صادق طباطبایی: امام خمینی گفتند موسی صدر برای اداره کشور مناسب است
وقتی به سخنان و نوشتههای به جامانده از امام موسی صدر نگاهی میاندازیم، بسیاری از مقولات و سخنان ایشان را نه به گذشته بلکه مرتبط با شرایط امروز و نیازهای دنیای پیش روی خود میبینیم. به نظر شما ریشه این نگرش و مبانی آن چیست؟
امام موسی صدر مرد آینده بود و در برنامهریزیهایش، آینده را پیشبینی میکرد و بر اساس آن برای حال طرح میریخت. نه من و شما بلکه، جملگی برآنند که امام صدر متعلق به آینده بوده است. از میان سخن بزرگان هم خوب است این را بدانید که وقتی امام در نوفللوشاتو بودند، آقای مطهری برای دیدار امام به پاریس آمدند. شبی شام با جمعی از دوستان در محضرشان بودیم. آقای مطهری با تاسف و تاثر فراوان رو به من کرد و گفت: نمیدانی که چه عزیزی را از ما گرفتهاند. دایی تو ۵۰ سال جلوتر از زمانهاش میاندیشید. آقای موسوی اردبیلی (هممباحثهای امام صدر) درباره ایشان میگویند: امام صدر در میان همدورهایهایش ذهنی خلاق و روشن داشت و به خوبی میتوانست آینده را به تصویر بکشد. اگر به آثار ایشان نیز نگاهی بیندازید، از جمله به سخنرانی معروفشان در دهه ۴۰ در لبنان که تحت عنوان «اسلام و فرهنگ قرن بیستم» بوده و خوشبختانه با ترجمه فارسی و با پاورقیهای مرحوم علامه علی حجتی کرمانی در دسترس فارسیزبانان میباشد، میبینید در این سخنرانی مطالبی بیان شده که تازه پس از گذشت ۴۰، ۵۰ سال، در این زمان در حال مطرح شدن است. یا مثلا امروزه شاهد آن هستیم که در فضای کنونی جامعه ما بحث برابری دیه زن و مرد با گفتوگوها و موافقت و مخالفتهای فقهی این و آن مطرح شده است. اما ایشان در ۵۰ سال پیش بر مبنای اصل کرامت انسان و مبانی فقهی و اصول متقن اجتهادی خود مشکل را در آن جامعه متکثر حل کرده بود. همینگونه است نظرشان درباره طهارت اهل کتاب، ذبیحه اهل کتاب، موسیقی و هنرهای تجسمی، سازماندهی مقاومت در برابر توسعهطلبی صهیونیسم، اتکاء به فرهنگ خودی در برابر تهاجمات فرهنگی و سیاسی سلطهگران جهانی (این نکته اخیر را میتوانید در سخنرانی ایشان در مراسم اربعین دکتر علی شریعتی در بیروت به وضوح ببینید)؛ پذیرش اصل تکثر در حکومت و به ویژه حکومت جهانی واحد و...
یکی از مهمترین افقهای دید ایشان که به عقیده من آن را چند دهه زودتر از اندیشمندان امروز جهان عنوان کردند، موضوعی است که امروز تحت عنوان «اکولوژی اخلاقی» مطرح است. امام صدر در آراء و باورهای خود علاوه بر تاثیر و تاثر متقابل رفتار و اعمال انسانها بر یکدیگر و بر سرنوشت جامعه که مورد قبول همه متفکران هم عصرشان بود؛ جامعه و جهان طبیعت را نیز از هم جدا نمیدانستند و در آثار خود پیوسته از وظیفه هر انسان برای حفظ سلامت اجتماع و نیز سلامت محیطزیست خود سخن میگفتند. در تفسیر آیات مربوط به انفاق و در تبیین همین مساله مهم، اصولی را مطرح میکردند که سازنده محیط روانی اجتماعی سالم است. در اغلب مباحثی که در فضاهای آکادمیک و حتی در جمع کادرهای خود مطرح میکردند؛ بسیار تأکید داشتند بر اینکه باید زیستبوم معنوی انسانها را از گزند تخریبها و خطاهای گوناگون اخلاقی مصون نگاهداشت. رفتارهای ضد اخلاقی همچون ظلم، دروغ و غیبت و غیره، حتی اگر بد است و با افراد معدودی انجام شود، تاثیر مخرب و منفی آنها در تخریب این زیستبوم دامان همه را میگیرد. منظور قرآن از عذاب الهی اشاره به همین معناست و از این رو انسانهای آگاه میتوانند و باید خود و جامعه خود را از بروز چنین عذابها و وقوع چنان نابودیهایی حفظ نمایند.
