میراث و محبوبیت طالقانی به روایت روشنفکران امروز
تاریخ ایرانی: چرا آیتالله طالقانی یک روحانی محبوب است؟ میراث او چیست؟ چه نقشی در تحول اجتهاد داشت؟ چرا به او میگفتند «پدر طالقانی»؟ چه نگاهی به زنان داشت؟ اهل سنت چه نظری درباره او دارند؟ اینها بخشی از سؤالاتی است که در همایش علمی - پژوهشی دو روزه «طالقانی و زمانه ما» (۲۲ و ۲۳ آبان ۹۸) در سالن قلم کتابخانه ملی ایران به آن پاسخ داده شد؛ همایشی در چهلمین سالگرد درگذشت آیتالله سید محمود طالقانی که به گفته محمدمهدی جعفری، دبیر علمی همایش از حدود یک سال پیش فکر برگزاری چنین همایشی در میان خانواده و برخی علاقهمندان آیتالله طالقانی پیش آمد چون «به اعتقاد آنها برگزاری سالگرد به تنهایی کافی نبود، هر چند سالها اجازه برگزاری رسمی همان مراسم ساده را هم نمیدادند و مراسم سالگرد مرحوم طالقانی در خانه به صورت خصوصی برگزار میشد.»
به گفته جعفری، «آیتالله طالقانی دشمن ستمگران و یاور ستمدیدگان و معتقد به گفتوگو بود و شرکت همه مردم در اداره امور کشور را از صدر تا ذیل خواهان بود. طالقانی قسط و عدل در امور مادی و معنوی را حق همه مردم میدانست. تندروی، بیبرنامگی، جنگ تحمیلی، سهمخواهیها و کینهتوزیها باعث شد ملت ایران از اهداف خود دور شوند و مسیر ما کج شد. لذا نسلهای دوم و سوم و چهارم پس از انقلاب، امروز با اهداف آن بیگانه شدهاند و میگویند چرا انقلاب کردید؟ خطر انقطاع نسل روز به روز بیشتر شده است. از این رو، برای متوجه ساختن نسل جدید با اهداف و اصول شخصیتی که تا زنده بود برای حفظ و پاسداری آنها تلاش میکرد، به این فکر افتادیم تا با برگزاری این همایش آن اصول و اهداف را در معرض عموم قرار دهیم. لذا فراخوان دریافت مقالات منتشر شد که در نهایت ۸۰ مقاله از داخل و خارج کشور دریافت شد و پس از داوری ۲۰ مقاله برای ارائه در همایش آماده شد. بعد از پایان همایش هم این مقالات به همراه ۳۰ مقاله دیگر که مورد تایید کمیته داوران قرار گرفته است در مجموعهای به چاپ خواهد رسید. امیدوارم با تمام شدن این همایش، فکر و اهدافی که برای حفظ و احیای اندیشههای اسلامی اصیل وجود دارد ادامه پیدا کند. نه تنها برای آیتالله طالقانی، بلکه برای همرزمانش، مانند مرحوم بازرگان، مطهری، شریعتی و دیگرانی که درد اسلام و مردم را داشتند و میخواستند اسلام اصیل را به مردم ارائه دهند.»
این همایش دو روزه اما فرصتی شد برای بازخوانی شخصیت و افکار این روحانی انقلابی که به باور اشرف بروجردی، رئیس سازمان اسناد و کتابخانه ملی «تجلیگر دینداری راستین، خلق حسن، آموزگار ادب و متانت و عشق به انسانها و مروج سیره و سلوک محمدی و علوی بود» و «پدری که سایه پدریاش آنقدر گسترده بود که هیچ مرزی برای این فراگیری نبود؛ مگر ظلم ظالم و شرک مشرکی که خود معلول ظلم است. در زیر این چتر وسیع آرامش بود که انسانها آن را حس میکردند و با آن خو گرفته بودند و در آرامش است که اندیشه و تفکر فرصت و قدرت بروز و ظهور مییابد و از تضارب آرا و افکار اندیشه راستین به دست میآید.»
بروجردی افزود: «ما که تشنه حقیقت بودیم در ساعت برنامه با قرآن در صحنه همه وجودمان گوش بود که کلام گرمش را بر جان بنشانیم و یاد بگیریم که چگونه با دیگران زندگی را تجربه کنیم و رواداری و مدارا را با نام دین به دیگران آموزش دهیم و خود به آن عامل باشیم آنجا که در خطبه نماز جمعهاش گفت: الْیَمِینُ وَ الشِّمَالُ مَضَلَّهٌ وَ الطَّرِیقُ الْوُسْطَی هِیَ الْجَادَّهُ.»
ملکیان: مثل دیگران زیستن از رمزهای محبوبیت طالقانی است
مصطفی ملکیان، چهارشنبه ۲۲ آبان در روز اول همایش علمی پژوهشی «طالقانی و زمانه ما» گفت: «باید رمز این را که بعضی از افراد از جمله روحانیون در همه مردم محبوبیت و همدلی ایجاد میکنند، یافت. زیرا حتی کسانی که آراء و نظرات روحانیت را قبول ندارند یا به دین اسلام عقیده نداشتند، این حس را نسبت به برخی از روحانیون دارند.»
این پژوهشگر حوزه فلسفه اخلاق، آیتالله طالقانی را یک روحانی محبوب دانست و افزود: «باید پرسید چرا همه روحانیون از این اقبال برخوردار نیستند؟ رمز این تمایز و تفاوت چیست؟ به عبارتی پاسخ به این سؤالات نکتهای است که برای آسیبشناسی روحانیت در دین اسلام و حتی بقیه ادیان میتوان آن را به کار برد.»
ملکیان با بیان اینکه وجود پیشفرض باعث میشود که برخی طلاب نتوانند به لحاظ عاطفی همه انسانها را دوست بدارند و آیتالله طالقانی پیش فرض نداشت، گفت: «قرآن کریم تعبیر «رحمه اللعالمین» را دارد و پیامبر اسلام (ص) نیز الگوی رحمت به همگان بوده است.»
