همه دوستان ایرانی قذافی / بررسی جناحبندیهای داخلی بر سر رابطه با لیبی
داوود دشتبانی
لیبی و حمایت از مبارزات مسلحانه
لیبی ده سال پیش از انقلاب ایران یک کودتای سوسیالیستی- عربی را از سرگذراند و طی آن سرهنگ قذافی به قدرت رسید. میل قذافی به رهبری جهان اسلام پای او را به اکثر نهضتهای مسلحانه عربی- اسلامی کشاند و او را به یکی از مهمترین منابع تامین اسلحه و مهمات انقلابیون تبدیل کرد. دایره حمایتهای لیبی طیف متنوعی از جنبشهای اسلامی و سوسیالیستی جهان در فلسطین، لبنان، مالت، فیلیپین، آفریقا، آمریکای جنوبی، مسلمانان روسیه و سیاهپوستان مسلمان آمریکا را شامل می شد. سوریه نیز به واسطه جنگ با اسرائیل نقش مهم و تنگاتنگی در ارتباط این گروهها با لیبی ایفا میکرد.
در شرف انقلاب اسلامی انقلابیون ایران به واسطه یاسر عرفات و سازمان فتح با قذافی مرتبط شدند. حجتالاسلام محمد منتظری که از سال ۱۳۴۹ در خارج از ایران به سر میبرد و تلاش خود را برای ایجاد هماهنگی میان نهضتهای مسلحانه اسلامی معطوف کرده بود و جلالالدین فارسی نماینده انقلابیون ایرانی در سازمان فتح و ابوشریف که بعدها در تاسیس و سازماندهی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی نقش ویژهای ایفا کرد، اصلیترین چهرههای مرتبط با لیبی بودند. محمد غرضی و علی جنتی گروه دیگری را در سوریه رهبری می کردند و شهید محمد بروجردی و احمد کاظمی و اصغر جمالیفرد معروف به ابوحنیف نیز از اعضای گروه محمد منتظری بودند.
شکاف میان مبارزین لبنانی- فلسطینی موجب شده بود تا مبارزین ایرانی نیز به تناسب مواضعشان اختلافاتی با هم داشته باشند. جنبش امل به رهبری امام موسی صدر و فرمانده نظامی آن مصطفی چمران تلاش داشتند تا در جهت رفع خطر اسرائیل و افزایش تواناییهای اقتصادی، سیاسی و اجتماعی جامعه شیعی میان مصالح شیعیان لبنان و مبارزات ضد اسرائیلی توازن برقرار کنند، در حالی که سازمان فتح و عموم مبارزین ایرانی معتقد بودند لبنان باید خط مقدم مبارزه با اسرائیل باشد. پس از انقلاب همین عوامل در تبلیغات علیه دکتر چمران و امام موسی صدر دستاویزی برای اتهام مخالفت با تشکیل حکومت اسلامی در لبنان و مبارزات فلسطینیان با اسرائیل شد. برخی از شاگردان و نزدیکان امام خمینی نیز اعتراضاتی نسبت به امام موسی صدر داشتند؛ جنبش امل از میان مراجع تقلید شیعه بیش از همه به تبلیغ آیتالله خویی میپرداخت که برخلاف امام خمینی که هوادار اسلام سیاسی بود مواضع سکولارتری در زمینه دخالت اسلام در سیاست داشت و برای شرایط سیاسی لبنان مناسبتر بود؛ محمود دعایی و محتشمیپور نیز از این دسته مبارزین ایرانیاند که با سوریه و لبنان در ارتباط بودند.
اصغر جمالیفرد معروف به ابوحنیف از یاران محمد منتظری اخیرا در مصاحبهای با تشریح علل جنگ داخلی لبنان و کشتار ۶۰ هزار فلسطینی در تل زعتر و اختلاف بین گروههای چپ لبنانی با سوریه گفت موضع موسی صدر و تمایل او به سیاست حافظ اسد، از جانب نیروهای انقلابی لبنان و ایرانیان پذیرفته نشد و به انزوای امل منجر شد.
