مجتهدزاده: مصدق بزرگترین شارلاتان تاریخ بود/ انگلیسیها دوبار مانع قتل امیرکبیر شدند
* روشنفکران ما بیشتر تحت تاثیر انگلیس بودهاند. در کتاب «میرزا آقاخان نوری» نشان دادهام که انگلیسیها چطور آمدند و در جامعه روشنفکری ایران دامی گستردند که از طریق فحش دادن به انگلیس، کار انگلیس را پیش ببرند.
* من نمیدانم این بیبیسی چه مرضی دارد؟ برای چه دارد خودش را میکشد که آی مصدق چنین است و مصدق چنان است. هیچ رسانه بینالمللی را ندیدهام که تا این حد انرژی و سرمایه خودش را برای تبدیل مصدق به یک قهرمان ملی، خرج کند.
* پروفسور امانت، یک عمر زحمت کشید و اسناد دقیق انگلیس را گردآوری کرد و کتاب «قبله عالم» را نوشت. شما به من بفرمایید آن پژوهشگران که به کار او شبهه وارد کردهاند، چه سابقهای در گردآوری و نشر اسناد انگلیس در ایران دارند؟
* شرایطی را در ایران ایجاد کردهاند که هیچکس به خودش اجازه نمیدهد به دنبال کشف حقایق تاریخی برود. فضایی ایجاد کردهاند که انگار تاریخ معاصر ایران نوشته شده است و تمام. و دیگر هیچکس حق ندارد درباره آن چیزی بنویسد. اگر هم بنویسد، انکارش میکنند؛ امانت را تبدیل کردند به یک بهایی، به خودفروخته به انگلیس، یهودی قلمدادش کردند و... من از آقای شهبازی یا هرکس دیگری دعوت میکنم بنشینند کتاب امانت را خط به خط بخوانند
* در کشورهای دموکراتیک، شما هیچ استاد دانشگاهی را پیدا نخواهید کرد که گرایش حزبی داشته باشد. چه برسد به اینکه عضو یک حزب یا آدمی سیاسی باشد. در ایران اما به جز چند نفر، استادی پیدا نمیکنید که حزبی و سیاسی نباشد و زیر علم این یا آن سیاستمدار سینه نزند.
* بروید تاریخ را درست بخوانید. کتاب امانت را درست بخوانید و ببینید سرهنگ شل از چه زمانی نامهنگاری با سفارت انگلیس را برای گرفتن پناهندگی امیرکبیر شروع کرده است. سند جعلی است؟ چند تا را جعل کردهاند؟ آن موقع امانت نبوده که برود سند جعل کند. آقای شهبازی! این شما هستید که انگلستان توانست به وسیله محمود محمود و فریدون آدمیت مغز شما را جعل کند. تاریخی که نوشته شده، تماما تاریخ انگلیسیهاست و خیلیها دارند سنگ این تاریخ را به سینه میزنند.
* ناصرالدینشاه سه بار فرمان قتل امیرکبیر را صادر کرد. نه یک بار بلکه سه بار! هر بار انگلیسیها دخالت میکردند و اجازه نمیدادند این اتفاق بیفتد. دفعه سوم وقتی فرمان قتلش را صادر کرد، فراشباشی را مامور کرد که حکم را بیدرنگ و فیالمجلس اجرا کنند. بدو بدو چهارنعل رفتند به کاشان و آن بدبخت را بردند توی حمام و آن طور خلاصش کردند که انگلیسیها نتوانند نجاتش بدهند. همان موقع انگلیسیها مشغول تهیه سند تحتالحمایه گرفتن امیرکبیر و تابعیت او بودند. سند صادر شد اما تا برسد به تهران کار از کار گذشته بود.
* اسنادی که محمود محمود ترجمه کرد، همه را دربست از سفارت انگلیس تحویل گرفت و به فارسی برگرداند و آن تاریخ لعنتی را نوشت و چهار تا فحش هم به انگلیسیها داد برای رد گم کردن، آن هم به دستور خود انگلیسیها.