ملکیان درباره یکی از عوامل محبوبیت طالقانی در جامعه گفت: «روحانیون باید خادم انسانها باشند. حوزه علمیه نباید مخدومپرور باشد، بلکه باید خادمپرور باشد. اما امروز بعضاً برعکس آن چیزی را میبینیم که ما از پیامبر گرانقدر اسلام (ص) و تاریخ اولیا دین میدانیم. به عنوان مثال، پیامبر چهره و ظاهری داشت که در جمع قابل شناسایی نبود اما امروز شرایطی معکوس وجود دارد. این تفاوت باعث بروز رفتارهایی از سوی برخی روحانیون میشود که خود را متفاوت از جامعه فرض میکنند اما در رفتار طالقانی و منتظری چنین رفتارهایی وجود نداشت و آنها در هر جمعی وارد میشدند سعیمی کردند مانند عموم رفتار کنند.»
وی عامل دیگر را به مسائل اخلاقی مربوط دانست و گفت: «عامل دیگر به اخلاق و ارتباط آن با مناسک و شعائر بازمیگردد. باید بدانیم اخلاق در درجه اول است و مناسک و شعائر باید در استخدام اخلاق باشند. پیامبر و قرآن این را میگویند. اما ما فقط به مناسک و شعائر میپردازیم. اگر اخلاق را ترجیح بدهیم بین مردم همدلی ایجاد میشود، زیرا اخلاق بین تمام انسانها مشترک است.»
ملکیان با بیان اینکه ما به حوزه علمیهای نیاز داریم که افرادی مانند طالقانی را بپروراند، ادامه داد: «وقتی به امثال این شخصیتها نگاه میکنیم، میببینیم که آنان به هیچ عنوان احساس بینیازی به علوم مختلف و فلسفه نمیکردند.»
فقر خود خواسته از دیگر عواملی بود که ملکیان به آن اشاره کرد و گفت: «زمانی هست که کسی ثروت و مکنت ندارد، ولی زمانی هست که ثروت و درآمد دارد و میتواند مرفه زندگی کند، اما این کار را نمیکند، چون میخواهد فقر را برای مردم قابل تحمل کند. یعنی اگر نمیتواند فقر را به صورت عینی از میان ببرد، حداقل میتواند به صورت ذهنی این درد را برای فقرا کم کند. به عبارتی با اینکه میتواند مرفهانه زندگی کند، اما نهایتاً مثل متوسط مردم زندگی کند.»
وی با اشاره به سخنان امام علی ابن ابی طالب (ع) که میفرماید؛ «اگر میخواستم میتوانستم از عسل مصفا و مغز گندم و بافتههای ابریشمی برای خود خوراک و لباس تهیه کنم، اما هیهات که هوا و هوس بر من چیره شود و شکمبارگی به گزینش غذاهای لذیذ وادارم کند، در حالی که شاید در یمامه و حجاز کسانی باشند که حتی امید به دست آوردن یک قرص نان و خاطرهای از سیری نداشته باشند. هرگز مباد که من با شکم سیر بخوابم، در حالی که اطرافم را شکمهایی گرسنه و جگرهایی سوزان از تشنگی احاطه کردهاند یا چنان باشم که شاعر میگوید: ننگت آید که بخسبی و شکم پر ز طعام دیگری پوست بجوید که به دندان کشدش» افزود: «بنابراین مثل دیگران زیستن و تفاوت فاحشی با عموم مردم نداشتن از رمزهای محبوبیت آیتالله طالقانی است.»
وی با ذکر آخرین دلیل محبوبیت طالقانی در میان مردم تاکید کرد: «دیگر ویژگی این افراد این است که زمانپریش نیستند. زمانپریشی از آفتهای مهم است. با استناد عرض میکنم برخی روحانیون ما با دادگستری، دبستان، شناسنامه، خدمت نظام وظیفه مخالفت کردند، چون عقیده داشتند خلاف شرع است. در همین قم در زمان رضاخان روحانیون ما با دوش حمام مخالفت کردند، چون میگفتند خلاف شرع است. در واقع آنها با هر چیز نویی مخالفت میکردند با اینکه هیچ پایه فقهی نداشت.»
این متفکر معاصر بیان کرد: «روحانیون در زمان دیگری زندگی میکنند و مخاطبین آنها هم در زمان دیگر. مسلم است وقتی دو گروه از افراد در زمانهای متفاوت زندگی میکنند هیچ همدلی و درکی نمیتواند میان آنها به وجود آید.»
وی در پایان گفت: «این صحبتها از سر خیرخواهی است. اگر بناست دین در جامعه وجود داشته باشد، باید نمایندگان دین کاری کنند که مردم جذب شوند، نه اینکه خود دلیل دوری مردم از دین شوند.»
مدنی: طالقانی توحید را زیربنای توسعه میدانست
سعید مدنی، جامعهشناس و پژوهشگر ارشد اجتماعی نیز روز اول همایش به ارائه مختصری از مقاله خود با عنوان «آیا طالقانی توسعهگرا بود؟» پرداخت.
وی با یادی از شادروان اعظم طالقانی گفت: «موضوع «توسعه» پروژهای بود که مرحوم سحابی از اوایل دهه ۶۰ و پس از پایان مجلس اول دنبال میکرد. وی همواره به متفکران دینی و نواندیشان دینی مبحث توسعه را تاکید میکرد و اصرار داشت تا هر متفکری دیدگاه خود در رابطه با توسعه بیان کند.»
مدنی افزود: «نداشتن رویکرد توسعه مشخص در ایران یک آسیب بزرگ است. مفهوم توسعه در کلیت خود میگوید، بدون در نظر گرفتن اولویتها به سادگی نمیتوان مسائل جامعه را با منابع محدود حل کرد. توسعه مسأله مهمی است، چون با معیشت مردم ارتباط عمیقی قرار دارد. نگاه به توسعه و رویکردهای غلط نسبت به آن، مانع رشد کشور شده و از این جهت مسأله توسعه اهمیتی حیاتی پیدا کرده است.»
این جامعهشناس در ادامه به تاریخ ایجاد مفهوم توسعه در ایران پرداخت و گفت: «از نظر تاریخی، توسعه از روز شکست قشون ایران در برابر روسها در میان سیاستمداران ایرانی شکل گرفت و روشنفکران نیز در پی پاسخ به این سؤال برآمدند که چرا ما نسبت به سایر کشورها از پیشرفت و رشد کافی برخوردار نیستیم؟ در دوران پهلوی اول و دوم هم تلاشهایی در پاسخ به این سؤال بود و به همین دلیل تمایل به مدرنیسم اتفاق افتاد که همین نگاه غلط پهلوی، یکی از دلایل انقلاب در دهه ۵۰ شد.»
