گروگانگیری در سفارت ایران در لندن؛ فرجام خونین شش روز پرماجرا
صبح یک روز چهارشنبه بهاری در چهارمین ماه از آغاز سال ۱۹۸۰ میلادی است. در بریتانیا، مارگارت تاچر مشهور به بانوی آهنین کمتر از یک سال است که به نخستوزیری رسیده است. در ایران، دهم اردیبهشت ۱۳۵۹ است، دو سال و اندی از انقلاب بهمن ۱۳۵۷ میگذرد. ابوالحسن بنیصدر چند ماهی است که به ریاستجمهوری برگزیده شده، اما شورای انقلاب، سررشته کارها را به دست دارد. چند روزی بیشتر از تصرف و تعطیلی دانشگاهها نمیگذرد. سفارت آمریکا در تهران هنوز در دست دانشجویان مسلمان پیرو خط امام است که ۵۲ گروگان آمریکایی را از آبانماه سال پیش (۱۳۵۸) در اسارت دارند.
در لندن، یک روز کاری عادی در محله کنزینگتن است، اما این آرامش ساعت یازده و نیم صبح به توفانی فاجعهبار بدل میشود.
شش مرد مسلح که خود را از «عربهای استان خوزستان» مینامند، به سفارت جمهوری اسلامی ایران یورش میبرند، ساختمان سفارت را اشغال میکنند و ۲۶ نفر را گروگان میگیرند. این سرآغاز ماجرایی است که شش روز در صدر اخبار جهان قرار میگیرد.
گروگانگیرها: شش جوان عرب ایرانی با گذرنامههای عراقی، که از بغداد به لندن آمدهاند و دو نفرشان سر و صورتشان را با چفیه عربی قرمز و سفید پوشاندهاند.
گروگانها: ۱۷ عضو سفارت، هشت نفر مراجعهکننده و یک مأمور پلیس نگهبان سفارت. در بین گروگانها دو کارمند بیبیسی و دو روزنامهنگار هم هستند.
گروگانگیرها گاه خود را عضو سازمان سیاسی «خلق عرب مسلمان ایران» و گاه «جبهه دموکراتیک انقلابی برای آزادی عربستان (خوزستان)» معرفی کردند. گروه شش نفره خود را «الشهید» میخواندند.
پس از اشغال سفارت ایران در لندن، مهاجمان در تماسی تلفنی با بخش جهانی خبر بیبیسی، خواستههایشان را مطرح کردند؛ «آزادی ۹۱ عرب از زندانهای عربستان (خوزستان)». گفتند که دولت ایران ۲۴ ساعت مهلت دارد که این ۹۱ نفر را آزاد کند و با هواپیما به لندن بیاورد. «وقتی هواپیما به لندن رسید، ما همراه گروگانها به پایتخت یک کشور عرب در خاورمیانه پرواز خواهیم کرد و در آنجا گروگانها آزاد خواهند شد.» همچنین گفتند که خواستار خودمختاری خوزستان و شناسایی آن از سوی حکومت مرکزی ایران هستند.
گروگانگیرها تهدید کردند که اگر خواستههایشان به سرعت عملی نشود، همه ۲۶ گروگان را خواهند کشت. صادق قطبزاده، وزیر خارجه وقت ایران، در پاسخ به این تهدید گفت: «بگذارید بکنند.» بر اساس سیاست شورای انقلاب، دولت ایران هیچ نرمشی در مواضع اولیهاش نشان نداد و حاضر به معامله با گروگانگیرها نشد. در پاسخ تهدیدات مردان مسلح اعلام کرد که «دیپلماتهای ایرانی آماده شهادتند و ترسی از مرگ ندارند.»
پلیس لندن تقریباً بلافاصله پس از آگاهی از اشغال سفارت، محل را محاصره کرد، اما وقتی یکی از مردان مسلح پشت پنجره آمد و تهدید به تیراندازی کرد، پلیس عقب نشست.
طی شش روزی که سفارت ایران در اشغال بود، محوطه مقابل سفارت ایران و بخشی از هایدپارک، آکنده از تظاهرکنندگان هوادار یا مخالف جمهوری اسلامی بود. شبکههای رادیویی و تلویزیونی شبانه روز تحولات را گزارش میکردند.
در سه روز نخست اشغال سفارت، گروگانگیرها چند نفر، از جمله یک کارمند بیبیسی، یک گردشگر پاکستانی، یک منشی زن سفارت، یک خبرنگار سوری و زنی که مسئول روابط عمومی سفارت بود را آزاد کردند.
اما مذاکرات دولت بریتانیا با گروگانگیرها به جایی نرسید. آنها برای مذاکره خواهان حضور یکی از سفیران عراق، الجزایر یا اردن در محل سفارت شدند، ولی تا پایان ماجرا هیچیک از دیپلماتهای آن کشورها این خواسته را نپذیرفتند.
قتل یک گروگان و یورش نیروهای ویژه ارتش بریتانیا
روز ششم گروگانگیری، صدای سه گلوله از درون سفارت شنیده شد. کمی بعد گزارش شد که عباس لواسانی، وابسته مطبوعاتی سفارت ایران، که مرتب با گروگانگیرها بگومگو میکرد، به ضرب گلوله کشته شده است. عصر روز ششم، گروگانگیرها جسد عباس لواسانی را از در سفارت بیرون انداختند.