نحوه فعالیت امام موسی صدر و دیدگاهش درباره نحوه حکومت و کشورداری چه بوده است؟
آقای صدر با ورود به لبنان در سال ۱۳۳۸در زمره اولین فعالیتهایشان به عنوان یک طلبه ۳۰ ساله، تاسیس مؤسسهای به نام دارالندوه بود. او اعلام کرد افراد گوناگون با عقاید و باورها، مذاهب و مسالک گوناگون به این مرکز بیایند و تنها چای و قهوه بنوشند و با هم از هر دری سخنی بگویند؛ همین افراد در بیرون با هم به هر نحو میخواهند برخورد کنند. همین مساله نشان میدهد که آنچه در حال حاضر با نام تعایش یا گفتوگوی ادیان و تمدنها مطرح است آقای صدر با ورود به لبنان و در فضایی که از ۱۷ یا ۱۸ فرقه مذهبی، فکری تشکیل شده است به دنبال آن بوده است. در این مرحله میتوانیم با اطمینان کامل و به وضوح تمام بگوییم خط سیر فعالیت امام صدر برپایه نزدیکی انسانها به یکدیگر و بر اساس وجوه مشترک و دوری از وجوه افتراق آنان است. نکته مهم اینجاست که اگر به زمان ورود آقای صدر به لبنان توجه کنیم، شیعیان در این کشور هم از لحاظ سیاسی و هم از لحاظ اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی در سطح بسیار پایینی قرار داشتند. فضا به شکلی بود که فئودالیته لبنان حتی فئودالهای شیعه هم امکان پیشرفت را از این طایفه دریغ کرده بودند. فرزندان اینها به طور معمول، اگر پسر بودند، قاچاقچی مواد مخدر و اگر دختر بودند و اعتقاد مذهبی خاصی نداشتند به روسپیگری کشیده میشدند. حال اگر تصادفا و به صورت تک و توک افرادی از این طایفه، تحصیلاتی کسب میکردند باز هم به عنوان شهروند درجه دو یا سه در خدمت فئودالها و کارفرمایان مارونی قرار میگرفتند. از مهمترین اهداف امام صدر این بود که این قشر از جامعه را هم از لحاظ فکر و اندیشه و هم از لحاظ سطح اقتصادی و اجتماعی ارتقا دهد و به جایگاهی برابر با دیگر فرق و ادیان برساند. ایشان معتقد بودند و بارها به صراحت بیان داشتند که شیعیان حقی بیش از دیگران نمیخواهند و البته به کمتر از آن هم قانع نمیشوند. با همین دیدگاه از در دوستی با رهبران دیگر گروهها در آمدند، به طوری که در اندک مدتی با وجود داشتن صبغه ایرانی، تبدیل به منادی وحدت لبنان میشود، «وجدان لبنان» نام میگیرد و سمبل اتحاد در لبنان میشوند؛ لبنانی که در دهه ۴۰ و ۵۰ مرکز تناقضات، مناقشات سیاسی و قومی و درگیریهای فکری و مذهبی در میان اعراب و رهبران مسلمانان بوده است. بزرگترین متفکران و اندیشمندان مسیحی، مسلمانان سنی مسلک، مارکسیستهای دو آتشه، شعرای برجسته و شهیر همگی در لبنان بودند و تمام گروهها و سازمانهای مدعی مبارزات آزادیبخش با مبانی عقیدتی مارکسیستی و کمونیستی و اغلب متضاد در لبنان دفتر و شعبه داشتند. به راحتی میتوان مدعی شد که وجه مشترک در رفتار و در دیدگاههای این گروهها و دستجات و فرق و طوایف گوناگون، مخالفت با شیعیان و مبانی فکری تشیع بود. آنها به هیچ روی نمیخواستند تاریخ پر افتخار جبل عامل و حضور و نقش برجسته متفکران شیعی دوباره تکرار شود، بزرگان شیعهای که به دست ترکان عثمانی کشته شدند.
جامعهای در این حد مخالف تشیع چگونه میتواند با فردی همانند امام صدر که یک مجتهد شیعی است، کنار بیاید؟
با ورود امام موسی صدر به صحنه اجتماعی لبنان، مقابلههای مرموز و دشمنیهای پنهان و آشکار با ایشان حد و مرز نداشت؛ اما با گذشت زمانی نه چندان طولانی ـ شاید کمتر از ده سال ـ همین جامعه با گروههای متخاصم و کینهورز و رقیبهای فکری و سیاسی خود، با افواجی از جمعیتهای قومی و عقیدتی و مردم محروم و نیز فرهیخته خود، مفتون و مسحور ایشان شد. پیوند دوستی فرق و طوایف مختلف با یکدیگر و تعامل سازنده آنان با یکدیگر به گونهای شد که آقای صدر روزی گفتند، اگر لبنان به شکل فعلی وجود نمیداشت باید این چنین لبنانی را میساختیم. لبنان نماد زیست برادرانه و صلحآمیز فرق و مذاهب با اندیشهها و سطح زندگی متفاوت شده بود. اما این نکته را هم باید با تاکید بگویم که ایشان چنان لبنانی را خاری در گلوی استعمار صهیونیستی میدانستند و همواره خطر دخالتهای تفرقهاندازانه صهیونیستها و عوامل اسراییل را گوشزد میکردند. در سفری که در سال ۱۳۴۹ با جمعی از دوستان انجمنهای اسلامی به لبنان داشتیم و با امام صدر دیدار کردیم، فضا به نحوی دلانگیز شده بود که امام صدر رو به ما کردند و گفتند ترسم از این است که اسراییل این وحدت و زندگی پر مهر و عاطفهای که در میان این فرق به وجود آمده است را از بین ببرد. فضای ایجاد شده به گونهای بود که منطق اسراییلیها را که «مسلمان و مسیحی و یهودی نمیتوانند زندگی مسالمتآمیز در کنار یکدیگر داشته باشند» باطل و بیمعنا کرده بود. همین وحدت ادیان و همزیستی فرق مختلف در لبنان بود که اسراییل آن را نشانه گرفت و به دنبال راهی برای از میان بردن این وحدت بود. جنگهای خانمانسوز و کثیف داخلی در دهه هفتاد میلادی شاهد این مدعاست.
