پاسخ بنیجمالی به اتحادیه: تصویری که از حسین علاء ارائه کردید، گزینشی است
در پاسخ به اظهارات خانم اتحادیه در این گفتوگو، بنیجمالی نیز توصیحاتی ارسال کرده که در پی میآید:
فکر میکنم هر آنچه را که درباره کتاب «زندگینامه سیاسی علاء» لازم میدانستم در مرور انتقادی منتشر شده در مهرنامه شماره ۱۵ (شهریورماه) آوردهام. اما انگیزه این نوشته، نکاتی است که نویسنده کتاب طی مصاحبه با سایت «تاریخ ایرانی» در مورد آن کتاب و نقد اینجانب آوردهاند و احتمال دادم ممکن است در خوانندگانی که آن مقاله را ندیدهاند، باعث سوءبرداشت شود.
خانم دکتر اتحادیه در پاسخ به سوالی در مورد مقاله انتقادی بنده گفتهاند: «من تاکنون با آقای بنیجمالی دیداری نداشتهام، تحقیقات ایشان در مورد مصدق بوده اما من آن را نمیپسندم،... از نظر ایشان من شخصیت علاء را خوب توضیح ندادهام ولی کار من زندگی سیاسی علاء بود نه شخصیتپردازی، چون ایشان تمایل دارند در تاریخنویسی وارد روانشناسی شخصیت شوند. اما از نظر من این کار خیلی علمی نیست و اعتقاد ندارم وارد مباحث غیرتاریخی شوم.» قاعدتا اینکه من تاکنون افتخار دیدار ایشان را داشته یا نداشتهام (که داشتهام) ربطی به موضوع پیدا نمیکند و قرار هم نیست که هر منتقدی قبل از انتشار نقد خود با ایشان دیدار کرده و رخصت بگیرند! اما بعد، خانم دکتر اتحادیه میتوانند هر نقد یا رویکردی را بپسندند یا نپسندند، اما نمیشود بدون هیچ توضیح و استدلالی حکم صادر کرد که: «نقد روانشناختی، کاری غیرعملی است و نباید آن را وارد مباحث تاریخی کرد» به ویژه اگر خود نویسنده محترم در جای دیگری، موضع متفاوتی را طرح کرده باشند. ایشان در شماره چهارم نشریه مهرنامه طی مقالهای با عنوان جالب «خاطرات رجال و تاریخنگاری روانی» ضمن دفاع از رویکرد روانشناختی در بررسی شخصیتهای تاریخی آوردهاند: «در جوامع سنتی که اساس قدرت بر پایه روابط شخصی قرار دارد، خاطرات رجال سیاسی از اهمیت به سزایی برخوردار است،... افزون بر آن، ارزش این خاطرات در آن است که خواننده را به درک روحیات و خلقیات رجال دوران قاجار یاری میدهد. بررسی خلقیات رجال از مبانی تاریخنگاری روانی (psycho history) است که تاریخنگاری این دوران ایران کمتر مورد توجه قرار گرفته است.» (مهرنامه، شماره ۴، ص ۶۵، سطر ۵۱ تا ۵۸)
میبینید استاد گرامی! نمیشود در جایی از نوعی رویکرد دفاع و ستایش کرد ولی اگر کسی همان رویکرد را در نقد کار خودمان بکار بست آن را ناخوشایند، غیرعلمی و غیرتاریخی بدانیم! شخصا اما در میان رویکردهای مختلف اولویتی برای رویکرد روانشناختی قائل نیستم و در تاریخنگاری و به ویژه زندگینامههای تاریخی صرفا آن را مکملی در کنار رویکردهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی میدانم و فکر میکنم میتواند به فهم بهتر شخصیت در بافت تاریخیاش کمک کند، همین و بس!
هر چند ربطی به موضوع ندارد اما چون ایشان اشاره کردهاند میگویم که در کاری هم که چند سال پیش انجام دادهام کمتر از ۵ درصد کتاب به مضامین روانشناختی توجه دارد و در بقیه اثر، روایتی تاریخی از زندگی سیاسی و فکری مصدق آمده است. پس از آن هم بارها تکرار کردهام که رویکرد روانشناختی محض را تقلیلگرا و مخدوشکننده واقعیات و چهرههای تاریخی میدانم و برای ساختارها، روندها و گفتمانها اهمیت و اولویت بیشتری قائلم. هر چند که در زندگینامهنویسی، شما به هر حال ناگزیرید که زندگی و شخصیت را در کانون توجه بگذارید و لاجرم چیزهایی در سایه میماند و اساسا این یکی از وجوه متمایزکننده زندگینامهنویسی از تاریخنگاری است. اگر در آن کتاب، کاری جز این کردهام حتما آمادگی اصلاح آن را داشته و دارم.
