چگونه بیماری یک رئیسجمهور میتواند تاریخ را تغییر دهد؟
پنجشنبه سوم آوریل سال ۱۹۱۹ بود که وودرو ویلسون، رئیسجمهوری آمریکا در پاریس سرفه کرد؛ سریع به رختخواب رفت، تب کرد و دیگر نتوانست از جایاش تکان بخورد.
پزشکِ رئیسجمهور در یادداشتی محرمانه به کاخ سفید نوشت که ویلسون به آنفلوآنزای اسپانیایی دچار شده و همین بیماری او را شدت بخشید. آن زمان، آنفلوآنزا یک سال بود که در جهان بیداد میکرد و در راه کشتن دستکم ۲۰ میلیون نفر از جمله ۶۰۰ هزار آمریکایی بود.
پس از پایان جنگ جهانی اول، ویلسون که به دنبال شکل دادن به نظم جهانی پس از جنگ و تعین تکلیف آلمانِ شکستخورده بود در پاریس به سر میبرد. او در لحظهای سرنوشتساز بیمار شد و ویروس آنفلوآنزای اسپانیایی را به بازیگر تعیینکنندهای در مهمترین اپیزود دیپلماسی قرن بیستم تبدیل کرد.
یک همهگیری چه طور تاریخ را تغییر میدهد؟
برای دریافتنِ اینکه همهگیریای چون آنفلوآنزای اسپانیایی بر جان انسانها، اقتصاد و فعالیت کشورها چه تاثیر ژرفی گذشته، الان دیگر عادی شده که آن را با جنگی در برابر «دشمنی نامرئی» مقایسه کنیم.
این البته استعارهٔ مورد علاقه دونالد ترامپ است که خویش را «رئیسجمهور دوران جنگ» خوانده. با این حال استعاره جنگ آنچنان که باید نمیتواند گویای ماهیت طبیعی یک بیماری شدید و مُسری و همچنین پاسخی به این پرسش باشد که تأثیر چنین ویروسی بر افراد، معمولاً چه قدر میتواند ظریف و برای اندازهگیری دشوار باشد.
ویلسون پیش از اینکه به آنفلوآنزای اسپانیایی مبتلا شود با ژرژ کلمانسو، نخستوزیر فرانسه و دیوید لوید جورج، نخستوزیر بریتانیا درباره میزان مبلغی که آلمان باید برای جبران خسارت جنگ پرداخت کند، بحثهای زیادی کرده بود.
ویلسون معتقد بود که متفقین باید در برابر آلمان نوپا سهلگیر باشند اما فرانسه که در ۵۰ سال گذشته دوبار در اشغال آلمانها بود، دستیابی به قطعنامهای عادلانه و عاقلانه را پیگیری میکرد: پرداخت دهها میلیارد دلار برای بازسازی فرانسه؛ به علاوه؛ ایجاد منطقه امن در مرزهای شرقی این کشور و استقرار نیروهای فرانسوی در منطقه راینلاند آلمان.
تا ماه آوریل، ویلسون و کلمانسو در بحثهایشان به بنبست رسیده بودند. اینجا بود که وقتی کلمانسو متوجه بیماری ویلسون شد از لوید جورج پرسید: «دکترش را میشناسی؟ نمیشود دورهاش کنید و بخریدش؟»
ویلسون دوره درماناش را در هتل دوپرنس مورات گذراند و مبارزه با آنفلوآنزا به سرعت تغییرش داد. به گفته یکی از دستیاراناش او به «چیزهای خندهداری» حساس شده بود؛ روی مبلی مینشست و کمکم باور کرده بود که جاسوسان فرانسوی محاصرهاش کردهاند.
ایروین هوور، رئیس دفتر ویلسون در این باره گفته: «ما حدس میزدیم شاید اتفاقات عجیبوغریبی در ذهن ویلسون رخ میدهد اما مطمئن بودیم که او پس از نفرین این بیماری هرگز مثل سابق نشد.»
جان بری، مورخی که کتابی عالی درباره این ویروس نوشته، هم گفتههای هوور را تأیید میکند و حتی معتقد است حالتهای این چنینی ویلسون میتوانسته از عوارض بیماریاش باشد.
