۲۳ مهر؛ پایان اعتصاب اول مطبوعات/ سرهنگها رفتند، روزنامهها دوباره منتشر شد
مهرداد خدیر
امروز ۲۳ مهر یادآور پایان اولین اعتصاب مطبوعات ایران (در سال ۱۳۵۷) است که البته تنها ۴ روز ادامه یافت اما روزنامهنگاران به اهداف مورد نظر دست یافتند و پس از آن توانستند نیروهای حکومت نظامی را از تحریریهها برانند و تا ۱۴ آبان که دولت نظامی روی کار آمد آزادانه به نشر خبر و تحلیل بپردازند.
چنان که گفته شد مطبوعات ایران یک ماه بعد نیز در پی روی کار آمدن دولت ارتشبد ازهاری باز دست به اعتصاب زدند و این بار نه ۴ روز که ۶۲ روز به طول انجامید و در واقع در تمام دوران دولت نظامی ازهاری روزنامهها در اعتصاب بودند و جز اندکی از نشریات منتشر نشدند.
با این حال بسیاری بر این باورند که هر قدر اعتصاب اول (۱۹ تا ۲۳ مهر ۱۳۵۷) درست و به موقع و موفقیتآمیز بود اعتصاب دوم (۱۴ آبان تا ۱۶ دی ۱۳۵۷) اشتباه بود و حداقل به زیان خود روزنامهنگاران تمام شد چون بیشتر به جریانهای چپ و روشنفکری متمایل بودند وعملا مطبوعات با غیبت خود، مردم را به رادیوهای بیگانه سوق دادند.
برخی نیز بر این باورند که روشنفکران ایرانی که با اعتصاب اول مطبوعات هدایت افکار عمومی را در دست گرفته بودند با اعتصاب دوم خودزنی کردند و از صحنه کنار رفتند و در دیماه و با روی کار آمدن دولت بختیار چشم گشودند و دیدند دست بالا را در اقناع رسانهای ندارند و منابع کسب خبر و تحلیل تفاوت یافته است.
این ادعای سلطنتطلبان که رادیو بیبیسی از انقلاب ایران حمایت میکرد نیز به خاطر آن است که در اوج انقلاب ۵۷ و در آن ۶۲ روز مطبوعات در اعتصاب بودند و در آن زمان که از تلویزیون ماهوارهای و شبکههای اجتماعی و سایتهای اینترنتی خبری نبود طبیعی بود که مردم اخبار را هر شب ساعت یک ربع به هشت با آن رادیوهای ترانزیستوری از بیبیسی دریافت کنند.
منِ نوجوانِ آن سال چند دقیقه قبل از شروع برنامه (جام جهاننما) رادیوی بزرگ را روشن میکردم تا گرم شود و دقایق اول را از دست ندهم. فقط بیبیسی هم نبود رادیو مسکو و به گمانم رادیو آلمان هم بودند منتها آنها جذابیتی نداشتند. این اتفاق اما چرا افتاد؟ چون مطبوعات اعتصاب کرده بودند.
باری، ۲۳ مهر ۱۳۵۷ پایان اعتصاب اول یا اولین اعتصاب تاریخ مطبوعات ایران بود و با موفقیت به نتیجه رسید و پس از آن در حالی که حکومت نظامی برقرار شده بود مطبوعات آزادانه به نشر مطلب میپرداختند و مهاجرت امام خمینی به فرانسه را پوشش دادند.
در اعتصاب دوم اما عملاً خود را از پوشش اخبار محروم کردند و به همین خاطر است که در سالگرد دو راهپیمایی بزرگ تاسوعا و عاشورا در آذر ۱۳۵۷ نمیتوانیم به گزارش روزنامههای آن زمان استناد کنیم و این نویسنده در مطالبی که در این باره مینویسد به کتاب شاهرخ مسکوب که در آن گزارش مفصلی از آن دو روز با نثری فوقالعاده استناد میکند.
روایت زندهیاد فیروز گوران از آن اعتصاب که چندی پیش تارنمای «تاریخ ایرانی» منتشر کرده بود زوایای دیگری از اعتصاب اول را به ما میشناساند: «قبل از دور اول اعتصاب مطبوعات، جلسهای با حضور مصباحزاده و فرهاد مسعودی مدیران روزنامههای کیهان و اطلاعات و سپهبد رحیمی معاون ارتشبد اویسی، فرماندار نظامی تهران در دفتر فرماندار نظامی تشکیل شد. محور جلسه اعتراض مطبوعاتیها بود مبنی بر اینکه خبرنگاران سعی در انتقال صحیح اخبار تظاهرات و اعتراضات دارند اما فرماندهان نظامی با تماسهای پی در پی با روزنامهها اخبار را تکذیب میکنند.