به نظر شما علت اصلی محبوبیت و موفقیت امام صدر در لبنان چه بوده است که تا زمان حال در لبنان مردم و جامعه، شرایط فعلیشان را مدیون ایشان هستند؟
این توفیق را میتوان مدیون این مسائل دانست: مجاهدتها، صبوریها، تلاشهای چند جانبه، برنامهریزیهای متنوع و گسترده و چند بعدی، ایجاد موسسات مختلف فرهنگی، علمی، آموزشی، هنری؛ درمانی، خدماتی و بالاخره سازمانهای وسیع حامی محرومان و نیز ایجاد تشکیلاتی شبه نظامی برای صیانت از موجودیت لبنان و حفظ مرزهای آن در مقابله با تجاوزات اسراییل و البته هماهنگ با ارتش لبنان واحد و در کنار همه اینها کوششهای پیوسته سیاسی و دیپلماسی در مقیاس جهان اسلام و عرب و گفتوگو با سران منطقه و حضور مستمر در کنگرههای بینالمللی و شرکت فعال در سمپوزیومها و سمینارهای علمی، عقیدتی از آفریقا گرفته تا اروپا و دیگر نقاط جهان و حتی کوشش و میانجیگریهای طاقتسوز برای زدودن اختلافات بنیان بربادده سران و رهبران عرب و نظایر آن. بدیهی است همه این اقدامات بدون از خودگذشتگیها، بذل جان و راحتی خود و خانواده و یاران نزدیک نمیتوانست باشد. آقای صدر همیشه میگفتند: خصلت ما روحانیون این بوده و همیشه منتظر آن بودهایم که در جایی بنشینیم و مردم به سراغ ما بیایند و دست ما را ببوسند. اما من اینگونه نیستم؛ خودم به سوی مردم میروم و از هیچ چیز ابایی ندارم. زندگی امام صدر اینگونه بود با ورودش به لبنان در مدت کوتاهی (یکسال و دو ماه) با ماشین کوچکش، ۱۳۰ هزار کیلومتر در مناطق مختلف لبنان کوچک تردد کرد. لبنان در زمان ورود امام به آنجا فاقد آمار از وضع انسانی و اجتماعی مردم به ویژه شیعیان بود. این بود که ایشان، منطقه به منطقه، کوچه به کوچه خانه به خانه سرکشی کرد. به هر خانه که میرسید توقف میکرد در میزد و با صاحبان آن صحبت میکرد و احوال آنان را جویا میشد؛ از شرایط زندگی، طریقه ارتزاق و مزرعه گرفته تا تعداد دوستان فرق و مذاهب دیگرشان پرسوجو میکرد. این گونه توانست آماری چند جانبه درباره شیعیان و محرومان تهیه کند. درباره اوضاع مسیحیان و دیگر فرق نیز از دوستان نزدیکشان کمک گرفتند. پس از پایان آمارگیری و بررسیهای علمی و چند وجهی به این نتیجه رسید که محرومین در این جامعه بسیار زیاد هستند. جمعیت البر و الاحسان را که در زمان مرحوم علامه شرفالدین شکل گرفته ولی به حال تعطیل در آمده بود احیاء کرد و با سازماندهی جدید و به کار کشیدن و فعال کردن نیروهای مفید خانمها و جوانان؛ به فقر زدایی و کاریابی و درمان و اداره مستمندان بیمار و علیل پرداخت. به طوری که در کمتر از دو سال چهره نامطلوب فقر و تکدیگری از آن شهرها و روستاها به کلی برچیده شد. پس از آن سازمانی گسترده به نام حرکةالمحرومین تاسیس کرد با هدف اولیه ارتقای سطح زندگی محرومین و بازگرداندن حقوق غصب شدهشان به آنان. در گام بعد این مرکز را محل اتحاد و احقاق حقوق محرومین فی وطنهم (لبنانیها) و محرومین عن وطنهم (فلسطینیها) قرار داد. زمانی که مشاهده کرد دولت لبنان در امر فقر و محرومیت زدایی و حفظ امنیت مرزهای جنوب در برابر تجاوزات اسراییل اهمال میکند؛ ابتدا چند اخطار و انذار و چند اولتیماتوم داد و سرانجام دو تظاهرات عظیم مسلحانه در بعلبک و در شهر صور به راه انداخت و با ایراد قسم در اجتماع دهها هزار نفر مردان مسلح (تظاهرات صور را جرائد متجاوز از یکصد و پنجاه هزار نفر بر آورد کرده بودند) اعلام کرد و از مردم پیمان گرفت تا تحقق آخرین حلقه از خواستههای مشروع محرومان، همچون موج از حرکت باز نایستند.
بسیاری از بزرگان و تاریخ نگاران اهداف فعالیتهای امام صدر را همانند سید جمالالدین اسدآبادی میدانند حتی شما هم در سخنرانی خود در نشست شرح صدر به آن اشاره کردید. هر دوی این افراد، الگوی مصلحان اجتماعی نام گرفتهاند؛ سید جمال اسدآبادی ناکام ماند، اما امام موسی صدر توفیق یافت؛ ایشان با چه شیوه و برنامهای در این مسیر گام نهاد؟
جملهای در وصف امام موسی صدر از زبان آیتالله شهید سیدمحمد باقر صدر خوب است برایتان بیان کنم. امام صدر پیش از عزیمت به لبنان چند سالی را در نجف از محضر مراجع و علمای بزرگ بهره گرفت. شهید سید محمد باقر صدر به من گفت: «هنگامی که سید موسی عازم ترک نجف شد، به او گفتم پسر عمو از اینجا نرو؛ اگر دو سه سال دیگر در این حوزه بمانی اذکی علمای شیعه و اعلم فقها خواهی شد. ولی ایشان در جواب گفت: نه پسر عمو، فضا در حوزههای علمیه برای من تنگ است؛ چه اینجا و چه قم. رسالت ما این است که باید وارد اجتماع شویم و کار ناتمام سید جمالالدین اسدآبادی را به انتها برسانیم، با یک تفاوت که خطای او را تکرار نکنیم. اشتباه سیدجمالالدین اسدآبادی این بود که تلاش میکرد با اصلاح سران، فقر و محرومیت جامعه را از میان ببرد و در این راه توفیق نیافت. ما باید دست محرومترین و پایینترین اقشار جامعه را بگیریم و به آنان کمک کنیم که ارتقاء یافته و به جایگاه واقعی خود برسند، هرگاه به جای درخور خود رسیدند خود مردم حقوق پایمال شده خود را از زمامداران میستانند. من با توکل و امید به نصرت خداوندی میخواهم به این کار روی آورم.» تاریخ و وضع موجود گواه این حقیقت است که امام صدر این کار را در لبنان به نحو مطلوبی به انجام رساند و شیعهای که تا آن زمان به حساب نمیآمد جایگاه تاریخی خود را باز یافت و حتی در خاورمیانه منشا اثر شد.