به دنبال کشته شدن عباس لواسانی، کاسه صبر مارگارت تاچر لبریز شد. دستور داد عملیات پایان دادن به اشغال سفارت ایران، از پلیس بریتانیا به نیروی ویژه هوابرد (اسایاس) منتقل شود.
قبل از آغاز عملیات، نیروهای ضربت بریتانیایی برای انجام موفقیتآمیز عملیات نجات، با دریافت ضمانتنامه مصونیت قضائی از عواقب اقداماتشان و همچنین پوشش بیمه عمر کافی، اجازه آتش به اختیار گرفته بودند تا در صورت لزوم و هر موقع که لازم دیدند شلیک کنند و هر کسی را که لازم دیدند بکشند.
شامگاه ششمین روز از اشغال سفارت، گروهی از این نیروها، بر اساس یک نقشه تمرین شده به نام عملیات «نیمراد»، به داخل سفارت یورش بردند و با کشتن برقآسای پنج تن از شش اشغالگر، گروگانها را آزاد کردند. در جریان درگیری نیروی ویژه با گروگانگیرها، علی صمدزاده دیپلمات ایرانی به دست گروگانگیرها کشته شد و غلامعلی افروز، کاردار و علی دادگر، مترجم محلی سفارت، زخمی شدند.
دستکم از روز سوم پس از اشغال سفارت ایران، اسایاس برنامهریزی اولیه برای عملیات را شروع کرده بود، هرچند روشن نبود که عملیات قطعاً به این نیرو واگذار خواهد شد. ولی پس از آنکه گروگانگیران جنازه دیپلمات ایرانی را به خیابان انداختند، عملیات زودتر از زمان پیشبینی شده آغاز شد. کل عملیات نجات پس از یورش نیروی ویژه به درون سفارت، تنها ۱۷ دقیقه طول کشید.
گزارشهایی که بعد منتشر شد و هرگز به طور جدی تکذیب نشد، حاکی از آن بود که خانم تاچر تاکید کرده بود که همه گروگانها باید زنده بمانند و همه گروگانگیرها باید کشته شوند. بعدها، کشته شدن دو تن از گروگانگیران که هنگام یورش نیروی ویژه، «موضع تهاجمی و خطرناک» نداشتند و تنها به نگهبانی از گروگانها مشغول بودند پرسشهایی برانگیخت.
با کشته شدن گروگانگیرها و ورود نیروی ویژه ارتش بریتانیا به ساختمان سفارت، فوزی بداوینژاد، تنها گروگانگیر جان به در برده از یورش، خود را میان گروگانها جا داد و از محل گریخت، اما بعد گروگانهای آزاد شده، بیرون محوطه سفارت، مقابل هاید پارک، او را شناختند و پلیس هم او را بازداشت کرد.
گاهشمار حمله به سفارت ایران در لندن، اردیبهشت ۱۳۵۹
روز اول: شش مرد مسلح سفارت جمهوری اسلامی ایران در لندن را اشغال میکنند و کسانی را که در سفارت بودند به گروگان میگیرند. سه نفر از افراد حاضر در سفارت موفق به فرار میشوند.
روز دوم: گروگانگیرها یک خبرنگار بیمار بیبیسی را که به گروگان گرفتهاند آزاد میکنند. دو گروه ضربت اسایاس وارد پادگان ریجنز پارک لندن میشوند.
روز سوم: یکی از گروگانگیرها از طبقه سوم سفارت، خواستههای گروهش را برای یک خبرنگار بیبیسی فریاد میکند. همزمان، پلیس و اسایاس نقشههای ورود به سفارت را بررسی میکنند.
روز چهارم: مذاکرات گروگانگیرها با دولت بریتانیا ادامه دارد. همزمان، اسایاس بام ساختمان سفارت را بررسی میکند و قفل یک نورگیر را برای عملیات احتمالی بعدی باز میکند.
روز پنجم: دولت بریتانیا به مذاکره با دیپلماتهای کشورهای عرب ادامه میدهد تا شاید آنها با گروگانگیران وارد مذاکره شوند. مذاکرات به جایی نمیرسد. نیروی ویژه (اسایاس) طرح نهایی عملیات نجات را بررسی میکند.
روز ششم: ساعت یک بعدازظهر، سخنگوی گروگانگیرها میگوید اگر نتواند با سفیر یک کشور عرب صحبت کند، یک گروگان کشته خواهد شد. ساعت یک و ۴۵ دقیقه، صدای سه گلوله شنیده میشود و بعد، جسد عباس لواسانی، وابسته مطبوعاتی سفارت را از در ورودی بیرون میاندازند. ساعت هفت و ۲۳ دقیقه بعدازظهر، عملیات اسایاس با مشارکت ۳۰ تا ۳۵ نیروی ویژه شروع میشود و حدود ۱۷ دقیقه بعد همه گروگانگیران بجز یک نفر کشته میشوند.
