شاه عباس؛ پادشاه سنگدلی که به افسانه بدل شد
دیوید بلو
کتاب بلو در سال ۲۰۰۹ چاپ و ترجمه آن چند ماهی است که وارد بازار کتاب کشورمان شده است. این طور که نویسنده در پیشگفتار کتاب میگوید، اوایل دهه ۱۹۶۰ سفری به اصفهان داشته و در همان جا به شاه عباس علاقهمند شده و حالا پس از گذشت چند دهه نتایج تحقیقات خود را در قالب یک کتاب درآورده است؛ کتابی که دیوید بلو نوشتن آن را مدیون انبوهی کار تحقیقی میداند که در سه - چهار دهه گذشته انجام گرفته و آگاهی ما را نه تنها از دوران شاه عباس بلکه از تمامی عصر صفویه وسعت فراوانی بخشیده است. (ص ۷)
بلو برای نگارش این کتاب، تاریخ عالم آرای عباسی را منبع اصلی خود قرار داده، به خصوص که درباره اسکندربیگ منشی نویسنده آن، معتقد است: «… شاهد عینی بیشتر وقایعی به حساب میآید که نقل کرده است. وقایعنامه پر و پیمان او به رغم ماهیت «رسمی» آن، هنوز هم از هر نظر مهمترین منبع ایرانی محسوب میشود. اسکندر بیگ ویژگیهای اصلی مورخی صادق را نیز دارد، چرا که تلاش میکند علت رخدادها و اعمال مردم را دریابد.» (صص ۷ و ۸) با این حال محل رجوع و تکیهگاه بلو در کار نوشتن کتاب شاه عباس چنان که از نقل قولهای درون متن هم روشن میشود، بیشتر گزارشهای اروپاییانی است که در زمان شاه عباس از ایران دیدن کردهاند: «… به واقع این منابع اروپایی بود که نوشتن زندگینامه شاه عباس را ممکن ساخت...» (ص ۸) به اعتقاد بلو روایات این اروپاییان نشان میدهد که شاه عباس چگونه رفتار میکرده و در وضعیتهای گوناگون چگونه سخن میگفته است. به علاوه اینکه «این گزارشها اطلاعات فراوانی درباره جنبههای مختلف زندگی در ایران عصر صفوی نیز فراهم میآورد که آنها را نمیتوان در وقایعنامههای ایرانی آن عصر یافت.» (همان)
دیوید بلو که عنوان فرعی «پادشاه سنگدلی که به افسانه بدل شد» را برای کتاب خود برگزیده، در متن هم شاه عباس را فردی دارای ویژگیهای متضاد توصیف میکند. اگر او را فرمانروایی «مستبد» خوانده، بلافاصله وی را «روشنبین» هم توصیف کرده است. (ص ۹) یا وقتی مینویسد: «او میبایست شخصیتی دلپذیر و همنشینی بسیار جالب توجه بوده باشد- چنانکه اگر کسی پا به پای او میآمد هرگز به نظر نمیرسید خسته شده باشد…» پشت سرش اضافه میکند: «... اما وقتی میخواست سر زندانی ترک را در حضور فرستاده منقلب و وحشتزده اروپایی از تن جدا کند دیگر چندان شوخ نبود.» (ص ۱۲) بلو معتقد است شاه عباس هر چه بود به گفته اسکندربیگ منشی «مرد تناقضها» بود. (ص ۱۳)