ربودن امام موسی صدر و سایه آن بر روابط
در زمان ربودن امام موسی صدر، امام خمینی هنوز در نجف و در معرض تحدیدات دولت عراق بود و به همین واسطه نیز تنها به چند تلگراف به سران سازمان فتح و سوریه بسنده شد؛ اما با حضور در پاریس مساله غیبت امام موسی صدر محوریت ویژهای در موضعگیریها و ارتباطات امام یافت. ۲۶ مهرماه ۱۳۵۷ ایشان از نوفللوشاتو در نامهای به "حضرت رئیس جمهور لیبی" نوشت: «پس از اهدای سلام و تحیت؛ قضیه جناب حجتالاسلام آقای صدر به شکل معمایی مرموز درآمده است. بستگان ایشان پس از بررسی میگویند در لیبی هستند. چون جناب ایشان مورد احترام و محبت روحانیون و دیگر جناحها هستند و این امر موجب نگرانی آنهاست مقتضی است در آن اهتمام نمایید. و از دولت خودتان بخواهید ما را از سلامت ایشان و محل اقامتشان مطلع نموده، نگرانیها را رفع کنند.»
عبارت "بستگان ایشان" اشاره به صادق طباطبایی، خواهر زاده امام موسی صدر دارد که از آن روز تاکنون پیگیر سرنوشت داییاش است؛ فاطمه طباطبایی دیگر خواهرزاده امام موسی، همسر حاج احمدآقای خمینی بود و از این طریق احمد خمینی نیز در دایره بستگان قرار میگرفت. در همین برهه امام خمینی، صادق قطبزاده از دوستان و علاقمندان امام موسی صدر را به نمایندگی به لیبی میفرستد تا در این زمینه تحقیق کند. علی جنتی، در کتاب خاطرات خود به عدماطمینان امام خمینی به قذافی اشاره میکند و میگوید: «زمانی که مدت اقامت حضرت امام در پاریس رو به پایان بود، به ایشان پیشنهاد دادیم به لیبی بروند. تصور ما این بود که ایشان از این پیشنهاد استقبال کنند اما امام خمینی نپذیرفتند.»
دوم ژانویه همان سال نیویورک تایمز از کمک رژیم لیبی به انقلابیون ایرانی خبر داد که در مصاحبههای امام خمینی تکذیب شد. کدورت هیچ یک از گروههای ایرانی با امام موسی صدر بدان حد نبود که بتواند آنان را تا مرز دخالت یا اطلاع از توطئه حذف فیزیکی امام موسی صدر برساند؛ اما در این میان رابطه محمد منتظری و جلالالدین فارسی آنچنان با رژیم قذافی نزدیک بود که در تبرئه او از این پرونده شهادت دهند. محمد منتظری در مصاحبهای با روزنامه النهار میگوید: «روابط ما با لیبی حسنه است. اما در رابطه با امام موسی صدر، این ایادی صهیونیزم و امریکایی بودند که او را ربودند وبرای ضربه زدن به لیبی ادعا کردند که لیبی عامل ربودن اوست. اگر لیبیاییها میخواستند موسی صدر را ازمیان بردارند، این کار را در صیدا، صور، بیروت و یا هر جای دیگری خارج از لیبی میکردند، نه این که او را به لیبی دعوت کنند، تا در آنجا مخفی سازند.» وی در این مصاحبه ادامه داد: «امام صدر در لیبی نیست و به ایتالیا سفر کرده است. لیبیاییها مردمی عاقلند و معقول به نظر نمیرسد که به عملی علیه امام موسی صدر دست زده باشند، به ویژه آنکه خود، او را به طرابلس دعوت کردند. آنان بارها اعلام و تأکید کردند که هر هیاتی را از طرف امام خمینی برای تحقیق در مورد مساله امام موسی صدر با آغوش باز می پذیرند و آمادهاند هر حکمی را که امام خمینی در نتیجه تحقیقات هیات مزبور صادر کنند، بپذیرند.»
ابوحنیف با همین تحلیل مقالهای با عنوان "شهید موسی صدر" در شماره ۱۵۶ نشریه والفجر منتشر کرد و نوشت: «آقای موسی صدر در تاریخ سوم شهریورماه ۱۳۵۷ عازم لیبی میشود، پس از چند روز دید و بازدید با مسئولان لیبیایی در تاریخ هشت شهریور به علت بیماری همسرش که در یکی از بیمارستانهای پاریس بستری بود، طرابلس را به سوی رم (ایتالیا) ترک میکند. جاسوسان موساد او را از هتل ربوده و به یکی از زندانهای اسرائیل منتقل میکنند. سیدموسی صدر پس از تحمل شکنجههای طاقتفرسا در زندان به شهادت میرسد.» این میزان اطمینان از سرنوشت امام موسی صدر در میان این دسته از مبارزان ایرانی برای همه سوال برانگیز است.
