خاطرات آیتالله خرازی از زمینهها و پیامدهای قیام ۱۵ خرداد
نهضت نفت
پس از اینکه حضرت آیتالله کاشانی از تبعید بازگشت، مردم از ایشان استقبال باشکوهی کردند و علاقه زیادی از خود نشان دادند. آیتالله کاشانی در این زمان موضوع «ملی شدن صنعت نفت» کشور را مطرح کرد و مبارزههای خود را از سر گرفت. در این زمینه، با دکتر مصدق، علیه رژیم و سلطه بیگانگان در کشور مبارزه میکرد. در این مدّت، مبارزاتشان پیشرفت خوبی داشت و مردم نیز تبعیت و پشتیبانی میکردند. تا اینکه در نهایت نهضت نفت، به پیروزی رسید.
ایجاد اختلاف
وقتی رژیم و بیگانگان این وحدت کلمه را بین آیتالله کاشانی و دکتر مصدق دیدند، در فکر اختلاف بین آنان افتادند. دشمن از نقاط ضعف دکتر مصدق و یارانش که چندان اعتقاد محکمی نداشتند، سوءاستفاده کرد و بین آنان و آیتالله کاشانی اختلاف انداختند. در همین زمان هم کمکم انگلیس جای خود را در کشور ما به امریکا داد. در واقع پس از سال ۳۱ و ۳۲ امریکا بر کشور ما مسلّط شد و با تضعیف جناح مذهبی نهضت و همچنین حذف ملیگراها، رفته رفته آنان را سرکوب کرد و مقدّرات کشور را به دست گرفت و بر تمام شئون کشور و زندگی مردم مسلّط شد؛ پس از این بود که مظاهر فساد و فحشا را روز به روز اشاعه میدادند. چاپ عکس زنان عریان در مجلهها، جلوگیری از پوشش اسلامی و حجاب در مدارس، تأسیس کلوپها، قمارخانهها و... از اقدامهای آنان بود. همین ایّام، در قم، محلی را برای انحراف جوانان آماده کردند و مرحوم آیتالله بروجردی سعی داشتند که از تأسیس آن جلوگیری کنند.
خیال واهی
پیش از قیام ۱۵ خرداد، مارکسیستها معتقد بودند اسلام دینی نیست که در مردم تحرک ایجاد کند، بلکه در مقابل ظلم و ظالم، مردم را به سکوت و سازش، دعوت میکند. همچنین به مردم چنین القا کرده بودند که اسلام برای اداره یک حکومت و جامعه برنامه ندارد. حتی میگفتند اسلام عامل تحمیق و عقبماندگی مردم است تا ظالمان و ستمگران به مقاصدشان برسند. به همین دلیل، کسانی که از احکام، معارف و روح ظلمستیزی اسلام آگاه نبودند، در دام تودهایها و مارکسیستها، یا در دام به اصطلاح آزادیخواهان و روشنفکران میافتادند.
با قیام ۱۵ خرداد به رهبری حضرت امام خمینی علیه دشمنان داخلی و خارجی، تمام این تفکرها همچون کف روی آب، از بین رفت و معلوم شد که اسلام، دینی نیست که با ظلم و ظالمان کنار آید، بلکه در مقابل ستمکاران میایستد و تنها عاملی است که میتواند کشورهای اسلامی را از شرّ ستمکاران و ظالمان نجات دهد. به همین دلیل است که در هر نهضتی، علمای اسلام پیشتاز آن هستند و دست رد بر سینه ستمگران زدهاند. با این حرکتهای امیدبخش، اندیشههای نادرست از ذهن مردم رخت بربست و اسلام به عنوان دینی که برای اداره جامعه و حکومت برنامه دارد و علیه ظلم و بیداد ستمگران مبارزه میکند، مطرح میشود. از جمله گروههای دیگری که معتقد بودند با احکام مبین اسلام، نمیتوان حکومت تشکیل داد، گروههای ملیگرا و نهضت آزادی بودند. اما پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران و اجرای احکام مقدس اسلام در کشور، ریشههای نادرست این تفکر از بین رفت و روز به روز احکام و معارف الهی در کشورمان، بیش از پیش، محقّق شد. امروزه به برکت قیام مقدس ۱۵ خرداد، پیروزی انقلاب اسلامی ایران و اداره کشور با دین الهی، اسلام در کشورهای اسلامی انتشار یافت و در سطح جهان به عنوان مکتبی مطرح شد که برای اداره جامعه جهانی حرف دارد و پناهگاه امنی برای رهایی مستضعفان جهان از دست غربیها و شرقیها است. به نظر من باید تمام این نتایج را مرهون قیام مقدس ۱۵ خرداد بدانیم. زیرا ملتهای مسلمان مانند: تونس، الجزایر، مصر و مانند آنها، از انقلاب اسلامی الهام گرفتهاند و از برکتهای این انقلاب، به دنبال تشکیل حکومت اسلامی و اجرای احکام مبین آن هستند.