استاد دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی گفت: «پس از انقلاب، تاکید بر هویت ایرانی و اسلامی مورد توجه قرار گفت، اما چون نگاه منسجمی وجود نداشت، از دیدگاههای مختلف مورد نقد قرار گرفت. منتقدین در این دوره دو دسته بودند؛ متفکران پستمدرن که به الگوی توسعه موجود نقد داشتند و دیگری نخبگان مذهبی به ویژه ارتجاعیونی بودند که با هر نوآوری مخالفت میکردند. این نوع نگاه تا جایی پیش رفته که اکنون برای حل مسئله جمعیت، به راهحل ترویج چند همسری پرداخته شده است.»
مدنی در ادامه به نگاه آمارتیاسن در مورد توسعه پرداخت و آن را به مثابه آزادی توصیف کرد و گفت: «حال به این سؤال که چرا برخی جوامع توسعه یافتهاند، میپردازیم که از زمان عباس میرزا مطرح شد. برخی آن را مربوط به مسائل اجتماعی میدانند و برخی آن را عوامل جغرافیایی و بعضی هم وابسته به مسائل سیاسی و فرهنگی میدانند. در مورد مسائل فرهنگی میتوان به مراجع فرهنگی اشاره کرد. مراجع فرهنگی صرفاً نه مراجع تقلید، بلکه به افرادی که مردم راه و روش خود را از آنها میگیرند، اطلاق میشود.»
وی با معرفی آیتالله طالقانی به عنوان یک مرجع فکری و فرهنگی در جامعه ایرانی، درباره نوع نگاه او راجع به توسعه گفت: «مراجع فرهنگی در زمینه توسعه سه واکنش داشتند؛ کسانی که مسکوتند، یعنی در رابطه با توسعه هیچ نظری ندارند، دیگرانی ضد توسعه هستند که قبلاً اشاره شد و گروه سوم کسانی هستند که به توسعه کمک میکنند و پشتوانه نظری برای آن فراهم میکنند. دیدگاه گروه سوم محوریترین خط عبور سنت به مدرنیته است. در جوامع غربی مسیر گذر سنت به مدرنیته، زمینه شکلگیری تفکر جدید علمی به جای مرجعیت مذهبی شد.»
این مدرس دانشگاه اظهار کرد: «تفکرات جدید که از مسیر سنت به مدرنیته عبور کردند، مفاهیم جدید را بازتولید کردند. مهمترین مختصات این تفکر جدید که پایه توسعه بود، چند ویژگی داشت؛ بهرهگیری از علم برای حل مسائل زندگی، به طبیعت و دنیای مادی به عنوان مبنای شناخت نگاه میکرد، کلیت مستقل جامعه و مستقل از فرد را به رسمیت میشناخت، ارادهگرایی را به جای تقدیرگرایی میپذیرفت، بر چیستی حکومت نه کیستی حاکم تاکید داشت و معتقد بودند نظامها و ساختارها باید جامعه را اداره کنند و در واقع تنوع قدرت در اداره جامعه باید از بین برود.»
این پژوهشگر اجتماعی درباره مبانی فلسفی و نظری توسعه در آرای طالقانی بیان کرد: «طالقانی توحید را زیربنای توسعه جامعه انسانی میدانست، در واقع نوع نگاه وی به توحید میتوانست با دنیای مدرن گره بخورد. طالقانی عقل و علم بشری را بر بنیانهای آزادی پیریزی کرد و در تفسیر پرتویی از قرآن هم تاکید داشت که پیشرفت اولیه اسلام به همین دلیل بوده است. او اندیشههای علمی را به رسمیت میشناخت و در برنامه پرتویی از قرآن هم از منابع علمی مختلف استفاده میکرد. طالقانی برای تفکر و شناخت به طبیعت و دنیای مادی توجه میکرد و از فلسفه سیاسی برای تامین مصلحت عمومی برخوردار بود.»
وی در پایان با اشاره به توصیف مهندس سحابی مبنی بر پایهگذاری مکتب سوسیال دموکراسی توسط طالقانی ابراز عقیده کرد: «پلورالیسم در آرای طالقانی برجسته بود و وی این موضوع را لازمه توسعه میدانست. شواهد و منابع نشان میدهد ایشان توسعهگرا بودند و مشوق رویکرد توسعه بودند. مهندس سحابی چهار خصلت قرآنی طالقانی را ظلمستیزی، غمخوار فقرا، اهل خدمت بیمنت و تسامح و تساهل میدانست که این موارد نوشداروی وضعیت جامعه امروزی است که با بازتولید تفکر طالقانی ممکن میشود.»
گوارایی: طالقانی تعدد زوجات را تحدید کرد
فاطمه گوارایی در این همایش به ارائه مختصری از مقاله خود با عنوان «زن در اندیشه و عمل طالقانی» پرداخت و گفت: «مسأله حقوق زنان به مفهوم امروزی در دهه ۳۰ و ۴۰ یعنی دوران اصلی زندگی آیتالله طالقانی وجود نداشت و هنگام بررسی این مسأله باید به این نکته توجه کرد. همچنین باید به این نکته توجه داشت که بخش عمده مواضعی که از آیتالله طالقانی بازگو میشود، مربوط به دوران قبل از حاکمیت دینی بوده است و تجربه حکومت اسلامی مسائل قبل و بعد از انقلاب را دچار تغییر کرد.»
این فعال حقوق زنان بیان کرد: «طالقانی یک نواندیش دینی بود و ما میخواهیم از متد او برای بررسی مسأله حقوق زنان استفاده کنیم. اینکه باید انگارههای اسلامی با انگارههای مدرن و انگارههای مذهبی با انگارههای اجتماعی و سیاسی سازگاری و ارتباط دوسویه پیدا کنند. او مفاهیم مدرن را بومی و درونی میکرد و حالت قهر و ستیز با آنها نداشت. نقد توأمان سنت و مدرنیته را داشت. اما در عین حال به هر دو رویکرد نگاه انتقادی نیز داشت. ضمن اینکه به سنت پشت پا نمیزد. به جهانبینی توحیدی اعتقاد داشت. از انسانشناسیای برخوردار بود که در آن انسان فارغ از جنسیت آزاد و آگاه بود.»