میانه آوریل، ویلسونِ خسته، به بیشتر خواستههای فرانسویها تن داد؛ اشغال راینلاند بهدست نیروهای فرانسوی دستکم برای ۱۵ سال و آغاز جریان محاسبه جبران خسارت آلمان را پذیرفت.
به قضاوت مارگارت مکمیلان، نویسنده کتاب «پاریس ۱۹۱۹؛ شش ماهی که جهان را تغییر داد»، کلمانسو ناگهان «بهترین معامله ممکن برای فرانسه» را در دستاناش دید. معاهده ورسای که ۲۸ ژوئن ۱۹۱۹ به امضا رسید و از سوی ویلسون هم تأیید شد، معاملهای سختگیرانه و سنگین برای آلمانها بود که در نهایت با تحریک ملیگراییشان در سالهای پس از آن به ظهور آدولف هیتلر ختم شد.
بری در کتاباش این موضوع را بررسی کرده اگر ویلسون به آنفلوآنزای اسپانیایی دچار نمیشد آیا به همان سرسختی ابتدا به مذاکراتاش در پاریس ادامه میداد و به این ترتیب تاریخ دهه ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰ در اروپا کلاً بهگونه دیگری رقم میخورد؟
او پاسخ خوشبینانهای به این سؤال نمیدهد بلکه تأکید میکند «ما نمیتوانیم بفهمیم که اگر ویلسون قبراق بود چه اتفاقی میافتاد و فقط ماجرایی را میدانیم که رخ داده.؛ آری: آنفلوآنزا به ویلسون آسیب زد و او را ضعیف کرد آن هم در مهمترین مرحله مذاکرات».
ظهور نازیسم در آلمان به علتهایی فراتر از معاهده ورسای برمیگردد با این حال بر کسی پوشیده نیست که کیفرهای این معاهده مخصوصاً اِشغال بخشی از آلمان از سوی فرانسه به هیتلر برای جذب و بسیج آلمانیها، کمکی بسیار بزرگ کرد.
ویلسون از آنفولانزای اسپانیایی جان سالم به در برد اما ششماه بعد سکته شدیدی کرد و بقیه دوران ریاستجمهوریاش را فلج شد. از او باید به عنوان رئیسجمهوری یاد کرد که در دوران همهگیری تماموکمال شکست خورد.
ویلسون، علاوه بر اشتباهی که در معاهده ورسای کرد، هرگز با مردماش درباره آنفلوآنزای اسپانیایی که در آمریکا تلفات بسیاری برجا گذاشت، حرف نزد.
بری معتقد است که او به قدری بر مساله بسیج جنگ در آمریکا متمرکز بود که هیچ مساله دیگری را نمیدید و هر مخالفتی را طوری سرکوب میکرد که «بسیار فراتر از چیزهایی بود که در دوران مککارتی یا هر کس دیگری شنیدهاید».
بری ویلسون را با ترامپ مقایسه میکند و میگوید، «ویلسون هم مثل ترامپ، نه از دوست و نه از دشمن، هیچ انتقادی را نمیپذیرفت. حتی اگر دوستی نشانههایی از فاصله گرفتن از او نشان میداد ویلسون او را تبعید میکرد. همه اینها سکوت ویلسون در برابر همهگیری را قابل فهم میکند: او کاری نمیکرد که خودش یا ملت را از مساله جنگ منحرف کند. تمرکز کامل او بر جنگ بود و نه هیچ چیز دیگر.»
جای تأسف داشت که ویلسون در پاریس بیمار شد. آمریکاییها شاید بتوانند ضعف و شکنندگی او را در معاهده ورسای ببخشند اما احتمالاً بیتفاوتی کشدارش به رنج مردم در آمریکا یا باورهای نژادپرستانهاش را نه؛ باورهایی که حمایت او از قانونی شدن تبعض نژادی را درپی داشت.
برای امروز و اکنون اما؛ انتخاب اینکه کدام رئیسجمهور آمریکا در شرایط بدتری به ویروس جهانی دچار شده بسیار دشوار است. آنفوآنزای اسپانیایی سرنوشت جهان را تغییر داد؛ آیا این بار هم کرونا گرفتن ترامپ، جهان، دموکراسی و دیپلماسی را به مسیر دیگری میاندازد؟
منبع: روزآروز
نظر شما :