هوشنگ طالع: هویدا را به دلیل بحرین استیضاح کردیم/ بحرین همچنان یکی از استانهای ایران است
او سال گذشته هم اطلس مصوری با نام «جهان نمای تاریخ ایران» تالیف کرد که حاوی همه نقشههای سرزمین ایران از ۱۰۷۶ سال پیش از میلاد مسیح تا سال ۱۳۴۹ خورشیدی است. گفتوگوی «عصر ایران» با دکتر طالع درباره «بحرین» و داستان جدایی آن از ایران و همچنین ماجرای استیضاح هویداست.
اصل منازعه بر سر مالکیت بحرین از چه زمانی آغاز شد؟
اولین بار که استعمارگران اروپایی در قالب پرتغالیها وارد خلیج فارس شدند، بعد از تصرف جزیره قشم متوجه بحرین شدند. بحرین یک موقعیت بینظیر داشته و دارد. چون در این سرزمین که دو طرفش خشک است، چشمههای طبیعی آب شیرین وجود دارد. همان چشمهها باعث میشد که این سرزمین قابل زندگی باشد و همه به آن چشم طمع داشته باشند.
پرتغالیها به این سرزمین دستاندازی میکنند ولی ایرانیها آنها را میرانند. بعد از پرتغالیها، انگلیسها میآیند و رفته رفته شروع میکنند برای مقابله با دزدی دریایی با شیخهای آن سوی خلیج فارس قراردادهایی میبندند که آنها دست از دزدی دریایی بر دارند. بعد هم به بهانه مبارزه با بردهداری با اینها قراردادهایی میبندند. در این بین قراردادی هم با شیخ بحرین میبندند که دولت ایران به این موضوع اعتراض میکند. در نهایت حتی نماینده دولت بریتانیا در خلیج فارس هم اقرار میکند که بحرین تحت مالکیت و حاکمیت دولت ایران است و ما فقط به خاطر موضوعات مربوط به بردهداری و دزدی دریایی با آنها قراردادهایی بستهایم.
دولت ایران در این ایام حتی نیرو به بحرین اعزام میکند و تا زمان ناصرالدین شاه هم پرچم شیر و خورشید بر فراز خانه شیخ بحرین در اهتزاز بود. در اواخر دوره قاجاریه و اوایل پهلوی، نمایندگانی از بحرین نزد رییس مجلس میآیند و دو نفر را به عنوان نماینده مجلس معرفی میکنند. البته چون طبق قانون مشروطه نمایندهها باید بر مبنای اصولی انتخاب میشدند، دولت ایران نمیتواند این نمایندهها را بپذیرد. در همین زمان دولت ایران اقدامات دیگری انجام میدهد. از جمله اینکه قیمت تمبر پست بحرین را با نرخ تمبرهای داخلی یکسان میکند و این هنوز پایان دوران قاجار بود.
حتی در زمان جنگهای هرات هم وقتی محمد شاه در کنار هرات اردو زده بود، سفیر انگلیس نزد میرزا آقاسی آمد و مسائلی راجع به بحرین مطرح کرد. میرزا آقاسی حرفهای سفیر انگلیس را رد میکند و دستور میدهد نقشههای دریاداری دولت بریتانیا را بیاورند و نشان میدهد که در همان نقشهها هم همواره بحرین را به رنگ سرزمینهای خاک ایران کشیده بودند. میرزا آقاسی به سفیر انگلیس میگوید میتوانیم به بحرین برویم و از مردم بحرین بپرسیم دوست دارند با ما زندگی کنند یا با شما. سفیر انگلیس هم میدانست که جواب مردم بحرین چه خواهد بود و مسئله منتفی شد.
این موضوع در دوره پهلوی هم همین حالت را داشت یا تغییری در مواضع ایران ایجاد شد؟
تمام دولتهای ایرانی حتی دولتهای در زمان اشغال، دولتی مانند دولت حکیمی با همه آن مشکلات، تحت همه فشارهایی که انگلیسها با پشتیبانی روسها و امریکاییها برای تحمیل طرح قیمومیت بر ایران وارد میکردند، همچنین با وجود مسائلی نظیر قیام پیشهوری در تبریز و این دست مسائل، هیچگاه از مسئله بحرین غافل نبودند و آن را دنبال میکردند.