گوارایی طرح بحث حقوق زنان در میان نواندیشان دینی را به دوران سید جمال مربوط دانست و گفت: «اما این مسأله دغدغه آن دوران نبود و حتی علما و افراد دوراندیش هم ورود جدی به مسأله زنان را نداشتند. در میان مباحث مربوط به زنان دو مسأله آن زمان، یک بیحجابی، به معنای برداشتن روبنده از صورت زنان و دیگری مسأله برابری جنسیتی است. میراث سیدجمال به اقبال لاهوری و در ادامه این میراث به آیتالله طالقانی و دیگران رسید.»
وی افزود: «اینکه آفرینش انسان از نفس واحد است و انسان فارغ از جنسیت آزاد و آگاه است. در فرهنگ سنتی، جنس زن مذموم و درجه دوم و سوم محسوب میشد و دیدگاهی که این نگاه را رد میکرد، انقلابی به حساب میآمد. آیتالله طالقانی علاوه بر منشاء آفرینش انسان که واحد است به خود زن هم به عنوان یک عنصر مفید در جامعه نگاه میکرد. او معتقد بود زن هم فارغ از جنسیت مانند مرد یک انسان آگاه و آزاد است. در انتخاب همسر، در حق زن در ازدواج و طلاق. آیتالله طالقانی تعدد زوجات را تحدید کرد و آنقدر محدودیت برای آن در نظر گرفت که عملاً امکان آن را سلب میکند. اما حالا میبینیم که ۴۰ سال پس از طالقانی، دوباره بحث تعدد زوجات در جامعه جلوه پیدا میکند.»
گوارایی با اشاره به تحولات دوران زندگانی طالقانی افزود: «در زمان طالقانی مسأله زنان یک پله جلوتر میآید. اما در همین زمان هم اگر فردی مجتهد و موافق حضور زنان در احزاب سیاسی بود خود یک انقلاب بزرگ بود. زنان خانواده طالقانی از آزادی در انتخاب راه زندگی، حجاب و انتخاب همسر برخوردار بودند. حتی دختر او اعظم خانم گفت: پدرش او را تحت فشار برای حجاب نمیگذاشته است و در نهایت او خودش با شناخت به حجاب میرسد و آزادانه آن را انتخاب میکند. آیتالله طالقانی به همراه سیدرضا زنجانی به عنوان دو مجتهد ملیگرا، از حضور یک زن در در مرکزیت نهضت آزادی و حضور دو زن در کنگره جبهه حمایت کردند که از سوی برخی چهرههای ملی برتابیده نشد.»
وی نوع برخورد طالقانی با گروههای افراطی که خواهان نابودی روسپیان بودند و مسأله غائله حجاب را در پس از انقلاب معیار نوع تفکر طالقانی در مورد زنان دانست و گفت: «از مشروطه تا امروز تعارض مسائل دینی با حقوق زنان وجود دارد، مثل رفتن زنان به استادیوم ورزشی. تا زمانی که این تعارضات وجود دارد بازخوانی تفکر آیتالله طالقانی ضرورت دارد. اندیشه و اقدام طالقانی نشان داد امکان عبور از این تعارضات وجود دارد.»
وی با اشاره به ضرورت بازخوانی اندیشه طالقانی گفت: «ما نیاز داریم این پشتوانهها را حفظ و بازخوانی کنیم. تا انقطاع فرهنگی پیش نیاید. این سنتهای غنی فرهنگی باید حفظ و متناسب با زمانه بازخوانی شود. این مسیر هم باید با صبوری تمام پیگیری شود.»
شریعتی: اسلام اجتماعی میراث زنده طالقانی است
سارا شریعتی، «اسلام اجتماعی» را میراث زنده طالقانی دانست و در سخنرانیاش در روز دوم همایش (۲۳ آبان) گفت: «این میراث اما به این عنوان مغفول ماند چرا که کاملاً مفهومپردازی نشد، مصادیقش شناسایی و معرفی نشد و در سایه سنگین «اسلام سیاسی» به حاشیه رانده شد و امروز که باز جامعه درگیر مسائل جدید اجتماعی است و باز مساله اجتماعی در صدر مسائل ما قرار گرفته است، نیازمند ارجاع به این میراث زنده اما خاموش هستیم. بازخوانی این میراث، در واقع فراخوانی به اسلام اجتماعی است. ایدهای قدیمی اما به حاشیه رانده شده.»
این استاد جامعهشناسی دانشگاه تهران افزود: «طالقانی را به عنوان شخصیتی دینی و سیاسی میشناسیم. شخصیتی دینی به دلیل موقعیت ایشان به عنوان آیتالله و مفسر قرآن، و همچنین به عنوان شخصیتی سیاسی که با فعالیتش در نهضت مقاومت ملی، نهضت آزادی ایران و بعدها هدایت جنبش انقلابی مردم شناخته میشود. از این رو وی اغلب یکی از رهبران مذهبی انقلاب و یکی از چهرههای آنچه «اسلام سیاسی» خوانده میشود، معرفی شده است. محور بحث من اینست که طالقانی، جدا از نقش دینی و سیاسی ایشان یکی از چهرههای شاخص «اسلام اجتماعی» است. اسلامی که دغدغهاش تحول اجتماعی است و روشش، درآمیختن با جامعه و توجه به جامعه به مثابه حوزهای نه جدا اما مستقل از قدرت سیاسی در کلام و کردار وی وجود دارد.»
فرزند دکتر علی شریعتی نخست مقصود خود را از مفهوم «اسلام اجتماعی» روشن و سپس این مفهوم را با «اسلام سیاسی» مقایسه کرد و در نهایت به معرفی طالقانی به عنوان چهره شاخص «اسلام اجتماعی» پرداخت: «شاید بتوان نخستین طلیعههای ایده جامعه را از دهه بیست، در آثار نهضت خداپرستان سوسیالیست ردیابی کرد. جریانی که به عنوان سوسیالیسم اسلامی نیز شناخته میشود. این جریان عملاً میان سوسیته، جامعه و سوسیالیسم قرابت ایجاد میکند، نخشب از «تحول عظیم اجتماعی» و «فرهنگ واژههای اجتماعی» بحث میکند. شاید از این طریق است که ایده اجتماع به تدریج در ادبیات روشنفکری جا باز میکند، درست همزمان با ورود رشتههای علوم اجتماعی و مشخصاً جامعهشناسی به ایران.