در پایان جلسه تصمیم گرفته شد خبرنگاران کیهان و اطلاعات و دیگر روزنامهها در فرمانداری نظامی مستقر شوند و اخبار واصله را با هماهنگی فرمانداری منتشر کنند. طبق این تفاهم صبح روز بعد (۱۸ مهر ۱۳۵۷) خبرنگاران اطلاعات و کیهان به فرمانداری نظامی رفتند تا خبرها را همانجا پیگیری و تکمیل کنند و به روزنامههای خودشان بفرستند.
در حالی که خبرنگاران در حال کسب خبر بودند بر خلاف توافق قبلی که با فرمانداری نظامی صورت گرفته بود، ۵ یا ۶ سرهنگ نظامی در همان لحظات وارد تحریریه کیهان و اطلاعات شدند تا هیچ خبری بدون رؤیت آنان به حروفچینی ارسال نشود. تحریریه کیهان دچار تشنج شدند.
خبرنگاران درگوشی با هم پچ پچ کردند. یکی آهسته گفت من دنبال خبر نمیروم. یکی هم با صدای بلند گفت من از امروز کار نمیکنم. یکی هم با صدای بلندتر برای اینکه احتمالاً سرهنگها هم بشنوند، گفت: بچهها باید اعتراض کنیم، باید اعتصاب کنیم. کارمندان از قسمتهای اداری به سوی تحریریه راه افتادند. در قسمت فنی، حروفچینها ماشینها را خاموش کردند. خبر اعتصاب کیهان به اطلاعات رسید، البته در روزنامه اطلاعات در لحظات نخست بر سر پیوستن به اعتصاب کیهانیها، اختلاف نظر پیش آمد. پیش از آن گفتوگوی تلفنی علی باستانی، معاون سردبیر اطلاعات با یکی از معاونان فرماندار نظامی تبدیل به بحث تندی شده بود و صدای فریادهای باستانی را تعدادی از اعضای تحریریه شنیده بودند.»
بلوری هم اینطور نقل کرده که «سردبیر اطلاعات زنگ زد و گفت بلوری روزنامه را درآوریم. سرهنگها رفتند. گفتم ما درنمیآوریم. گفت ما درمیآوریم. بعد از چند دقیقه تلفن شد، گفتند جلوی روزنامه اطلاعات غوغاست. مردم گرفته بودند روزنامه اطلاعات را آتش زدند! فرهاد مسعودی میگوید روزنامهها را بریزید دور.
روزنامههای چاپ شده را دور میریزند و درها را میبندند. گوران از آیندگان زنگ زد. گفت، شنیدم اعتصاب است. ما هم هستیم. اطلاعات هم آقای سفری زنگ زد و گفت ما هم هستیم.» از غروب آن روز به سندیکای خبرنگاران و نویسندگان مطبوعات رفتیم و قرار شد هیأتی برای پیگیری مطالبات اعتصابکنندگان تشکیل شود. اعضای این هیأت عبارت بودند از جواد طالعی (تحریریه کیهان)، محمد بلوری (کیهان)، منوچهر فاضل (اداری کیهان)، محمد عتیقپور (فنی کیهان)، محمدعلی سفری (دبیر سندیکای نویسندگان و خبرنگاران مطبوعات)، محمد ابراهیمیان (اطلاعات)، سیروس علینژاد (تحریریه آیندگان)، ابوالفضل حقیقی (اداری آیندگان)، فیروز گوران (تحریریه آیندگان) و رضا تیموری (بخاطر ندارم از کدام روزنامه بود).
در سندیکا نامهای تنظیم شد که حاوی درخواستهای اعتصابیون مطبوعات بود. هیأتی که انتخاب شده بود، قرار شد با جعفر شریفامامی، نخستوزیر وقت ملاقات کند و در مذاکره با او درباره متن نامه به توافق برسند. مذاکرات ۳ روز طول کشید و روزنامهها همچنان در اعتصاب بودند. در مذاکرات اولیه عدهای از وزرا بر این نظر بودند که دولت نمیتواند بیانیهای صادر کند که دیگر سانسور نخواهد کرد. منوچهر آزمون هم خیلی سعی میکرد با مقداری خواهش نمایندگان اعتصابیون را قانع کند که تقاضای صدور بیانیه از دولت را نداشته باشند.