جلالالدین فارسی نیز در خاطرات خود میگوید: «ما[جلالالدین فارسی و محمدصالح الحسینی] در چادر قذافی در ۴۰۰ کیلومتری طرابلس بودیم که خود قذافی گفت: هماکنون عبدالسلام جلود به من اطلاع داد که انقلاب پیروز شد.» فارسی در سالهای اولیه بعد از انقلاب از اعضای شاخص حزب جمهوری اسلامی بود، آن چنان که از سوی حزب نامزد پست ریاست جمهوری شد و اگر مساله ملیت وی به میان نمیآمد میتوانست شانس دستیابی به آن را داشته باشد.
در این میان آیت الله منتظری نیز به تبعیت از فرزندش از هواداران رابطه با لیبی بود و سخنان او که "در شرایط فعلی طرح مسئله امام موسی صدر به نفع آمریکاست" موجب رنجش علاقمندان امام موسی صدر شد. دکتر صادق طباطبایی در این خصوص میگوید: «ماههای اول انقلاب، بودند کسانی که به دلیل ارتباطات سیاسی و عاطفی که با جناب معمرخان قذافی داشتند و از "کمکهای بیدریغ" او به انقلاب "مهجور" اسلامی در آن روزگار، هم منتفع بودند و هم آن را ضامن حفظ انقلاب در برابر مستکبران میپنداشتند، با صراحت اظهار میداشتند که ما نباید مصالح یک ملت و یک انقلاب به این عظمت را فدای روشن کردن سرنوشت نامعلوم یک شخصیت هر چند مهم و برجسته کنیم. زمانی که قرار شد کمیته بینالمللی حقوقی و اطلاعاتی، که بر اساس مقاولهنامه امضا شده بین دولت ایران و دولت قذافی به سرپرستی این جانب برای مذاکره با مقامات لیبیایی عازم آن کشور شود، درست ساعاتی قبل از حرکت اعضای کمیته به لیبی، نماینده مستقر آقای قذافی در بیت یکی از مراجع در قم اعلام داشت که دولت لیبی از پذیرفتن و استقبال این گروه معذور است؛ طی مصاحبهای اعلام کردم که امام خمینی بر انجام این سفر بسیار تأکید دارند. بعد از ذکر انصراف اینجانب از عضویت کمیته تحقیق و اعلام نظر مؤکد امام برانجام این سفر، ظاهراً نمیبایست مانعی دیگر برای انجام این سفر تحقیقاتی از جانب دولت عظمای آقای قذافی اظهار میشد، همینطور هم شد. از جانب آقای قذافی مانعی اعلام نشد؛ ولی همان مرجع عالیقدر به توصیه و اظهار نگرانیهای همان مقام لیبیایی مستقر در بیت ایشان شبانه و با عجله خود را به تهران و به امام رسانده و از تبعات سفر روشنگر کمیته مذکور بر روابط دو کشور و زیانهایی که از آن رهگذر متوجه انقلاب نوپای اسلامی خواهد شد و بهرههایی که دولت مستکبر ایالات متحده از تیرگی روابط ایران با دولت انقلابی و ضدامپریالیستی لیبی خواهد برد، شدیدا اظهار نگرانی کردند. امام خمینی که از روابط خاص افرادی از بیت این مرجع عالیقدر با رهبر لیبی و نوع و میزان این روابط آگاهی داشتند، طی دیداری خصوصی و صمیمی با من مرا قانع کردند که بهتر است انجام این سفر کمی به تعویق افتد؛ خاصه آنکه از سنگاندازیها و کارهای ایذایی افراد ذکر شده نسبت به این جانب نگران بودند.»