نویسنده بارها در کتاب خود به دستاوردهای شاه عباس در زمینههای مختلف اشاره کرده است. مثل آنجا که در نتیجهگیری پایانی کتاب چنین مروری بر بعضی دستاوردهای او داشته: «شاه عباس ایران را از سلطه خودخواهانه قبایل قزلباش که رقابت آنها کشور را به طرز مرگباری تضعیف کرده بود نجات داد، یک حکومت مرکزی قدرتمند با دیوانسالاری کارآمد به وجود آورد، مناطقی را که در اشغال عثمانی و ازبکها بود آزاد کرد، زیرساختهای اقتصادی را تا حد زیادی بهبود بخشید و تجارت و کشاورزی را تشویق کرد. همراه با این کارها، آرامش داخلی و رفاه و بهروزی در ایران برقرار کرد که تقریباً تا صد سال پس از مرگ او ادامه یافت. در عرصه فرهنگی، هادی دورانی بود که دستاوردهای هنری بزرگی داشت به ویژه در معماری و تصویرگری… او همچنین هویت جدید ملت ایران را بر اساس ارکان دوگانه سنن پیش از اسلام و تشیع تحکیم کرد که انعکاس آن را در دو مراسم بزرگ نوروز و عاشورا میتوان دید...» (ص ۲۹۱) در همان فصل به جایگاه شاه عباس نزد ایرانیان میپردازد و مینویسد: «شاه عباس چنان تاثیری بر هممیهنان خود داشت که خیلی زود به شخصیتی افسانهای تبدیل شد... او از بسیاری جهات تجسم فرمانروا در مقام شخصیتی قدرتمند و پدرانه بود- قابل دسترس برای مردم خود، کسی که به مشکلات و نگرانیهای آنها گوش میدهد، رفاه آنان برایش اهمیت دارد و آنها را در برابر دشمنان خارجی و بیعدالتیهای داخلی حفظ میکند.» (صص ۲۹۲ و ۲۹۳)
در مقدمه کتاب هم پس از اشاره به نمونههایی از دستاوردهای شاه عباس در زمینههای مختلف، آمده: «دستاوردهای شاه عباس لقب «کبیر» را که در ایران در تداول عام به دنبال نام او میآید کاملاً توجیه میکند. او به راستی تنها فرمانروای دوران اسلامی ایران است که چنین لقبی گرفته است. این لقب او را همتراز کوروش کبیر میکند، بنیانگذار اولین امپراتوری ایران در قرن ششم قبل از میلاد.» دیوید بلو سپس با اشاره به اینکه تا به حال هیچ زندگینامهای به زبان انگلیسی درباره شاه عباس نوشته نشده، مینویسد: «این کتاب درصدد است نشان دهد که چرا این امر یک غفلت جدی محسوب میشود و شاه عباس نه تنها اهمیت بسزایی برای ایران و جهان اسلام دارد بلکه بخشی از تاریخ اروپاست و به سهم خود شخصیتی جذاب دارد. از این گذشته، بیشتر رویدادها و تحولاتی که در زمان سلطنت شاه عباس رخ داد ارتباط آشکاری با روزگار ما دارد.» (ص ۹)
بلو در دو فصل نخست با زمینهسازی، فضایی که شاه عباس در آن روی کار آمد را توصیف میکند: «درک چالشهایی که شاه عباس با آن مواجه بود بدون اطلاع از وقایع سالهای ۱۵۰۱ تا ۱۵۸۷، هنگامی که در هفده سالگی با نوعی کودتا بر تخت سلطنت نشانده شد، ممکن نیست. دو فصل اول این کتاب به این امر و نیز تولد و پرورش شاه عباس میپردازد.» (ص ۱۰)
در فصل نخست کتاب با نام «میراث شاه عباس: زایش دولتی شیعه»، بلو به داستان شکلگیری حکومت صفویه پرداخته و تلاش کرده فضای سیاسی و مذهبی داخلی و خارجی از زمان شیخ صفیالدین اردبیلی تا تولد شاه عباس را ترسیم کند.