نامه تاچر به آیتالله خمینی و بنیصدر
پس از حادثه سفارت ایران، دولت محافظهکار بریتانیا از عملکرد نمایندگان خود و ماموران اسایاس در یورش به ساختمان سفارت تقدیر کرد، ولی در همان موقع منتقدان دولت و بعدها برخی پژوهشگران و مستندسازان گفتند که امکان حل ماجرا بدون خونریزی و کشتن همه گروگانگیران هم ممکن بود. دو ماه پس از حادثه، یک هیات مستقل بازرسی، عملکرد نیروهای اسایاس را مورد تحقیق و تفحص قرار داد و در نهایت نتیجه گرفت که نیروهای ویژه در عملیات، کاری خلاف و غیرقانونی انجام ندادهاند.
براساس گزارشی که بعدها منتشر شد، دیوید میرز، رئیس بخش خاورمیانه وزارت خارجه بریتانیا، زمانی که سفیر کویت برای تبریک پایان اشغال سفارت به او تلفن کرد، گفت که «از واکنش سفرای کشورهای عرب ناخشنودیم… اگر آنها نقش سازندهتری در این ماجرا برعهده میگرفتند، ممکن بود گروگانگیرها زنده بمانند.»
موفقیت نیروی ویژه هوابرد بریتانیا در پایان دادن سریع به اشغال سفارت ایران، موجب شهرت جهانی اسایاس شد. بر اساس اسنادی که دههها بعد منتشر شد، پس از ماجرا، چند دولت خارجی برای حل بحرانهای مشابه، از نیروهای اسایاس درخواست کمک کرده بودند.
بلافاصله بعد از پایان ماجرای اشغال، وزارت خارجه در گزارشی به دولت خانم تاچر توصیه کرد سفیر بریتانیا شخصاً دو نامه از سوی نخستوزیر بریتانیا برای رهبران ایران ببرد. دیگر توصیههای وزارت خارجه، افزایش کارکنان سفارت بریتانیا در تهران و آغاز تلاش جدید برای جلب حمایت کشورهای عضو جنبش غیرمتعهدها برای فشار آوردن به ایران برای آزاد کردن گروگانهای آمریکایی بود.
در گزارش وزارت خارجه تاکید شده بود: «ما باید از خشنودی و تشکر ایرانیها از نتیجه راضیکننده ماجرای اشغال سفارت، بهرهبرداری کنیم.» خانم تاچر از خاتمه ماجرای اشغال ایران و اظهارات ابوالحسن بنیصدر که حاکی از خوشبینی به رهایی گروگانهای آمریکایی بود، نامههایی مستقیم خطاب به آیتالله خمینی و ابوالحسن بنیصدر نوشت.
او به آیتالله خمینی نوشت که نمیخواهد دو حادثه گروگانگیری در تهران و لندن را به هم ربط بدهد، «با این همه از ایشان میخواهم که برای نشان دادن حسننیت به مردان شجاعی که جان خود را برای آزادی گروگانهای ایرانی به خطر انداختند و به شکرانه حفظ جان گروگانهای ایرانی، دستور آزادی گروگانهای آمریکایی را صادر کند.»
گراهام، سفیر بریتانیا که در زمان نگارش این نامه در ایران حضور نداشت، شخصاً برای ابلاغ نامه به آیتالله خمینی از طریق بنیصدر، از لندن به تهران بازگشت. گراهام روز ۱۸ اردیبهشت در دیدار با رئیسجمهور ایران گفت که این نامه «کاملا شخصی» است و لندن برای ارسال آن نه از سوی آمریکاییها ترغیب شده و نه با آنها مشورت کرده است.
گراهام همچنین، مراتب تاسف و تسلیت رسمی لندن در مورد گروگانگیری، اشغال سفارت و کشته شدن دو تن از دیپلماتهای سفارت را به دولت ایران ابلاغ کرد و ضمناً از زنده ماندن اکثر گروگانها ابراز خوشحالی کرد. بنیصدر هم در پاسخ، پیام تشکری برای خانم تاچر فرستاد ولی گزارشی از واکنش احتمالی آیتالله خمینی به نامه خانم تاچر ثبت نشده است.
پس از پایان یافتن ماجرای خونبار اشغال سفارت ایران در لندن، دادگاهی غیرعلنی به اتهامات فوزی بداوینژاد، تنها بازمانده گروه تروریستی رسیدگی کرد. در این دادگاه بداوینژاد (در نگارش عربی بداوینجاد) که در هنگام گروگانگیری تنها ۲۳ سال داشت، به حبس ابد محکوم شد. او پس از چند بار تقاضای آزادی و رد این تقاضا نهایتاً در نوامبر سال ۲۰۰۸ و پس از تحمل ۲۸ سال از زندان آزاد شد و زندگی تازهای را با هویتی جدید در بریتانیا آغاز کرد.
بیبیسی
معمای یک گروگانگیری در لندن؛ چهل سال پیش در سفارت ایران چه گذشت؟
چهل سال پیش، روز دهم اردیبهشت ۱۳۵۹، شش مهاجم، مسلح به سلاحهای خودکار و نارنجک، سفارت جمهوری اسلامی ایران در لندن را اشغال کردند. بیست و شش نفر به گروگان گرفته شدند. گروگانگیرها خواهان آزادی ۹۱ زندانی عرب خوزستانی و هواپیمایی برای بردن آنها به کشوری عربی شدند. جمهوری اسلامی ایران گروگانگیری را دسیسه آمریکا و بریتانیا خواند و گفت دیپلماتها آماده شهادتند. قتل دیپلماتی ایرانی به دست گروگانگیران، عملیات نیروهای ویژه هوایی ارتش بریتانیا «SAS» را کلید میزند و در روز ۱۶ اردیبهشت، در عرض یازده دقیقه گروگانگیرها به جز یک نفر از آنها کشته میشوند.