آیتالله منتظری در خاطراتش به این موضوع اینگونه اشاره میکند: «آقای صادق طباطبایی (پسر مرحوم آیتالله آقای سلطانی) خیلی علیه لیبی فعالیت میکرد، مرحوم محمد ما هم با قذافی از زمان مبارزات در خارج کشور مربوط بود و او را یک فرد انقلابی و ضد آمریکا میدانست و معتقد به گسترش ارتباط با لیبی بود، ما میگفتیم حالا که تازه انقلاب به پیروزی رسیده در سیاست خارجی کمک میخواهیم، دولت عربستان و سران بسیاری از کشورها که با ما مخالفند ولی قذافی از اینکه انقلاب اسلامی در ایران به پیروزی رسیده ابراز خوشحالی میکند، عقیده من این بود که قضیه ناپدید شدن آقای صدر را باید اقدام کرد ولی باید دوستانه از قذافی خواست و چگونگی ماجرا را جویا شد نه اینکه در رادیو و تلویزیون و سخنرانیها علیه قذافی سخنرانی بکنیم، آقای صادق طباطبایی که از قوم و خویشهای آقای صدر بود در بیروت سخنرانی و یا مصاحبه کرده بود و علیه قذافی حرفهایی زده بود که ما با این معنا مخالف بودیم و میگفتیم نباید مرتب علیه خود و انقلاب جوانمان دشمن تراشی بکنیم؛ البته من با آقای حاج آقا موسی صدر سابقه آشنایی و رفاقت داشتم و ایشان مدتی هم پیش من درس خوانده است، در درس مطول و قوانین من شرکت میکرد، آدم فاضل و خوش فکر و با استعدادی بود، ایشان به همراه مرحوم آقای بهشتی و آقای حاج آقا موسی زنجانی از شاگردان خوب مرحوم آقای داماد بودند و گویا با هم مباحثه هم میکردند. بعد از این حادثهای که برای ایشان اتفاق افتاد یک بار حاج احمد آقا خمینی آمد پیش من که مادر آقا موسی بیتابی میکند و شما یک نامهای به قذافی بنویسید که این قضیه را پیگیری کند، من یک نامه مفصلی به زبان عربی به قذافی نوشتم و شخصیت آقا موسی و ارزش او را برای جهان اسلام یادآور شدم و اینکه ایشان به لیبی آمده و در آنجا مفقود شده است مقتضی است که شما به صورت جدی پیگیری کنید و این مشکل را حل کنید، و نامه را به حاج احمدآقا دادم و نمیدانم ایشان آن را فرستادند یا نه، متاسفانه من از آن نامه کپی نگرفتم ولی شاید خود نامه در آرشیو حاج احمدآقا موجود باشد؛ مرحوم امام هم گویا اقدام کرده بودند ولی عاقبت قضیه مشخص نشد که چگونه بوده است. خلاصه من با اقدام در این زمینه مخالف نبودم ولی با دشمن تراشی در آن جو و شرایط که انقلاب نوپای ما دشمنان زیادی داشت مخالف بودم.»
سفر هیات لیبیایی به ایران
حکومت لیبی جز اولین حکومتهایی بود که پیروزی انقلاب ایران را تبریک گفت و عبدالسلام جلود، نخست وزیر لیبی نیز پس از یاسر عرفات از اولین مقامات خارجی بود که عازم ایران شد و به مدت یک ماه در ایران بود اما با مخالفتهای دولت موقت و "بستگان امام موسی صدر" تا مدتی موفق به دیدار خصوصی با امام خمینی نشد اما طی دیدار کوتاهی که در یک جلسه عمومی در مدرسه علوی صورت گرفت و محمد منتظری و ابوشریف در آن حاضر حاضر بودند، امام خمینی سفر قذافی به ایران را رد کرد و از دولت لیبی خواست مساله امام موسی را حل کند. واسطه هر دو سفر[یاسر عرفات و جلود]، جلالالدین فارسی و محمد منتظری بودند اما بر خلاف استقبال گروهها و گرایشات مختلف انقلابی از یاسر عرفات، جلود میزبانان زیادی در میان انقلابیون نداشت حتی بر سر ورود هواپیمای آنان به فضای ایران نیز میان دولت موقت و سایر گروهها مناقشه جدی صورت گرفت.
محسن رفیق دوست در این رابطه میگوید: «لیبیاییها در روزهای اول انقلاب، با هیأتی به سرپرستی آقای جلود ... به ایران آمدند. دولت موقت از خروجش از هواپیما و ورودش به کشور جلوگیری کرد. خدا رحمت کند، با مرحوم شهید محمد منتظری در مدرسه علوی صحبت کردیم که این کار غلط است و با نیروهایی به فرودگاه رفتیم و فرودگاه را محاصره کردیم. در هواپیما را باز کردیم. برایشان در هتل شرایتون یک طبقه را خالی کردیم و جلود را به آنجا آوردیم و آنجا اسکان دادیم. سپس ایشان را بردیم و با امام ملاقات کرد.»