در فصل دوم، «کودکی پرآشوب و مصادره قدرت»، اشارهای به اهمیت هرات، زادگاه شاه عباس در اوایل دوره صفویه شده است؛ شهری که به قول نویسنده کتاب در کنار شهرهای تبریز پایتخت اولیه و قزوین پایتخت بعدی صفویان عنوان دارالسلطان را از آن خود کرد. در این فصل به توصیف خانواده و سرپرستانی که در تربیت عباس کوچک نقش داشتند هم پرداخته شده است. حتی به هنرهای مختلفی که شاه عباس از آنها بهره داشته نیز اشارهای شده است. به اعتقاد نویسنده اینکه شاه عباس به کارهای هنری میپرداخت، امری غیرعادی نیست و آنچه قابل تامل است دامنه گسترده هنرهایی است که از هر انگشت او میبارید: «اسلام هنرمندان را محترم میشمرد و نخبگان یادگیری هنر را عملی افتخارآمیز میدانستند. چیزی که شاید حیرتآور باشد دامنه مهارتهای هنری شاه عباس بود.» (ص ۳۴)
در این فصل همچنین به کشمکشهایی پرداخته شده که از کودکی شاه عباس تا بر تخت نشستناش، در خاندان صفوی بر سر کسب قدرت رخ داد؛ کشمکشهایی که به نظر بلو یکی از علل مهم آن نبود قانونی صریح برای مسئله جانشینی بود: «فقدان هرگونه قانون صریح در مورد جانشینی به روسای قبایل این امکان را میداد که شاهزادگان صفوی را در چالش قدرت خود آلت دست خویش سازند.» (ص ۱۰) نویسنده در این فصل در ترسیم کودکی پرآشوب شاه عباس و اینکه چه عواملی در شکلگیری تدریجی شخصیت او نقش داشتهاند، اشارهای هم به تاثیر ماجرای قتل مادرش، مهدعلیا، به دست امرای قزلباش در او کرده است: «گرچه شاهزاده عباس هنوز کودک بود و مادرش را درست نمیشناخت، قتل وحشیانه او به دست قزلباش حتماً تاثیر عمیقی بر وی گذاشته است. دست کم از آن هنگام به احتمال فراوان این اعتقاد راسخ در وی به وجود آمد که قدرت قزلباش باید نابود شود. رخدادهای بعدی تنها میتوانست این اعتقادش را راسختر کند.» (ص ۴۱)
«شاه عباس زمام امور را در دست میگیرد» عنوان فصل سوم کتاب است که در آن ابتدا به رابطه شاه عباس و مرشد قلیخان استاجلو پرداخته شده است؛ کسی که ابتدا یکی از قیمهای شاه بود و بعد از به سلطنت رسیدن او به عنوان وکیلالسلطنه رسید. به اعتقاد دیوید بلو، شاه عباس در هشت ماه نخست سلطنت مجبور بود که زیر سایه مرشد قلیخانی باشد که او را به سلطنت رسانده بود و شاه از او نفرت داشت. با این حال در اوایل کار برای حفظ جایگاه خود در اوضاع نابسامان کشور نیازمند مرشد قلیخان بود و برای همین منتظر فرصت ماند تا زمان مناسب برای کنار زدن او فرا برسد. (ص ۴۹) برای رسیدن این فرصت شاه عباس ماهها صبر کرد تا بالاخره با اشاره او این مانع حکومت مستقل از سر راه برداشته شد. دیوید بلو از کشته شدن مرشد قلیخان به عنوان نقطه عطف سلطنت شاه عباس یاد میکند: «سرانجام در هجده سالگی آزاد بود تا همانگونه که میخواست حکومت کند.» (ص ۵۳) در این فصل جدا از اشاره به برخی دلمشغولیهای شاه مثل معاهده صلح با عثمانی، انتصاب حاتم بیگ اردوبادی به سمت وزارت اعظم و سرکوبی فرقه نقطویه، به اصلاحات به خصوص نظامی شاه هم پرداخته شده است که در نتیجه آن به عمد از قدرت و سیطره قزلباشها کاسته و نفوذ غلامان بیش از پیش شد.
سرکوبی و آرامسازی ولایات گیلان، مازندران و لرستان و پیروزیهای شاه بر ازبکها از جمله موضوعاتیاند که در فصل چهارم با عنوان «بازپسگیری خراسان از ازبکها» به آنها پرداخته شده است.