سرانجام در روز دوم توافق شد دولت متنی را تهیه و آزادی مطبوعات را تضمین کند. هیأت با مراجعه به سندیکای نویسندگان و خبرنگاران نقطه نظرات دولت درباره تضمین آزادی مطبوعات را به اطلاع جمع کثیری از اعتصابیون رساند. من هم به حاضران گوش میدادم که بحث میکردند فردا هیأت منتخب در مذاکره با دولت به توافق نهایی دست خواهد یافت و دولت مجبور خواهد شد بیانیهای رسمی در این زمینه منتشر کند.
من گزارشم را به پایان میرساندم که از میان حاضران عدهای مثل آقای جلیل خوشخو گفتند دولت باید عین نامه را تائید کرده و با اعتراف به اعمال سانسور، آن را لغو کند. من توضیحاتی درباره این پیشنهاد دادم و گفتم باید تفاهم کنیم. دوست نویسندهام در روزنامه کیهان به من گفت گوران سفسطه نکنید، دولت باید عین این قطعنامه را بپذیرد. من نامه را از جیبم درآوردم و به زمین انداختم و گفتم من نامهرسان نیستم.
معتقد بودم در فرآیند مذاکره با دولت امکان این هست که «را» و «واو» کم و زیاد شود، خواستهها برای رسیدن به توافق دوجانبه کمی تغییر و تعدیل کند، اگر میگفتیم دولت عین چیزی را که میخواهیم باید بپذیرد در آن صورت مذاکره معنا ندارد. علی باستانی هم در جلسه سندیکا گفت شما اگر گوران را هم قبول ندارید، واویلا.
روز بعد به دفتر نخستوزیری رفتیم، شریفامامی (نخستوزیر)، دکتر محمدرضا عاملی تهرانی وزیر اطلاعات و جهانگردی و منوچهر آزمون وزیر مشاور کابینه در جلسه شرکت کردند و در پایان تصویب کردند که دولت از آن پس سانسور نخواهد کرد. پس از سه روز اعتصاب و جلسات روزانه در سندیکا، با موافقت دولت با پایان سانسور به روزنامه برگشتیم. در تحریریه آیندگان در جمع کارکنان و خبرنگاران گفتم بالاخره دولت تعهد کرد سانسور نکند، از این به بعد وظیفه ما مشکلتر میشود.
اینطور نیست که هر خبری را چاپ کنیم، صلاح اینست که در انعکاس و انتشار اخبار بیشتر دقت کنیم، حساسیتهای دولت درباره دربار و ارتش را تا جایی که ممکن است تحریک نکنیم. عقیدهام این بود و هست که فرد آزادتر باید دقیقتر شود. گفتم بعد از اینکه از خفقان درآمدیم صلاح نیست گرفتار آزادی افسار گسیخته شویم، اعتراضات مردم باید به سرانجام برسد و نباید با تندروی به آن ضربه زد.»
منبع: عصر ایران
***
اعتصاب تاریخی روزنامهنگاران برای شکستن زنجیره سانسور در مطبوعات چگونه شکل گرفت؟
محمد بلوری
روزنامهنگار پیشکسوت
چهل سال پیش در همینماه «نوزدهم مهر سال ۵۷» خبرنگاران و نویسندگان در تحریریه روزنامهها به نشانه اعتراض به وجود سانسور یکباره قلمها را بهروی میز گذاشتند و با دست کشیدن از نوشتن، ماشینهای چاپ را از کار انداختند و به این ترتیب با اعلام اعتصاب، مطبوعات را به تعطیلی کشاندند.
پس از برکناری امیرعباس هویدا در مرداد ماه سال ۵۶، آموزگار زمانی به نخستوزیری میرسید که شعلههای مبارزات مردمی علیه رژیم، با برپایی تظاهرات، راهپیماییها و اعتصابات در وزارتخانهها و ادارات مختلف، روزبهروز سرکشتر و مهیبتر زبانه میکشید و هرچه خشم و خروش مردمی شدت پیدا میکرد، سانسور ساواک بر روزنامهها شدت مییافت و از سوی دیگر وزارت اطلاعات و جهانگردی دایره قلم زدن خبرنگاران و نویسندگان مطبوعات را تنگتر میکرد. چون هم ساواک و هم وزارت اطلاعات و جهانگردی انتشار خبرهای مربوط به این جنبش مردمی در مطبوعات را سبب گسترش تظاهرات، راهپیماییها و اعتصابات در سراسر کشور میدانستند.