آیت الله منتظری در مورد این سفر میگوید: «جلود که آمده بود من در قم بودم و در تهران او را به بازی نگرفتند، من این را شنیدم که گفته بودند حالا این آمده اینجا میخواهد یک پایگاه کمونیستی هم اینجا درست کند، به هر حال جلود را در تهران تحویل نگرفتند، بعد مرحوم محمد به خاطر سوابق آشنایی که با آنها داشت ایشان را آورد قم در منزل ما، و افرادی مانند ابوشریف هم اطراف آنها بودند، بعدا آقای حاج احمد آقا خمینی هم در منزل ما به دیدن آنها آمد... شاید عدم پیگیری قضیه آقای حاج آقا موسی صدر هم در این برخورد سرد با لیبیاییها موثر بوده است، بعدها که آقای هاشمی و آقای خامنهای مسئولیت گرفتند در جریان جنگ عراق و ایران با لیبی خیلی گرم میگرفتند.»
عبدالسلام جلود پس از سفر اسفندماه ۵۷ که نتوانست دیدار ویژهای با امام خمینی داشته باشد و رد درخواست سفر قذافی مجدداً در فروردین ماه ۵۸ به ایران آمد و دیدارهایی با آیت الله منتظری و برخی دیگر از گروههای سیاسی انجام داد. طی این سفر در ۱۷ فروردین ماه "جمعی از رهبران سیاسی فلسطین، مسلمانان لیبی، عراق و مصر و مبارزین عرب زبان ایران" با هماهنگی محمد منتظری دیداری با امام خمینی داشتند و در نهایت نیز جلود و هیات اعزامی لیبی چهارم اردیبهشت ماه در قم دیدار یک و نیم ساعتهای با امام خمینی انجام داد. طی این دیدار امام خمینی پس از اشاره به مسائل کلان جهان اسلام گفت: «چیزی که، قضیهای که برای ما و علمای ایران و سایر اقشار به طور معما درآمده است این فاجعه آقای صدر است. من و علمای ایران برای این فاجعه بسیار متأثر هستیم، و این برای ما یک معمایی است که این معما حل نمیشود الا به دست دولت لیبی. ما این معما را میخواهیم که برادر ما «معمر» و دولت حل کنند و ناراحتیهای ما را به اتمام برسانند. من کراراً به وسایطی این معنا را تذکر دادم لکن الآن نیز اکیداً تذکر میدهم که این معنا در شَعْب ما و در بین علمای ما انعکاس سوئی دارد؛ و من میل ندارم که بین ملت ما و دولت شما یک سوء تفاهمی باشد. من از شما میخواهم که این معما را حل کنید و موجب راحتی ما را فراهم کنید.»
پس از بیانات امام، نماینده هیأت لیبیایی توضیحاتی داد و امام پاسخ دادند: «مقصود من این نبود که به شما یا به دولت شما تهمت بزنم. مقصود من این بود که شما قدرت دارید که در این ممالکی که نزدیک شماست و ایشان رفتهاند در آنجا- به قول شما- در آنجا فعالیت بکنید و این معما را برای ما حل کنید. ما هیچ گاه به برادران خودمان تهمت نمیزنیم و خلاف اسلام نمیکنیم لکن از شما میخواهیم حل این قضیه را، به [دلیل] اینکه شما قدرت این را دارید که این مسأله را حل کنید و از دولتهایی که ایشان رفتهاند آنجا یک طور تحقیقاتی بکنید و ما مطلع بشویم.»
