حسین شیخالاسلام: ما دیگر مرد جنگ نبودیم
***
چرا در ادبیات دفاع مقدس، تعبیر «جنگ تحمیلی» را به کار میبریم؟
جنگ اهداف مشخصی داشت از دیدگاه آمریکاییها که آنها جنگ را به ما تحمیل کردند - فراموش نکنید که جنگ به ما تحمیل شد برای نابودی انقلاب- بر اساس توازن قوایی که در آن زمان بود که ایران ارتش نداشت، سپاه پاسداران به این صورت شکل نگرفته بود و ما چک محکمی به گوش آمریکاییها با انقلاب و بهویژه بعد از اشغال لانه جاسوسی زدیم و آمریکاییها زخم خوردند. از طرفی ما ارتش هم نداشتیم و سپاه پاسداران هم شکل نگرفته بود آنها میخواستند سوء استفاده کنند.
روز بعد از حمله کارتر آمد در تلویزیون و گفت امیدوار هستم ایران حالا بفهمد باید با دنیا با چه زبانی صحبت کند، در واقع داشت میگفت که ما این جنگ را تحمیل کردیم و با پشتیبانی که از صدام و قانع کردنش برای حمله انجام دادیم. آنها علاوه بر در اختیار گذاشتن امکانات از نظر عملیات پشتیبانی سیاسی بینالمللی و اطلاعات عملیات و نیز به لحاظ حمایت حکام عرب، را قانع کرده بودند برای اینکه همه اینها از فراگیر شدن انقلاب اسلامی در کشورهایشان میترسیدند و این را اساس این میدانستند که از تاج و تخت و حکومت مستبدانه خودشان دفاع کنند، بعد از جنگ همه اینها این موضوع را اعتراف کردند که چه کشوری چه میزان کمک کرده است.
همان وقتی که جنگ شروع شد، صدام احساس میکرد با این پشتیبانیها و اطلاعاتی که آمریکاییها داده بودند و تواناییهایی که کسب کرده بود -پولی که از عربها گرفته بود، خریدن اسلحه از شوروی آن موقع- میتواند انقلاب اسلامی را نابود کند طوریکه وقتی قطعنامه ۱۹۷۵ را در پارلمان عراق پاره کرد، خبرنگارها از او سؤال کردند که بعد چه میشود؟ گفت پاسختان را در تهران میدهم. یعنی مطمئن بود که به تهران میآید، این مرحله اول جنگ بود، ما آنموقع ارتش و سپاه نداشتیم. یک خبیثی مثل بنیصدر با ارتباط یا بدون ارتباط با خارجیها، میگفت ما زمین میدهیم و زمان میخریم! و مرحلهبهمرحله در مقابل این تجاوزگرها عقبنشینی میکرد، و اگر نبود همان روش که حضرت امام در انقلاب داشتند -یعنی رفتن مردم میلیونی با دست خالی در مقابل توپ، تانک، مسلسل- با بیتدبیری بنیصدر شکست میخوردیم. اما ما جانانه در سوسنگرد جلوی ارتش بعثی ایستادیم وگرنه ارتش بعثی تا تهران میآمد و این چیز بعید و دور از ذهنی نبود!
شما میگویید اول جنگ سپاه و ارتش نداشتیم، پس چهچیز مانع پیشروی عراق تا تهران شد؟
در واقع مردم مخلص ما با انگیزه الهی و با نیت شهادت و قربه إلیالله به جبههها رفتند و ما توانستیم جلوی این تجاوز را بگیریم و متوقفش کنیم. بعد از این استکبار بر این قرار گرفت که استان زرخیر ایران را -که همه امکانات کشور را داشت، آب داشت، گاز داشت، کشاورزی داشت، پایانههای بارگیری و متصل به دریا داشت- جدا کند. آنها استان خوزستان را با یک توسعه قدیم و دیرباز، براساس نقشهای که چاپ کردند و اسمش را گذاشتند عربستان میخواستند جدا کنند، فتح خرمشهر از این زاویه مهم است که ما رسیدیم به مرحله دوم و آنها را ناکام گذاشتیم و خرمشهر آزاد شد و همه بعثیها تقریبا از ایران رانده شدند.