در آن ۱۲۹ ساعت داخل سفارت ایران چه گذشت؟ انگیزه گروگانگیرها چه بود و چگونه خود را از خوزستان به بریتانیا رساندند؟ دولت ایران و بریتانیا چه سیاستی را پیش گرفتند؟ تنها گروگانگیر زنده مانده کجاست و چکار میکند؟
گروگانگیری سال ۱۳۵۹ در سفارت ایران در لندن، در حالی که در بریتانیا به حماسهای ملی بدل شد، در ایران زیر سایه تحولات سریعی که پس از انقلاب رخ داد گم شد. این گروگانگیری، شش روز پس از شکست عملیات نیروهای ویژه آمریکا برای رهایی ۵۲ گروگان آمریکایی در ایران رخ داد و پنج ماه بعد هم جنگ ایران و عراق شروع شد.
در این گزارش، تلاش شده با بررسی آرشیو بیبیسی، گفتوگو با گروگانها، سربازان«SAS»، افراد نزدیک به تنها گروگانگیر بازمانده و خبرنگاران وقت، تصویری روشنتر از این حادثه ترسیم شود.
حمله به سفارت
روز دهم اردیبهشت ۱۳۵۹، منطقه دیپلماتیک محله نایتزبریج لندن، روز آرامی را شروع کرده بود. تهرور لاک، نگهبان سفارت به محل ماموریتش، مقابل در سفارت ایران میرود.
همزمان شش جوان محل اقامتشان در محله ارلز کورت لندن را ترک میکنند. سر راه مردی عراقی به آنان چند کیف دستی میدهد که حاوی چندین سلاح کمری، مسلسل و نارنجک است. آنها راهشان را به طرف شماره ۱۶ پرینس گیت، در محله نایتزبریج ادامه میدهند.
یک کارمند سفارت، تهرور لاک را برای نوشیدن چای به داخل ساختمان دعوت میکند. ساعت ۱۱:۳۰ صبح چند مرد که صورتشان را با چفیه پوشانده بودند وارد میشوند و شروع به تیراندازی هوایی میکنند. در عرض ۱۰ دقیقه ساختمان را کاملاً به کنترل در میآوردند. لاک و ۲۵ نفر دیگر به گروگان گرفته میشوند، شش تن از آنان زن هستند.
تهرور لاک، به روشنی آن لحظات را به یاد دارد: «رگبار گلوله آنقدر به صورتم نزدیک بود، حس کردم گلوله بهم خورده، من رو کاملاً بازرسی بدنی نکردند، اسلحه زیر لباسم مخفی بود.»
آن روز مصطفی کرکوتی خبرنگار سوریهای روزنامه السفیر مقیم لندن هم برای گرفتن ویزا به سفارت ایران رفته بود. آقای کروکوتی متوجه میشود که گروگانگیرها با لهجه عراقی با هم حرف میزنند. او میگوید: «آن زمان ایران مرکز اتفاقات زیادی بود، همه روزنامهنگاران میخواستند به ایران بروند.»
میان گروگانها کریس کریمر تهیهکننده و سیم هاریس صدابردار بیبیسی هم برای درخواست ویزا به سفارت رفته بودند. آقای کریمر میگوید: «جوانی ۲۲ یا ۲۳ ساله که در یک دست اسلحه داشت و در دست دیگرش با نارنجک بازی میکرد، مرا به شدت نگران کرد. اما بسیار مودب بودند، اولین کاری که کردند ما را از گروگانهای ایرانی جدا کردند و عذرخواهی کردند.»
دو سال از انقلاب اسلامی ایران میگذشت، بیشتر کارمندان سفارت عوض شده بودند. یکی از آنها عباس لواسانی، جوانی ۲۸ ساله بود که به تازگی به عنوان وابسته مطبوعاتی کارش را در سفارت شروع کرده بود. او فرزند زن سوم آیتالله سید حسن لواسانی بود. خانواده او میگویند برای ادامه تحصیل به بریتانیا رفته بود. عباس لواسانی در همان آغاز گروگانگیری با مردان مسلح درگیر مشاجره لفظی میشود. به آنان پرخاش میکند و «برای شهادت» اعلام آمادگی میکند.
تهرور لاک، توانسته بود در همان لحظه اول، کلید هشدار پلیس را بزند. در عرض چند دقیقه نیروهای ضد تروریسم اسکاتلندیارد در ساختمان کناری سفارت، مستقر میشوند. پلیس اطراف سفارت را مسدود میکند. آنها تلاش میکنند بفهمند گروگانگیرها کیستند و به دنبال چه هستند.
ماموران تلاش میکنند در ساختمان همجوار سفارت در دیوار سوراخهایی برای نصب تجهیزات شنود ایجاد کنند. برای پوشش سروصدای مته و کندن دیوار، پلیس از شرکت گاز میخواهد با کمپرسور در خیابان بغل سفارت شروع به کار کنند و پرواز هواپیماهای برخاسته از فرودگاه هیترو را در ارتفاعی کمتر از معمول به روی منطقه نایتزبریج هدایت میکنند.