هر بار که اتفاقی میافتاد یا انگلیسها در این باره اظهارنظری میکردند که مغایر با مالکیت ایران بر بحرین بود، دولتها در برابر آن جبهه میگرفتند. در حدود سالهای ۲۴ یا ۲۵ یک بار ایرج اسکندری در مجلس گفته بود این شیخ کیست که در بحرین بر مسند نشسته است؟ چرا وزارت کشور دو نفر پاسبان نمیفرستد تا او را دستگیر کنند و به تهران بیاورند؟! روزنامهها هم به این موضوع حساس بودند و درباره آن مطلب مینوشتند. روزنامه طنز باباشمل چندین بار کاریکاتورهایی با موضوع بحرین منتشر کرد. یکی از این کاریکاتورها هم تصویر پاسبانی بود که یک فرد با لباس عربی را با طناب بسته بود و آورده بود و داشت صدا میزد «شازده اینو من آوردم، چه کارش کنم!» و منظور از شازده هم اسکندری بود.
روزنامههای ملیگرا که مدام از لزوم بازگشت بحرین به ایران مینوشتند و روزنامههای دولتی نظیر کیهان و اطلاعات هم هرگاه موضوعی پیش میآمد در همین راستا موضعگیری میکردند. دولت دکتر مصدق هم مسئله بحرین را دنبال کرد و در آن زمان وزارت امور خارجه در رابطه با بحرین فعال بود. هر گفتار و رفتاری بر خلاف مالکیت ایران بر بحرین، با واکنش دولتهای وقت و نمایندگان مجلس مواجه میشد.
افزون بر آن در سال ۱۳۳۶ در جلسه هیات وزیران در حضور خود شاه تشکیل شد، بحرین به عنوان یکی از استانهای ایران نامگذاری شد. در آن روز ایران سیزده استان داشت و نام استان چهاردهم از آن زمان روی بحرین ماند. در آن سال شاه دستور داد جلسه هیات دولت در حضور خودش در کاخ مرمر تشکیل شود و به شکل نمادین دو کرسی نمایندگی مجلس شورای ملی هم برای نمایندگان بحرین خالی بود.
حتی در سالهای ۴۷ - ۱۳۴۶ هم که تولید پیکان آغاز شد، یکی از بازرگانان در بحرین پیکان خریده بود و وارد آبادان کرده بود. دولت هم این خودروها را توقیف کرده بود و هزینههای گمرکی را طلب میکرد. این بازرگان هم مدعی بود از بحرین که جزئی از خاک ایران است به آبادان آورده و نباید گمرکی پرداخت کند. کار به دادگاه کشید و رییس دادگاه هم یکی از همدورههای من در دبیرستان البرز بود به نام آقای جهادی؛ ایشان هم حکم داد که بحرین جزء خاک ایران است و برای آوردن کالا از آنجا به ایران نباید گمرکی پرداخت شود.
چرا انتخابات در بحرین برگزار نمیکردیم تا نمایندههای آنها به پارلمان ایران بیایند؟
بحرین را انگلیسیها اداره میکردند و ما نمیتوانستیم در آنجا انتخابات برگزار کنیم. در تمام حاشیه خلیج فارس به جز ایران، سالها بود که انگلیسها حاکم بودند و حضور نظامی داشتند. حتی به بعضی از جزیرههای ایران هم آمده بودند و حضور نظامی پیدا کرده بودند. اما مهم این بود که دولت ایران از ادعای مالکیت خود بر آن جزیرهها دست بر نداشته بود.
یک مثال میزنم تا موضوع روشنتر شود؛ فرض کنید شخصی ملکی دارد و شخص دیگری آن ملک را تصرف کرده است. تا نفر اول که صاحب ملک است نرود و در یک دفترخانه سند امضا نکند و مالکیت را به شخص متصرف واگذار نکند و از حقوق خودش صرف نظر نکند، تغییری در مالکیت ایجاد نمیشود و او تنها نمیتواند در ملک خود اعمال حاکمیت کند. این وضعیت بحرین در آن زمان بود.