فتح فاو و ورود ایران به خاک عراق چه تغییری در معادلات بینالمللی داشت؟
استکباری برای نابودی ایران و نابودی انقلاب اسلامی طراحی کرده بود بعد از ناکامی در آن، تزش بر این قرار میگیرد که لااقل جنگ بدون برنده باشد بعد از این؛ یعنی حالا که نتوانستی ایران را ساقط کنیم و انقلاب اسلامی را ساقط کنیم، لااقل نگذاریم که او پیروز شود اما اینها یک دفعه با یک چیز عجیبی روبهرو شدند و آن عکسالعمل ما در فاو بود، یعنی ما رفتیم و مهمترین قسمت خاک عراق را که بلا شک باارزشترین قسمت از هر لحاظی بود و محل اتصال عراق به دریای آزاد بود گرفتیم. اگر ما فاو را جدا میکردیم از عراق، بیتردید تبدیل میشد به یک کشور محصور در خشکی، مثل افغانستان، از اینجا به بعد استکبار دید همه توازن منطقهای با توجه به اهمیت منطقه خلیجفارس که اداره جریان نفت از خلیجفارس، اساس استکبار و سلطهگری آمریکا بر کل دنیا بود بهم میخورد، شروع به توطئه کرد و بعد از زدن مناطق نفتی و بعد از استفاده از سلاح شیمیایی و آنچه در حلبچه اتفاق افتاد، هواپیمای مسافربری ما را زد. از اینجا من فکر میکنم، این عمل خیلی نشانه بزرگی بود برای امام و برای ملت ایران که استکبار نمیتواند تحمل کند پیشروی ما را، و حاضر است اصول خودش را و امنیت پروازی را که از اصول استکبار است زیر پا بگذارد.
میدانید که والفجر۸ عملیات خیلی عجیبی بود، ما دو تا برتری ارتش عراق را در یک منطقه کوچک فلج و ناکارآمد کردیم، یکی برتری نیروی هوایی عراق نیروی هوایی مجهزی که حتی تا تهران هم میآمد و بمباران میکرد، ما توانستیم بیش از هفتاد هواپیماهای عراق را در همان چند روز اول ساقط کنیم، این توان زرهی صدام بود ما توانستیم تثبیت بشویم و نیروی زرهی صدام را متوقف کنیم. عملیات فاو یک عملیات تعیین کنندهای بود. ما همان موقع که عملیات فاو را شروع کردیم کار سیاسی را هم در سازمان ملل پیش بردیم، برای اینکه ما دست بالا داشتیم، ما از اول جنگ میخواستیم صدام بهعنوان متجاوز محکوم شود، با اینکه صدام ۷۰ کیلومتر در خاک ما بود ولی سازمان ملل قبول نداشت که او را بهعنوان متجاوز معرفی کند. اینهم به همت کارهای قوی اطلاعاتی عملیاتی بود که ما توانسته بودیم در زمان آمادهسازی خودمان انجام دهیم، ما باید خیلی آموزش میدیدیم، ولی مهم این است که ما اینجا دست برتر داشتیم.
از اینجا به بعد دور ما شروع شد، متجاوزین که گفته بودند آینده جنگ بهنفع ماست، در این هنگام قبول کردند که یک مکانیزمی برای تعیین متجاوز در قطعنامه قرار دهند، همینطور یک مکانیزمی برای پرداخت خسارت. مکانیزم غرامت خیلی کارا نبود ولی مکانیزم تعیین متجاوز کارا بود البته تعیین متجاوز مقدمه غرامت است و باید مشخص شود مکانیزم تعیین متجاوز خیلی روشن بود، دبیرکل باید یک هیأتی را میفرستاد و کتبا اعلام میکرد که چهکسی متجاوز است، این اتفاق افتاد، هیأتی آمد بررسیهایش را کرد و اعلام کرد که کدام طرف متجاوز است
در روزهای پایانی جنگ بعد از سقوط فاو چه اتفاقی برای ما رخ داد؟
من فکر میکنم از اینجا و از سستی که متأسفانه بعد از فاو به ما دست داد، ما دچار مشکلات داخلی شدیم، درگیریهای داخلی موجب تضعیف نیروی پشت جبهه ما شد، علیالخصوص نیروی سیاسی که پشت جنگ ایستاده بود و آن نامهها را خدمت امام نوشتند دید حضرت امام از ابتدا به جنگ اینطوری نبود بلکه جنگ را هم یک ایدهای برای تعالی ملت ایران و تعالی جوانان میدانستند و همینطور هم شده بود هر وقت خدمت حضرت امام میرفتیم جنبههای مادی جنگ برای ایشان مهم نبود، پیروزی و شکست مهم نبود، گفتند ما مکلف به وظیفه هستیم نه مکلف به نتیجه، ما چون این وظیفه را داریم انجامش میدهیم، فرمودند ما اگر جنگ را متوقف کنیم دو تا نعمت را از دست میدهیم، یکی شهادت در راه خداوند و یکی جهاد در راه خداوند. جوانهای ما فورا تکامل پیدا کردند و مشتاق شهادت شدند و این شد آن چیزی که ما میخواستیم.