اما «اسلام یا مسلمان اجتماعی»، اصطلاحی است که مهندس بازرگان در ۱۳۳۸ صورتبندی کرد. مهندس بازرگان بود که به ایده جامعه توجه کرد. «آثار عظیم اجتماع» و «بینهایت کوچکها» را نوشت و به شریعتی توصیه کرد که جامعهشناسی بخواند. به گفته برزین در زندگینامه سیاسی بازرگان وی در سالهای ۱۹۳۰-۱۹۲۶، با جریان انجمن کاتولیکی فرانسه آشنایی یافته بود و با آنان همکاری میکرد و شاید تحت تاثیر این فعالیتها به الگویی از «اسلام اجتماعی» اندیشید. الگویی جامعهمحور، انجمنی و در رابطه مستقیم با اقشار و گروههای اجتماعی جامعه. این الگویی بود که کم و بیش در میان کاتولیسیسم اجتماعی رواج داشت. انجمن کاتولیکهای فرانسه که در دفاع از اصلاحات اجتماعی و فعالیتهای تعاونی جامعه جدید صنعتی شکل گرفته بود و در تشکلاتی چون جوانان کارگر مسیحی، جوانان کشاورز مسیحی، جوانان دانشجوی مسیحی فعالیت میکرد، در فاصله بین دو جنگ، درست در سالهایی که بازرگان در پاریس اقامت داشت، به سمت کاتولیسیسم اجتماعی گرایش یافت. کاتولیسیسم اجتماعی و همچنین سوسیالیزم مسیحی که پاسخی به جامعه صنعتی جدید بود و واکنشی به لیبرالیسم و در آغاز در تجربه کارگران کاتولیک ظهور پیدا کرد. تاکید بازرگان بر کار جمعی و انجمنی و همچنین بر اصلاح دینی از این الگو تاثیر پذیرفته بود.
بازرگان این اصطلاح را در سال ۳۸ در طی دو سخنرانی که بعدها توسط عبدالعلی بازرگان جمعآوری و تنظیم شد، مفهومپردازی کرد. تعریف بازرگان از اسلام اجتماعی را میتوان چنین خلاصه کرد: نخست درک اجتماعی از دین، قرابت دین و جامعه و مبنای اجتماعی دین، تاکید بر کار جمعی، همکاری اجتماعی، تعاون و فعالیت انجمنی و همچنین تاکید بر آغاز فعالیت از گروههای کوچک جامعه و اصناف، دانشجویان، معلمان، مهندسان. پیششرط این فعالیتهای اجتماعی را بازرگان در آزادی و دموکراسی میداند. از نظر وی علت اینکه در ایران فرد تابع اجتماع است اما اجتماع تابع فرد نیست، به دلیل فقدان تبادل و تعادل میان فرد و جامعه است و این تصور که جامعه نه محصول کنش جمعی بلکه همچون یک نیروی گرداننده بالای سر فرد قرار دارد.
شاید به همین دلیل بود که علیرغم طرح ایده مسلمان اجتماعی توسط بازرگان در دهه ۳۰، این ایده بر خلاف مسیحیت در ایران شکل نگرفت و جریانساز نشد. چون پیششرط شکلگیری یک جریان اجتماعی به تعبیر بازرگان آزادی و دموکراسی بود. از این رو در حالی که در مسیحیت و آنچه مسیحیت اجتماعی، کاتولیسیسم اجتماعی و سوسیالیسم مسیحی مینامند، از قرن نوزده همراه با پرسش از جامعه صنعتی شکل گرفت و رقیب نیرومند و همراهی برای سوسیالیسم شد، اما در کشورهای اسلامی، به جامعه به عنوان عرصهای خودمختار اندیشه نشد، ایده اجتماع مستقل از قدرت سیاسی شکل نگرفت و اصطلاح «اسلام اجتماعی» خیلی زود به محاق رفت و در هیچ جریان اجتماعی مصداق پیدا نکرد. از این رو است که میبینیم، بازرگان که خود نظریهپرداز روایت اجتماعی اسلام بود، در نهایت به سمت قدرت سیاسی سوق یافت و در خارج از ایران نیز، جریاناتی چون اخوانالمسلمین که در آغاز صبغه اجتماعی قویای داشتند و از هرگونه فعالیت سیاسی و خشونت پرهیز میکردند و فعالیتشان متمرکز بر ساخت مسجد و مدرسه و امور خیر بود، به سرعت به حوزه سیاست، خشونت و کسب قدرت کشیده شدند. بیسبب نیست که بعدها این اصطلاح اسلام سیاسی بود که بر کلیه جریانات فکری و همچنین مبارزاتی در کشورهای اسلامی اطلاق شد و موقعیتی هژمونیک یافت.
اصطلاح اسلام سیاسی از دهه هشتاد میلادی به دنبال انقلاب ایران مطرح شد و در آغاز به معنای بازگشت دین به حوزه سیاست بود و نام ژنریکی بود که به بیان سیاسی اسلام در قرن بیستم و همه جریانات مذهبی که نسبتی با مبارزه و سیاست داشتند اطلاق میشد، بعدها این اصطلاح صرفاً در مورد جریاناتی به کار رفت که سیاست را در معنای قدرت سیاسی فهم میکردند و کسب قدرت سیاسی را هدف خود قرار داده بودند و خواستار تشکیل یک حکومت دینی بودند.
تفوق این اصطلاح از طرفی به تعبیر بازرگان به دلیل فقدان پیششرطهای لازم فعالیت اجتماعی یعنی آزادی و دموکراسی در کشورهای اسلامی بود و از سوی دیگر به دلیل اهمیت یافتن سیاست از آغاز قرن بیستم در کشورهای اسلامی. سلطه استعمار و ضرورت مبارزه با آن جهت کسب استقلال سیاسی و همچنین الغای آخرین خلافت اسلامی که مساله شکل حکومت در کشورهای اسلامی را در صدر مسائل جوامع اسلامی بدل کرد، مهمترین دلایل غلبه الگوی سیاسی در اسلام بودند. حسن البنا رهبر اخوانالمسلمین میگوید، «حکومت قلب همهٔ اصلاحات اجتماعی است و تا دولت اسلامی تشکیل نشود، همه مسلمانان گناهکارند.» به این ترتیب چهره مسلط اسلام قرن بیستم، اسلام سیاسی شد و در اینجا مقصود از سیاست، قدرت سیاسی بود. از این دوره به بعد به تعبیر برهان غلیون، سیاست به «دین جدید» کشورهای مسلمان بدل شد، محور اصلی نظم اجتماعی، حوزه انحصاری و اختصاصی قشری خاص، عامل جذب و رشد و صعود یا طرد و تکفیر و سقوط. اخوانیسم، قطبیسم و در ایران همه جریانات مذهبی مبارز که خواستار سرنگونی و کسب قدرت سیاسی بودند، نمونههای شاخص از اسلام سیاسی هستند.