خوب این بحث بین ایران و انگلیس بود. موضع مردمی که ساکن بحرین بودند چه بود؟
در آنجا هم ایرانیها خیلی متشکل کار میکردند و چند باشگاه داشتند که مهمترین آنها باشگاه فردوسی بود. این باشگاه محل تجمع ایرانگرایان بحرین بود و خیلی هم فعال بود. این باشگاه در بحرین نفوذ اجتماعی زیادی داشت اما نفوذ سیاسی نداشت چون همه امور به دست شیخ بحرین بود که او هم توسط مستشاران انگلیسی اداره میشد.
هنگام ورود شما به مجلس آیا هنوز مسئله بحرین مورد توجه بود؟
ما یعنی نمایندگان حزب پانایرانیست، در سال۱۳۴۶ وارد مجلس شدیم، یعنی در دوره بیست و دوم مجلس شورای ملی. در این سالها هم موضوع بحرین مورد توجه بود و نمایندگان پانایرانیست بارها، چه در نطقهای پیش از دستور و چه در فرصتهای دیگر درباره مسئله بحرین و لزوم بازگشت آن به خاک ایران سخن گفته بودند.
در آن زمان ایران و ترکیه و پاکستان عضو پیمان مرکزی بودند. در آنجا دو متحد ما هر کدام یک مسئله خاک داشتند. پاکستانیها مدعی کشمیر بودند و هنوز هم این ادعا را دارند در حالی که کشمیر در درازای تاریخ سرزمین مستقلی بوده است. ترکها هم ادعای قبرس را داشتند، تنها به این دلیل که ایک اقلیت ترک زبان در قبرس ساکن بودند. خوب دولت ایران از هر دو ادعای اینها جانبداری میکرد و حتی میگویند وقتی جنگ قبرس پیش میآید، دولت ترکیه فاقد نیروی هوایی کارآمد بود و دولت ایران با عوض کردن پرچم جنگندههای اف-۴ ایران، آنها را به کمک ترکها میفرستد و با بمباران مناطقی از قبرس ترکیه میتواند بر آن بخشها حاکم شود. در این شرایط میهنپرستان ایرانی هم میگفتند بحرین کم ارزشتر از کشمیر و قبرس نیست و باید به مام میهن بازگردد.
ماجرای جدایی بحرین از ایران هم در همین سالها اتفاق افتاد. چه عاملی باعث شد شاه که در سال ۳۶ بحرین را استان چهاردهم ایران میدانست، در این سالها جدایی بحرین از خاک ایران را بپذیرد؟
در این سالها اتفاق ویژهای نیفتاد تا اینکه در سال ۱۳۴۸ شاه به دهلینو رفت. بعدها مدارک نشان داد که شاه آنجا در برابر یک پرسش غیرمنتظره قرار نگرفته بود، بلکه حکومت شاه میخواست در مورد مسئله بحرین به توافقی برسد. بنابراین آنجا از شاه سوال میشود که شما حدود دریایی خود را تا کجا میدانید و شاه هم میگوید تا همین اقیانوس هند. و بعد از این پرسشی که شاید پیشساخته بود درباره بحرین مطرح میشود. شاه هم میگوید که ما نمیخواهیم در مسئله بحرین به زور متوسل شویم و اگر مردم نخواهند با ما زندگی کنند ما زور به کار نمیبریم!
امروز اسناد نشان میدهد که پیش از این حرفهای شاه گفتوگوهایی انجام شده بود و آن موقع «دولت شاه» - این لفظ را استفاده میکنم چون دولت کارهای نبود و شاه تصمیم میگرفت و خودش دولت بود - با انگلیسها به این توافق رسیده بود که در بحرین یک همهپرسی انجام شود. البته اگر قرار بود همهپرسی انجام شود و بحرین هم استان چهاردهم بود، باید از سیزده استان دیگر هم همهپرسی انجام میشد.
از سوی دیگر همهپرسی اصول و روش ویژهای داشت و قبلا هم انجام شده بود. مثلا در منطقه «سار» که اصلا آلمانی بود و به اشغال فرانسویها در آمده بود، توافق به همهپرسی کردند. برای این کار ابتدا حاکم نظامی منطقه از قدرت پایین آمد، احزاب آلمانی در آنجا شعبه زدند و فعالیت کردند و یک سال بعد از فعالیت احزاب، همهپرسی برگزار شد. در نتیجه هم با وجود اینکه فرانسه تا آن زمان بر این منطقه حاکم بود، مردم سار با اکثریت آرا به بازگشت به آلمان رای میدهند.