حوزه و سیاست
پیش از قیام ۱۵ خرداد، تفکری در کشور رایج بود که میگفتند حوزه (دین) و سیاست از یکدیگر جدا هستند. در واقع قایل بودند که روحانیت نباید در امور سیاسی دخالت کند، فقط باید به مسائل عبادی مردم بپردازد. ولی پس از قیام ۱۵ خرداد، این تفکر زنده شد که دین از سیاست جدا نیست و سیاست متن دین است؛ چرا که پیامبر اکرم صلواتالله علیه و حضرت علی علیهالسلام حکومت اسلامی تشکیل دادند و در زمان ظهور امام زمان (عج) نیز حکومت اسلامی تشکیل خواهد شد. پس از آن عدهای روی این موضوع مطالعه و تحقیق کردند. از جمله آنها حضرت امام بودند که در کتاب ولایت فقیه درباره حکومت اسلامی بحث کردند و مسائل حکومتی را مطرح نمودند؛ یا در سخنرانیهایشان، هنگامی که از ترکیه به نجف مشرّف شدند، درباره حکومت اسلامی بیاناتی اظهار داشتند. این فکر در ذهن طلاب جوان به وجود آمد که اسلام میتواند حکومت داشته باشد و یک کشور را اداره کند و احکام اسلامی هم کفایت میکند. این تفکر کمکم شکل گرفت و پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز توجه حوزههای علمیه بیشتر معطوف به رفع نیاز حکومت در تمامی زمینهها شد. درسهایی که پیش از انقلاب مطرود بود، دوباره مطرح شد. برای مثال موضوع قصاص یکی از آن مسائل است که پیش از انقلاب مطرح نبود و به برکت انقلاب اسلامی، به آن پرداختند و تدریس کردند. به یادم دارم وقتی پس از رفراندوم، طلاب جوان را میگرفتند، بعضی خدمت حضرت امام عرض کردند که حوزه با این دستگیریها ضعیف میشود و از بین میرود. ایشان در پاسخ فرمودند: «من دوباره درست میکنم.» همینطور هم شد. به واقع تمام حوزههای علمیه نسبت به قبل، رشد خیلی خوبی داشت. طرز فکرها تغییر کرد و اینها از برکتهای انقلاب اسلامی است که عاید حوزه شده است و امیدواریم انشاءاللّه در آینده نیز بیش از پیش رشد و ترقی کند.
توطئههای استعماری
امریکاییها پس از حضور در کشور ما در دهه ۱۳۳۰، کمکم به این فکر افتادند که ریشه مذهب و اسلام را هدفگیری کنند و آن را در این کشور تضعیف یا نابود کنند. به همین دلیل، نقشههایی مانند: لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی، حذف سوگند به قرآن کریم در مجلس، و شرکت زنان در انتخابات را طراحی کردند. اما رژیم در زمان حیات مرحوم آیتالله بروجردی، از ارائه این طرحها خودداری کرد، تا مبادا با واکنش ایشان مواجه شود. چون سالهای آخر عمر آیتالله بروجردی بود، آنان منتظر فرصت بودند تا پس از رحلت ایشان، نقشههای شوم خود را اجرا کنند.
یک هفته پس از رحلت حضرت آیتالله بروجردی، در روزنامهها خواندم که از سوی دولت نوشته بودند: «دولت فعلاً دیگر هیچ مانعی در اجرای اهداف خود نمیبیند»، چون مرحوم آیتالله بروجردی تنها مرجعی بود که مردم مسلمان از ایشان تبعیت میکردند و در مقابل رژیم میایستادند، دولت از این فرصت به دست آمده، استفاده کرد و برنامههایی که برای تضعیف و نابودی اسلام از پیش در نظر داشت، مطرح کرد. از این زمان بود که مبارزههای ملت مسلمان ایران، وارد مرحله تازهای شد.
آغاز مبارزههای حضرت امام
حضرت امام از این زمان، مبارزههای مستقیم خود را شروع کردند. پیش از این، ایشان آشکارا دخالت نمیکردند، بلکه به وسیله رجال و مراجع وقت، تکلیف شرعی، سیاسی و الهی خود را انجام میدادند. با مرجعیت وقت تماس میگرفتند و او را از مسائل جاری کشور آگاه میکردند. ولی پس از رحلت آیتالله بروجردی، ایشان تکلیف را روی دوش خود احساس کردند و از این زمان جلودار شدند و به شکل مستقل حرکت کردند. وقتی دولت بدون اینکه احساس کند مانعی پیشرو دارد، طرح انجمنهای ایالتی و ولایتی را ارائه کرد، امام علما و مراجع قم را جمع کردند و آنان را دعوت کردند تا در برابر رژیم ایستادگی کنند و مردم را آگاه نمایند. پس از این جلسه، مراجع تهران و نجف برای آگاه کردن مردم، هریک اعلامیهای صادر کردند و حرکتهای رژیم ستمشاهی را محکوم نمودند و از مردم دعوت کردند تا در مقابل آنان بایستند.