بعدازظهر همان روز، وزیران و مقامات امنیتی بریتانیا جلسه اضطراری تشکیل میدهند. هیچکس درباره هویت گروگانگیرها چیزی نمیداند، کسی نمیداند خواسته آنها چیست.
در داخل سفارت، مصطفی کرکوتی به مهاجمان پیشنهاد میدهد برای رساندن صدایشان به جهان، با بیبیسی تماس بگیرند. او امیدوار است ماجرا بدون خونریزی به پایان برسد.
بیبیسی پیام آنها را پخش میکند. گروگانگیرها خود را عضو گروهی به عنوان «جبهه دمکراتیک انقلابی برای آزادی عربستان (خوزستان)» معرفی میکنند. آنها تهدید میکنند اگر ظرف ۲۴ ساعت ۹۱ زندانی سیاسی عرب در ایران آزاد نشوند آنها گروگانها را میکشند. آنها میخواهند زندانیان با هواپیما به لندن آورده شوند و بعد هم به کشوری عربی بروند. آنان همچنین خواهان به رسمیت شناخته شدن خودمختاری خوزستان میشوند.
این خواسته برای دولت بریتانیا غیرممکن به نظر میرسد. چرا که پس از گروگانگیری کارکنان سفارت آمریکا در تهران رابطه ایران و بریتانیا سرد شده بود. همچنین تنها یک سال از نخستوزیری مارگارت تاچر رهبر محافظهکار بریتانیا میگذشت. خانم تاچر سیاست خود را «عدم نرمش مقابل تروریسم» اعلام کرده بود. در جریان این گروگانگیری ثابت شد خانم تاچر رهبر انعطافپذیری نیست.
از همان لحظه اولیه خانم تاچر پیامی روشن به وزیران و فرماندهان نیروهای امنیتی میدهد و میگوید که «هیج یک از خواستههای آنها عملی نشود» و باید تنها راه خروج آنها از سفارت «تسلیم شدن» باشد. خانم تاچر دستور میدهد نیروهای ویژه ارتش خود را برای عملیات آماده کنند. این در حالی بود که پلیس در تلاش بود کانال مذاکره را باز کند و وزارت خارجه بریتانیا با ایران و کشورهای عربی تماس میگیرد.
ردپای ارتش عراق؛ گروگانگیران چه کسانی هستند؟
مصطفی کرکوتی توانست به زبان عربی با مردان مسلح ارتباط برقرار کند و درباره انگیزه و زندگی شخصی آنها بپرسد: «۱۲ ساعت اول، گروگانگیرها دستپاچه بودند. حرفهای به نظر نمیآمدند. حتی آنها نمیدانستند پلیس لندن سلاح حمل میکند. تعدادی از آنها بیسواد بودند یا تحصیلاتشان تا حد ابتدایی بود. تنها فرمانده آنها، به نام سلیم تحصیلات دانشگاهی داشت.»
پلیس تحقیقات گستردهای را درباره هویت مهاجمان شروع میکند. اما چیزی به دست نمیآید. از سفارت بریتانیا در عراق خواسته میشود که لیست ویزاهای صادر شده از عراق به بریتانیا را بفرستند. آنجا متوجه میشوند شش نفر با پاسپورت عراقی یک ماه پیش به بریتانیا آمدهاند. توفیق راشدی معروف به سلیم فرمانده گروه، جاسم ناصری معروف به فیصل نفر دوم، شایع زویدات، مکی حنون، عباس میثم، فوزی بداوی دیگر اعضای این گروه مهاجم هستند.
سلیم، رهبر گروه ۲۷ ساله بود و در زندان ساواک - سازمان اطلاعات و امنیت کشور در حکومت شاه - هم بوده و تحصیلات دانشگاهی دارد. معاون او فیصل است که بیشتر با کارمندان سفارت درگیر میشود.
پلیس متوجه میشود آنان یک ماه پیشتر خانههایی در محله ارلز کورت اجاره کرده بودند. مدارک به دست آمده نشان میدهد مرد هفتمی هم در کار بوده است. یک عراقی به نام سامی محمدعلی با نام مستعار «روباه». پرونده نشان میدهد او افسر اطلاعات ارتش عراق بوده. ماموران تحقیق بر این باورند عراقیها با استفاده از مصونیت دیپلماتیک توانستهاند سلاح و مهمات را از عراق به بریتانیا حمل کنند. دو ساعت قبل از شروع عملیات این مامور عراقی محل اقامتش در لندن را ترک میکند. مهاجمان از عربهای خوزستان ایران هستند، آنان خود را دنبالهرو قیام مردم خوزستان در سال ۱۳۵۸ معرفی میکنند.
از پیروزی انقلاب تا چهار ماه پیش از گروگانگیری، تیمسار احمد مدنی استاندار خوزستان بود. او بر این باور بود که صدام حسین دارد عربهای خوزستان را به جدایی از ایران تشویق میکند. در درگیریهای خونینی صدها عرب کشته یا دستگیر شدند.