در بحرین هم اگر قرار بود همهپرسی انجام شود باید ابتدا شیخ بحرین کنار میرفت و یک حاکم موقت از طرف سازمان ملل مستقر میشد. این کار هم چندین بار انجام شد. حتی یک بار آقای جلال عبده که از بزرگان دادگستری ایران بود از طرف سازمان ملل حاکم موقت یکی از کشورهای آفریقایی شد و حکومت استعمارگر کنار رفت و همهپرسی انجام شد و این کشور هم مستقل شد.
اما به هر حال انگلیسیها میدانستند اگر این شرایط پیش بیاید نتیجه همهپرسی چه خواهد شد و زیر بار چنین همهپرسیای نمیروند. البته در این میان ایرانیها خیلی روی حمایت امریکاییها حساب میکردند و اردشیر زاهدی بعد از دیدار با وزیر امور خارجه بریتانیا درباره بحرین، به آمریکا میرود. زاهدی به دیدار وزیر امور خارجه وقت آمریکا، آقای شوتز، میرود و صحبتهایی که با وزیر امور خارجه انگلیس انجام شده بود را به او منتقل میکند. زاهدی انتظار داشت که مورد حمایت قرار بگیرد اما وزیر امور خارجه آمریکا میگوید ما به هر حال نمیخواهیم که در آن منطقه گلولهای از لوله اسلحهای خارج شود. بنابراین اگر دولت ایران بخواهد قدرتنمایی کند، اعراب به کمونیسم متمایل خواهند شد. در اینجا دولت ایران تسلیم نظرات انگلیس شد.
بعد از اینکه دولت ایران تسلیم خواست انگلیس شد، این طرح طی چه فرایندی اجرا شد؟
ابتدا در فروردین ماه سال ۴۹، زاهدی گزارشی را به مجلس ارائه کرد. البته اسناد نشان میدهد که زاهدی تلاش کرده بود ارائه گزارش به مجلس را به هویدا واگذار کند اما هویدا زیر بار نرفته بود. شاه هم به زاهدی میگوید که تعهد را انجام دهد. گزارش مذکور بر پایه کتابی بود که سال قبل از آن یعنی سال ۴۸، اداره نهم سیاسی وزارت امور خارجه منتشر کرده بود و در آن تاریخ مالکیت دو هزار و پانصد ساله ایران بر بحرین را شرح داده بود.
به هر حال سرتاسر گزارشی که ایشان عنوان کردند، حاکی از این بود که بر بحرین حاکمیت داشته و بعدا استعمارگران بر بحرین حاکم شدند و انگلیس با حیله و تزویر آنجا را در اختیار گرفت، اما دولت ایران هرگز از ادعای مالکیت خود دست بر نداشت. تا اینکه اعلیحضرت در مصاحبه دهلینو فرمودند ما نمیخواهیم خاکی را به زور در اختیار خود نگه داریم. بنابراین ما از دبیرکل سازمان ملل میخواهیم که «مساعی جمیلهاش» را برای حل و فصل این مسائل به کار بگیرد.
این همان اقدامی بود که باعث شد دولت را استیضاح کنید؟
بله. نمایندگان پانایرانیست در مقابل این اقدام، به علت دست شستن دولت از مالکیت بحرین، دولت را مورد استیضاح قرار دادند.
حزب شما چند نماینده در مجلس داشت و جمعا چند نفر خواستار استیضاح هویدا شدند؟
پانایرانیستها پنج نماینده در مجلس شورای ملی داشتند و ما پنج نفر فراکسیون پانایرانیست مجلس را تشکیل داده بودیم. این پنج نفر هم عبارت بودند از دکتر محمدرضا عاملی تهرانی، دکتر اسماعیل فریور، محسن پزشکپور، من و آقای دکتر صدر. البته از این جمع هم دکتر فضلالله صدر را ترساندند و ایشان با اینکه استیضاح را امضا کرده بود، روز استیضاح در جلسه حاضر نشد و اعلام کرد برای دیدار خواهرش به مشهد سفر کرده است. روز رایگیری برای گزارش دولت هم در مجلس حاضر نشد و توسط پیشخدمت رای خود را در موافقت با دولت داد و به همین علت از فراکسیون و از حزب اخراج شد.