امام دیدند که استکبار حاضر نیست در همان قوانینی که خودش برای جنگ تعیین کرده مردانه با ما مقابله کند، به همین دلیل بمب شیمیایی علیه ما استفاده کردند و هواپیمای مسافربری ما را زدند که به امام بفهمانند که هیچ حد و مرزی نخواهد داشت. امام از این امر وحشت نداشت؛ از اینکه ما دچار اختلافات داخلی شدیم، از اینکه ما نوشتیم برای جنگ الآن ابعاد مادی باید مد نظر قرار گیرد، اینقدر اسلحه میخواهیم و اینقدر فلانچیز میخواهیم، بهنظر من برای امام این امر مهم شد و دیدند که ما دیگر آن مردش نیستیم. امام بهنظر من به گونهای جنگ را تمام کرد که درس خیلی بزرگی به ما داد، امام جنگ را معنوی تمام کرد و همین امر هم به تعالی امام و ملت کمک کرد.
حداقل دستآورد جنگ برای ما تعیین متجاوز و گرفتن غرامت بود، آیا حضرت امام صرفا این اهداف را داشتند، یا اینکه اهداف بالاتری هم در نظرشان بود.؟
بلاشک حضرت امام نظرشان این بود که جنگ از نظر مادی طوری تمام شود که کسی بعدا جرأت تجاوز به ایران نکند، حضرت امام میفهمیدند این روشی که انقلاب در پیش گرفته روشی است که استکبار در آن طمع میکند و میخواهد از این انقلاب انتقام بگیرد، شما توجه داشته باشد امام، شاه وابسته به آمریکا را که آنها با کودتا سر کار آوردند و سی سال برای آنها نوکری کرد، سی سال امکانات ملی ایران را در جهت اهداف مادی و معنوی بهکار گرفت ساقط کرد و کشور وابسته ایران را تبدیل به یک کشور مستقل کرد، کشور مستقلی که بر اساس منافع خودش تصمیم میگیرد. دیگر ۶ میلیون بشکه نفت بهخاطر اهداف استکبار تولید نکند، دیگر سرباز ایرانی و ملت ایرانی، پول ایرانی و ارتش ایرانی در جهت منافع آمریکا کار نکند دیگر آمریکایی نفت ایرانی را صادر نکند تا در پرتوی آن بر چین و اروپا آقایی کند! امام میفهمید که ما در یک نقطه استراتژیک هستیم و بر ما طمع میکنند! برای همین میخواست حتما جنگ طوری تمام شود که هیچ کس جرأت طمع کردن به ایران را نکند، باید سرنوشت این جنگ طور دیگری تمام میشد غیر از جنگهای که قبلا تمام شده بود در تاریخ ایران! همانطور هم شد، ما یک وجب خاک ندادیم و تا تقبیح متجاوز پیش رفتیم. خیلی مهم بود، اختلاف بعد از ما داخل خود عربها شد، چرا صدام به کویت حمله کرد؟ چه انتقامی از کویت میخواست بگیرد؟ برای اینکه صدام احساس میکرد؛ کویتیها و عربستانیها سر قولی که اول جنگ به صدام داده بودند نایستادند، صدام میخواست انتقام بگیرد و امام این را قشنگ میدیدند که صدام این کار را با اینها خواهد کرد.
منبع: هفتهنامه پنجره
نظر شما :