از همه اینها گذشته، نقد بنده بر کتاب دکتر اتحادیه به هیچ عنوان کمترین ارتباطی به نقد روانشناختی نداشت چرا که با کمال احترام، پژوهش ایشان از حداقلهای لازم یک زندگینامه سیاسی کلاسیک و مرسوم هم برخوردار نبود چه رسد به آنکه بخواهیم آن را در معرض رویکردهای متفاوت قرار دهیم. در آن مقاله کوشیده بودم بگویم «زندگینامه سیاسی علاء» از حیث روشی، اسنادی و محتوایی دارای اشکالات جدی و مهمی بوده و نه فقط چیزی به دانش ما در مورد این چهره سیاسی اضافه نمیکند بلکه با تدوین گزینشی و جهتدار دادهها، تصویری ناتمام از حسین علاء و رخدادهای مرتبط با وی را ارایه داده است.
از حیث روشی، کتاب شباهتی به یک زندگینامه ندارد، در جهت آشکار کردن زمینههای شکلدهنده به شخصیت و آراء سیاسی علاء از جمله سنتهای آموزشی و فرهنگی، خاستگاه طبقاتی و تجربیات سیاسی اولیه کمترین تلاشی نمیکند، بخشها و قطعات متعدد (و احتمالا ناخوشایند از نظر نویسنده) و مهمی از زندگی او را به سکوت برگزار میکند و تحول فکر و آراء سیاسی علاء و نسبت آن با رخدادهای سیاسی وقت را نادیده میگیرد. به همین خاطر است که در کتاب دکتر اتحادیه، با شخصیت فیکس و منجمد شدهای مواجه هستید که از ابتدای نوجوانی تا کهنسالی، دغدغهای جز «لیبرالیسم، پارلمانتاریسم و مشروطهخواهی» ندارد و انگار نه انگار که در طی این دوره زمانی، جامعه ایران سیلابی از تحولات از مشروطه اول تا خرداد ۴۲ را پشت سر گذاشته و همراه با پوست انداختن خود، سیاست و کنشگرانش را هم متحول کرده است. کتاب به دلیل بیتوجهی به روش و قواعد زندگینامهنویسی متاسفانه نتوانسته تصویری زنده و پویا از دورههای مختلف زندگی و شخصیت علاء و تحولات تاریخی مرتبط با آن ارایه دهد؛ کاری که امانت، رهنما، میلانی و شوکت به درجات آن را انجام دادهاند و این دیگر هیچ ربطی به روانشناسی شخصیت و سایکوبیوگرافی و یونگ و فروید ندارد که ما آن را بپسندیم یا نپسندیم! فکر میکنم کتاب باید به این حداقلها توجه میکرد تا متعادل و متوازن میشد. تعادلی که دکتر اتحادیه خیلی دوست دارند و مدام در مصاحبه تکرار کردهاند، قاعدتا این گونه به دست نمیآید که هر بخش از زندگی و شخصیت علاء را که مطابق دیدگاه اولیه و ستایشگرانهمان نیست حذف کنیم تا روایتی یکدست ارایه شود.
از نظر اسنادی اما کتاب منحصرا (تاکید میکنم منحصرا) بر بایگانی اسناد وزارت امور خارجه ایران متمرکز شده و از سایر منابع اصلی از جمله اسناد وزارت دربار، نخستوزیری و یادداشتها و خاطرات رجال سیاسی وقت به راحتی صرفنظر کرده است. کاملا معلوم است که برای نوشتن زندگینامه شخصیتی که سالهای مهمی از زیست سیاسیاش را در وزارت دربار، نخستوزیری و مجلس گذرانده کدام دسته از اسناد و منابع حائز اهمیت بیشتری میتواند باشد. اما اینکه ایشان صرفا بر اسناد وزارت خارجه و سوابق حسین علاء در مناصب دیپلماتیک تمرکز کردهاند یک دلیل بیشتر ندارد و آن این است که خدمات این چهره سیاسی در این مناصب به ویژه دوره سفارت ایشان در آمریکا در جریان بحران آذربایجان با تصویر درخشانی از علاء که کتاب قصد ارایه آن را دارد سازگارتر است.