در آن زمان امضای پنج نماینده برای استیضاح نخستوزیر کافی بود؟
در قانون آن زمان مجلس شورای ملی هر نماینده به تنهایی میتوانست هر یک از وزیران یا نخستوزیر را استیضاح کند.
بعد از استیضاح، چند نفر به عدم صلاحیت هویدا رای دادند؟
فقط ما چهار نفر به استیضاح رای موافق دادیم و بقیه استیضاح را رد کردند. البته طبیعی هم بود چون اکثریت مجلس در اختیار حزب ایران نوین و حزب مردم بود.
یعنی فرمایشی بودن مجلس در آن زمان کاملا عادی بود؟
در اینباره شایع بود که ساواک از ابتدا از نمایندگان حزب ایران نوین و حزب مردم استعفانامههایشان را از ابتدا گرفته و هر وقت لازم باشد میتواند آنها را مستعفی اعلام کند. البته این را من به چشم خودم ندیدهام و فقط شنیده بودیم که این طور است.
چه عواملی باعث میشد مجلس تا این اندازه بیاراده باشد؟
به هر حال در هر دورهای که پایههای دموکراسی در یک جامعه متزلزل شود امکان همه نوع دستکاری در انتخابات وجود خواهد داشت و مجلس آن زمان هم محصول چنین وضعیتی بود. من با بسیاری از نمایندگان آشنایی داشتم. خیلی از آنها خائن و وطن فروش نبودند اما به دلیل جو حاکم اصلا نمیتوانستند تصور کنند که میشود مخالفت کرد.
برای اینها خیلی عجیب و غیرقابل پذیرش بود که با موضوعی مخالفت کنند و در مقابل دوره بعد اجازه ورود به مجلس را پیدا نکنند. در حالی که ما معتقد بودیم اگر به مجلس هم نرفتیم میتوانیم با تخصص خود امرار معاش کنیم و بالاخره باید در جاهایی ایستادگی کنیم.
به موضوع بحرین برگردیم؛ بعد از گزارش زاهدی، چه مراحلی برای جدایی بحرین از ایران طی شد؟
بعد از آن رییس سازمان ملل شخصی به نام «گیچاردی» که از دیپلماتهای ایتالیایی بود را برای این کار انتخاب کرد. او هم مرد شریفی بود که تنها وظیفهاش را انجام داد. در گزارشی هم که تهیه کرد نوشته است: «قبل از اعزام من به این ماموریت، فهرست برخی از سازمانها را به من دادند و من ملزم بودم که نظرات آنها را بپرسم.» این سازمانها هم نهادهایی بودند نظیر انجمن حقوقدانان، انجمن بلدی، انجمن زنان و این دست تشکلهای صوری که ساخته و پرداخته دستگاه و وابسته به شیخ حاکم بودند. بنابراین در حضور شیخ بحرین و پلیس محلی و نیروهای نظامی بریتانیا و مستشاران انگلیسی این نظرسنجی انجام شد. از این گزارش به خوبی میشود فهمید که آنچه برگزار شده، همهپرسی نبوده و در شرایط آزاد هم نبوده است. ایشان در گزارش خود میگوید: نمیتوانیم بگوییم چه کسانی ایرانی هستند مگر از این راه که به خانهها برویم و ببینیم چه کسانی فارسی صحبت میکنند.
ایشان در یک جا تعداد ایرانیتبارها را بیش از بیست درصد و در جای دیگر بیش از هفتاد درصد اعلام میکند. این آمارها نشان میدهد که دستگاه شیخ حاکم اجازه نمیداد که همهپرسی آزاد انجام شود. بعد هم دولت ایران تحت فشار آمریکا و انگلیس، از شورای امنیت درخواست کرد که این گزارش به تصویب شورای امنیت برسد.