* لزومی ندارد بگویید سند تحتالحمایه قرار گرفتن امیرکبیر جعلی است. این در آن دوره امری طبیعی بوده. همه رجال سیاسی تحتالحمایگی داشتهاند. اگر هم او تحتالحمایه انگلیس بوده، فقط و فقط برای فرار از جور شاه بوده. معنیاش این نیست که امیرکبیر نوکر انگلیس بوده. اتفاقا اغلب آنها که تحتالحمایه انگلیس بودند، مخالف انگلیس هم بودند اما آنها که عامل انگلیسیها بودند هیچ کدام تحتالحمایه انگلیس نبودند. اصل بحث را بگیرید، اصل بحث را بفهمید، آن دوره، دوره کاپیتولاسیون بود. رجال مملکت برای اینکه بتوانند به کشورشان خدمت کنند چارهای جز این نداشتند که یا تحتالحمایه روس باشند یا به ویژه تحتالحمایه انگلیس. باید تحتالحمایه میبودند که جان و مال و ناموسشان از دست شاه در امان باشد.
* عصر، عصر کاپیتولاسیون بود. ولی این آقایان به کسی که کاپیتولاسیون را لغو کرد به همان اندازه فحش میدهند که به نوکران انگلیس. شما او را هم نوکر انگلیس میدانید و میگویید انگلیسیها او را روی کار آوردند. خجالت دارد.
* درباره اسناد در ایران برداشت غلطی وجود دارد؛ عدهای فکر میکنند هر کس هر کجا کتابی نوشت، آن کتاب سند است. دوستان ما در رادیو و تلویزیون هم کتابهای این افراد را میگذارند جلوی رویشان و بر اساس آنها حرف میزنند و به خیال خودشان مستند حرف میزنند. نه آقا. فقط در ایران به اینها میگویند اسناد. اینها سند نیستند.
* شما باید بروید به مرکز اسناد و خود سند را ببینید. این میشود تحقیق. ولی چیزی که در ایران به ویژه در رشته تاریخ داریم تکرار مکررات دروغهای شاخدار است.
* بنده درباره میرزا آقاخان نوری و دیگران یا در مورد خلیج فارس و تعلق جزایر آن به ایران، اگر سند و مدرکی در آثارم آوردهام، منبعم اسناد انگلیس بوده است اما اگر این دوستان فکر میکنند، در مرکز اسناد، سندی هست که در آن تمام و کمال و به صراحت جزایر سهگانه را متعلق به ایران دانستهاند، کور خواندهاند.
* در آن اسناد [اسناد وزارت خارجه امریکا درباره مصدق و فعالیتهای او] اصلا به کلمه کودتا برنمیخوریم. به جای کودتا نوشتهاند عملیات برای براندازی مصدق، نخستوزیر ایران. کودتا در اینجا کاملا دیمی به کار برده میشود. نه به معنای علمی. چون به معنای علمیاش در ۲۵ مرداد اتفاق افتاده بود. در ایرانی که دقتهای علمی در استفاده از مفاهیم و تعابیر علمی وجود ندارد، رویداد ۲۸ مرداد به گونه جدی و رسمی «کودتا» با تعاریف علمی آن فرض شده، بیآنکه توجه شود آقای مصدق رئیس نظام حکومتی یا «اتا» نبود که علیهاش «کو» صورت گیرد. او نخستوزیر معزولی بود که چند روزی را به گونه غیرقانونی به حیات باقیمانده دولتش ادامه داد. چشمبندی که نیست که.
* طرح عظیم براندازی مصدق، آخرش به کجا ختم شد؟ کرمیت روزولت را فرستادند تهران. آخر این چه کودتایی است که یک نفر میتواند آن را انجام بدهد. کرمیت روزولت در ایران چه کار کرد؟ میدانید که قبل از ۲۸ مرداد، یعنی ۲۵ مرداد مصدق عزل شده بود. ولی مصدق با اینکه شاه فرمان عزل او را صادر کرده بود بیاعتنایی کرد و آنها را که حکم عزل دستشان بود به زندان انداخت. خب این میشود حکومت یاغی و سرخود. این حکومت یاغی شرایطی پیش آورده بود که عده زیادی از رجال مملکت از قبل به زندان افتاده بودند، عدهای هم از کشور فرار کردند. امثال زاهدی هم مخفی بودند.