اما چرا طالقانی مصداق اسلام اجتماعی است؟ به این دلیل که در اندیشه، موقعیت و مشی طالقانی عناصریست که باعث میشود، پروژه اصلاحی وی با پروژه اجتماعی، قرابت ترجیحی یابد. اندیشه و زندگی، بینش و مشی عملی طالقانی، همه عناصر آنچه میتوان اسلام اجتماعی نامید را داراست. درک طالقانی از سیاست با درک مسلط که معطوف به کسب قدرت سیاسی است، متفاوت است. طالقانی همراه جریان اسلام سیاسی بود و یکی از چهرههای این جریان محسوب میشود اما به دلیل درکی که از سیاست دارد، با این جریان متمایز میشود. وی در مصاحبهای که با عنوان «ما داعیه حکومت نداریم» که در تاریخ بهمن ۱۳۶۲ در نشریه پیام هاجر انتشار یافت میگوید: «اگر معنای سیاست، مسئولیت در برابر انسانها و حمایت از مظلومها و مبارزه با ظلم است این سیاست در متن قرآن هست و همیشه در جامعه خفیف یا شدید وجود داشته است» (ص ۶۰). اما ما داعیه حکومت نداریم. به این معنا طالقانی از جریان مسلط اسلام سیاسی متمایز میشود و با جریان اسلام اجتماعی قرابت مییابد.
در اینجا من پنج محور را به عنوان ارکان الگوی اجتماعی طالقانی نام میبرم:
۱. نقد دین موجود و رویکرد اجتماعی به دین.
مصلحان دینی و اجتماعی همه با نقد دین آغاز کردهاند. در کشورهای اسلامی، سید جمال با نقد خرافات و اندیشه قضا و قدری، عبده با نقد نظام آموزش دینی، حسن البنا با نقد مشاجرات انتزاعی کلامی که راه را برای عمل و تغییر بسته است. طالقانی هم با ذکر این نکته که «بیدینی امروز جهان، عکسالعمل دستگاههای دینی دیروز است» (ص ۴۰۱) و با سخن گفتن از «اجتهاد زنده». با نقد «تحجر و تنگنظری و فرمالیسم». مبنای اجتماعی درک دینی وی را نیز میتوان از تفسیر ایشان از توحید استنتاج کرد. در مطلبی تحت عنوان «فطرت و توحید» میگوید: «توحیدی که قرآن به آن دعوت میکند، منحصر به اعتقاد قلبی نیست. اسلام از جهت دعوت، نخست مردم را به فطرت میخواند… و پس از آن، توحید در فعل و اراده تکوینی است… و سپس توحید در حاکمیت و اراده تشریعی است تا برخی از مردم بر برخی دیگر حاکم و ارباب نباشند.» در نتیجه توحید یک عقیده قلبی و درونی نیست و تنها یک بحث فلسفی و کلامی نیست بلکه حقیقتی است که میباید در فکر و خلق و عمل تحولی پدید آورد و جهت سیر زندگی و زندگی اجتماعی را برگرداند. یا در صفحه ۳۲۳ تبیین رسالت برای قیام به قسط میگوید: «یاری کردن خدا، یاری کردن بندهٔ خداست. خدا باید یاری شود، یعنی خلق خدا یاری بشود.»
۲. تقریب عملی: چشم خطاپوش و کلام شمولگرا
دین اجتماعی بر پرسمان بافت اجتماعی مبتنی است. فراخوانی به انسجام اجتماعی است. اما این انسجام از درکی محافظهکارانه برای حفظ نظم موجود ناشی نمیشود، برعکس تقریب عملی میان همه منتقدان نظم موجود است. یکی از مهمترین ویژگیهای طالقانی، مشی تقریبی ایشان است. تقریب نهادی میان شیعه و سنی و وحدت کشورهای اسلامی، و تقریب میان همه منتقدان نظم موجود. یک تقریب عملی از فدائیان خلق تا فدائیان اسلام، از تودهای تا مجاهد… چشم خطاپوش و کلامی شمولگرا دارد، نه تکفیری و طردکننده.
۳. عدالتخواهی: نقد اخلاقی سرمایهداری
یکی از مهمترین محورهای دین اجتماعی، در مسیحیت یا در اسلام تکیه بر عدالتخواهی است. طالقانی به تبع نائینی و کواکبی بر اهمیت مبارزه با استبداد و آزدیخواهی تاکید میورزد اما، محور پروژه تحولخواهی وی، عدالت اجتماعی است. طالقانی از «جامعه قسط» سخن میگوید. «اگر قسط نباشد هیچ اصلی از اصول شریعت پا نمیگیرد و جنگ طبقاتی درمیگیرد. قسط یعنی حق هر کس را به او دادن، لغت قسط که مقدار و سهم و نصیب عادلانه است در بیش از ۲۵ آیه آمده است.» (ص ۵۶۸)… به یک معنا میتوان گفت که طالقانی، نه در معنای سازمانی آن، بلکه در اندیشه و منش خود یک خداپرست سوسیالیست است.
۴. شورا: تکیه بر کار جمعی. تمرکززدایی
مفهوم شورا در نزد طالقانی گسترده است. هم در معنای شور و مشورت کردن است و هم در معنای مشارکت دادن مردم در امور و هم در معنای کار جمعی. شاید بتوان مفهوم شورا در نگاه طالقانی را، مفهوم بدیل استبداد تلقی کرد. پادزهر استبداد، شوراست. شورا به معنای مخالفت با استبداد فردی و تمرکززدایی که طالقانی حتی در مورد مرجعیت دینی نیز بدان تاکید دارد، با تمرکز در فتوا مخالفت میکند و از «شورای فتوا» نام میبرد. از نظر وی تمرکز در مرجعیت اسباب ظهور استبداد را فراهم میکند. آخرین رکن پروژه اجتماعی طالقانی مردم است.