«هنگامی که شاه عباس پیروزمندانه وارد قزوین شد یک هیات اعزامی تا حدی نامتعارف را در انتظار خود دید.» این جمله که فصل چهارم با آن به پایان میرسد، اشاره به هیات برادران شرلی انگلیسی و همراهانشان دارد که داستان حضور آنها در ایران در فصل پنجم، «ماجراجویان انگلیسی در خدمت شاه عباس»، شرح داده شده است. بلو با اشاره به اینکه هدف اصلی ماموریت این هیات مبهم مانده است، در دو هدفی که سر آنتونی شرلی از این سفر گفته یعنی «ترغیب شاه عباس برای اتحاد با قدرتهای مسیحی اروپا بر ضد عثمانی» و «ترویج روابط تجاری» تردید میکند: «درک معنی اتحاد سخت است، زیرا در تقابل کامل با سیاست خارجی حکومت ملکه الیزابت اول محسوب میشد که در پی جلب دوستی عثمانی بود… منظور دوم نیز گیجکننده است. تجارت مستقیم میان انگلستان و ایران ممکن بود به معنی گشوده شدن دوباره مسیر روسیه باشد که تزار هیچگونه تمایلی به آن نشان نداده بود و در مساعدترین شرایط بسیار خطرناک مینمود. تجارت از طریق خلیج فارس نیز منتفی بود چرا که هنوز تحت کنترل پرتغالیها قرار داشت و آنها از سال ۱۵۸۱ متحد اسپانیا بودند. هر نوع تجارت مستقیم با ایران نیز کمپانی تازه تاسیس لوانت را تضعیف میکرد که کالاهای ایرانی و شرق دور را از بازرگانان ترک در حلب میخرید.» (ص ۷۱) نویسنده به طور مفصل استقبال گرم شاه عباس از برادران شرلی و همراهانشان را توصیف کرده و سپس به عزیمت سر آنتونی شرلی همراه حسین علی بیگ برای دیدار با صاحب منصبان اروپایی و در نهایت بروز اختلاف بین این دو نفر و جدا شدنشان پرداخته است.
در ششمین فصل با عنوان «حملات مداوم: خراسان، خلیج فارس و چالش با عثمانی» در کنار پرداختن به مواردی مثل لشکرکشی بینتیجه به خراسان، تسخیر لار و پذیرایی گرم از راهبان پرتغالی، به سفر جالب توجه سال ۱۶۰۱ شاه عباس به مشهد هم اشاره شده است. سفری که بلو آن را یکی از برجستهترین اعمال دوران سلطنت شاه عباس میداند. در این سفر شاه صفوی با پای پیاده از اصفهان برای زیارت امام رضا (ع) چیزی حدود هزار کیلومتر راه را در ۶۶ روز پیمود. به اعتقاد بلو انگیزه شاه عباس برای این سفر به احتمال زیاد دعا برای طلب مساعدت از امام رضا (ع) در عملیات نظامی بعدی بلخ بوده است. (صص ۸۶ و ۸۷)
«شاه عباس عثمانیها را بیرون میراند» عنوان فصل هفتم کتاب است که نویسنده در آن به شرح پیروزیهای چشمگیر شاه عباس در برابر عثمانی میپردازد. به نوشته بلو، شاه عباس پس از موفقیتهایی که در نبرد با عثمانی کسب کرد، به شدت به دنبال ترغیب اروپا به جنگ با عثمانی بود و تمایلی به صلح با این همسایه ترک نداشت. فصل هشتم کتاب با عنوان «در پی همپیمانان اروپایی» به همین تلاشهای شاه برای کشاندن اروپاییان به جنگ با عثمانی پرداخته است.