از سوی دیگر، رژیم میخواست دریابد که حوزه و علما تا چه حد نسبت به این مسائل حسّاس هستند و آیا واکنشی نشان میدهند یا نه؟ بر این اساس بود که در یکی از روزنامهها این مسائل مطرح شد. بلافاصله ـ ظاهرا همان شب ـ از سوی علما و مراجع، جلسهای در منزل حضرت آیتالله گلپایگانی تشکیل شد. آقایان آنجا جمع شدند و حضرت امام در آن جلسه ـ من ندیدم، ولی مطلع شدم ـ خیلی با قدرت و شدّت صحبت کردند. یکی از تعبیراتشان این بود ـ ظاهرا در کتابها نیامده است ـ که: «شاه خیال کرده که قدرتی دارد! اگر بخواهد خودش از این کارها بکند، مردم روشن میشوند و کمکم مثل رئیس حکومت یمن مردم میریزند و تکهتکهاش میکنند.» چنین تعبیری آن روزها خیلی مهم بود.
تلگراف
پس از مطرح شدن لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی، حضرت امام و دیگر علما ابتدا به شاه تلگراف زدند. شاه در جواب اشاره کرد: «آقایان به وظیفه خودشان که ارشاد عوام است، اقدام کنند». دوباره آقایان هر کدام جوابی دادند. جواب حضرت امام جالب بود. ایشان در قسمتی از جوابشان فرمودند: «مطلب شما با دستورهای اسلامی مطابقت نمیکند و ما هم به همان جهت، داریم تماس میگیریم.» در واقع فهمانده بود که شما چون عامی هستید، ما شما را ارشاد میکنیم. پس از آن شاه کار را به عَلَم ارجاع داد و علما به علم تلگراف زدند و از همین زمان مبارزههای مردم شدّت یافت. اوّلین تلگراف حضرت امام به علم، چنین بود: «تهران، جناب آقای اسداللّه علم، نخستوزیر ایران (حضرت امام نمیخواستند حتی کلمههای «جناب آقای» و «نخستوزیر» را بگذارد، ولی بعضی گفتند و اصرار کردند برای اینکه حساسیت ایجاد نشود، این کلمات را بیاورند) اگر نقاط مبهمی دارید به آستانه قم مشرّف شوید تا نکات لازم تذکر داده شود.» در آن زمان، این تعبیر و لحن صحبت بسیار مهم بود. علم جواب این تلگراف را نداد. بهتدریج کار بالا گرفت و علم پیغامهایی داد که این هفته، آن هفته یا پانزده روز دیگر، آن را لغو میکنم. ولی حضرت امام کاملاً بیدار و هوشیار بودند.
ایمان و استقامت حضرت امام
یک روز ظهر، یکی از نزدیکان با من تماس گرفت و گفت: «جلسهای که صبح در مسجد امام بود و یکی از آقایان واعظ منبر رفته بود، بعضیها میخواستند از طرف حکومت، آن جلسه را به هم بزنند. شما بیایید به حضرت امام عرض کنید که جلسه عصر را تشکیل ندهند». من خدمت ایشان رفتم. بین نماز ظهر و عصر بود. به خادمشان گفتم که به ایشان بگوید. وقتی گفته بود، حضرت امام ظاهرا نپذیرفته بودند. من دوباره به ایشان عرض کردم، ولی فرمودند: «این طورها نیست، حتی بعضی از روحانیانی که در تهران با اینها در تماس هستند، به من نامهای نوشتهاند که شما در کارتان موفّق هستید. اینها در بین خودشان اختلافهای زیادی دارند.» به فردی به نام آقا سیدمرتضی علم اشاره کردند ـ گویا با نخستوزیر نسبتی داشت ـ و فرمودند: «این نامه سیدمرتضی علم است، به من نوشته که اینها در بین خودشان اختلاف دارند و شما کارتان را با موفقیّت ادامه دهید.»
یک شب من و جمعی از آقایان ـ که اینک تعدادی از آنان از دنیا رفتهاند ـ پس از نماز جماعت، نزد ایشان نشسته بودیم. من عرض کردم: «آقا! نخستوزیر ـ علم ـ مرتبا به قولهایی که داده، عمل نمیکند و کار را به تأخیر میاندازد و نمیگذارد به هدفمان برسیم.» ایشان فرمودند: «نه! باز مهلتی خواستند، ده روز صبر میکنیم.» سپس من عرض کردم: «آقا درد ما این است که شنیدهایم عواملی در کار است که شما را نسبت به مبارزه سست کنند.» این تعبیر، ایشان را بسیار ناراحت کرد. ناگهان با حالت تندی فرمودند: «من سست شوم! امکان ندارد. واللّه علم را از مملکت بیرون میکنم.» همانطور هم شد، پایداری و استقامت حضرت امام موجب شد که علم کنار گذاشته شود.
