فراز و فرود انقلاب و ناگفتههایی درباره مظفر بقایی/ گفتوگویی منتشرنشده با عزتالله سحابی
* دوستانی که با آیتالله خمینی در پاریس همراه بودند مثل آقایان دکتر یزدی، قطبزاده، حبیبی و بنیصدر که از مشاوران اول آیتالله خمینی بودند، خودشان تعریف میکردند که ما میگفتیم شعار «آزادی، استقلال، حکومت اسلامی» مطرح شود، اما امام میگفتند نگویید حکومت اسلامی بگویید «جمهوری اسلامی».
تأکید میکنم که خود آیتالله خمینی به این شعار اصرار داشتند و میگفتند حکومت اسلامی ضوابط خاصی دارد که ممکن است همه نپذیرند.
* یک عدهای که بیشتر از مخالفان جمهوری اسلامی هستند میگویند تصمیم خارجی منجر به رفتن شاه شد، درحالی که زمینه رفتن شاه از قبل بهوجود آمده بود، مثلاً اعلامیه نهضت آزادی یا تظاهرات قم یا حادثه ۱۷ شهریور یا راهپیماییهای تاسوعا و عاشورا که در تهران بین ۳ تا ۵ میلیون نفر در آن شرکت کرده بودند. «اریک رولو» سردبیر لوموند دیپلماتیک، آن ایام در ایران بود، روز پس از عاشورا که او را دیدم و پرسیدم راهپیمایی دیروز را چطور دیدی؟ گفت من تمام انقلابهای دنیا از ویتنام تا کوبا، انقلاب چین یا جنگ کره را دیدهام، اما چنین چیزی ندیده بودم، این یک تظاهرات نبود بلکه یک «مّد انسانی» بود. او چند روز بعد در لوموند دیپلماتیک مقالهای با عنوان مَدّ انسانی نوشت. همه اینها علیه شاه بود و همه این زمینهها از قبل بهوجود آمده بود، حتی کارتر هم وقتی به ایران آمد از شاه بسیار حمایت کرد.
* این انقلاب را انگلیسیها و آمریکاییها بهوجود نیاوردند، اما آنها در کنفرانس گوادلوپ دیدند اگر بخواهند روی شاه پافشاری کنند کشتار عظیمی مثل ۱۷ شهریور باید اتفاق بیفتد، بنابراین گفتند با این کنار میآییم و بعد در آن نفوذ میکنیم، همانطور که در مشروطیت همین کار را کردند.
* امام خمینی اول نمیخواست روحانیت در حکومت باشند، اما آقای بازرگان اصرار کردند، همانطور که گفتم در کابینه دولت موقت از روحانیون کسی نبود.
* در فاصله اسفند ۵۷ تا مرداد ۵۸ مسئله تدوین و تصویب قانون اساسی مطرح شد، اگر شما به آن عکسی که آیت الله خمینی از هواپیما پیاده میشوند نگاه کنید میبینید که جزوه سبز رنگی دست ایشان است، این جزوه همان پیشنویس قانون اساسی است که با همکاری عدهای آماده کرده و به امام پیشنهاد داده بودند.
* پس از رفراندوم، قرار شد شورای انقلاب و دولت دنبال تدوین قانون اساسی بروند و محتوای جمهوری را روشن کنند. دولت موقت پیشنویس دکتر حبیبی را در دستور کار قرار داد و تغییراتی در آن وارد کردند، پدر در دولت، شورایی به نام «شورای طرحهای انقلاب» تشکیل داده بود. در این شورا نمایندگان تمام گروهها بودند، پیشنویس آقای حبیبی آنجا مطرح شد و تغییراتی در آن داده شد. از آنجا که پیشنویس آقای حبیبی که سالها در فرانسه بودند از الگوی جمهوری پنجم فرانسه- الگویی که شارل دوگل در سال ۱۹۵۸ در بحرانهای فرانسه تهیه کرده بود- الهام گرفته شده بود، در آن نهادی به نام شورای نگهبان پیشبینی شده بود؛ نهادی که هم برای تأمین آزادی و دموکراسی و هم ثبات کشور فرانسه بود. شورای نگهبان نهادی فراتر از مجلس بود که در فرانسه مصوبات مجلس پارلمان یا مجلس سنا را بررسی میکرد تا با قانون اساسی مغایرت نداشته باشد، این ایده آقای حبیبی که از قانون فرانسه اخذ شده بود و در پیشنویس آورده شد، با ترکیب ۵ فقیه و ۶ حقوقدان. طبق همین الگو در پیشنویس آقای حبیبی، رئیسجمهور اختیاراتی بسیار داشت و در مقابل، نخستوزیر زیر دست رئیسجمهور بود.