به نظر شما علت اینکه آقای سید موسی صدر، امام موسی صدر شد، چه بود؟
میتوان یکی از عواملی را که سید موسی صدر را امام موسی صدر کرد؛ استعداد ارثی و سرمایه ذاتی ایشان دانست که بر آن واقف بود و به خوبی از به کارگیری و بهره کشی از آن توفیق یافت. علاوه بر این سرمایه ذاتی و اصالت خانوادگی و سرشت موروثی، باید به استعداد سرشار و هوش فوقالعاده بالای ایشان نیز توجه کنیم؛ افزون بر اینها ایشان در کنار پدر اخلاق کریمانهای را به ارث برد که آکنده از فضائل و خصائل کم نظیر و پرمایه است، فضائلی که بدون اغراق ویژه مردان خواست. آیتالله موسوی اردبیلی که با آقای صدر هممباحثه بودند، بارها گفتهاند که سید موسی از خلق و خوی پدرش بسیار بهره برده است. اصولا تکریم و احترام به همه انسانها در ذات و نهاد افراد این خانواده به وضوح وجود دارد. امام صدر در خانوادهای بزرگ شد که پدرش با آن وسعت و دید شگرف به مسائل اجتماعی و مسائل روز، وقتی فداییان اسلام تحت تعقیب قرار گرفتند (پس از ترور رزمآرا و هژیر) با وجود مخالفتی که به روش و دیدگاه آنان داشت، پناهشان دادند؛ این افراد بر اساس احترام و اعتمادی که نسبت به آیتالله صدر داشتند، بسیار تحت تاثیر قرار گرفتند و حتی بسیاری از افراطگریها دست کشیدند. پس باید توجه داشت فرزندی در چنین فضای پر کرامت و معنوی خانوادهای و با توجه به آن استعداد ذاتی و آن سرمایههای عظیم موروثی، با ارتباطات جمعی چند جنبهای که هم از حضور در حوزههای علمیه قم و نجف و ارتباط با مراجع بهرهمند است و هم از دیگر سو با سیاسیون و فرهیختگان علمی و فرهنگی و هنری و رجال بلند مایه آمیخته است، و خود به همه این موهبتهای موروثی و اکتسابی واقف است و از هر کوششی برای علمآموزی و خوشهچینی از این فضل و فضیلتها غفلت نمیورزد، قهراً به این کمالات میرسد. البته باید این نکته را هم بیان کنم که امام صدر اولین فردی از حوزه روحانیت است که در کنار دروس حوزوی وارد دانشگاه تهران میشود و در دانشکده حقوق در رشته اقتصاد تحصیل میکند. همین حضورش در دانشگاه و آشنایی و ارتباط با بخشهای آکادمیک و تحصیل کرده و هنرمند جامعه نیز بر تنوع ابعاد وجودی و موثر اجتماعی او میافزاید و وسعت بیشتری را در دامنه روابط و تعامل اجتماعی او فراهم میآورد. در همین دوران بود که با چهرههای شاخص علم و شعر و ادب و نویسندگان و هنرمندان و موسیقیدانان آشنا میشود. خود من از طریق و با معرفی ایشان با برخی از این چهرهها آشنا شدم. من حتی در سن ده دوازده سالگی بودم که به من توصیه کردند استادی را پیدا کنم و به یادگیری قواعد ردیف آوازی موسیقی ایرانی بپردازم، آن هم در قم پنجاه سال پیش. بعدها هم که در آلمان به تحصیل اشتغال داشتم، باز به اصرار و توصیه ایشان به شناخت موسیقی کلاسیک مغرب زمین پرداختم.