در جریانهای بعدی، توطئه رژیم به صورت دیگری ادامه یافت. بعضی از بزرگان را اغفال کردند و آنان هم گفتند که بازار را چراغانی کنند. حضرت امام بسیار ناراحت شدند و پیغام دادند: «فورا بروید و بگویید انجام ندهند.» بنده به بعضی از آقایان تلفن کردم که مسئله این طور نیست، مواظب باشید چراغانی نشود. پس از آن، قرار شد در مسجد «حاج سیدعزیزاللّه» تهران جلسهای برگزار شود. ما شب قبل به طرف تهران حرکت کردیم که در آن جلسه، شرکت کنیم. مرحوم حضرت امام بعدها فرمودند: «من آن شب تصمیم گرفته بودم اگر باز دولت زیر بار نرود، دستوراتی بدهم، ولی دولت عقبنشینی کرد.» روزنامهها هم نوشتند قانون انجمنهای ایالتی و ولایتی هرگز قابل اجرا نخواهد بود. به عبارت دیگر، برای همیشه لغو شد.
فرستادن نامه
براساس گفته مرحوم آقای شهاب اشراقی، در آغاز مطرح شدن لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی، حضرت امام، اوّلین شب، به قلم خودشان، صد و پنجاه نامه نوشتند تا برای علما به شهرهای مختلف بفرستند. این از عجایب است و تصورش هم برای ما سخت است. اگر ما ده نامه بنویسیم، دستمان خسته میشود و درد میگیرد، ولی ایشان در شب اوّل، این تعداد نامه را برای علمای بلاد نوشتند و به وسیله پیکهایی به دست آنان رساندند! خود حضرت امام پس از خنثی شدن این توطئه، فرمودند: «من گاهی اوقات، شبانه روز، دو ساعت، شبها یا صبحها میخوابیدم.»
شیوههای مبارزاتی حضرت امام
حضرت امام برای آگاه کردن مردم، از دو شیوه استفاده میکردند، یکی اینکه بر حسب مقاطع و شرایط خاصی، با اعلامیه و بیانیههای خود مسائل جاری کشور را برای مردم روشنگری میکردند و آنان را به صحنه مبارزه دعوت مینمودند. روش دیگر استفاده از افراد و گروههایی بود که با ایشان در ارتباط بودند. از جمله هیئت مؤتلفه که به عنوان بازوی علما و زیرنظر آنان فعالیت میکردند. از سویی مردم با توجه به سخنان و رهنمودهای حضرت امام هوشیار بودند و تمام مسائل را زیرنظر داشتند. وقتی مردم با اقدامهای ضداسلامی رژیم مانند تغییر تاریخ هجری به شاهنشاهی و پذیرفتن سلطه بیحد و حصر امریکا بر اقتصاد کشورشان را میدیدند، روز به روز و بیش از پیش، به حقّانیت و اهمیّت وجود حضرت امام پی میبردند. این طور نبود که پس از شکست ظاهری قیام ۱۵ خرداد در سال ۱۳۴۲، دیگر مردم و علما از مبارزههای خود علیه رژیم و سلطه بیگانگان پیگیری نکنند، بلکه پس از آن نیز، بویژه در دوران یکی، دو سال پیش از انقلاب، با برگزاری مراسم چهلم و ختمهای پیدرپی، در صحنه حضور داشتند، تا اینکه انقلاب به پیروزی رسید.
اخلاص حضرت امام
تلاش حضرت امام در تمام کارهایشان این بود که نیّتشان فقط خدا باشد. کاملاً در جهت کسب رضایت خداوند حرکت میکردند. در برخورد با دوست و دشمن، همیشه مصالح اسلام و مسلمانان را در نظر میگرفتند. هرگز به خاطر دوست و آشنا، از اسلام چشمپوشی نمیکردند. اگر از دوست صمیمی خود کوچکترین حرکت ضداسلامی مشاهده میکردند، هرگز کوتاه نمیآمدند؛ تا چه رسد به رژیم. به یاد دارم در جلسهای که به اتفاق چند تن از اعضای جامعه مدرسین، خدمت ایشان رسیده بودیم و درباره مسائلی صحبت میکردیم، ایشان فرمودند: «من در مقابل این افراد ـ رژیم ـ میایستم و از چیزی فروگذار نمیکنم.» کسی که به خاطر حفظ اسلام، از دوست صمیمی و آشنایان خود بگذرد، اخلاص بالایی دارد. این امر مسلّم و مهمی است که در حرکتهای انقلابی، هر چه اخلاص بیشتر باشد، آن انقلاب و قیام، زودتر و بهتر به مقصد میرسد و مصون میماند. ما امروز این انقلابمان را رهین آن بزرگوار هستیم.
حضرت امام در سالهای دهه ۱۳۳۰ به عنوان یک مدرّس عالی مقام حوزه مطرح بودند و موقعیت بالایی در حوزه داشتند. تمام جریانهای سیاسی، مصوّبات مجلس و خیانتهای دشمنان از چشم ایشان دور نمیماند. اما هرگز سراغ نداریم و ندیدیم که ایشان خودشان را مطرح کنند. بلکه وظیفه خود میدانستند که دیگر علما را در حد توان نسبت به مسائل جاری کشور آگاه کند. فقط به دنبال ادای تکلیف بودند؛ حتی ایشان همیشه با آیتالله بروجردی تماس داشتند و آن بزرگوار را از مسائل کشور آگاه میکردند.