«پیشروی به سوی خلیج فارس، تبعید جمعی و قتل فرزند»، «پیروزی انگلو- ایرانی: تسخیر هرمز»، «پیروزیهای نهایی: تصرف قندهار و بغداد»، «کشمکش ایلچیان» و «سفیر انگلیس و مرگ شاه عباس» عناوین فصلهای نهم تا سیزدهم کتاب شاه عباس هستند. دیوید بلو در این فصلها به بررسی موضوعات مختلفی میپردازد: ساخت و سازهای شاه عباس در اصفهان و مازندران، ادامه کشمکش او با عثمانی به خصوص در شرایطی که او خواهان حفظ تصرفات خود بود و عثمانی خواهان واگذاری آنها، تداوم اعزام نمایندگانی بین ایران و دول اروپایی به خصوص اسپانیا، همکاری شاه با کمپانی هند شرقی و تصرف جزیره هرمز که به یک قرن تفوق پرتغالیها در خلیج فارس پایان داد و بلو آن را یکی از بزرگترین پیروزیهای دوران سلطنت شاه عباس خوانده (ص ۱۴۶)، بازپسگیری قندهار از تیموریان هند و بغداد از عثمانیان، شکلگیری تنش میان افرادی که شاه عباس به اروپا فرستاده بود، استقبال از نخستین سفیر انگلستان، ناخوشی و در نهایت مرگ شاه عباس، بخشی از مهمترین مطالبی هستند که در فصلهای نهم تا سیزدهم کتاب به آنها اشاره شده است.
در فصل چهاردهم که دیوید بلو آن را «شاه عباس، انسان و پادشاه» نامیده، دیدگاه نویسنده درباره شاه عباس روشنتر میشود. در این فصل نویسنده تلاش میکند با کنار هم قرار دادن خصوصیات مختلفی که به نظر او شاه عباس دارا بود، به قول خودش شخصیت او را دقیقتر بررسی کند: «برعکس بسیاری از نجبای دربارش که دوست داشتند جامههای ابریشم و زربفت گرانبها بپوشند، شاه عباس لباس ساده از پارچه سرخ، سبز یا سیاه را ترجیح میداد… اما در جشنها و مناسبتهای رسمی جامههای پر زرق و برقتری میپوشید... به همان سادگی غذا تناول میکرد که لباس میپوشید... از تدارک و پختن غذا لذت میبرد... گرچه شاه عباس کم غذا میخورد اما به اعتدال نمینوشید. تقریباً بدون استثناء، تمامی اروپاییانی که به دربار او رفتهاند از اینکه او میتوانست ساعات متمادی بنوشد به شگفت آمدهاند. اما هیچیک از آنها هرگز او را مانند جانشینانش مست ندیدند... او بینهایت بیقرار بود و دائم به انجام کاری مشغول... به همین اندازه از تنبلی دیگران بیزار بود... به چشم او دروغ گفتن حتی خلافی خطیرتر بود... به یقین سه چیز را که ایرانیان باستان پیش از هر چیز به مردان جوان خود میآموختند قبول داشت: سواری، کمانکشی و راستگویی...همه کسانی که او را ملاقات کردهاند تحت تاثیر فراست جالب توجه او قرار میگرفتند... شاه عباس در عین حال به شدت خرافاتی بود... مردم شاه را کسی میدیدند که عدالت را در حق آنها اجرا میکند، که معمولاً به معنی حفظ آنها از ستم مقامات بود... از این نظر، شاه عباس به داشتن وجدان، بیطرفی و سختگیری معروف بود... شاه عباس مجبور بود برای ساختن کشوری منظم و بدون هرج و مرج که به میراث برده بود بیرحم باشد، چنان که بود... اما هنگامی که خلق خوشی داشت، بسیار سرزنده و دلنشین بود... حس کنجکاویاش، اروپاییانی را که از دربارش دیدن میکردند به خوشامدی گرم مطمئن میکرد و آنها میتوانستند انتظار سوال پیچ شدن داشته باشند... شاه