نمیتواند به معنای کامل کلمه انقلابی باشند تعصبها و تحجرها و رودربایستیها، حالاتی که انسان دارد که ما حالا یک حرفی زدیم و دیگه از حرفمان بر نمیگردیم اینها مانع حق پذیری است و این چیزی است که در قرآن مذموم است، ارتجاع این است، معنایش میشود تعصب کور، معنایش میشود حق ناپذیری که عین ناحقی است و این حالت انقلابیگری نیست.
* انسان سالم با فطرت سالم این است که در هر شرایطی اقدامی و راهی و مسئلهای را حق و مطابق مصلحت تشخیص داد، رودربایستی با کسی نداشته باشد، با خدا و خود، با جامعه و همرزمانش صمیمی و صاف و صادق باشد. آنهایی که کلهشقی را با انقلابی بودن اشتباه میگیرند آنها اشتباه میکنند. آنها که فکر میکنند با کلهشقی و یکدندگی باید هر حرفی را زدیم تا قیامت پای آن بایستیم، آنها که در عین مشاهده حق میگویند نباید از حرف خود بازگردیم اینها نه تنها انقلابی نیستند که عین مظاهر ارتجاع و تعصب جاهلی هستند.
* انسان سالم این است که وقتی تشخیص داد الان باید یک موضع جدید انتخاب کند و این موضع را حق تشخیص داد بتواند تصمیم بگیرد، این خیلی مهم است.
* این روزها تفسیرهایی شد در دنیا. بعضی از ناظرهای جهانی گفتند این برای اولین بار در تاریخ انقلابهای معاصر است که رهبری از شعار خود برگردد، خیلی حرف زدند گفتند در زمان مائو چنین چیزی نشد در زمان هوشیمینه نشد و فلان فلان اسامی دیگر را بردند در انقلابیهای دیگر دنیا و گفتند این تنها امام خمینی است که برای اولین بار شعار خودشان را درباره جنگ یکدفعه و در یک حرکت ناگهانی عوض کردند. آنها تفسیرشان این بود این یک نوع ضعف است ولی این دقیقاً نقطه قوت انقلاب است، این سلامت رهبری است و سلامت جامعه است. هر دو بیشک. این موضوع مشکلی بود برای جامعهای که ۸ سال یک نوع شعار داد و یک دفعه رهبرش بیاد بگه شماها شعارتون رو عوض کنید.
* این تغییر نظر امام بیسابقه است، مفسران نمونهاش را در تاریخ شاید نتوانند پیدا کنند ولی این اوج انقلابیگری است و باید روی این نکته کارکرد، باید روی این نکته تحلیل داد. این اعتماد بنفس لازم دارد که یک رهبری بتواند در یک مقطعی چنین حساس تصمیمی بگیرد و مهمتر از این نکته نفوذ رهبری باید این قدر نیرومند باشد که همانهایی که دستشان روی ماشه تفنگ بود و قلبشان مملو از خشم دشمن، همه وجودشان به آنها دستور میدهد که شلیک کنند، ندای رهبرشان را پاسخ مثبت داده و دستشان را از روی ماشه تفنگ بردارند و از جبهه پیغام بدهند که ما هر چه شما بگویید را حق میدانیم و تسلیمیم. این حالت استثنایی است و فقط در شرایط انقلاب اسلامی قابل تحقق است. الان ما در چه وضعی هستیم. آنچه که امام تصمیم گرفتند ما دنبال صلحیم، واقعاً این را ما به عنوان یک تاکتیک مطرح نکردیم.
* مسئله جدی است یعنی واقعاً هم امام به دنبال صلح هستند و هم ما، برخی دلایل آن را شما میدانید بعضیها را هم نمیدانید و هنوز هم نمیتوانیم همه چیز را بگوییم چرا که یک عنصر نظامی باید این حقیقت را بپذیرد که همیشه همه چیز برای گفتن جامعه مصلحت نیست، در زمان خودش گفته خواهد شد.
* ادلهای هست که ما به این نتیجه رسیدیم که فکر میکنیم حق همین است که انتخاب شده امّا اینکه دشمن ما هم صلح بخواهد یا نه؟ برای ما خیلی روشن نیست. دشمن اگر میتوانست بجنگد و جنگ را ادامه بدهد قاعدتاً صلح نمیخواست، به همان دلیلی که جنگ را شروع کرد. به همان دلیل چون چیزی عوض نشده. نه حزب بعث عراق عوض شده، نه انقلاب اسلامی عوض شده، نه ایران عوض شده و نه عراق عوض شده، امّا عراق با یک فرق اساسی دارد که آن هم نحوه اتکای به مردم است، وضع عراق به گونهای است که حاکمیت موجود عراق نمیتواند به مردم متکی باشد، متکی به سر نیزه و پلیس و استخبارات و ارتش است. بنابراین عراق آزاد نیست تصمیم بگیرد بجنگد یا صلح را قبول کند؟ آنها باید منتظر بمانند که استکبار جهانی چه تصمیمی برای آنان بگیرد و این در واقع پاشنه آشیل آنان در شرایط آتشبس است. امروز زمامداران بعث عراقی باید به مردم خود بگویند که چرا جنگ را شروع کردند؟ ما که پاسخ خود را برای دفاع مقدسمان داریم ولی مردم عراق میخواهند امروز بدانند صدام برای چه ۸ سال جنگ و تجاوز را بر آنان و مردم ایران تحمیل کرده؟ این جواب میخواهد. ممکن است امروز بتواند بظاهر جشن بگیرد و هیاهو کنند که ما پیروز شدیم ولی مردم عراق که خوب میدانند صدام به هیچکدام از شعارهایی که در آغاز جنگ داده نرسید. آنها خوب میدانند پیروز نشدند، میگویند ما ۸ سال جنگیدیم و صدها هزار کشته دادیم، مردم عراق میپرسند چرا صدام کشورمان را منهدم کرد؟ دهها میلیارد دلار مقروضمان کرد؟ دهها میلیارد دلار ذخایر کشور عراق را بر باد داد؟ این همه آسیبدیده جنگ و خانوادههای بیسرپرست روی دست مردم عراق گذاشت برای چه؟ صدام باید جواب اینها را بدهد، حزب بعث چه پاسخی برای مردمش خواهد داشت؟ اینها ادله ما برای اینکه ما در واقع با پذیرش قطعنامه صدام را در معرض پاسخگویی به ملتش قرار دادیم؟
* وضع ما بر خلاف صدام بعد از پذیرش قطعنامه کاملا روشن است، مردم عراق از او خواهند پرسید که چرا جنگ را آغاز کردی و مردم ما همه میدانند که ما در مقابل تحمیل جنگ فقط دفاع میکردیم. البته ما یک شعاری انتخاب کردیم در طول جنگ برای سقوط حزب بعث عراق که تا حالا به آن نرسیدیم، البته بعضی چیزها هست که امروز نمیتوان گفت ولی آینده نشان خواهد که مصلحت پذیرش قطعنامه آیا ما را به این حق خواهد رساند یا خیر؟
نظر شما :