این اتفاقات در داخل کشور یا در سطح مجلس با مخالفت و واکنش مواجه نشد؟
دولت پس از این مرحله، گزارشی از این فراگشت به مجلس آورد که عنوان آن «تصمیم قانونی مجلس» بود. این مطالب را مطرح کردند و باز هم نمایندگان پانایرانیست سخنرانیهایی انجام دادند و مخالفت کردند. اما آنها از ابتدا رای داشتند و این گزارش هم رای آورد. اما نکته جالب توجه اینجاست که علیرغم همه اقدامات درونی و بیرونی که انجام دادند، ولی بر پایه قوانین مشروطیت، بحرین هنوز یکی از استانهای ایران است و از نظر حقوق داخلی ایران، هیچ تغییری انجام نشده است.
به هر حال این جدایی به تصویب مجلس شورای ملی رسیده است.
بر پایه قانون اساسی مشروطیت، تغییر در حدود کشور میبایست با طی مراحل قانونی صورت پذیرد. طبق نظامنامه داخلی مجلس، قانون به دو شکل میتوانست وجود داشته باشد. نخست چیزی که نمایندگان اشاره میکردند که برای ارائه طرح به مجلس تعداد مشخصی از نمایندگان باید پیشنهاد این طرح را امضا میکردند. طرح میبایست عنوان مشخص و توجیه برای مطرح شدن میداشت و بعد از طرح در صحن علنی و بررسی در کمیسیونها اگر در مجلس رای میآورد به قانون تبدیل میشد و بعد از آن در روزنامه رسمی منتشر میشد و شاه دستور اجرای آن را به نخستوزیر صادر میکرد.
شکل دوم لایحه بود که از طرف دولت به مجلس میآمد و آن هم باید عنوان لایحه قانونی مبنی پیشنهاد مربوطه میداشت. همچنین باید توجیه لازم را هم میداشت تا مشخص شود چرا آنچه در این لایحه آمده لازم است و اگر تقاضای فوریت نمیشد در کمیسیون و بعد هم در صحن بررسی میشد. اگر تصویب میشد تبدیل به قانون میشد و باید تشریفات قبلی را طی میکرد. یعنی حتما باید به توشیح پادشاه میرسید و در روزنامه منتشر میشد و توسط شاه برای اجرا به نخستوزیر ابلاغ میشد. در حالی که آنچه به مجلس آمد، هیچ کدام از اینها را نداشت. عنوان آن «تصمیم قانونی مجلس» بود و محتوای آن گزارش عملکرد سازمان ملل بود. در حالی که حتی اگر فراگشت انجام شده در سازمان ملل را به عنوان توجیه آن میدانستند باید عنوان آن «لایحه جدایی بحرین از ایران» میبود. بعد از آمدن به مجلس هم باید به کمیسیونهای مربوطه میرفت. در غیر این صورت باید تقاضای دو فوریت میکردند که اگر موافقت میشد میتوانستند برای آن در همان جلسه رایگیری کنند که هیچ کدام از اینها انجام نشد.
از سوی دیگر شاه هم چنین چیزی را امضا نکرده و در روزنامه رسمی هم منتشر نشده و برای اجرا هم به کسی ابلاغ نشده است. بنابراین از نظر قانون اساسی مشروطیت، علیرغم کارهایی که در مجلس بیست و دوم انجام شد، هیچ تغییری در موضوع مالکیت بحرین صورت نگرفته و بحرین همچنان یکی از استانهای ایران است.
این سخن شما امروز هم قابل پیگیری است؟
قانون اساسی مشروطیت و نظامنامه داخلی مجلس شورای ملی موجود است و میتوان آنها را مطالعه کرد. ما اصولا چیزی به نام «تصمیم قانونی مجلس» نداریم. البته مجلس میتواند تصمیماتی بگیرد همان طور که امروز هم مثلا مجلس درباره جزایر ایرانی خلیج فارس بیانیه میدهد و این مانعی ندارد؛ اما تا وقتی که تشریفات قانونی لازم را طی نکند تبدیل به قانون نمیشود. آن روز هم همین اتفاق افتاد. حتی وزیر جنگ آن زمان، تیمسار رضا عظیمی هم در جلسه هیات دولت اعلام کرد که اعلیحضرت این مسئله را توشیح نکردند. البته او تعمدا این را در جلسه هیات دولت گفت که صورتجلسه و ثبت و ضبط بشود. مهمترین مسئلهای که پیش روی ما قرار دارد این مسئله است که حتی با وجود رای شورای امنیت به این مسئله، از نظر قوانین حاکم بر ایران در آن زمان تغییری در موضع بحرین به وجود نیامده است.