هوشیاری حضرت امام
حضرت امام بسیار هوشمند بودند. هرگز اجازه نمیدادند که گروه یا فردی، از نام و وجود ایشان در جهت مقاصد خود استفاده کند. از جمله آنان، همین ملیگراها و به اصطلاح مجاهدین خلق بودند. هر کدام را به نوعی کنار زدند و هرگز تحت تأثیر آنان قرار نگرفتند. فقط هدفشان جلب رضایت خدا، اجرای احکام مبین اسلام، ترقی و پیشرفت کشور بود. بیتردید هرگز نمیتوان از این مواضع و مقاطع حسّاس گذشت، مگر با توسّل به شیوههای اسلامی، که سرلوحه تمام حرکتهای حضرت امام بود.
اهمیت دادن به نظر و آرای مردم
بهطور کلی در حکومت اسلامی، یکی از راههای پیروزی بر مشکلات، آگاه ساختن مردم است. در نهجالبلاغه داریم که حضرت امیر علیهالسلام پس از جنگ صفّین بلاد اسلامی را از جریانها و شرایط جنگ آگاه میکرد. در بعضی جاها فرزندش، امام حسن مجتبی علیهالسلام را میفرستاد تا مردم را در متن وقایع قرار دهد. با این کار خود، سبب میشد مردم با تفکرات سیاسی آشنا شوند و از نظر فکری رشد کنند. حضرت امام در تمام جلساتی که با مراجع و علما داشتند، همیشه بر این نکته تأکید داشتند که «مطالب و مسائل را با مردم در میان بگذارید.» پیش از انقلاب، عدهای با مسائل سیاسی آشنا بودند و رشد فکری داشتند، ولی تفکر سیاسی عمومی نبود. امّا در یکی، دو سال انقلاب و پس از آن، عامه مردم در حوزه تفکر سیاسی وارد شدند و کمکم به حد کمال رسیدند. وقتی مردم احساس کردند که مطالب و مسائل سیاسی را میفهمند، خودشان مستقیما با جریانهای سیاسی درگیر شدند و خواه ناخواه در حفظ و رهبری نهضت به رهبر خود کمک کردند.
اخلاق پسندیده
یکی از خصوصیتهای بارز و پسندیده حضرت امام، این بود که پس از هر پیروزی، هرگز مغرور نمیشدند و توجه طلاب را به این امر جلب میکردند که پیروزی با عنایت الهی به دست آمده است و نباید مغرور شوید و خیال کنید ما کاری کردهایم. این خصلت نیکو و بسیار ارزشمندی بود.
پس از شکست لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی، یک روز پس از نماز مغرب و عشا به طلاب فرمودند: «اولاً غرور شما را نگیرد. فکر نکنید کار مهمی شده، این هم از الطاف الهی بود. وظیفهای بود، انجام دادهایم. باز هم هستیم، اگر چنانچه وظیفه دیگری پیش آمد، انجام میدهیم.» همچنین یک روز هم در خدمت ایشان بودیم و علمای بلاد، از جمله مرحوم آقای جزایری از پیرمردان جزایریهای خرمآباد نیز برای دیدار حضرت امام آمده بودند. حضرت امام فرمودند: «پس از جریان انجمنهای ایالتی و ولایتی، علم پیغام داد حالا که مرا قبول کردند، مرا حمایت کنید تا موقعیت من در میان مردم بهتر شود، چون موقعیت من در میان مردم سقوط کرده است.» حضرت امام هم به ایشان فرموده بودند: «من پیغام نمیدهم. خودتان کار خوب انجام دهید تا مردم به شما علاقهمند شوند. ولی شما میخواهید کار خیلی بدی کنید، اگر آن کار را کنید، شما را تا سر حدّ مرگ میبرم.»
تفاوت حضرت امام و آیتالله کاشانی
یکی از تفاوتهای حرکت حضرت امام در مقایسه با حرکت حضرت آیتالله کاشانی، این بود که برخلاف اینکه مرحوم آیتالله کاشانی بر پایه مذهب حرکت میکرد، اما آشکارا ابراز و اظهار نمیکردند و حرکت بیشتر در زمینههای اقتصادی بود و مسئله نفت را پیگیری مینمود. ولی حضرت امام از همان آغاز، به قصد اجرای اسلام، قرآن و احکام مبین الهی، حرکت نمودند و بارها در سخنرانیها و کلامشان، به صراحت این امر را بیان میکردند.
از ویژگیهای دیگر حرکت حضرت امام این بود که از همان آغاز، با دعوت علمای وقت و همکاری آنان مبارزه را شروع کردند و هرگز با ملیگراها همراه نشدند؛ بلکه آنان را به دنبال خود کشاندند. ولی مرحوم آیتالله کاشانی با همکاری ملیگراها و همدستی آنان، نهضت خود را آغاز کردند و همین همدستان به ایشان ضربه زدند.