یوسف عزیزی بنیطرف آن زمان عضو هیات نمایندگی خلق عرب بود که برای مذاکره با دولت چند بار به تهران رفته بود. آقای عزیزی برخورد شدید استاندار وقت را عامل رادیکال شدن بعضی از جوانان خوزستانی در آن زمان میداند: «عربهای خوزستان نقش مهمی در انقلاب داشتند. جنبش اعراب فعالیت مسالمتآمیز داشتند و خواستههای برحق در چهارچوب ایران. تیمسار مدنی میخواست با برخورد شدید با عربهای ایران موقعیت خود را در انتخابات ریاستجمهوری تقویت کند. اما سیاست او گروهی از جوانان خوزستان را به عراق راند. آنجا آموزش دیدند و تسلیح شدند. این گروه که به سفارت حمله کرد از همان دستهاند.»
صادق قطبزاده وزیر خارجه وقت ایران بود. او هرگونه مذاکره با گروگانگیرها را در رد کرد و گفت «دیپلماتهای ایرانی آماده شهادتند.»
بسیاری از طرفداران جمهوری اسلامی مقابل سفارت جمع شدند. حمید صبی در آن زمان در لندن بود او که حالا وکیل دادگستری است میگوید: «تظاهرکنندگان شعار میدادند، دیپلمات زندانی، شهادتت مبارک».
با شنیدن عکسالعمل ایران، گروگانگیرها عصبانی میشوند و تهدید به کشتن گروگانها میکنند. مصطفی کرکوتی آن لحظات را هنوز به یاد دارد: «با شنیدن این خبر رفتار گروگانگیرها عوض شد، مضطرب بودند، گروگانها هم، زن و مرد گریه میکردند. مهاجمان برای حسننیت چهار نفر را آزاد کرده بودند. اما هیچیک از خواستههای آنها عملی نشده بود.» مصطفی کرکوتی میگوید آنها درباره «شکنجه و زندانی شدن به دست ساواک و سپس کشتار عربها» با او صحبت میکردند.
نیروهای ویژه آماده میشوند
در ۲۰۰ کیلومتری سفارت ایران، در یکی از پادگانهای هیرفورد، نیروهای ویژه هوایی ارتش «SAS» سالها بود مشق و آموزش ضد تروریسم کرده بودند.
رابین هورسفال با کمربند سیاه کاراته چند سالی بود از یگانی دیگر ارتش به این واحد ویژه منتقل شده بود. مردم بریتانیا و حتی بخشی از ارتش هم از وجود SAS بیخبر بودند. آقای هورسفال میگوید، «فرمانده ما را جمع کرد و گفت تمرین برای امروز کافی است. در سفارت ایران گروگانگیری شده، آماده شوید. ما سالها بود خود را برای چنین ماموریتهایی آماده کرده بودیم.»
بسیاری از نیروهای این واحد، پیشتر برای جنگ علیه یک گروه کمونیست در عمان، اعزام شده بودند یا در عملیات علیه ارتش جمهوریخواه ایرلند شرکت کرده بودند. در روز دوم گروگانگیری SAS در ساختمان کناری سفارت بدون سروصدا مستقر میشوند. خود را برای عملیاتی که «نمرود» خوانده شد آماده میکنند.
طبق قانون بریتانیا ارتش نمیتواند داخل خاک کشور عملیات انجام دهد. اما بر اساس «قانون کمک به نهادهای مدنی» نخستوزیر یا وزیر کشور میتواند مجوز عملیات ارتش در شهرها را صادر کند.
تا زمانی که کسی کشته نشده، پلیس لندن موافق دخالت ارتش نیست. مذاکرات بین پلیس و گروگانگیرها ادامه دارد. پلیس احساس میکند گروگانگیرها ممکن است به اشغال سفارت خاتمه دهند.
در داخل سفارت، سلیم رهبر مهاجمان، تهرور لاک و مصطفی کرکوتی، درباره سیستم قضایی و زندان بریتانیا میپرسد که اینگونه جرائم چند سال حکم دارد. بعدها ماکس ورنر پلیس مسئول مذاکره گفت او احساس میکرده سلیم به گزینه تسلیم فکر میکرد.
اما دو نفر در سفارت مشکلساز بودند. فیصل، مرد شماره دو، روی دیوار سفارت شعار مینویسد. این شعار عباس لواسانی را عصبانی میکند. آقای کرکوتی میگوید او به گروگانگیرها فحش میداد و میگفت آماده شهادت است، «من و لاک از دستش عصبانی بودیم، داشت ما را به کشتن میداد. من جلو رفتم و به او سیلی زدم. گفتم اگه اینجا کشته بشی میری جهنم. برو جای دیگه شهید شو ما رو به کشتن نده. حتی غلامعلی افروز کاردار وقت سفارت از دست او عصبانی بود.»
روز ۱۶ اردیبهشت، ششمین روز گروگانگیری از کیت ایدی خبرنگار تازهکار بیبیسی خواسته میشود به سفارت برود و خبرها را پوشش دهد. خبرنگار اصلی بیبیسی، به مهمانی شام دعوت شده بوده و معتقد بوده اتفاق خاصی نخواهد افتاد. اما آن روز، سرنوشت گروگانگیرها تعیین شد و کیت ایدی هم گزارشگر روز بود. دوربین تیم کیت ایدی دید خوبی از نمای جلو سفارت داشت.