عباس واجد نوعی حس شوخ طبعی ناسوده و دلقکوار بود... بیتکلفی نشان سبک حکومتی شاه عباس بود... شاه عباس در هر شهری که بود با اسب به شهر میرفت تا اگر توانست با مردم سخن بگوید و شاهد اوضاع و احوال باشد... او اغلب بیخبر به مغازهها، قهوهخانهها و حتی خانههای مردم وارد میشد... او مخصوصاً مشتاق گردش دور و بر بازارها بود و گاه این کار را با جامه مبدل انجام میداد، هم برای آنکه بشنود مردم درباره او چهها میگویند و هم برای وارسی آنچه برای فروش در بازار عرضه میشد... این تنها راه مطلع شدن شاه عباس از اوضاع و احوال قلمرو پادشاهی خود نبود. مانند بیشتر حکمرانان و نظامهای ایرانی، او لشکری از جاسوسان داشت... تردیدی نیست که بیشتر رعایای وی شاه عباس را با تحسین و محبتی آمیخته با ترس مینگریستند...» (صص ۱۹۹-۱۹۱)
در پایان این فصل از کتابی با عنوان «کتاب میثاق» یاد شده که مثل یک آئیننامه بود و به قول بلو این را که شاه عباس چه چیزی را جزء وظایف خود میپنداشته شاید بتوان از این کتاب دریافت. (ص ۲۰۰) کتاب «… به ظاهر حاوی دستورالعملهایی از چهار خلیفه و اولین امام شیعه، علی بن ابوطالب (ع)، خطاب به حاکم خود در مصر است گرچه اکنون گفته میشود این کتاب مدتها بعد نوشته شده است...» (همان)
در فصل پانزدهم با نام «دربار شاه عباس» مروری بر مواردی مثل طبقات، زبان، فرهنگ بالا و حتی سرگرمیهای درباریان، ضیافتها، قصرها و مهارتهای شاه در موسیقی و اسبداری و اسبسواری، توصیف حرمسرا و خواجگان و شرح مجموعه بناهای فرح آباد و اشرف شده است.
در فصل بعدی کتاب، «پیوند میان دولت و دین» در کنار پرداختن به اعتقادات شیعی شاه و اینکه «تمامی شواهد حاکی از آن است که شاه عباس در تعهد خود به تشیع بیریا بوده» (ص ۲۲۹) اشارهای هم به تفکرات اندیشمندان معاصر او میرداماد، شیخ بهایی و ملاصدرا و همچنین تقابل دو تفکر اصولیون و اخباریون در روزگار شاه عباس شده است. در نگاه دیوید بلو اساس شیعی حکومت صفوی در زمان روی کار آمدن شاه عباس آسیب دیده و شالوده صوفیگرانه آن دچار اضمحلال شده بود و راه چاره شاه عباس تحکیم پیوند با شیعه دوازده امامی سنتی و تائید مجدد آن بود: «این امر به معنی خلق اتحاد میان "تخت و محراب" بود که در آن روحانیت سنتی شیعه، ادعای شاه مبنی بر مشروعیت ویژه شیعه را تضمین، و اعلام میکرد اطاعت از او فرمان خداست، شاه نیز به نوبه خود هر چه در ید قدرت داشت صرف حمایت و ترویج تشیع سنتی و تثبیت روحانیت شیعه میکرد…» (ص ۲۲۷)
نمیتوان از شاه عباس سخن گفت و به اصفهان نپرداخت. شاید به همین دلیل است که دیوید بلو هم درست مثل راجر سیوری که یک فصل از کتاب معروفش «ایران عصر صفوی» را به اصفهان اختصاص داده، در یک فصل به طور مجزا به این شهر پرداخته است. جالب است که نام این فصل یعنی «اصفهان، نصف جهان» هم با نام همان فصل کتاب سیوری یکی است. در این فصل کتاب بلو، به توصیف فضاهای مختلف شهر اصفهان و اوضاع و احوال ارامنه، زردشتیان و یهودیان این شهر در کنار وضعیت قهوهخانهها، حمامها، خانهها و… آنجا پرداخته شده است.