رفراندوم
وقتی شاه ملعون، متوجه شد در اجرای لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی شکست خورده است، برای جبران شکستش، مسئله رفراندوم را مطرح کرد و گفت: «این لوایح ششگانه را به رأی عموم میگذاریم، اگر مردم رأی موافق دادند، دیگر کسی نمیتواند جلو مردم بایستد.» با این کار خود، میخواست علما و حضرت امام را مقابل مردم قرار دهد. امّا حضرت امام، پیش از اینکه تاریخ رفراندوم برسد، با بیداری و هوشیاری کامل، علما را جمع کردند و از مقاصد شوم شاه پرده برداشتند. فرمودند: «این بار مثل دفعه پیش نیست، دفعه قبل برای نخستوزیر امکان پس گرفتن، عقبنشینی، خیلی سخت نبود، اما حالا شاه عقبنشینی نمیکند. ما با شاه طرف هستیم و مخالفت با او هم دشوار است. ولی وظیفه داریم و باید دنبال کنیم.» در همین زمان، بعضی از آقایان مطرح کردند که ما قدرت نداریم و مشت با درفش تناسبی ندارد؛ ما بدون قدرت چطور جلو برویم. حضرت امام با آن بصیرت الهی که خدا به ایشان عطا کرده بود، فرمودند: «ما باید مردم را آگاه کنیم. مردم که آگاه شدند، قدرتی به وجود میآید که آن موقع تانک، توپ و مسلسل و این چیزها نمیتواند با این قدرت مقابله کند. ما میتوانیم چنین قدرتی را به وجود آوریم. اینجاست که در مقابل این قدرت، آنان عاجز و ناتوان میشوند.»
صدور بیانیه
پس از این جلسه، حضرت امام بیانیههایی را صادر کردند. در آن بیانیهها، مردم و علمای بلاد را از اهداف و مقاصد رژیم، آگاه نمودند. در اوّلین بیانیههایشان فرمودند: «اسلام در معرض خطر است.» بعضی از مطرح کردن این جمله، خیلی وحشت داشتند. حتی بعضیها را که گرفته بودند به آنان گفته بودند: «شما میتوانید بروید و به کارتان ادامه دهید، ولی مشروط بر اینکه نگویید اسلام در معرض خطر است.» درست همان چیزی بود که نمیخواستند مطرح شود. اما حضرت امام همان را مطرح میکردند و بیپرده میفرمودند: «اسلام در معرض خطر است.»
تظاهرات
با این بیانات روشن و صریحی که حضرت امام داشتند، ملت ایران بیدار شدند. تظاهراتی از بیت حضرت امام به طرف پل حجّتیه انجام گرفت که در آن تظاهرات، شعار سر میدادند: «ما تابع قرآنیم، رفراندوم نمیخواهیم.» از پل حجّتیه به طرف میدان مطهّری رفتیم و از آنجا به طرف مسجد امام و از مسجد امام به خیابان آستانه رسیدیم. در آنجا ماشینهای ارتشی بین جمعیت فاصله انداختند. تا اینکه به در مدرسه رسیدیم و زد و خورد شروع شد. مردم را زدند و متفرق کردند. ما را هم به مدرسه فیضیه انداختند و در را قفل کردند. نگذاشتند از راه دیگر بیرون بیاییم. سرانجام از دَرِ غربی مدرسه که به رودخانه باز میشد، به سمت منزلمان رفتیم.
تحریم رفراندوم
پس از آن تظاهرات پیدرپی انجام میشد، به همین دلیل شاه مصمّم شد تا به هر قیمتی که شده، رفراندوم در موقع مقرّر انجام شود. از سویی حضرت امام نیز رفراندوم را تحریم نمودند. در اعلامیههایشان فرمودند: «اینجا مسئله جنگ با قرآن است. مسئله جنگ با اسلام است». عدهای آن زمان مردم را به مبارزه بر اساس امر به معروف و نهی از منکر دعوت میکردند و این نکته مهمی در آن زمان بود. امّا یکی از شرایط آن را میگفتند، به شرط اینکه خطری متوجه انسان نشود و ضرر نرساند. برای بعضیها شاید تردید ایجاد شده بود که حالا وقت امر به معروف و نهی از منکر نیست. اما حضرت امام در جملهای فرمودند: «تقیه حرام است و لو بلغ ما بلغ» در اعلامیههایشان این شبهه را برطرف کردند و فرمودند: «امروز خطر متوجه اسلام و حرکت ما مثل حرکت امام حسین علیهالسلام است. حضرت ابی عبداللّه علیهالسلام هم به عنوان امر به معروف و نهی از منکر حرکت کرد.» به هر حال، امر به معروف و نهی از منکر شرایطی دارد و موقعیت ما، شرایطی نبود که اسلام در خطر نباشد. جایی است که یک نفر میخواهد منکری را انجام دهد، ولی آسیبی به اسلام وارد نمیشود، پس اسلام در معرض خطر واقع نمیشود. اما جایی که اسلام در معرض خطر است، دیگر این شرایط مصداق ندارد.