این دیدار که به معنای آغاز روابط دو کشور بود موجب رنجش اعضای دولت موقت گردید، دست نوشتهای که از دکتر چمران، وزیر دفاع دولت موقت منتشر شده است همین امر را نشان میدهد او در این نامه مینویسد: «نمیدانم چگونه ممکن است که رهبر انقلاب اسلامی ایران دست خود را در دست مجرمین بگذارد؟ مگر ما به خاطر خدا قیام نکردهایم؟ مگر به راه علی و حسین نمیرویم؟ مگر نمیخواهیم که ارزشهای خدایی را استقرار دهیم؟ چگونه میخواهیم که انقلاب اسلامی ایران را با کثافات مجرمین آلوده کنیم؟ چگونه میتوانیم طهارت و اخلاص بینظیر شهدای انقلاب ایران را لجنآلود کنیم؟ معمر قذافی رئیس دولت لیبی، با کمال بیشرفی و بیانصافی، هفت ماه پیش رهبر شیعیان لبنان را دزدیده است. دلایل متقن بر این حقیقت وجود دارد و همه دولتهای مرتبط نیز بر این قضیه گواهی میدهند. توطئهای امپریالیستی و صهیونیستی علیه شیعیان لبنان جریان دارد؛ سرزمینشان در حال قطعه قطعه شدن است؛ مردم محرومش زیر آتشبار اسرائیل همه روزه جان میدهند؛ در تحت چنین شرایطی تنها رهبر دلیر و شجاع و دلسوز چنین مردمی نیز ربوده میشود؛ این عمل ناجوانمردانه قسمتی از همان برنامه صهیونیستی است و معمر قذافی دانسته یا ندانسته به مصلحت اسرائیل و آمریکا قدم بر میدارد.
چه کسی است در عالم که به جرم لیبی در نابودی موسی صدر آگاه نباشد؟ و تازه اگر کسی تردید داشته باشد، باید تحقیق کند؛ و در حالت شک صلاح انقلاب ایران نیست که خود را به چنین جنایتکارانی آلوده نماید. حضرت آیتالله بارها درخواست زیارت معمر قذافی را به ایران رد کردهاند؛ و دولت ایران نیز بارها درخواست تجدید روابط دو دولت را موکول به بازگشت موسی صدر کرده است. چطور یکباره خبر تجدید روابط با لیبی انتشار مییابد و جلود معاون معمر قذافی رهسپار ایران میشود؟ مگر تغییری در برنامه و خط مشی بوجود آمده است؟ یا مگر آدمدزدی و یا آدمکشی دیگر جرم نیست؟»
در هر حال پیروز این معارضه محمد منتظری بود و چندی بعد سعد مجبر از یاران نزدیک قذافی به عنوان سفیر لیبی در تهران منصوب شد. مجبر در آینده روابط ایران و لیبی نیز نقش ویژهای ایفا کرد. گروههای چپ نظیر سازمان مجاهدین خلق و چریکهای فدایی نیز به واسطه ارتباط با مبارزین فلسطینی با لیبی روابط نزدیکی داشتند و گهگاه آنان نیز در این مناقشات وارد می شدند و در یکی از این موارد که به هواپیماهایی که هیاتهای لیبیایی را به ایران می آورد مربوط بود حسین خمینی در فرودگاه مهرآباد با دکتر چمران درگیر شد.
مرکز نهضتهای آزادیبخش جهان و رابطه با لیبی
محمد منتظری در ادامه فعالیتهایش که تاثیر گرفته از لیبی بود تشکیلاتی با عنوان مرکز نهضتهای آزادیبخش جهان را تاسیس کرد؛ تشکیلاتی که پس از شهادت او مسوولیت آن در اختیار مهدی هاشمی قرار گرفت. همچنین با کمکهای مالی لیبی سازمانی موسوم به "ساتجا" مخفف سازمان انقلابی تودههای جمهوری اسلامی تاسیس کرد. عمده فعالیت این سازمان و نیز نشریه وابسته به آن تبلیغ برای سرهنگ قذافی و بدگویی از امام موسی صدر و شهید دکتر چمران بود.
رفت و آمدهای محمد منتظری به لیبی که همواره نیز مسلحانه بود دو بار در فرودگاه مهرآباد موجب درگیری و ممانعت دولت گردید. بار اول در ۲۰ خرداد ماه ۵۸، محمد منتظری ۵۵۰ نفر از شخصیتهای ایرانی و غیر ایرانی را برای شرکت در جشن آزادسازی پایگاه نظامی آمریکا در طرابلس حاضر کرده بود که برخی از آنان فاقد پاسپورت بودند و دولت از خروج آنان ممانعت کرد. جلالالدین فارسی، حسن آیت، شهید مفتح، حجتالاسلام و المسلمین محمد حسن رحیمیان، شهید شاه آبادی، دکتر وحید دستگردی، دکتر محمدصادقی تهرانی و دکتر اسرافیلیان و ابوحنیف از اعضای این هیات بودند.