امروز با توجه به وضعیت منطقه و ادعاهای اخیر اماراتیها، فکر میکنید طرح چنین موضوعی ممکن است؟
اگر دولتهای ما هوشیار باشند، همه واحدهای آن سوی خلیج فارس، ایرانی – عربی هستند و ترکیب جمعیتی آنها گویای این مطلب است. حتی از پنج شیخی که حاکمان امارات هستند، شاید چهار نفرشان ایرانیتبار هستند. بخش بزرگی از جمعیت امارات و بحرین هم ایرانیتبار هستند و قطر هم همین حالت دارد.
در سالهای ۴۰ تا ۴۳ ورد زبانها بود که شیخ کویت به یکی از بزرگترین سرمایهداران کویت به نام «بهبهانی» که ایرانی بوده، پیغام میدهد که تو هرچه داری بفروش و از اینجا برو. او هم پاسخ میدهد که شما بفروشید و بروید. یعنی در کویت هم اینها تلاش کردند با خارج کردن ایرانیها، منطقه را عربیزه کنند.
بحرین کرانهای هم که امروز در اشغال عربستان است، همان استانهای «احصا» و «قطیف» منطقههای شیعهنشین و ایرانی بوده و اصل بحرین همان جاست. بعدها که در میانههای دولت صفوی، ترکان عثمانی بخشهایی از عربستان و این منطقه را اشغال میکنند نام بحرین مطرح میشود.
اولین قیام ایرانیها هم توسط «قرمتیان» بود که در بحرین ساکن بودند. بحرین آن زمان هم منامه نبود، بلکه همین مناطقی بود که امروز هم مردم آن شورش کردهاند و میدانیم که چاههای نفت مهمی هم در این مناطق است. این مناطق هم همگی ایرانینشین هستند. بنابراین باید در سیاستها و نوع نگاهمان نسبت به آن سوی خلیج فارس بازبینی کنیم و سعی کنیم حقایق تاریخی را بیشتر در اختیار مردم قرار دهیم تا بدانند که اصلا بحرین کجا بوده. بحرین از زیر بصره یعنی کاظمیه شروع میشده و تا دماغه قطر امتداد داشته است.
یک بخش کوچک آن هم جزیرهای بوده که امروز به نام بحرین میشناسیم. این نوار تنها قسمت بارور آن منطقه است و قیام فرمتیان و دولت قرمتیان هم در این منطقه بودهاند. اینها واحدهای عربی نیستند و حداکثر ایرانی – عربی هستند و باید حقوق ما در این سرزمینها به رسمیت شناخته شود.
برای این منظور چه اقداماتی باید انجام شود؟
یک نمونه آن اقدام خوب آقای احمدینژاد بود که به بوموسی سفر کرد. این باعث حرکت همهجانبه ایرانیهای درون و برون کشور برای دفاع از حقوق تاریخیمان شد. چون اگر خود مردم در صحنه نباشند، دفاع از تمامیت ارضی و منافع ملی مشکل است. ما دیدیم در این جریان حتی افرادی که ممکن است به لحاظ خط مشی سیاسی مخالف این دولت باشند و اصلا کسانی که خارج از ایران به فعالیت سیاسی مشغولند هم از حق مالکیت ایران بر جزایر سهگانه دفاع کردند و دنیا فهمید که ایرانیها روی این مسئله حساس هستند و اگر کسی بخواهد متعرض آن شود نه با یک دولت که با یک ملت طرف خواهد بود. اگر احزاب اجازه فعالیت داشته باشند این موضعگیریهای ملی بهتر شکل میگیرد. در این مورد بوموسی هم اگر این خیزش ملی شکل نمیگرفت، صرفاً با سفر رییسجمهور و مقامات نظامی، نمیشد انتظار داشت آنها کوتاه بیایند.