در شورای طرحهای انقلابی، این مورد را تغییر دادند، یعنی اختیارات رئیسجمهور را پایین آوردند و اختیارات نخستوزیر را بالا بردند، حرفشان هم این بود که چون رئیس جمهور توسط مردم انتخاب میشود خیلی تابع مجلس نیست، در حالی که مجلس، اساس یا محور دموکراسی است، چون نخستوزیر، منتخب مجلس است، از این رو مجلس میتواند بر او نظارت داشته باشد و جلوی تندرویهایش را بگیرد و هدایتش کند، با این استدلال اختیارات نخستوزیر بالا برده شد، این مهمترین تغییری بود که به پیشنویس آقای حبیبی در دولت موقت داده شد، سپس لایحه پیشنهادی دولت موقت به شورای انقلاب آمد، در شورای انقلاب این قانون اساسی بررسی شد و نتیجه آن همان پیشنویسی شد که به مجلس خبرگان رفت.
* تغییراتی که شورای انقلاب به قانون اساسی دولت موقت داد، بیشتر تغییرات اقتصادی بود، یعنی از نظر اقتصادی پیشنویس شورای انقلاب چپتر شد. یک تغییر دیگر اینکه در شرایط انتخاب رئیسجمهور و نخستوزیر با اصرار آقای بهشتی نوشتند «هر ایرانی مسلمان»، ننوشتند شیعه یا سنی، مرد یا زن. من به آقای بهشتی گفتم روحانیون زیر بار این نمیروند حتماً باید بنویسیم شیعه، ایشان گفتند نگران نباشید ما مدارک شرعی داریم که زن نه تنها میتواند نخستوزیر بشود، بلکه قاضی هم میتواند بشود، منظورم این است که دیدگاه آقای بهشتی روشنتر از بسیاری از روحانیون دیگر بود، بعد پیشنویس خدمت امام فرستاده شد، آیتالله خمینی دستور دادند به سایر آقایان از جمله شریعتمداری، گلپایگانی و مرعشی نیز پیشنویس فرستاده شود.
از قم- که آن موقع امام آنجا بودند- زنگ زدند و گفتند یکی دو نفر از آقایان به قم بروند، آقا حرفهایی دارند؛ مرحوم بهشتی و بنیصدر از سوی شورای انقلاب به قم رفتند. آیتالله خمینی نظراتشان را در آن نسخه شورای انقلاب که دستشان بود وارد کرده بودند، در بسیاری از اصول امام توضیحاتی داده و نوشته بودند طبق موازین اسلام است، اما در هیچ جای آن نگفته بودند چرا در این قانون ولایت فقیه نیست. من این نسخه را دارم و حاضرم آن را در اختیار بگذارم تا همه بخوانند، خط شخص آیتالله خمینی است. اگر چه آیتالله خمینی واضع تئوری ولایت فقیه بودند، اما آن موقع به «وحدت کلمه» خیلی اعتقاد داشتند. ایشان میدانستند که نه تنها متجددان و روشنفکران بلکه در حوزه هم بسیاری از مراجع با ولایت فقیه مخالفند، آقای شریعتمداری و آقای مرعشی مخالف بودند. آیتالله خمینی میخواستند بین مراجع وحدت کلمه وجود داشته باشد، از این رو ایشان با وجود اینکه واضع تئوری ولایت فقیه بودند موافق اینکه ولایت فقیه در قانون اساسی بیاید نبودند، این را من با قطعیت مطرح میکنم.
* پس از تدوین قانون به کیفیت تصویب آن میرسیم که دو نظر در مورد آن بود: یکی نظر مهندس بازرگان و چند نفر دیگر مثل پدرم و مرحوم طالقانی و افرادی از شورای انقلاب مثل بنیصدر که میگفتند مجلس مؤسسان تشکیل شود. نظر مخالف دیگر را من طرح کردم و گفتم ما نباید تجربه الجزایر و پاکستان را تکرار کنیم که ۱۵ سال طول کشید که مجلس مؤسسان قانون اساسیشان را تصویب کرد.
* منِ کرواتی از ترس روشنفکران میگفتم مجلس مؤسسان تشکیل نشود، چون اینها را خوب میشناختم و در زندان و جاهای دیگر آنها را دیده بودم و میدانستم خوب میتوانند حرف بزنند. آقای هاشمی به پدرم و آقای بازرگان گفتند آن قدر روی مجلس مؤسسان اصرار نکنید، اگر با اصرار شما مجلس مؤسسان تشکیل بشود با تجربهای که ما از اول انقلاب داریم ۸۰-۷۰ درصد نمایندگان، روحانی خواهند بود، آن گاه مجلس با این ترکیب نظرات دیگری خواهند داشت و بعد قانون اساسی دیگری خواهیم داشت! (البته دقیقاً به خاطر دارم ایشان لفظ ارتجاعی را به کار بردند، اما در ویرایش نهایی متن مصاحبه گفتند در شرایط امروز نظرات تندتری را جایگزین کنیم.)