* تنها کاری که روزولت کرد این بود که بین رجالی که مخفی شده بودند و آنها که به خارج از کشور رفته بودند ارتباط برقرار کرد. یعنی سرلشکر زاهدی در خفا بود و مصدق و ارتش او صد هزار تومان جایزه برای پیدا کردن زاهدی تعیین کرده بودند. خب این شخص طبیعی بود که فرمان شاه را بگیرد و وارد عمل شود. کار روزولت همین بود که این ارتباطها را برقرار کرد اما آیا واقعا همین ارتباط برقرار کردن بین این افراد، مبنای کودتای عظیم سال ۱۳۳۲ در ایران ۲۷ میلیونی آن زمان بود؟ این همه سال است که من میگویم گفتن این حرف خجالت دارد برای ما. تف سربالاست گفتن این حرف. خجالت نمیکشند این حرفها را میزنند.
* اگر مصدق نفت را این طوری ملی نمیکرد اوضاع جور دیگری ورق میخورد. نتیجه کار مصدق این بود که از آن ۵۹ شرکت متقاضی نفت ایران، فقط یک شرکت به ایران رسید، ۵۸ تای دیگر به انگلیس رسید. و همان یک شرکتی که امتیازش ملی شد BP نام داشت؛ British Petroleum که الان هم بزرگترین شرکت نفتی دنیاست و بیشترین مالیاتها را به دولت بریتانیا میدهد.
* شما اگر اسناد را مطالعه کنید میبینید مصدق دعواهای بسیاری کرده که امریکا هم بتواند در این شرکت سهم بگیرد و آخرش هم موفق میشود. آخرش هم قرارداد کنسرسیوم بسته شد.
* منظورم این نیست که حرکتهای اسلامی هم متاثر از انگلیساند. نه، تاریخ جنبشهای اسلامی به سیدجمال افغانی برمیگردد و ماهیتش با جریانهای روشنفکری مغایر است. از مقطع مصدق تا این مقطع هرچه در صحنه سیاسی ایران گذشته، از قبل توسط انگلیسیها طراحی شده بود. این حضراتی که به خیابان میریختند و مرگ بر انگلیس میگفتند، در واقع داشتند کاری را انجام میدادند که انگلیس میخواست و در راس آنها محمود محمود حضور داشت که کار انگلیس را آن طور که میخواستند پیش میبرد و صرفا برای تزئین، چهار تا فحش نثار انگلیس میکرد.
* اول انقلاب، رهبر انقلاب اسلامی گفت نه غربی، نه شرقی و فقط جمهوری اسلامی؛ یعنی چه؟ یعنی سیاست مستقل ملی. یعنی نه نوکری امریکا و نه نوکری روسیه و بلوک شرق. و در عین حال نه ضدیت با امریکا و نه ضدیت با روسیه. ایشان ضدیت با امریکا را پیشبینی نکرده بودند. آقایانی که رفتند سفارت امریکا را اشغال کردند این برنامه را راه انداختند.
* ماجرای ضدیت با امریکا کار اصلاحطلبان امروز است. همین آقای عباس عبدی آن موقع جوان بیست و یکی دو سالهای بود که تازه رفته بود یکسری کلمات کلیشهای یاد گرفته بود که مثلا امپریالیسم چیست و... هنوز هم به همان اندازه بچهاند. البته آقای عبدی آدم خوبی است. اینها این بساط را راه انداختند. یکی مشاور یک جناح است، اما برای جناح دیگری کار میکند. دیگری هم از یک پایگاه دیگر میآید، اما برای رقیبش فعالیت میکند. مملکت اصلا سر و ته ندارد. معلوم نیست کی به کی است.
* آقایان روشنفکر سفارتبگیر که بعدا شدند اصلاحطلب، همه از دم، تهماندههای روشنفکری مصدقی و تودهای هستند. بعدها هم مصدقیها دربست در اصلاحطلبان ادغام شدند.