این مساله برای من بسیار جالب است که ما در آن زمان مرجع مطرحی که موافق موسیقی باشد نداریم، اما ایشان این مساله را مطرح میکند و کسی از مراجع نیز به مخالفت با او بر نمیخیزد. علتش چیست؟
امام موسی صدر قرآن و منابع متقن حدیث و روایات و فکر سیال و موضوعشناسی علمی، مبنای اندیشه فقهی و دینیشان است و تمام نظرات اجتهادی و استنباطهاشان مبتنی بر همین اصول خدشهناپذیر است. آقای بهشتی درباره ایشان میگفتند که در یک ماه رمضان بسیاری از شبها با آقای صدر درباره حرمت موسیقی سخن میگفتیم و مباحثه میکردیم. اصول نظر آقای صدر این بود که آنچه امروز به مفهوم موسیقی دلالت دارد چیزی نیست که در اسلام و دستورات دینی نهی شده است. دلایل و شواهدی هم داشتند و بیان میکردند و به تبعش موسیقی را به عنوان یک هنر وسیلهای برای تلطیف فضای ذهنی عواطف دینی و تعمیق اندیشه دینی جوانان معرفی میکردند. امام صدر معتقد بود جوان امروز را نمیتوان با اندیشه و عاطفه دینی آشنا کرد بدون اینکه از فلسفه، هنر، عشق و عرفان بهره گرفت. یکی دیگر از خصلتهای برجسته امام صدر شجاعت در رفتار و گفتار بود و دوری از ریا و پنهانکاری و مصلحتاندیشیهای حقیقتکش. زمانی که در کلیسای کبوشین بیروت برای جامعه کاتولیکهای لبنانی و در مراسم عبادی آغاز ایام روزهشان، به دعوت کاردینال اعظم ایشان خطبه معروف به موعظه را که از وظائف عبادی ویژه آنان است ایراد کرد، و آن شکوه و عظمت و آن روحانیت فوق ستایش را در آن دیر متجلی کرد، نگران این نبود که عکس ایشان را در زیر صلیب حضرت مسیح برای علمای ناآشنا به اوضاع روز نجف ارسال خواهند کرد و آنها را بر ضد ایشان خواهند شوراند. گفتم که من هنوز در سالهای اول دبیرستان بودم؛ آن هم در آن قم آن روز که مرا به فراگیری موسیقی تشویق کردند. بگذارید برایتان قصهای را بگویم تا با فضای آن زمان قم کمی بیشتر آشنا شوید و معنای این توصیه امام را بفهمید.
در همان ۵۰، ۶۰ سال پیش خیاطی در سه راه موزه قم مغازه داشت بنام خیاطی امید؛ که کار او برخلاف اکثر خیاطان قم دوختن عبا و عمامه و لباس روحانیون نبود. اغلب جوانان و خوش پوشان قم کت و شلوارشان را او میدوخت. او رادیوی کوچکی در کشوی میزش داشت و معمولا سر ساعت ۲ برای شنیدن اخبار آن را روشن میکرد. یک روز که پیچ رادیو را چرخاند لحظاتی به شروع خبر مانده بود و لذا آرم آغاز اخبار پخش شد. درست در همان لحظه چند طلبه از کنار مغازه او میگذشتند که صدای موسیقی آرم خبر را شنیدند. دقایقی چند نگذشته بود که عدهای طلبه با چوب و چماق وارد مغازه شدند، و به منظور ادای وظیفه نهی از منکر آن خیاط بیچاره را به شدت کتک زدند و مغازهاش را به هم ریختند. یا به قول شهید بهشتی اگر مجله یا روزنامهای را در دست طلبهای میدیدند، حکم انحراف و فساد او را صادر میکردند. در این چنین فضایی امام صدر به من میگوید استادی بگیر و قواعد موسیقی را بیاموز. همانطور که قبلا اشاره کردم حتی وقتی به آلمان رفتم در سال دوم اقامتم، ایشان به آنجا آمدند و از من خواستند غوری در موسیقی کلاسیک اروپا هم داشته باشم و ضمنا از من خواستند پاسخ این سؤال را برایشان بیابم که محور اصلی و مخرج مشترک آثار موسیقایی کلاسیک غرب در کجاست. این شجاعت هم یکی دیگر از خصلتهای برجستهای بود که ایشان بدون هیچ ابایی آرای فقهی خود را مطرح میکردند؛ زیرا همانطور که مشهود است همه بزرگان و مراجع به تسلط ایشان به اصول و مبانی اجتهاد وقوف کامل و اطمینان داشتند و آراء ایشان را هرچند خلاف مشهور بود برخاسته از مبانی محکم فقهی ایشان میدانستند.
امام صدر اهل کتاب را پاک میدانستند. در فضای گذشته و البته حال که بسیاری از مراجع طهارت آنان را زیر سؤال میبرند استدلال ایشان چه بوده است؟
مرحوم پدر من هم همین نظر فقهی را داشتند، اما من از مبانی فقهی و اصولی ایشان در این زمینه بیاطلاعم ولی در کل دیدگاه امام صدر همان است که در نامه امام علی(ع) به مالکاشتر آمده است: انسانها دو دستهاند یا برادران تو در دین یا همسان تو در خلقت؛ پس رفتار با این افراد باید به یک نحو باشد. و این دیدگاه امام صدر بر تمامی افراد آشکار بود. همچنین خواندهام و نیز از بزرگان تاریخ شنیدهام که یکی از خانمهای خدمه امام رضا (ع) در خراسان؛ بانویی مسیحی بوده است. میشود پذیرفت که او طاهر نبوده و در عین حال در منزل امام معصوم خدمت میکرده است؟
این امر مطمئنا موجب محبوبیت ایشان در فضای لبنان شده است. از این ویژگی ایشان خاطرهای دارید؟
فکر میکنم سال ۱۳۵۴ بود (تاریخ دقیق را در جلد دوم خاطراتم آوردهام) که به لبنان رفتم همان شب ورود دایی جان به من گفتند اولین گروه از جوانان شیعه امل که دوره آموزش چریکیشان تمام شده، فردا طی مراسمی یک نمایش رزمی در ارتفاعات بعلبک دارند که ما هم به آنجا میرویم. فردای آن روز ساعت ۱۰ من و دکتر چمران در لابی مجلس منتظر دایی جان بودیم که بیایند و حرکت کنیم. در همین اثنا آقای ابوزعیم از فرماندهان برجسته فلسطینی (معاون یاسر عرفات) سراسیمه وارد شد و رو به ما گفت فاجعه، فاجعه؛ سید کجاست؟ امام صدر آمدند و او هم تعریف کرد که روز گذشته یک جوان فلسطینی، یک دختر جوان مسیحی را در طرابلس کشته و الان خانواده این دختر، جمعیتی از فلسطینیان را گروگان گرفتهاند و میگویند باید قاتل را تحویل ما بدهید تا اینان را آزاد کنیم. داییجان از ابوزعیم پرسیدند: قاتل را میشناسی؟ ابوزعیم گفت: نه اما میتوانیم پیدایش کنیم. دایی جان گفتند: زود برو، هر وقت پیدایش کردید به من خبر دهید. دایی جان به شیخ محمد یعقوب (سخنگوی مجلس) گفت: به طرف طرابلس برو وقتی رسیدی به من زنگ بزن که برای خانواده آن دختر پیامی بدهم؟ به دکتر چمران هم گفتند شرکت در مراسم نمایش رزمی را یکی دو روز به عقب اندازد.