مرحوم آیتالله العظمی حکیم در یکی از رسالههای علمی خود فرمودهاند: «این منکرات عادی است. منکرهای عادی این شرایط را دارد و جایی که اسلام در معرض خطر باشد، آنجا دیگر جایی نیست که آن شرایط مصداق داشته باشد.» بنابراین حضرت امام هم در کتابهای خودشان مانند تقیه این نکته را مطرح کردهاند و روایت آن را هم آوردهاند. در آنجا هم فرمودهاند: «این شرایط و تقیه، در جایی است که اسلام در خطر نباشد. اما اگر اسلام در خطر باشد، دیگر جای تقیه و مراعات کردن آن شرایط نیست.»این بیانیه حضرت امام نقش بسزایی در مقابله با دستگاه داشت، چون دستگاه با آن رعب و وحشتی که ایجاد کرده بود، میخواست علما و مردم را ساکت کند؛ ولی حضرت امام با این بیانشان، توطئه دستگاه و حکومت را خنثی کردند و مردم در رفراندوم شرکت نکردند.
به یاد دارم از خارج شهر قم، افرادی را با ماشینهایی آوردند که معلوم نبود، اهل کجا هستند. در خیابانهای قم، تظاهرات کردند و شعارهای ضد روحانیت سر دادند و رفتند. سرانجام رفراندوم را با این تشریفات غیرواقعی، انجام دادند. در تظاهراتی که انجام دادند، میگفتند: «آخوند! مفت خوری تمام شد.» در گذر خان. جمع شده بودند و این شعار را سر میدادند. هر روحانی را میدیدند، او را مضروب ساخته و به او جسارت میکردند. حتی خود شاه که پیش از رفراندوم به قم آمده بود، در یک سخنرانی، به روحانیت و علما جسارت و توهین کرد. همانطور که ملاحظه میکنیم، حرکت امام یک حرکت صددرصد اسلامی، قرآنی و دعوت مردم به میدان مبارزه الهی بود و دستگاه از این مسئله بسیار ناراحت بود. این از ویژگیهای حضرت امام بود که تا رسیدن به هدف نهایی و به ثمر رساندن هر حرکتی، از پا نمینشستند و مصمّم و قاطع پیگیری میکردند.
ماه محرّم
به دنبال مسئله انجمنهای ایالتی و ولایتی و رفراندوم، حضرت امام به عنوان اعتراض به حرکتهای ضداسلامی رژیم، در ماه مبارک رمضان، مساجد را تعطیل و همچنین عید آن سال را تحریم نموده و عزای عمومی اعلام کردند. ایشان فرمودند: «به جای عید، مردم عزاداری کنند.» بدین ترتیب، مردم را بیش از پیش وارد مبارزه با دستگاه نمودند. در پی این حوادث، ماه محرم ۱۳۴۲ فرا رسید. حضرت امام در این ماه بیانیهای صادر و اعلام کردند: «همه افرادی که برای مردم سخنرانی میکنند، وظیفه دارند ساکت ننشینند. مردم را نسبت به مسائل جاری کشور و پشت پرده آگاه کنند.» خطبا و علما هم از ایشان تبعیت نمودند و مردم را آگاه میکردند. گروههای عزاداری نوحههای حرکتآفرین و آگاه بخش سر میدادند تا مردم از خواب غفلت بیدار شوند.
سخنرانی روز عاشورا
حضرت امام قصد داشتند در روز عاشورا سخنرانی کنند. مأموری از سوی دولت و شاه آمد و با صراحت گفت: «ما مقابله میکنیم و مانع میشویم و مدرسه را به خاک و خون میکشیم.» حضرت امام هم با صراحت پاسخ دادند: «ما شما را توسط مأموران خودمان تهدید میکنیم.» بدین ترتیب حضرت امام عصر روز عاشورا به مدرسه فیضیه رفتند و آن سخنرانی تاریخی را انجام دادند. از اهداف شوم شاه و از حرکتهای ضداسلامی و ضدمردمی رژیم صحبت کردند. درست آن چیزهایی که آنان نمیخواستند، افشا نمودند. در این روز، حضرت امام درباره هویّت اسرائیل غاصب و موقعیت، نقش و اهداف آن در کشورمان صحبت کردند و اعلام نمودند که اسلام در معرض خطر است. به دنبال این سخنرانی حادثه ۱۵ خرداد به وقوع پیوست.
شعارها و نوحهها
شعارها و نوحههای آن زمان را چندان به یاد ندارم. بعضی از شعارهایی که زبانزد بچههای خودمان بود و در منزل هم میگفتند، عبارت بود از: «خمینی خمینی، تو فرزند حسینی، خدا نگهدار تو، ملت فداکار تو، بمیرد بمیرد دشمن خونخوار تو»... این شعارها بین مردم متداول بود.