* این اواخر خاتمی را میخواستند به عنوان مصدق دوم معرفی کنند که خیلی حیف شد این کار را نکردند. وقتی شنیدم قرار است چنین اقدامی صورت بگیرد خیلی خندیدم و کلی خوشحال شدم و با خود گفتم خدا چطور زده پس کله اینها. نمیدانند چنین کاری در واقع معرفی شارلاتان دوم است. در حالی که خاتمی شارلاتان نیست. آدم خوب و دلسوز و سادهای است. ولی مصدق خیلی باهوش بود. پسزمینه این دوستان اصلاحطلب همین است که عرض کردم.
* من مدتی با اینها با همین خرازیها و روزنامه اطلاعات که مجمع اینهاست، رفت و آمد داشتم. مدتی باهاشان قاطی بودم و آنجا مطلب مینوشتم و خیلی هم میان آنها محبوب بودم. وقتی آنها را از نزدیک دیدم و شناختم انتقاداتم به آنها از همان جا شروع شد.
* در میان کسانی که سفارت را اشغال کردند یک آدم با گرایش اسلامی واقعی میبینید؟
* ما همه جور آدم داریم، روحانی هم همه رقم داریم. روحانی تودهای و مصدقی هم داریم. ولی شما فکر میکنید چرا وقتی امام خمینی به ایران برمیگردد و رهبری انقلاب را به دست میگیرد عده زیادی از آخوندها علیه او بلند میشوند. فکر میکنید چنین چیزی بیدلیل است؟ اما امام سفت و سخت تا آخرش ایستاد.
* من چهل سال است در مرکز اسناد کار میکنم. آنجا پوست انداختهام. سر همین ماجرای ۲۸ مرداد مصدقیها با آیتالله کاشانی درافتادند. چه تهمتها که به او نزدند. شاید افکار او طوری بود که مصدقیها نمیپسندیدند اما او آدم پاکی بود. آدم فاسدی نبود.
* سن شما اجازه نمیدهد، اما من خوب به خاطر دارم و از وقتی خودم را شناختهام دیده و شنیدهام که علیه کاشانی حرف میزنند. اصلا فضا را طوری ترسیم کرده بودند که اساسا آخوند، هر که باشد، انگلیسی است. این لطیفه را هم ساخته بودند که اگر ریش یک آخوند را بزنی بالا میبینی زیرش نوشته شده Made in England. این ماجرا تا شب انقلاب اسلامی ادامه داشت.
* نمیخواهم خیلی هم داییجانناپلئونبازی دربیاورم. چون نفس داییجانناپلئونبازی حاصل کار انگلیسیهاست. ولی واقعیت این است که کسانی که در زمینه تاریخ سیاسی تعصب میورزند، هیچ کدام سواد درست و حسابی ندارند.
* آقای شهبازی سوادش کجا بود. تحصیلاتش کجا بود. استاد کدام دانشگاه است؟ یکی از همین پیغمبران خودبرانگیخته، خودشان خودشان را تاریخدان و سیاستمدار و غیره و ذلک فرض میکنند. هرکسی صلاحیت ورود به بحث علمی را ندارد. اول باید صلاحیتشان را ثابت کنند بعد وارد بحث شوند.
* تقریبا تنها ملتی هستیم که دچار بلیه مزمن قهرمانپرستی شدهایم. قطعا این قهرمانها را انگلیسیها برای ما ساختهاند. در این زمینه هیچ شکی وجود ندارد. هم امیرکبیر را و هم مصدق را.
* روشنفکر کسی است که باید از یک طرف مدرک دکترا و مهندسی داشته باشد و از طرف دیگر باید شعر نو را خوب بشناسد. البته ممکن است کسی که شعر نو را میشناسد یا شعر نو میگوید دکتر و مهندس هم نباشد اما باز همین که شعر نو را میشناسد کافی است که روشنفکر قلمداد شود. احمد شاملو به فردوسی فحش میدهد و میشود روشنفکر، چرا؟ چون شعر نو گفته.