ابوزعیم رفت و من و شهید چمران هم ساعتی را به قدم زدن و گفتوگو گذراندیم و بازگشتیم. کمی بعد ابوزعیم آمد و جوانی را به عنوان قاتل به مجلس آورد. به کتابخانه دایی جان رفتم و گفتم مهمانتان را آوردند. پرسیدند: چه کسی؟ گفتم: حضرت قاتل را. در چهرهشان معلوم بود، از اینکه او را به مجلس آوردهاند زیاد خوششان نیامد. شیخ محمد یعقوب که در این فاصله به طرابلس رسیده بود زنگ زد. امام صدر به او گفتند نزد آن خانواده داغدار برود و بگوید: «قاتل در ید من است. شما اسیرانتان را آزاد کنید. تاریخ و مکان تشییع جنازه را نیز به من اطلاع دهید تا در آن مراسم شرکت جویم.» پیام شفاهی امام صدر آن هم به واسطه به آن خانواده ابلاغ شد. شما خلق و خوی فضاهایی عشیرهای و نقش خون و حاکمیت انتقامجویی و دیگر خصلتهای قبیلهای را در نظر بیاورید؛ خانوادهای مسیحی و داغدار که به خاطر قتل دختر جوانش سی چهل نفر زن و مرد فلسطینی را به خونخواهی گروگان گرفته و تهدید کرده آنها را تا تحویل قاتل، رها نخواهد کرد و اگر قاتل به آنها سپرده نشود، معلوم نیست چه بر سر انسانهای اسیر خود خواهند آورد، تنها با یک پیام شفاهی امام صدر آن هم با واسطه، آنها بیدرنگ گروگانها را آزاد کردند. در همین فراز از داستان حوزه تاثیر معنوی و جایگاه امام صدر در دل مسیحیان لبنان به خوبی روشن میشود. به هر حال تاریخ مراسم تشییع اعلام شد و شهید چمران و من به همراه امام صدر به طرابلس رفتیم. فضای رقت بار و بسیار دردناکی بر مادر و برادران و کلیه افراد خانواده حاکم بود. به مزاری که آماده شده بود رسیدیم، همگی دور مزار جمع بودند، نالان و گریان و بیتاب. تابوت دختر جوان را به آرامی به درون قبر بردند. در بالای قبر دو سبد بود در یکی خاک و دیگری شاخههای گل، مشایعین به ترتیب به دور مزار میچرخیدند و حسب ذوق خود هر کدام یک قاشق خاک یا یک شاخ گل روی تابوت میانداختند. نوبت دایی جان شد، ایشان با دستشان و در حالی که ذکری بر لب داشتند، یک مشت خاک روی تابوت ریخته و سپس دو شاخه گل به بالا و پایین تابوت انداختند. آنگاه به بالای تل خاکی که کنار گودال وجود داشت رفتند و شروع به صحبت کردند. صحبت ایشان حدود ده دقیقه طول کشید. من از بس محو فضای سنگین عاطفی و رقت بار خانواده مقتول بودم، توجهی به سخنان آقای صدر نداشتم، ولی چمران را میدیدم که پیوسته اشک میریخت. در حالی که سخنان آقای صدر به پایان میرسید با کمال تعجب مشاهده کردم مادر و پدر دختر جوان مطالبی در گوش هم زمزمه میکنند. گفتههای امام صدر که به انتها رسید، لحظاتی بعد پدر به سوی ایشان رفت و در حالی که دست ایشان به شدت میفشرد، گفت: مولانا، مادر این دختر و من، خون این دختر و نوگل جوان خود را به تو بخشیدیم و تو بر اساس عدالت و مرام و شیوهات هر چه میخواهی با قاتل او بکن. فقط از خدا بخواه، مسیح ما را هم مورد عنایت خودش قرار بدهد.
دیدگاه امام موسی صدر درباره ادیان چیست؟
دیدگاه امام موسی صدر را درباره ادیان مختلف میتوان به رفتار ایشان در لبنان به پیروان فرق مختلف ارجاع داد. نمونههایی از این برخورد و رفتار را برایتان تشریح کردم و بیش از ان را به جلد دوم مجموعه خاطراتم ارجاع میدهم.