تنش در سفارت؛ ارتش وارد میشود
در داخل سفارت گروگانگیرها عصبی هستند و احساس میکنند گیر کردهاند و «سازمان اطلاعات عراق سرشان کلاه گذاشته است». فیصل خواهان خشونت است و سلیم به دنبال آرام کردن وضعیت. مصطفی کرکوتی مریض میشود و روی زمین میافتد. گروگانگیرها تصمیم میگیرند او را آزاد کنند اما از او میخواهند تا پلیس را متقاعد کند که آنان نمیخواهند کسی را بکشند تا حمله نشود.
سلیم میگوید سفیران کشورهای عربی باید به سفارت بروند و مینیبوسی برای انتقال آنها به فرودگاه هیترو فرستاده شود. اگر چنین نشود، «هر نیم ساعت گروگانی را خواهند کشت.»
گروگانگیران، عباس لواسانی را نماد و نماینده حکومت ایران میدانستند. سیم هاریس صدابردار بیبیسی میگوید لواسانی بارها پیراهنش را باز کرده بود و سینهاش را سپر و گفته بود میخواهد شهید شود: «فیصل آمد و گفت میخواهی بمیری، با من بیا. او را به طبقه اول بردند. بنگ بنگ بنگ. صدای سه گلوله شنیده شد. او را کشتند.»
تیم مذاکرهکننده پلیس با شنیدن صدای تیراندازی نگران میشوند. نمیدانند تیراندازی برای ترساندن پلیس بوده یا کسی را کشتهاند. اما ساعت شش و پنجاه دقیقه بعدازظهر، جنازه عباس لواسانی را از در سفارت بیرون میاندازند.
رابین هورسفال و همرزمانش بیصبرانه در ساختمان کنار سفارت، پنج روز است که در آمادهباش کامل هستند. او میگوید، «آنها از خط قرمز عبور کردند، چه یک نفر یا بیشتر، آنها در خاک بریتانیا مرتکب قتل شدند، اگر یکی را بکشند تجربه نشان داده بیشتر خواهند کشت.»
۱۷ دقیقه بعد پلیس لندن با دخالت واحد ویژه ارتش SAS موافقت میکند و فرماندهی عملیات تحویل ارتش داده میشود. رابین هورسفال و همقطاریهایش سالها برای این لحظه آماده شده بودند.
تام یکی از اعضا نیروهای ویژه میگوید لحظاتی پش از حمله، پیامی از ماگارت تاچر به آنها رسیده، «باید بحران حل شود. نباید اشتباهی شود، باید از همه گروگانها حفاظت شود، اما بحران نباید از سفارت خارج شود.»
تام میگوید تعبیر آنها از این پیام این بوده که «هیچ گروگانگیری نباید زنده بماند» اما رابین هورسفال و سایر اعضا تیم میگویند چنین برداشتی نداشتهاند.
برای تلف کردن وقت و مستقر شدن نیروهای ویژه، مکس ورنر مذاکرات با سلیم را ادامه میدهد، به آنها میگوید دولت بریتانیا با خواستههای آنها موافقت کرده است. سفیر عراق در راه است و خودرویی هم برای انتقال آنها به فرودگاه به سفارات ایران خواهد آمد.
ساعت هفت و نیم، کیت ایدی، خبرنگار بیبیسی، متوجه تحرک مردان مسلح سیاهپوش با ماسک گاز روی پشتبام میشود. با عجله از فیلمبردار میخواهد موقعیت دوربین را عوض کند. آن روز حدود بیست میلیون بریتانیایی بازی اسنوکر را تماشا میکردند. ناگهان بیبیسی برنامهها را قطع میکند و تصاویر زنده سفارت و عملیات سربازان نقابپوش را نشان میدهد که با طناب به بالکن سفارت وارد میشوند.
کیت ایدی خبرنگار تازهکار، برای اولین بار عملیات «نمرود» را به صورت زنده گزارش میکند: «ناگهان صدای انفجار مهیبی شنیده شد، روی زمین دراز کشیده بودیم و زنده گزارش میدادم. باور نکردنی بود. ببینندههای بیبیسی برای اولین بار نام نیروهای ویژه هوایی ارتش اس.ای.اس را شنیدند.» او با خنده میگوید: «البته مردم هیچگاه من را برای قطع تماشای بازی اسنوکر نبخشیدند.»
پایان خونین گروگانگیری
در عرض ۱۱ دقیقه، گروگانها آزاد میشوند. ناگهان تهیهکننده بیبیسی در حیاط پشتی داد میزند: «این یکی از تروریستهاست». فوزی بداوینژاد در میان گروگانها به حیاط سفارت رفته بود. رابین هورسفال میخواهد فوزی را به داخل سفارت بازگرداند. چند تن از سربازان ارشد به بیبیسی گفتند: «او قصد کشتن او را داشته است.» اما وقتی متوجه شدهاندکه دوربین بیبیسی و آیتیوی زنده عملیات را پوشش میدهند آنها از این کار جلوگیری کردهاند. آقای هورسفال این ادعا را رد میکند.