* من چهل سال در یک نظام کاملا دموکراتیک زندگی کردهام. فضای دموکراسی را با گوشت و پوست و استخوانم لمس کردهام. از نظر علمی هم چهل سال است در محیطهای آکادمیک به عنوان دانشجو، پژوهشگر، مدرس و... حضور داشتهام. در آنجا دیدهام برداشتی که از کلمه Intellectual وجود دارد مطلقا چیزی نیست که ما در ایران اسمش را گذاشتهایم روشنفکری.
* ما حداقل در پنجاه، شصت سال اخیر مطلقا در جامعه ایران چنین کسی [روشنفکر] نداشتهایم و هیچ نمونهای نداریم که شخصی پیدا شده باشد که بداند اگر دست به فلان کار بزند، از بین میرود و با این حال باز هم دست به این کار بزند.
* انقلاب مشروطه انقلاب روشنفکری نبود. یک اعتراض احساسی- سیاسی بود. ستار و باقر و امثالهم جمع شدند و یک کارهایی کردند که یک مقداری جاهطلبی و قدرتطلبی در بین بود که این فامیلهای ما را از مازندران کشاند به تهران؛ کسانی مثل سپهسالار تنکابنی که آمدند در تهران نخستوزیر شدند. بعدها با پیدا شدن سر و کله تحصیلکردههایی مثل تقیزاده، انقلاب مشروطه جنبه روشنفکری پیدا کرد.
* اگر کسانی مثل بهبهانی جایی از منافع خودشان گذشته باشند، بعضی جاها هم به فکر انتقامجویی افتادهاند. صرف دست زدن به کاری که در آن خطر باشد نشانه روشنفکری و آگاهی نیست.
* فرهنگ سیاسی ما عقبافتاده است. هر که شامورتیبازیاش بیشتر باشد، مثل مصدق، بیشتر قهرمان و اسطوره میشود. مصدق شصت سال تمام مردم را با زیر پتو رفتن و غش و ضعف رفتن و این ادا و اطوارها منتر خودش کرد. شامورتیبازی مصدق بینظیر بود و ببینید ما چه ملت سادهای هستیم که در سال ۲۰۱۲ هنوز هم این مزخرفات را قبول میکنیم که مصدق قهرمان بود.
* در سال ۲۰۱۲ اساماس میفرستند به هم که مصدق در دادگاه بینالملل رفت جای نماینده انگلیس نشست. انگار که دادگاه علیآباد کتول است که هرکس هر جا خواست بنشیند. خوب آخر دادگاهی تشکیل نشد. دادگاه رای به عدم صلاحیت خودش داده بود. پس لزومی نداشت که مصدق برود آنجا. یک کارمند سفارت هم میتوانست برود و به رای دادگاه اعتراض کند.
* توی بوق و کرنا میکنند که مصدق خیلی وطنپرست بوده؛ چرا چون حقوق نمیگرفته. خب مگر قوامالسلطنه میگرفت، مگر دیگران میگرفتند؟ چطور آنها هیچ کدام قهرمان ملی نیستند. خب اینها آنقدر داشتند که احتیاجی به حقوق نداشته باشند.
* یارو به احمدشاه فلان فلان شده میگوید شاه وطنپرست. به کسی که در پاریس میگوید من یک هویج را به سلطنت در ایران ترجیح میدهم، میگفتند شاه وطنپرست دموکرات. احمدشاه تنبان خودش را نمیتوانست بالا بکشد چه برسد به اینکه شاه باشد و وطنپرست. خیلی از اینها از رضاشاه فقط با عنوان قلدر و خان و الباقی از این دست یاد میکردند، فقط میگفتند دیکتاتور.
* مصدق محکوم به اعدام بود. در دادگاه نظامی چون کودتا کرده بود محکوم به اعدام شد.