به نظر شما این نوع عملکرد پذیرش یک نوع پلورالیسم دینی نیست؟
ممکن است بتوانیم به این شیوه، پذیرش تکثر یا پلورالیسم دینی بگوییم. یک روز من از حکومت جهانی واحد و ویژگیهای دنیا در دوره حکومت امام زمان از ایشان سؤال کردم و انتظار این را داشتم که بگویند همه به چنان رشدی میرسند که زیر پرچم واحد یک دین و مذهب اثنیعشری قرار میگیرند. اما ایشان در پاسخ من چنین گفتند: آن دوران و آن جامعه جهانی، جامعه ایست که مصداقش لکم دینکم ولی دین است. هر کسی با آرمان و اعتقاد خودش، اما تحت یک رهبری واحد پذیرفته شدهای که همه به او معتقدند و او عدل و داد را میگستراند و کرامت و اخلاق در او متجلی است، زندگی میکنند. اگر اصل عدم مناقشه در مثال را بپذیریم خواهم گفت نقش و اثر وجودی ایشان در لبنان که سبب شده بود اکثریت مسیحی - با فرق مختلفشان- و پیروان راستین تسنن و دیگر طوایف دینی و عشیرهای، به همان اندازه به ایشان مهر و عشق میورزیدند که طایفه شیعه که زعامت و هدایتشان را برعهده داشتند، میتواند الگویی یا نمونهای از همان جامعه جهانی واحد و موعود باشد که سرانجام آن به جامعهای متخلق به اخلاق الله خواهد انجامید.
پس از سقوط لیبی مردم انتظار داشتند در مدت کوتاهی خبر از امام موسی صدر بشنوند. چه شد که حالا با گذشت قریب به ۶ ماه، همچنان خبری در کار نیست؟
این اتفاق جدا از اهمالهای صورت گرفته در سی و سه سال گذشته نیست. زمانی که امام صدر ربوده شدند پنج ماه قبل از پیروزی انقلاب بود. در همان روز اعلام خبر اختطاف ایشان توسط خبرگزاریها، ساعت ۲ یا ۳ بعد از ظهر آقای بهشتی از تهران به من در آلمان زنگ زدند و با لحنی لرزان و غمین پرسیدند: آقای طباطبایی چه بر سر رفیق ما آمده؟ آیا آنچه ما از آن میترسیدیم، رخ داده است؟ و من هم در نهایت افسردگی و پریشانی گفتم: ما هیچ چیز نمیدانیم و به هیچ خبری اعتماد نداریم؛ دولت لیبی مدعی است ایشان از آنجا به ایتالیا رفته است. پس از چند روز مقامات قضایی و امنیتی ایتالیا هم ورود ایشان به آن کشور را تکذیب کردند. از همان زمان بود که پیگیری خانواده و وکلای آنها و نیز مجلس اعلی شیعیان و مقامات دولت لبنان آغاز شد. امام خمینی هم از نجف پیامهای جداگانهای برای مقامات سوریه و فلسطین فرستادند و خواهان تحقیق آنان از «مکانت و سلامت» آقای صدر شدند که البته بینتیجه و بیپاسخ ماند. زمانی که امام به پاریس آمدند، من از آلمان به پاریس پرواز کردم و مایل بودم برای استقبال از ایشان به همراهی دیگر دوستان در فرودگاه باشم که متاسفانه هواپیمای من تاخیر داشت. زمانی به پاریس رسیدم که ایشان در منطقه کشان مستقر شده بودند. لذا من به محل سکونتشان رفتم. با انبساط خاطری که در ایشان دیدم به امام گفتم: آقا شما کجا، اینجا کجا؟ یک مرجع دینی از نجف در پاریس؟ که در پاسخ گفتند: «با داییات چه کردی اگر او بود که ما اینجا نمیآمدیم.» پیش از این هم در خاطرات آیتالله موحدی ابطحی - قریب به این مضمون آمده است: «در سال ۱۳۵۶ به دیدار امام رفتم و به امام گفتم: که خیلی دارید با حکومت شاه درگیر میشوید، اگر این کشور به دست شما بیفتد و حکومت کله پا شود چگونه میتوانید ادارهاش کنید؟ اینجا که حوزه نیست یک کشور است. چه کسی میخواهد آن را اداره کند؟» امام در پاسخ گفتند: «نگران نباش همین دوست خودت آقا موسی صدر برای این کارها مناسب است.»
در هر صورت انقلاب پیروز میشود و امام خمینی به ایران میآیند و افرادی همچون آیتالله بهشتی، آیتالله مطهری، و بسیاری دیگر از یاران و دوستان آقای صدر در مصادر امور قرار میگیرند و صاحب نفوذ میشوند. چند روزی پس از پیروزی انقلاب جلود فرد شماره دو لیبی برای تدارک سفر قذافی به ایران و دیدار او با امام به ایران آمد. امام دیدار با قذافی را منوط به بازگشت و آزادی امام صدر کردند. پس از آنکه جلود با این پاسخ قاطع امام مواجه شد در بیت یکی از مراجع در قم مدتی مقیم میشود و میکوشد با وساطت آیتالله منتظری، و دیدارهای مکرر با آقایان بهشتی، هاشمی رفسنجانی و دیگر سران حزب جمهوری، امام را به دیدار با رهبر لیبی متقاعد کند. اما در این کار توفیقی به دست نمیآورد. او به لیبی باز میگردد و با هدایای فراوان دوباره به ایران بر میگردد. یاران و دوستان دیرین قذافی از جمله شهید محمد منتظری و افرادی چند که در این زمان در مناصب حساس مملکت و انقلاب جای گرفتهاند موفق میشوند همان دوستان و همراهان و یاران امام صدر را که قبلا از ناپدید شدن امام صدر به شدت ناراحتی ابراز میکردند قانع کنند که منافع کشور به ویژه پس از انقلاب نوپا به حفظ دوستی با لیبی