در فصل بعدی، «پادشاه تاجر»، به اقدامات و اصلاحات شاه عباس برای بهبود اوضاع اقتصادی کشور توجه شده است. بلو با اشاره به اوضاع نامناسب اقتصادی ایران در زمان روی کار آمدن شاه عباس، از آگاهی او از ضرورت «ایجاد اقتصادی قوی و مولد که در آن تجارت و بازرگانی بتواند رونق پیدا کند»، سخن میگوید. به اعتقاد بلو شاه عباس از همان اوایل دوران سلطنتش قدمهایی برای ایجاد نظم در امور مالی و احیای اقتصادی برداشت: «این گامها عبارت بودند از ارزیابی عواید و هزینههای هر یک از ولایات، رواج نوعی سکه نقره جدید و برقراری مجدد امنیت در مسیرهای تجاری و زیارتی. آخرین اقدام چنان موفقیتآمیز بود که ایران به دلیل امنیت جادههایش شهرت یافت.» (ص ۲۵۵) در این فصل همچنین به نمونههایی از اقدامات شاه عباس برای بهبود زیرساختهای اقتصادی هم اشاره شده است. اقداماتی مثل: «… ساخت راههای جدید، مهمانخانههای بیشمار به نام کاروانسرا برای بازرگانان و سیاحان و مرمت بازارها یا مراکز تجاری شهری و ساختن بازارهای تازه به ویژه در پایتخت جدیدش اصفهان...» (ص ۲۵۶) نویسنده، شاه عباس را فردی که «فعالانه درگیر تجارت برای خود بود» معرفی میکند و نقل قولی از «پیترو دلا واله» آورده که در آن شاه عباس را «بزرگترین بازرگان کشور خود» توصیف کرده است. (ص ۲۵۷)
«شاه عباس و هنر» عنوان فصل بعدی کتاب است که در آن با اشاره به اینکه «شاه عباس، مانند هر حوزه دیگر، یک محیط هنری ویران به میراث برده بود…» (ص ۲۶۵) به برخی دستاوردهای هنری دوره او میپردازد و در نهایت به این جمعبندی میرسد که: «به استثنای شاعری، نمیتوان تردید کرد که دوران شاه عباس دورهای از دستاوردهای هنری چشمگیر بوده است. بسیار آثار شگفتانگیز هنری از نقاشیها و طرحهای رضا عباسی گرفته تا بناهای معظم اصفهان دلیل کافی برای این امر است.» (ص ۲۷۵)
فصل آخر کتاب با عنوان «پادشاهان بعدی صفویه» به جانشینان شاه عباس تا پایان کار صفویان میپردازد؛ جانشینانی که به اعتقاد بلو تمامی آنها به استثنای شاه عباس دوم، فرمانروایانی نالایق از آب درآمدند و چیزی که دم و دستگاه صفوی را پس از مرگ شاه عباس تا مدت زمانی طولانی سر پا نگه داشت: «دیوانسالاری نیرومند و نسبتاً کارآمد وی و نیز شماری از وزرای اعظم شایسته بود. از برکت اصلاحات شاه عباس، نبود جنگهای داخلی و عدم وجود چالشهای جدی خارجی تا هنگام حمله افغان در سال ۱۷۲۲ که حکومت صفوی را ساقط کرد آنها سرپا ماندند.»
کتاب شاه عباس دیوید بلو به همت شهربانو صارمی به فارسی برگردانده شده است؛ مترجمی که پیش از این ترجمه آثار تاریخی دیگری مثل «سایههای صحرا؛ ایران باستان در جنگ» و چند جلد از مجموعه «شخصیتهای تاثیرگذار» انتشارات ققنوس را از او دیده بودیم. انتشارات ققنوس که یکی از ناشران مطرح در حوزه تاریخ است، کتاب شاه عباس را در ۳۲۷ صفحه و با جلد گالینگور و قیمت ۱۱ هزار تومان در دسترس علاقهمندان تاریخ به خصوص سلسله صفویه و البته شخص شاه عباس قرار داده است. شاه عباسی که نویسنده کتاب معتقد است شاید امروزه دیگر در ایران آن شخصیت افسانهای نباشد اما «به دلیل افزایش مطالعات آکادمیک در باب دوران صفویه، چه در ایران و چه در غرب، او به عنوان یک شخصیت تاریخی با تمام نکات قوت و ضعفش، شکستها و نیز موفقیتهایش به خوبی شناخته شده است.» (ص ۲۹۴)
نظر شما :