* در زمان محمدرضاشاه، او [مصدق] نشسته بود توی خانهاش، هرکس هم که دوست داشت میتوانست به دیدنش برود. وقتی هم از دنیا رفت، آن تشییع جنازه را با آن عظمت برایش برگزار کردند و کسی هم حرفی نزد. ولی او به رضاشاه میگفت دیکتاتور، به محمدرضاشاه هم میگفت بچهدیکتاتور. چطور محمدعلیشاه دیکتاتور نبود؟ مظفرالدین شاه دیکتاتور نبود؟ ناصرالدین شاه دیکتاتور نبود؟
* شاید خیلی بدشان بیاید. شاید نتوانیم بنویسیم اما مصدق در عمل بزرگترین شارلاتان ایران بود.
* در جریان ملی شدن صنعت نفت، تمام منافع ملی سرتاسر کشور را در گرو حوادث میبینیم. ایران هنوز هم بدون نفت اصلا وجود ندارد. این تنها ثروت ملی ما بود که مصدق این طور آش و لاشش کرد، آن هم از سر لجبازی. ما در سیاست لجبازی نداریم. آقای موحد نوشتهاند که این اشتباه بوده! آقای موحد! چیچی اشتباه است؟ اینکه کسی سه سال لجبازی کند، اشتباه است؟ نخیر، این عامدانه است. یا یک آقای دیگری سر تعطیل کردن مجلس میگوید این کار اشتباه بوده. اشتباه نبود. مصدق خودش را کشت تا توانست مجلس را تعطیل کند. این آقا مثلا دکترای حقوق داشت اما اینقدر نمیدانست که مجلس را نباید تعطیل کند... در ایران هم این آدم تبدیل میشود به قهرمان ملی و سمبل دموکراسی. خب یک سال و اندی بیشتر به عمر مجلس نمانده بود. چه خبر بود مگر؟ میتوانست کمی صبر کند. اما گفت نه، همین الان، همین الان میخواهم حسابشان را برسم.
* تصوری که ما از انگلیسیها و امریکاییها داریم که اینها میروند یک عده را اجیر میکنند و میفرستند به کشورهای دیگر که در کار و نظام آن کشور اخلال کنند تصور درستی نیست و از واقعیت دور است. این تصوری است که خود انگلیسیها برای ما ایجاد کردهاند. واقعیت این است که این کشورها مترصد و در کمین امواجی هستند که در کشورهای دیگر به وجود میآید تا بر آن امواج سوار شوند و آن را به سمت منافع خودشان حرکت دهند.
* مصدق همان طور که میدانید تا آذر سال ۱۳۳۱ سند ملی شدن نفت را امضا نکرد. آذرماه وارد کار شد و تا اسفندماه وضع نفت را به جایی رساند که دیدیم. مصدق تمام مدت مخالف این کار بود. در نهضت ملی شدن نفت، همه عضو نهضت بودند. حتی شاه با اینکه نمیتوانست عضو نهضت باشد با آن همراه بود. حتی وقتی امریکاییها سر ماجرای همراهی تودهایها با مصدق، با او درافتادند و از شاه خواستند از نخستوزیری عزلش کند، شاه زیر بار نرفت. ولی مصدق با همه درافتاده بود؛ از رزمآرا گرفته تا دیگران، به طوری که همه اطرافیانش یکییکی از او جدا شدند. آخر این شارلاتان فقط دو روز قبل از ملی شدن نفت، آن سند را امضا کرد و بعد هم شد رئیس کل جریان ملی شدن صنعت نفت. همه را بیرون کرد، زندان انداخت و چه و چهها.
* ظاهر امر این است که انگلیسیها با مصدق درافتادند و کارشان به شکایت و شکایتکشی رسید ولی امروز که نگاه میکنید میبینید بزرگترین خدمت به بریتانیا شد. به هر حال آثار سیاسی کاری که مصدق کرد، پدر ایران را درآورد.
* مساله شخصی نبود که آن شامورتیبازی عظیم را راه انداختند. آینده کشور را نابود کردند تا انتقام قاجار کثافت را از پهلوی کثافتتر بگیرند. کشور ایران از ابتدای تاریخ شکلگیریاش فقط برای همین دعوای قاجار و پهلوی درست شده بود؟ ای تف بر چنین آدمهایی که این کار را کردند.
نظر شما :