منوط است و اصرار داشتند که در آن شرایط خاص، منافع ایران را که تنها با چند کشور رابطه دوستانه دارد نباید تحتالشعاع این حادثه قرار دهیم، هر چقدر هم که مهم است و باید برای حل آن تلاش کرد. سرانجام دیدارهای طولانی و رسمی و مذاکرات چند جانبه جلود با آیتالله منتظری و مسئولان طراز اول کشور و رهبران حزب جمهوری اسلامی و رفت و آمدهای دوستان ایرانی قذافی به لیبی، علیرغم میل باطنی امام خمینی که همچنان از پذیرفتن سرهنگ قذافی با وجود توصیههای اکید نزدیکانشان در نهادهای انقلابی به ویژه در شورای انقلاب سر باز میزدند، مقدمات تجدید روابط ایران و لیبی را رقم زد. البته در همان زمان بودند کسانی که در شخص معمر قذافی فقدان خلوص ذاتی و عدم سلامت نفس و ارتباط مرموز با نهادهای سلطهگر جهانی را در کنار جنایت ربودن امام صدر پیوسته به مسئولان گوشزد میکردند. از جمله یادداشتهای خود من همه موجود هستند که در تمامی آنها به عدم ارزش و صلاحیت قذافی برای پیوند با انقلاب اسلامی ایران اشارات صریح داشتم. دستخط پر درد شهید چمران در پاسخ به این گونه دیدگاهها خود حکایت دیگری است. بر شمردن ضررها و خساراتی که از ناحیه دولت قذافی به مصالح و منافع ملی ما وارد آمد، از حوصله این گفتوگو خارج است. خب شما این نکات را در نظر بگیرید و به روزها و ماهها و سالهای بعد نیز تعمیم دهید. به وضوح میبینید در طول این چند سال هر بار که به مناسبتی مساله امام صدر مطرح میشود معمولا با همینگونه دیدگاهها روبه رو شده و به جایی نمیرسد. مشروح این تلاشها و شرح کامل ماجراهای پیگیری سرنوشت امام صدر را میتوانید در گزارش مبسوط و مهم مجلس شورای اسلامی و نیز در کتاب ارزنده «فریاد در خاموشی» نوشته پر درد دکتر محسن کمالیان بخوانید.
اسناد موجود دال بر سلامت امام صدر نسبت به اسنادی که خبر از شهادت ایشان میدهد به چه میزان و تا چه حد قابل پذیرش است؟
اگر بخواهیم با نگاه بدبینانه به این سلسله اخبار نظر بیندازیم، حداکثر به این نتیجه میرسیم که به هیچ کدام از این دو دسته خبر نمیتوان استناد جست و در مورد حیات یا شهادت امام صدر نظر قطعی داد. از سوی دیگر خبرهایی که حکایت از حیات امام دارند، همگی یا غالب آنها، نقل دست اول است؛ مثلا گوینده ادعا میکند پزشکی بوده که برای معالجه ایشان در شرایط امنیتی سنگین ایشان را در فلان محل بازداشت معالجه کرده است؛ یا فردی بوده که دورهای کوتاه از ایشان نگاهبانی میکرده و نظایر اینها. اما گزارشهای حاکی از شهادت ایشان همگی بالاتفاق نقلهای دست دوماند. همه به نقل از این و آن یا با استفاده از قرائن مختلف میباشند که البته دارای تناقضات فراوان نیز هستند؛ از همه اینها گذشته در چنین شرایط بیخبری مطلق؛ شما نمیتوانید در مورد سرنوشت فردی که تا فلان ساعت و روز از سلامتی و حیاتش مطمئن هستید، به دلیل بیاطلاعی از آنچه بر سرش آمده و با اخبار ضد و نقیض هم مواجه هستید، حکم قطعی بر شهادت یا فوت او بدهید.
در پس پیگیری این پرونده چه فعالیتهایی در حال انجام است؟
برای روشن شدن این مساله در شرایط کنونی لیبی و هلاکت قذافی، از عامل اصلی خبری مستقیم دیگر نمیتوان کسب کرد. باید عوامل دست دوم را شناسایی کرد و به یک فعالیت ستادی برای تحقیقات میدانی روی آورد. در حال حاضر گروههایی از لبنان به لیبی رفتهاند و گروهی نیز از ایران قرار است به لیبی اعزام شوند. البته گفته میشود نوع رویکرد امنیتی قذافی به این مساله کار تحقیقاتی را تا حدودی مشکل کرده است. به هر حال باید تا پایان تحقیقات گروههای اعزامی منتظر بمانیم تا ببنیم به چه نتایجی میرسند.
و در آخر اگر ایشان انشاء الله در قید حیات باشد و بیاید...
به گمان من اگر آقای صدر بیایند به لبنان خواهند رفت و در آغوش انسانهایی قرار میگیرند که با مژههاشان راه را برای ورود ایشان میروبند. در مجموع میتوانم بدون اغراق ادعا کنم که ناپدید شدن ایشان هم برای ایران و هم برای جهان اسلام خسارت بسیار بزرگی بود. من تردید ندارم که اگر امام صدر با آن خصوصیات برجستهای که از ایشان میدانیم و قدرت تعامل برجستهای که دارا بودند، در این ۳۳ سال در صحنه سیاسی حضور میداشتند، چهره خاورمیانه به طور حتم به گونهای دیگر بود. حتی فضای کشور و انقلاب ما نیز غیر از این میبود.
سوال آخر؛ اگر پس از این همه سال ایشان را ناگهان رو در روی خود ببینید؛ اولین جملهای که به ایشان میگویید چه هست؟
گمان میکنم اگر ایشان را اینگونه که گفتید ببینم، در آن فضای سنگین عاطفی تنها میتوانم سکوت کنم. فکر نمیکنم قادر به بیان جملهای باشم.
منبع: ماهنامه نسیم بیداری
نظر شما :