*]حسن[ آیت دشمن آیتالله بهشتی بود. من در مصاحبهای با روزنامه صبح امروز گفتم اشکال دولت موقت و آقای بازرگان این بود که فکر میکردند رقیبشان روحانیون شورای انقلاب بودند، ولی من در شورای انقلاب شاهد بودم که آنها رقیب نبودند و رقیب جای دیگری بود، آن رقیب هم با شورای انقلاب مخالف بود و هم با دولت موقت، رقیب هم عبارت بود از دکتر بقایی، آیت و... بعداً پسر آیت در همان روزنامه مصاحبه کرد و گفت پدرم معتقد بود هم شورای انقلاب و هم دولت موقت، وابستگان مصدق بودند، چون دشمنی اصلی بقایی با مصدق بود، آیت را تحریک میکرد تا هم با شورای انقلاب و هم دولت موقت مخالفت کند.
* تضاد اصلی بقایی، مصدق بود. او میدانست کهنه دموکراتها زیر بار طرح ولایت فقیه نمیروند، از این رو از حاکمیت بیرون میروند. سپس بقایی میماند و روحانیت، بقایی هم با روحانیت همان کاری که با کاشانی کرد را میکند.
* خوب است در اینجا اشارهای هم به سال ۶۸-۶۷ داشته باشیم که بقایی سفری به آمریکا میکند و هنگام بازگشت به ایران دستگیر میشود، از منزل بقایی اسنادی به دست آمد، آن موقع نامهای معروف به نامه ۹۰ امضایی خطاب به آقای هاشمی که رئیسجمهور بود منتشر شد، به دنبال آن نامه من دستگیر شدم. بازجو یک روز به من گفت خوب اینکه گفتی ولایت فقیه کار آمریکاییهاست موضوعش چیه؟ گفتم من این حرف را نزدم گفتم کار بقایی و آیت است. گفت همون دیگه، یعنی بقایی و آیت از آمریکاییها آب میخورند. گفتم چطور من خبر ندارم.
گفت ما پس از گرفتن بقایی و خانهاش را بازرسی کردیم، در میان اسناد بقایی نامهای بود (آن نامه را به من نشان داد، اما دستش را روی امضایش گذاشت)، گفت این خط را میشناسی؟ گفتم نه. گفت بخوانش. نوشته بود جناب آقای دکتر بقایی شما میدانید در میان رجال سیاسی ایران من به شما علاقه دارم، چند روز پیش از کاخهای سیاه و سپید- منظور سیا و کاخ سفید بود- مرا خواستد و گفتند نظرت درباره ایران چیست؟ گفتم امروزه تنها کسی که میتواند سکاندار این کشتی توفان زده ایران بشود آقای دکتر بقایی است، آنها به من گفتند که ما این را مطالعه میکنیم و جواب میدهیم و در نامه نوشته بود پس از یک هفته گفتند اوکی، این اوکی را انگلیسی نوشته بود و نوشته بود آقای بقایی به زودی عملیاتی انجام میشود و شما کاندیدای ریاستجمهوری ایران خواهید بود.
آن موقع چون دستش روی امضا بود من ندیدم چه کسی آن را امضاء کرده، اما بعدها در کتاب «زندگینامه سیاسی دکتر بقایی» نوشته آقای حسین آبادیان، اسنادی از بقایی چاپ شده بود، آن نامه هم چاپ شده بود که امضای احمد احرار مدیر روزنامه «کیهان سلطنتی» لندن را داشت. بقایی از سوی آنها مأمور بود سکانداری ایران را برعهده بگیرد، بازیهایش سر قانون اساسی هم برای این بود که مصدقیها را از حاکمیت اخراج کند.
* بازجو گفت شما سیاسیها همه چیز را میخواهید تحلیلی حل کنید، اطلاعات ندارید. گفتم شما که اطلاعات داری چه میگویی؟ گفت در این فاصله که به شورای انقلاب نامه نوشته تا ۳ ماه بعد دو بار ارتشبد اویسی از خارج با او ]مظفر بقایی[ تماس گرفته و گفته ما میخواهیم کاری کنیم و شما کاندیدای ما هستید، حالا چون کاندیدای آنهاست حرفهای غربپسند میزند!
نظر شما :