محمد منتظری به همراه ۲۵ نفر از جمله ابوحنیف، سلمان یحیی صفوی، عربزاد و غفوری از مبارزین افغان نهم تیرماه بار دیگر به صورت مسلحانه تلاش کردند سوار هواپیمایی شوند که از پاکستان عازم جده و سپس لندن بود. دولت بازرگان اعلامیهای صادر کرد و آیتالله منتظری نیز در نامهای که از رادیو و تلویزیون پخش شد، فرزند بزرگ خود را دارای ناهنجاریهای عصبی خواند که به خاطر شکنجههای دوران زندان شاه در او پدید آمده است. آیتالله منتظری در این نامه نوشت: «این سومین بار است که برای آگاهی ملت مسلمان درباره فرزندم شیخ محمدعلی منتظری مطالبی مینویسم. فرزند اینجانب از ابتدای مبارزات ملت ایران به رهبری حضرت آیتالله العظمی امام خمینی مدظله در متن مبارزات قرار داشت و در این راه چقدر زندان و شکنجه و آوارگی تحمل نمود و در داخل و خارج کشور دائما برای پیشبرد انقلاب تلاش میکرد و به شهادت دوستان و نزدیکش، گاهی بیشتر روزهای متوالی از خواب و خوراک و استراحت باز میماند و در اثر همین شیوه و به علاوه ضربههای روحی مداوم و نابسامانیهای حاکم بر جو ایران پس از پیروزی انقلاب دچار نوعی بیماری عصبی و کوفتگی شدید اعصاب شده و تصور میکند که با دست زدن به کارهای بیرویه و جنجال آفرین، به قصد و هدف خود دست خواهد یافت. کنترل و مهار کردن و معالجه او همواره فکر مرا مشغول کرده و تاکنون چند مرتبه دست به اقداماتی زدهام و حتی اخیراً مدتی وی را برای معالجه اجباراً در قم نگاه داشتم، ولی متأسفانه سودی نبخشید و در این میان عدهای سوء استفاده کرده و او را تحریک میکنند تا دست به کارهای جنجالی بزند و خوراکی برای تبلیغات دشمن گردد.
من از دولت و نیز همه دوستان و علاقهمندان و افراد مسلمان تقاضا دارم اگر می توانند با اینجانب تشریک مساعی نموده تا بلکه او را حاضر به معالجه و استراحت نمایند، به امید اینکه این عنصر پرتلاش و فعال پس از سالها تحمل رنج و زحمت، به یاری خدای متعال بهبود یابد و بار دیگر به صحنه مبارزات بازگشته، خدمتگزار دین و کشور گردد. ضمنا از دادستان محترم انقلاب تقاضا میشود حادثه اخیر فرودگاه را دقیقا بررسی نموده و عوامل آن را شناخته و تعقیب نماید و در صورتی که فرزند اینجانب مقصر بود به هیج نحو ملاحظه این جانب را نکنید و فقط طبق ضوابط اخیر اسلامی عمل نمایید.»
محمد منتظری در پاسخ پدر اعلامیهای صادر کرد و اعلام داشت که چون میخواهد انقلاب ایران را به نهضتهای اصیل انقلابی گره بزند و دست عاملان بیگانه را رو کند، به این جوسازیها اهمیت نمیدهد. روز بعد وی به همراه عدهای از همراهان که دارای روادید و گذرنامه بودند و با وساطت مهندس غرضی مسوول عملیاتهای سپاه، عازم سوریه و سپس لیبی شد.
دهم شهریور ۵۸ مصادف با اول سپتامبر و سالگرد کودتای قذافی علیه رژیم سلطنتی لیبی هیات دیگری به مسوولیت محمد منتظری عازم لیبی و سپس پاریس شد. پس از این سفر صادق طباطبایی، سخنگوی دولت موقت اعلام کرد که او نماینده دولت ایران نبوده و سفر او به لیبی یک سفر رسمی نیست و آیتالله مهدوی کنی رئیس کمیتههای انقلاب اسلامی و مهندس بازرگان، رئیس دولت موقت دستور بازداشت وی را صادر کردهاند. اما علی رغم بازداشت چند ساعته، شیخ محمد از دست مامورین گریخت و مدتی را در اصفهان پنهان شد.