قبل از رسیدن نیروهای ویژه، گروگانگیرها یک دیپلمات دیگر ایرانی را میکشند و دو نفر دیگر را به شدت زخمی میکنند. تصاویر بیبیسی نشان میدهد دو تن از گروگانگیرها اسلحههایشان را از پنجره بیرون میاندازند و به نشان تسلیم چفیه سفید تکان میدهند. غلامعلی افروز کاردار وقت سفارت ایران که زخمی شده بود میگوید «هنگام رسیدن سربازان دو گروگانگیر دستهایشان را روی سرشان گذاشته بودند و سلاحی در دست نداشتند، اما سربازان آنها را به رگبار بستند.»
داستان «اعدامگونه مرگ گروگانگیرها» در بریتانیا موضوعی بحثبرانگیز شد. پروندهای برای تحقیقات در این باره باز شد، اما همه سربازان تبرئه شدند.
فوزی بداوینژاد، تنها گروگانگیری که زنده ماند، توضیح داد که چگونه آنها در عراق به مدت دو هفته آموزش دیده و با پاسپورت عراقی به بریتانیا آمده بودند. این عملیات یکی از موفقترین عملیات علیه تروریسم در بریتانیا خوانده شد و مارگارت تاچر در چشم بریتانیاییها به عنوان رهبری قدرتمند شناخته شد، بعدها او به بانوی آهنی شهرت یافت.
هژیر تیموریان از خبرنگاران سابق بیبیسی فارسی و تایمز بود. او میگوید در آن زمان گروههای چریکی فلسطینی و گروههای دیگر عملیات گروگانگیری و هواپیماربایی انجام داده بودند «خانم تاچر به هیچ وجه نمیخواست خیابانهای لندن میدان جنگ گروههای مسلح شود. نمیخواست به هیچ وجه تسلیم شود.»
بسیاری از تحلیلگران در بریتانیا گفتهاند هدف برخورد شدید خانم تاچر با گروگانگیری در سفارت ایران، فرستادن پیامی به گروههای مسلح در ایرلند بود که «اگر دست به اقدامی مشابه بزنید، سرنوشت شما هم همین خواهد بود.»
یک سال بعد فوزی بداوینژاد در دادگاه عالی بریتانیا به حبس ابد محکوم شد و قاضی قید کرد او پس از ۲۵ سال حبس میتواند تقاضای عفو کند. فوزی بداوینژاد در سال ۲۰۰۸ پس از تحمل ۲۸ سال حبس از زندان آزاد شد. روزنامههای راستگرای بریتانیا از دولت انتقاد کردند و خواهان اخراج او از بریتانیا شدند. ایران هم خواهان استرداد او به ایران شد و بریتانیا را به «پناه دادن به تروریستها» متهم کرد.
حمید صبی، وکیل در بریتانیا، میگوید طبق قوانین بریتانیا و اتحادیه اروپا دولت نمیتواند افرادی که ممکن است در کشورشان اعدام شوند را اخراج کند. تلاش زیادی کردیم با فوزی تماس بگیرم، اما او بسیار نگران امنیت خود بود. اما دوستان نزدیکش از طرف او به ما گفتند: «او از شرکت در این عملیات پشیمان است و با اسمی دیگر زندگی بیسروصدایی را شروع کرده است.» او گفته که «آنها تسلیم شده بودند اما سربازان ارتش همه را کشتند.»
یکی از همبندیهای فوزی، اروین جیمز بود، او هم به جرم قتل حبس ابد داشت. آقای جیمز میگوید حدود سه و نیم سال اطاق او کنار اطاق فوزی در یک بند بوده و با هم دوست بودند «او انگلیسی بلد نبود، اما شخصیتی بیآزار و دوستداشتنی داشت. او گفت گروگانها او را زیر بغل خودشان گرفته بودند که کشته نشود.»
مصطفی کرکوتی هم میگوید، آقای بداوینژاد بسیار خوشرو بود و به گروگانها کمک میکرد: «جوانی خوشقیافه بود. محبوب زنهای گروگان بود. خیلی وقتها از خشونت دیگر اعضای گروه علیه گروگانها جلوگیری میکرد.»
فوزی پس از ۲۵ سال میتوانست آزاد شود. اما بریتانیا نمیدانست او را به کجا اخراج کند. اروین جیمز میگوید با توجه به اینکه او مستقیماً کسی را نکشته بود و رفتارش در زندان خوب بود و خطری برای جامعه نبود نمیبایست بیش از ۱۵ تا بیست سال زندانی میبود: «زندانی شدن او برای ۲۸ سال بیشتر سیاسی بود تا قضایی.»
اما ایران در سال ۲۰۰۸ میلادی سفیر بریتانیا را فرخواند و خواهان استرداد او شد و اقامت او در بریتانیا را «امان دادن به تروریسم» خواند.
هژیر تیموریان میگوید در اروپا معمولاً محکومان به قتل میتوانند زودتر از موعد آزاد شوند، «کاظم دارابی که به ترور رهبران کرد در برلین محکوم به حبس ابد شده بود پروندهاش مثل آقای بداوینژاد بود. هر دو مستقیماً کسی را نکشته بودند. اما هر دو به حبس ابد محکوم شدند. اما کاظم دارابی پس از تحمل ۱۵ سال از زندان آلمان آزاد شد و به ایران بازگشت. اینگونه تصمیمها در اروپا کاملاً قضایی است.»
منبع: بیبیسی
نظر شما :