۵. مردم: عامل رهایی خود و «حق مردم»
مردم یکی از مهمترین محورهای پروژه اجتماعی طالقانی است. وی به دلیل موقعیت روحانیاش و خصوصاً به دلیل مشی عملی خویش، با حیات دینی و حیات اجتماعی مردم سروکار دارد. طالقانی بر خلاف درک حسن البنا که میگوید شورا در قرآن به معنای دموکراسی نیست بلکه توصیهای به حاکمان است، مقصود از شورا را در ربط و مشورت با مردم تحلیل میکند و آن را نه یک توصیه اخلاقی بلکه به رسمیت شناختن «حق مردم» میداند. مردم را به عنوان یک طرف گفتوگو به رسمیت شناختن و به خطاب گرفتن. از این رو به نظرم میتوان از مفهوم به رسمیت شناختن استفاده کرد که مفهوم برجستهتری از تحمل و تساهل و رواداری است. گفتار طالقانی در خصوص مردم، طنین الهیات رهاییبخشی دارد و با موقعیتی که مردم در درک سنتی خیریهای دارند، کاملاً متفاوت است. در تفسیر آیهای در سوره حدید میگوید: «نتیجه و علت غایی ارسال رسل با بینات میزان و کتاب چیست؟ لیقوم الناس بالقسط. قرآن میگوید، ناس باید قیام کنند. لیقوم الناس بالقسط. مردمی که میزان ندارند و کتاب ندارند و اصول ندارند نمیتوانند قیام کنند، واژگون راه خواهند رفت…» (ص ۳۳۰) «حق مردم در تعیین سرنوشت خود، کار خود را به دست گرفتن، کار را به دست مردم دادن، همان توده مردم، همان مستضعفینی که مستکبرین بر آنها حاکم بودند. راه نجاتشان اینست که کار را بدست خودشان بدهیم…» شورا از اساسیترین مسائل اسلامی است. حتی به پیامبرش میگوید با مردم مشورت کن، به آنها شخصیت بده، بدانند که مسئولیت دارند، متکی به شخص رهبر نباشند. در این پروژه رهاییبخش، مردم کار خود را خود به دست میگیرند و عامل رهایی خویشند.
اینها پنج رکن پروژه «اسلام اجتماعی» طالقانی هستند و امروزکه دوره به تعبیر جامعهشناسان، ظهور «مساله جدید اجتماعی» و تعمیق نابرابریهاست، دوزخیان روی زمین در چهره بیکاران، بیمدرکها، بیشناسنامهها، بیخانمانها، …نمایان شدهاند، دین در صورت تکفیری و خشن خود، عامل تفرقه شده و نه انسجام و مردم جز پوپولیستهای عوامفریب، سخنگویی ندارند، برای…فراخوان به طالقانی، فراخوان به میراث زنده وی اسلام اجتماعی است تا این دین، آه مردم ستمدیده باشد و نه افیون تودهها.
مولوی عبدالحمید: طالقانی در زندان برای مظلومین پدری کرد
امام جمعه اهل سنت شهر زاهدان گفت: «علمای شیعه و سنی که دارای اندیشه درست و بلند هستند هیچ وقت محدود به فرقه خاصی نمیشوند.»
شیخالاسلام مولوی عبدالحمید گفت: «از نزدیک، طالقانی را ملاقات نکردیم اما تا حدودی با ایشان آشنایی داریم. وی از علمای برجسته ایران زمین به شمار میرود که دارای فکری روشن بود و توانایی تجزیه و تحلیل مسائل علمی، شرعی و مسائل عصر و زمانه را داشته و صاحب تحلیل بود و شرایط و نیازهای بشریت و مسلمین را کاملاً درک و تحلیل میکرد. وی چهره ملی و جهانی بود که به اوضاع و احوال مسلط و با تاریخ آشنا بود. روی وحدت امت اسلامی که قرآن فرموده است: امت شما امت واحده است، تاکید داشت.»
مولوی عبدالحمید با اشاره به مضرات تعصب گفت: «انسانهایی که الله به آنها علم و حکمت داده، مسائل را درک میکنند و میفهمند که تعصبات مایه عقبماندگی است. اسلام دو محور دارد که اگر به آنها توجه کنیم میبینیم دین ما به چه اندازه، دین اعتدال و میانهروی است. دو محور عظیم که باید مورد توجه قرار گیرد؛ نخست رب العالمین است. همه ما و همه کسانی که رهبران دینی بودند، هم در منافع دینی اندیشیدند و هم منافع دنیوی، محور عظیم خود را رب العالمین قرار دادند. ما در هر شرایطی که باشیم باید مراعت پروردگار را بکنیم. زمانی به سعادت میرسیم که خشنودی پروردگار برای ما مطرح باشد. محور دوم مردم است. دین برای مردم آمده و همه جهان در خدمت انسان است و این کره خاکی، نیز برای انسان است. خدا انسان را مورد لطف قرار داده و به همین دلیل خلیفه خدا روی زمین قرار گرفته است.»
مولوی عبدالحمید افزود: «وقتی زندگی پیامبر را بررسی میکنیم میفهمیم چه اندازه برای انسانها، آزادی قائل شده و چقدر قرآن به آن معتقد است تا حدی که میفرماید: لا اکراه فی الدین. اگر کسی سعادت را نخواهد هیچ اجباری برای او وجود ندارد، راه غلط و درست از هم واضح شده است و هر کس به راه خود عمل بکند. رب العالمین میداند چه کسی اهل هدایت است. زندگی و رفتار پیامبر با یهودیها و ملاقات و عیادت و رفتوآمد یهودیان در مدینه نشان میدهد، پیامبر اهل مروت و رواداری بود. در صدر اسلام پیامبر موارد مختلفی از رواداری را نشان داد، مسلمانی که غیرمسلمان را به قتل رسانده بود، با وجود اعتراضهای بسیار، قصاص کرد و این همان عدالتی است در اسلام که طالقانی بر آن تاکید دارد.»