اما اصلیترین نقدی که بنده بر آن کتاب داشتم برخلاف برداشت نویسنده محترم، نه نقدی روانشناختی که نقدی سیاسی بود. در آن مقاله، گفته بودم مهمترین اشکال کتاب، تنظیم نادرست فاصلهای است که زندگینامهنویس با چهره مورد مطالعه خود برقرار کرده است. بدیهی است که هر نوع گرایش جانبدارانه، سیاسی و ایدئولوژیک (که به راحتی میتواند خود را در پس گفتارها و گزارههای ظاهرا آکادمیک پنهان کند) در زندگینامهنویسی و اساسا در تاریخنگاری، سایه خود را بر مراحل مختلف تدوین اثر، از گزینش اسناد و نهادها تا نحوه خوانش و تنظیم آنها خواهد انداخت. این اشکالی است که بر کلیت «زندگینامه سیاسی علاء» وارد است و باعث شده با تصویری غیرتاریخی و گزینشی روبرو شویم. چون کتاب از ابتدا تصمیمش را گرفته که چهرهای «مشروطهخواه، اصلاحطلب و لیبرال» از حسین علاء ارایه دهد، پس ناچار شده بر انبوهی از مدارک و دادههای تاریخی که ناقض چنین تصویری است چشم فرو ببندد. این چنین است که تلاش علاء در دهه ۲۰ برای کنترل شاه بر ارتش، اخلال در روابط نهادهای قانونی و بسط اختیارات نهاد سلطنت (برخلاف قانون اساسی مشروطه) را محصول واقعبینی او معرفی میکند. این چنین است که در دوران نهضت ملی، اصرار مصدق برای بازگرداندن شاه در محدوده اختیارات پیشبینی شده در قانون اساسی را نادرست دانسته و قرار گرفتن علاء در متن تلاشهای براندازانه علیه دولت مصدق و ملاقاتهای پیاپی با دستاندرکاران داخلی و خارجی کودتای ۲۸ مرداد را به اجمال و سکوت برگزار میکند. و بالاخره این چنین است که در دوره نخستوزیری و وزارت دربار علاء پس از کودتا، کناره گرفتن وی از مسوولیتهای قانونی خود و احاله اختیارات به شاه و از این طریق کمک به توهم قدرت و باز تولید دیکتاتوری فردی را نشانه مصلحتاندیشی و انعطافپذیری او میداند.
فکر نمیکنم بشود این شواهد و دادههای انکارناپذیر را کنار هم گذاشت و بعد همچنان مصر بود که اینها نشانههای مشروطهخواهی و اصلاحطلبی در چهره مورد علاقهمان است. اشتباه نشود، نمیخواهم از موضع تنزهطلبانه حضور علاء در ساخت قدرت را از اساس نادرست بدانم، شخصا اعتقادی به روشنفکران و سیاسیونی که مادرزاد منتقد و در موضع اپوزیسیون هستند و هر گونه نزدیکی به قدرت مستقر را مردود میدانند ندارم (بگذاریم از اینکه رژیم شاه خود با سرکوب بیوقفه مخالفان و حتی منتقدان میانهرو، این دو قطبی ویرانگر را بر فضای سیاسی و فکری ما حاکم کرد.) در میان چهرهها و نیروهای سیاسی مخالف، کسی چون خلیل ملکی را بیشتر میپسندم که در آن فضای رادیکال پس از کودتا، از جاده اعتدال و اصلاح خارج نشد و مواجهه انتقادی و مسوولانه با شاه و دیگر زمامداران وقت با هدف تغییر رفتار رژیم را بر کوبیدن بر طبل انقلاب و براندازی ترجیح داد. اما این کجا و کیفیت حضور کسانی چون حسین علاء در ساخت قدرت کجا؟ نقد بیمحابای نهادهای قدرت و توصیه حکومت به اصلاحات سیاسی ساختاری کجا و دستکش ابریشمی بر مشت آهنین یک نظام اقتدارگرا شدن کجا؟ برای سیاستمداران مصلح حضور در قدرت ارزش ذاتی ندارد، نه خوب است نه بد، بستگی به حدود و امکان تاثیرگذاری دارد و این در هر نظام سیاسی میتواند متفاوت باشد. در مورد حسین علاء نیز چنین معیاری به کار میآید و بر اساس آن میتوانیم ارزیابی کنیم که واقعا حضور وی در قدرت چه میزان به اصلاح نظام سیاسی انجامیده یا برعکس به تحکیم دیکتاتوری فردی کمک رسانده است؟
نکته آخری که میخواهم به آن اشاره کنم شیوه جدیدی است که در برخی کارهای تاریخنگاری در سالهای اخیر و نیز در مورد این پژوهش اتفاق افتاده است. به استناد مقدمه کتاب، این زندگینامه به سفارش آقای فریدون علاء و حمایتهای مالی ایشان تدوین شده است. به نظرم در حوزه تاریخ نگاری یا زندگینامه، سفارشینویسی کار درستی نیست و با اخلاق حرفهای چندان نسبتی ندارد. بعید میدانم بشود همزمان، هم به واقعیات تاریخی وفادار ماند و هم به سفارش دهنده و حامی مالی پروژه که منطقا انتظار ارایه تصویری دلخواه از چهره مورد مطالعه را دارد. اما اگر به جبر زمانه، ناچاریم چنین پروژههایی را قبول کنیم اخلاقا وظیفه داریم اولی را بر دومی اولویت بدهیم. اگر فقط یک جا باشد که نمک خوردن و نمکدان شکستن روا و بلکه ثواب باشد، آن یک جا، همین جاست.
احمد بنیجمالی
نظر شما :