وی طی این سفر و سفر پیشین در گفتوگوهای مطبوعاتی گفت "نخست وزیر ایران زیر نفوذ سازمانهای اطلاعاتی آمریکا و صهیونیسم است" و "عوامل صهیونیستی و آمریکایی در دولت ایران رخنه کردهاند." وی در گفتوگو با روزنامه النهار چاپ بیروت گفت: «دولت فعلی ایران به علت این که بعضی از اعضای آن دیدگاهی انقلابی ندارند، ضعیف است. چه، عواملی صهیونیستی و امریکایی داخل صفوف آنان فعالیت میکنند و سبب میشوند مواضعی خاص با الهام از خارج اتخاذ کنند.» و در پاسخ این پرسش که "آیا تغییراتی در دولت پیش بینی می کنید؟" گفت: «در آیندهای نزدیک تغییراتی در دولت داده خواهد شد.»
پایان نفوذ لیبی در ایران
با شهادت محمد منتظری به نظر می رسید "آن مقام لیبیایی مستقر در بیوت یکی از مراجع" دیگر نیست تا چالشهای جدیدی در زمینه رابطه با لیبی ایجاد شود و روابط در طرق معمول دیپلماتیک نظیر سفرهای محسن رفیق دوست به عنوان وزیر سپاه، علی اکبر ولایتی وزیر امورخارجه و حجهالاسلام علی خامنهای و علی اکبر هاشمی رفسنجانی به عنوان رئیس جمهور و رئیس مجلس پی گرفته میشود اما با وقوع قضیه مک فارلین مشخص شد که نقش لیبی در مسائل داخلی ایران هنوز تمام نشده است. در حالی که در محافل غیررسمی موضوع سفر مک فارلین تلاشی برای معاوضه گروگانهای آمریکایی در لبنان و تسلیحات نظامی تلقی میشد، مهدی هاشمی مسوول امور نهضتهای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی که میراثدار محمد منتظری بود در گفتوگویی با هفته نامه الشراع چاپ بیروت سفر مک فارلین را افشا کرد و به آن تاخت و در پی آن نیز لیبی موضع تندی علیه رابطه احتمالی ایران و آمریکا گرفت.
بعدها با دستگیری مهدی هاشمی و اعترافات وی از سعد مجبر، سفیر لیبی در تهران به عنوان رابط و عامل انتقال اسرار نظام و اختلافات و مسائل داخلی به لیبی نام برده شد. با اعدام مهدی هاشمی و پایان جنگ ایران و عراق و به حاشیه رفتن چهرههایی نظیر جلالالدین فارسی و ابوشریف حضور لیبی در جناح بندیهای داخلی جمهوری اسلامی جایگاهی دیپلماتیک و مشابه سایر کشورها یافت که سایه سنگین امام موسی صدر آن را تیره تر نیز مینمود و امیدهای قذافی برای یافتن متحدی در جهان اسلام که مقابل جایگاه عربستان و عراق و مصر بر رهبری لیبی اذعان کند نقش بر آب شد و قذافی در سالهای بعد در برخی موارد، نظیر جزایر سه گانه و پرونده هستهای راه دشمنی با ایران را نیز پیمود.
منابع:
۱- صحیفه امام
۲- خاطرات آیت الله منتظری
۳- گفتوگوی محمد منتظری با روزنامه النهار
۴- پشتیبانی جنگ به روایت محسن رفیق دوست(۱) خبرگزاری فارس ۸۷.۷.۵
۵- گفتگو با حجه الاسلام والمسلمین رحیمیان پیرامون سلوک فردی و سیاسی شهید محمد منتظری، روزنامه جوان ۸ و ۹ تیر ۱۳۸۹
۶- گفتوگوی روزنامه ایران با جلالالدین فارسی، عرفات محمود عباس را عامل سعودی میدانست
۷- مصاحبه دکتر صادق طباطبایی با پایگاه اطلاع رسانی یاران صدر
۸- گزارش گفتوگویی با اصغر جمالی فرد معروف به ابوحنیف، نشریه خیمه، شماره ۶۹، مهرماه ۱۳۸۹
۹- مقالههایی از کتاب دردست انتشار "داستان آیندگان" مقاله "سه پیشقراول" منتشر شده در پایگاه شخصی محمد قائد
نظر شما :