امام جمعه اهل سنت زاهدان با تاکید بر اینکه اگرچه بخشی از آیات برای مومنین است اما بیشتر آیات برای همه انسانهاست، افزود: «روز فتح مکه پیامبر فرمود امروز روز رحمت است، پیامبر به همه امان داد و اجازه نداد کسی کشته شود، مگر کسی که قتل انجام داده بود. حتی پیامبر فرمود در آن روز کسی حق ملامت ندارد. متاسفانه امروز مسلمانهای جهان برداشتهای نامتعادل و ناهمخوانی از قرآن و سیره پیامبر دارند، مخصوصاً درباره جنگ و جهاد. پیامبر و قرآن میگوید فقط با کسانی بجنگید که با شما میجنگند و در برابر آنها از سرزمینهای اسلامی دفاع کنید. دنیای امروز تشنه آرامش و سکون است. ثروت و دارایی و امکانات و صنعت و تکنولوژی و پیشرفت هست، اما آرامش و سکون وجود ندارد. نه میان مسلمانان و نه میان غیرمسلمانان نیست. قرآن برای رسیدن به این سکون، آدرس داده است: «الَّذینَ آمَنُوا وَ تَطمَئِنُّ قُلُوبُهُم بذکرِ اللَّهِ أَلا بذکرِ اللَّهِ تَطمَئِنُّ القُلُوبُ» با یاد خدا و ایمان و عمل صالح این آرامش حاصل میشود. استرسها و پریشانیها در خانه فقیر و ثروتمند وجود دارد، اما آرامش زمانی حاصل میشود که خدا در قلب انسان باشد.»
مولوی عبدالحمید با بیان اینکه طالقانی از آن شخصیتهایی بود که دید بلندی داشت و نظرات خوبی داشت، گفت: «وقتی به قرآن و تاریخ اسلام برمیگردیم زنان و مردانی را میبینیم که به خاطر دید بلند و تاثیرگذاری که داشتند ماندگار شدند و در قرآن نیز به آنها اشاره شده است. کسانی که همه مردم برایشان یکسان بودند و برای همه پدر بودند. مثل طالقانی که حتی در زندان هم برای مظلومین پدری کرد.»
وی خاطرنشان کرد: «علمای شیعه و سنی که دارای اندیشه درست و بلند هستند هیچ وقت محدود به فرقه خاصی نشده و هیچ تفاوت خاصی برای مردم قائل نمیشوند. همه سیره اهل بیت و پیامبر این بوده است. ما اهل بیت را اولیاءالله میدانیم و برادران شیعه امام میدانند و فرقی نمیکند. دیدگاه اسلام این است که فرقی بین مسلمانها نیست و باید به همه نیکی کنیم و برای همه انسانها کرامت و حرمت قائل باشیم.»
میرموسوی: طالقانی به دنبال تخصصی شدن اجتهاد بود
سید علی میرموسوی، عضو هیات علمی دانشگاه مفید در روز دوم همایش به بیان مختصری از مقاله خود با عنوان «عقلایی کردن اجتهاد» پرداخت و اظهار داشت: «به تعبیر شهید بهشتی ما در اسلام، روحانی نداریم، عالم آگاه، متعهد و مسئول داریم که طالقانی نمونه چنین شخصیتی بود. طالقانی یک نواندیش دینی بود. نواندیش دینی در تمایز با روشنفکر دینی قرار میگیرد. روشنفکر دینی در پی بازسازی سنتی دین، به نوعی دینپیرایی در راستای ارائه تغییر روزآمد و کارآمد دین دست میزند، اما نواندیشان دینی این کار را با بهرهگیری از امکانات داخل سنت انجام میدهد و هنگامی که سنتها در مواجهه با شرایط جدید در وضعیت بحرانی قرار میگیرند، کوشش برای بازسازی آن انجام میشود.»
این استاد حوزه و دانشگاه با اشاره به اینکه سنت اسلامی که بر پایه متن مقدس استوار بود در مواجهه با مدرنیته دچار بحران شد، خاطرنشان کرد: «همانطور که هابرماس میگوید مدرنیته بر پایه اقتدار عقل استوار است. بنابراین سنت اسلامی در مواجهه با عقلانیت جدید با چالشهایی مواجه شد و جهان زیست ما در دنیای مدرن دو تکه شد؛ اقتدار متن مقدس و اقتدار عقل.»
وی افزود: «اجتهاد عهدهدار دستورات عملی برای زندگی شیعیان است که در اقتدار عقل مورد توجه قرار گرفت. اما مناقشه بین اهل رأی و اهل حدیث باعث شد که به تدریج عقل جای خود را به نقل بدهد. اگر بخواهیم به صورت عینی از تاریخ ایران صحبت کنیم باید از دوران مشروطه و تلاش آخوند خراسانی، آیتالله نایینی و دیگرانی نام برد که از بنیانگذاران عقلانی کردن اجتهاد بودند.»
میرموسوی با اشاره به نقش طالقانی گفت: «به نظر بنده نقش آیتالله طالقانی در تحول اجتهاد نادیده گرفته شده است و پرسش این است که طالقانی در واکنش به الزامات روزگار جدید در پی تغییری در عرف رایج اجتهاد بود و چه تحولی را به وجود آورد؟ ادعای مقاله اینجانب این است که طالقانی با بازگشت به قرآن رویکرد نوینی را در اجتهاد پایهریزی کرد. رویکرد آقای طالقانی با رویکرد سنتی مرزبندی داشت و نقش عقل در آن بسیار برجسته بود.»
وی با تاکید بر این مساله که نواندیشان دینی در بازسازی اجتهاد از تخصصی شدن اجتهاد و اجتهاد شورایی و روشهای دیگر صحبت کردهاند، تا به نوعی صورتبندی اجتهاد را تغییر دهند، درباره رهیافت طالقانی در این موضوع گفت: «از نظر طالقانی اجتهاد از لوازم جداییناپذیر دین است. وی دین را نظام آموزشی میداند، بنابراین اجتهاد را ضروری میداند.»
میر موسوی تاکید کرد: «راهی که طالقانی در این مسیر گشود، اگر جدی گرفته میشد و به الزامات آن توجه میشد، میتوانست مسیر گذار را تسهیل کند. طالقانی تجربه زیست ۴۰ سال بعد از انقلاب را نداشت ولی اگر داشت حتماً این نظریه را تکمیل میکرد. در تکمیل این نظریه میتوان بازسازی اجتهاد بر اساس اصول فلسفی و سیاسی را مورد توجه قرار داد و بار فقه را آنقدر زیاد نکرد که نتواند به مسائل مختلف پاسخگو باشد.»
منابع: ایرنا / جماران / کانال تلگرامی «طالقانی و زمانه ما»
نظر شما :