چرا این اتفاق در زمان جدایی بحرین از ایران نیفتاد؟
یکی از بزرگترین اشتباهات شاه این بود که خودش در این باره تصمیم گرفت. در حالی که آدم ضعیفی بود و به راحتی میتوانستند او را تحت فشار قرار دهند. در حالی که اگر خودش را در موضع تصمیم گیری قرار نمیداد و تصمیم گیری را به ملت میسپرد این اتفاق نمیافتاد.
اما آنها حتی آن گزارش را در ایام تعطیلات نوروزی مدارس و دانشگاهها به مجلس آوردند و خیلی از افراد جامعه از آن مطلع نشدند. اگر آن روز یکی از مراجع تقلید هم به این مسئله اعتراض کرده بود، این اتفاق آنقدر راحت به وقوع نمیپیوست. من حتی نمیگویم از منظر ملی، بلکه از نظر دینی هم این مراجع مقلدین زیادی در بحرین داشتند و اگر فتوا میدادند من حتم دارم که شاه از موضعش عقبنشینی میکرد. یا لااقل میتوانست این بهانه را بیاورد که اگر این موضوع مطرح شود مردم برای حکومت من مشکل ایجاد میکنند و به این وسیله انگلیس و آمریکا را منصرف کند.
امروز بعد از گذشت ۴۵ سال، میتوانید بین خودتان و کسانی که در مجلس نسبت به این اتفاق سکوت کردند، مقایسهای انجام دهید؟
به نظر من کسانی که به این جدایی رای موافق دادند یا در این زمینه تلاش کردند، از راس آن نظام تا کسانی که در ردههای پایینتر تاثیرگذار بودند، در خونهایی که امروز در بحرین ریخته میشود و آنچه که امروز بر مردم بحرین میگذرد، شریک هستند و نمیتوانند از مسئولیت خودشان شانه خالی کنند. از میان ما چهار نفری که رای مخالف دادیم هم متاسفانه آن سه تن در قید حیات نیستند. البته آقای دکتر صدر هنوز در قید حیات هستند و باید همان مسئولیتها را به دوش خود احساس کنند.
اما به طور کلی ما وظیفهای را که در پیشگاه ملت داشتیم انجام دادیم. دست کم باعث شدیم که این اسناد تاریخی باقی بماند. ما کار ویژهای انجام ندادیم. چون به عنوان پانایرانیست به مجلس رفتیم تا حقوق تاریخی غارت شده ملت ایران را بازگو کنیم. ما قصد انتفاع نداشتیم ضمن آنکه مجلس در آن روزها انتفاعی نداشت. حقوق نمایندگی ما ماهانه پنج هزار تومان بود، در حالی که من قبل از نمایندگی هم به عنوان کارشناس ارشد سازمان برنامه بیش از سه هزار تومان حقوق میگرفتم و خبری از این مزایایی که امروز هست نبود. من اصلا نمیتوانم تصور کنم که الان یک نماینده در شهر خودش دارای دفتر و تشکیلات و کارمند است. آن زمان تمام هزینههای رفت و آمد به حوزههای انتخابیه و رسیدگی به امور به عهده خودمان بود. اگر از رستوران مجلس استفاده میکردیم هزینه غذایی که خورده بودیم آخر ماه از حقوقمان کم میشد. اگر مهمان داشتیم هزینه آن هم محاسبه میشد. بنابراین ما رفته بودیم که صدای حقطلبانه مردم را از تریبون مجلس و به عنوان نماینده مردم ایران، به همه برسانیم.
وقتی هم در برابر مسئله بحرین قرار گرفتیم کمترین کاری که میتوانستیم برای انجام وظیفه خود انجام دهیم همین بود. ایرادی هم که به نفر پنجم وارد میکنیم همین است وگرنه از ۱۸۰ نماینده دیگر ایرادی نمیگیریم چون اصلا چنین تعهدی نداشتند. هرچند که آنها هم سوگند یاد کرده بودند از تمامیت ارضی ایران دفاع کنند اما به هر حال ما میبایست این کار را میکردیم. من همچنان معتقدم کار ویژهای نکردیم و اگر یک بار دیگر به دنیا بیایم و در همان موقعیت قرار بگیرم همان کار را انجام میدهم.
منبع: عصر ایران
نظر شما :