اوّلین دستگیری حضرت امام
پس از اینکه حضرت امام سخنرانی تاریخی خود را انجام دادند، رژیم تصمیم گرفت ایشان را دستگیر کند. شبانه حضرت امام را دستگیر کردند. همین که مردم باخبر شدند، به خیابانها ریختند و علیه شاه و حکومتش تظاهرات کردند و شعار دادند. رژیم مصمّم بود که به هر شکلی، مردم را سرکوب نماید. از دست زدن به هر کاری فروگذار نکرد. در این سرکوب وحشیانه، خونهای زیادی ریخته شد و افراد بسیاری مجروح و زندانی شدند. افراد بیگناهی را گرفتند و با آنان صحبت کردند که از سوی آنان، به این حرکت مذهبی، رنگ غیردینی داده شود، ولی آنان مقاومت کردند و به قیمت جانشان ایستادگی نمودند.
تلاش علما برای آزادی حضرت امام
وقتی رژیم، حضرت امام را دستگیر و زندانی کرد، بسیاری از علما، بزرگان و مردم، درباره وضعیت حضرت امام نگران بودند. سرانجام علمای تهران تصمیم گرفتند در زندان با حضرت امام ملاقات کنند. پس از ملاقات، خبر سلامتی ایشان را برای مردم آوردند و تا حدودی از اضطراب و نگرانی آنان کاسته شد. پس از مدتی، بر اثر فشار زیاد علما و مردم، رژیم تصمیم گرفت حضرت امام را آزاد کند. پس از اینکه ایشان آزاد شدند، ابتدا به سید خندان تهران رفتند و مردم برای ملاقات ایشان به آنجا آمدند. سپس از آنجا به قم رفتند. پس از ورود به قم ـ درست یادم نیست ـ مثل اینکه یکی، دو روز بعد، در مسجد اعظم حضور یافتند و سخنرانی کردند. در آن جلسه من نیز بودم. حضرت امام نگرانی خود را از اوضاع کشور ابراز داشتند و خطاب به دولت و رژیم فرمودند: «ما ناظر کارهای شما هستیم. این طور نیست که نظارت نکنیم. هر مسئله خلافی که باشد، ما در مقابلش خواهیم ایستاد.» حضرت امام در آن روز با صراحت مواضع خودشان را اعلام نمودند.
کاپیتولاسیون
به دنبال همین مبارزهها مسئله کاپیتولاسیون پیش آمد. این توطئه، فاجعه بزرگی بود. بر اساس آن، امریکاییها و بیگانگان در کشور ما، پس از انجام هر عمل خلافی، مصونیت داشتند؛ در واقع اگر در کشور ما مرتکب جرمی میشدند، کسی حق نداشت آنان را در این کشور محاکمه کند! با مطرح شدن این موضوع، حضرت امام بیانیههایی صادر کردند و مخالفت خود را اعلام و مردم را به مبارزه دعوت کردند.
تبعید
پس از این ماجرا، تبعید حضرت امام اتفاق افتاد. شبانه ایشان را به ترکیه و از آنجا به عراق تبعید کردند. در مدتی که حضرت امام در تبعید بودند، مردم با افراد و گروههایی که ایشان تشکیل داده بودند، تماس میگرفتند و به وظیفه خود عمل میکردند. در این ایّام، مبارزهها با شدّت و ضعف ادامه داشت و کمکم زمینه برای قیام و انقلابی بزرگتر، فراهم شد. اگر نبود آن احساس خطرها و مبارزههای پیگیر علما و مردم پس از قیام ۱۵ خرداد، و اگر نبود آن رهبریهای داهیانه حضرت امام به وسیله پیغامها و بیانیههایشان، این مبارزهها به ثمر نمیرسید و هرگز معجزه قرن «انقلاب اسلامی» به وقوع نمیپیوست.
وظیفه سنگین نسل آینده
وقتی ما و نسل آینده، انگیزههای الهی انقلاب اسلامی را از متن مبارزههای مردم و فرمایشات حضرت امام متوجه میشویم، وظیفهای بس عظیم در عصر جدید بر دوش ما سنگینی میکند. این انقلاب بر اساس معیارهای اسلامی و برای حفظ اسلام و اجرای احکام نورانی قرآن به وجود آمده است؛ ما باید همیشه این اهداف را در نظر داشته باشیم و در مقابل توطئههای دشمنان خارجی و داخلی هوشیارانه عمل کنیم. باید هرکس در هر موقعیت و مقامی که دارد این اهداف را تعقیب کند. مراقب باشیم که مبادا دشمنان اسلام زمینههایی را به وجود آورند که ما این اهداف را فراموش کنیم. باید بدانیم که دشمنان اسلام، همیشه بیدارند و نقشههای درازمدت دارند و بسیار دوراندیش هستند. توطئههای زیادی به کار میبرند تا مردم را از انگیزههای اصلی دور کنند، تا رفته رفته بتوانند سلطه خودشان را در این کشور تجدید نمایند.
منبع: علی باقری، خاطرات پانزده خرداد؛ قم (دفتر اول)، ویراست دوم، تهران، دفتر ادبیات انقلاب اسلامی، ۱۳۸۸
نظر شما :