با شدت سانسور ساواک و وزارت اطلاعات و جهانگردی به روزنامهها سرانجام در بیستو هفتم اسفندماه پنجاه وشش نامه سرگشادهای با امضای ۹۰ نفر از نویسندگان و خبرنگاران و مترجمان روزنامهها خطاب به جمشید آموزگار نخستوزیر در اعتراض به سانسور انتشار یافت. امضاءکنندگان این نامه اعتراضآمیز تاریخی نوشته بودند:
- آقای نخستوزیر! از روزی که کابینه شما قدرت را در دست گرفته است، برخلاف ادعایتان در آغاز نخستوزیری نه تنها «آزادی مطلق! برای روزنامهها» برقرار نشده، بلکه «ممیزی» ابعاد وسیعتری یافته است. پیش از این سردبیران روزنامهها موظف بودند هر روز گزارش فشردهای از آنچه قرار بود به عنوان مطالب اصلی در روزنامهها منتشر شود، به مأموران سانسور وزارت اطلاعات و جهانگردی بدهند و مأموران بنا به سلیقه خود، دستور صریح میدادند که تمام یک مطلب یا قسمتهایی از آن حذف شود، اینک، از زمانی که به قول شما «مطبوعات آزادی مطلق یافتهاند!» نه تنها روش سابق همچنان اعمال میشود، بلکه مسئولان و مدیران روزنامهها که مسئولیتی بدون اختیار به آنان داده شده است، از ترس عواقب افشای حقایق، به ناچار بیش از گذشته احتیاط میکنند و در نتیجه به سیاست سانسور خفقانآور شدت بیشتری میدهند...
- آقای نخستوزیر! انصاف بدهید که دولت شما تاکنون حرمت مطبوعات را جدی نگرفته است. آقای دکتر آموزگار! دولت شما ضمن اعمال شدیدترین نوع ممیزی در مطبوعات روزنامهها را به درج اخبار جعلی و مقالات بدون امضای فرمایشی مجبور میکند.
- آقای نخستوزیر! اعمال سانسور سبب شده است که اعتماد مردم از مطبوعات سلب شود و روزنامهنگاران شریف نزد ملت، دروغزن و شریک جرم معرفی شوند.
بنابراین خواسته امضاءکنندگان این نامه سرگشاده به این شرح است:
- لغو کامل و فوری سانسور و آزادی کلیه نویسندگان مطبوعات در انتشار حقایق و افشای مفاسد...
***
در حالی که ساواک و وزارت اطلاعات و جهانگردی دولت، از انتشار این نامه سرگشاده به خشم آمده بودند، نامه سرگشاده و اعتراضآمیز دوم خطاب به نخستوزیر با امضای ۹۴ روزنامهنگار روز دوم اردیبهشتماه سال ۵۷ علیه سانسور شدید انتشار یافت که ضمن پشتیبانی از امضاءکنندگان نامه سرگشاده اول، خواستار لغو فوری سانسور در مطبوعات شده بودند. اما داریوش همایون که خود از روزنامهنگاران باسابقه مطبوعات بوده با نشستن بر صندلی وزارت اطلاعات و جهانگردی، به جای همراهی با اهالی مطبوعات، امضاءکنندگان هر دو نامه سرگشاده را از عناصر غیرملی و افرادی منحرف و توطئهگر معرفی کرد و مصمم شد با پروندهسازی علیه امضاءکنندگان نامهها، آنان را به عنوان افراد ممنوعالقلم، از عرصه مطبوعات برکنار کند. وی به مدیران روزنامهها فشار آورد که این عده را اخراج کنند و داریوش همایون همچنین تلاش کرد سندیکای نویسندگان و خبرنگاران مطبوعات را از طریق قانونی منحل کند چون میدانست که نامههای سرگشاده با موافقت هیأت مدیره این سندیکا تنظیم شده است. به یاد دارم برخی از روزنامهنگاران که از طرف دولت و ساواک عناصر نامطلوب شناسایی شده بودند به عنوان ممنوعالقلم از عرصه مطبوعات طرد شدند که تعدادشان به ۱۲ روزنامهنگار میرسید و یکی از روزنامهنگاران ممنوعالقلم من بودم که چون سایر همکارانم در لیست ممنوعالقلمها اجازه نداشتم در هیچ نشریهای بنویسم.
منبع: روزنامه ایران / ۱۸ مهر ۹۸
نظر شما :