آیتالله مطهری مخالف فعالیت حزبی روحانیون بود
گفتوگو با علی مطهری
تاریخ ایرانی: علی مطهری فرزند آیتالله مطهری با آنکه خود از اعضای حزب جمهوری اسلامی نبوده است اما حرفهای زیادی درباره نظرات پدرش دربارۀ این حزب دارد و آنگونه که خود میگوید با رهبران حزب هم آشنایی قدیمی داشته و دارد. به دلیل همین شناختها و بررسی نظرات استاد مطهری در مورد حزب جمهوری اسلامی، در آبان ماه ۱۳۹۲ گفتوگویی با وی ترتیب دادیم و نظرات شهید مطهری در مورد حزب را بررسی کردیم.
***
اینکه در همان ابتدای انقلاب عدهای از روحانیون به فکر تشکیل حزب بودند، آیتالله مطهری چه نظری داشتند؟
آنطور که من یادم میآید ایشان با این مطلب که مؤسسین حزب، روحانیون باشند مخالف بودند و مبنای مخالفتشان این بود که حزب برای به دست گرفتن قدرت سیاسی و اجرایی و تشکیل دولت است و روحانیت نباید پستهای اجرایی دولتی را اشغال کند مگر اضطراراً و در نبود افراد غیرروحانی صالح. معتقد بودند که حتی در جمهوری اسلامی روحانیت باید استقلال خود را از دولتها حفظ کند و در کنار مردم باشد تا همچنان دارای نفوذ کلام و قادر به ایجاد حرکت و نهضت و اصلاح در جامعه باشد.
به نظرتان تشکیل حزب جمهوری اسلامی در همان ابتدای انقلاب اقدامی کاملاً آگاهانه بود یا تصادفی؟
اقدامی آگاهانه بود، میخواستند کادر لازم برای اداره کشور را تربیت کنند. شهید بهشتی و آقای هاشمی بر آن اصرار داشتند. حتی امام نیز مانند شهید مطهری با حزبی که مؤسسین آن روحانیون باشند مخالف و معتقد بودند که روحانیت نباید با تأسیس حزب فراگیری خود را از دست بدهد و حتی شنیدم که ایشان فرموده بودند نباید ما روحانیون هم مانند مظفر بقایی با تشکیل حزب شامل بخشی از جامعه بشویم، همانطور که شهید مطهری هم معتقد بود که روحانیت باید در همان قالب روحانیت فعالیت کند و خود را محدود نکند و با تشکیل حزب، شکاف بین روحانیون ایجاد نشود. اما به خاطر ضرورتهای ابتدای انقلاب، به هر حال حزب جمهوری اسلامی شکل گرفت و بعد از تشکیل این حزب، دیگر شهید مطهری مخالفتی با آن نداشت و حتی به ما توصیه کردند که بروید در این حزب ثبتنام کنید. حزب جمهوری اسلامی هم از همان ابتدا مبنای فکری خود را آثار آیتالله مطهری قرار داده بود حتی قبل از شهادت ایشان.
یک شبههای که برخی افراد به شهید مطهری وارد میکنند، این است که ایشان اساسا خیلی روحیه کار جمعی و گروهی را نداشتند و به همین جهت هم به حزب جمهوری اسلامی نپیوستند و تمایل داشتند به صورت انفرادی فعالیت داشته باشند، مثلا کتاب بنویسند و آن را منتشر یا سخنرانی کنند. آیا این مطلب واقعیت دارد؟
خیر. اتفاقا برعکس است و همیشه ایشان افراد را دعوت به کار جمعی و گروهی میکردند. مثلا کتاب تعلیمات دینی که در زمان رژیم گذشته توسط شهیدان بهشتی و باهنر نوشته میشد، پشت صحنه آن شهید مطهری قرار داشت و در بسیاری از موارد مثل مباحث جهانبینی متن اولیه را ایشان مینوشتند و اکنون این مطالب به خط ایشان موجود است یا مثلا کتاب «محمد(ص) خاتم پیامبران» که حسینیه ارشاد آن را منتشر کرد، بانی آن شهید مطهری بود.
انتخاب موضوعات و تقسیم کار بین محققان روحانی و دانشگاهی توسط ایشان صورت میگرفت که هر کس چه کاری را انجام دهد و روی چه موضوعی کار کند. مثلا دکتر شهیدی در چه موضوعی مقاله بدهد یا دکتر شریعتی در موضوع «از هجرت تا وفات» مقاله بدهد. نامههایش موجود است. ایشان روحیه کار جمعی داشت اما رسالت خودش را کار دیگری میدانست. لذا بعد از انقلاب هم نظر ایشان این بود که کارهای فکری خودشان را ادامه دهند و امام هم اصرار داشتند که ایشان به قم بروند و از سال ۱۳۵۵ هم به دعوت برخی فضلای قم و توصیه امام خمینی هفتهای ۳-۲ روز به قم میرفتند و درسهایی داشتند و بنا بود کم کم ساکن قم بشوند و به تربیت طلاب و تقویت حوزه علمیه بپردازند. علاقه خودشان هم همین بود.
حتی ایشان در شورای انقلاب هم خیلی تمایل نداشتند بمانند و احساس میکردند وقت ایشان تلف میشود و این نکته را با امام(ره) در میان گذاشته بودند که اگر امکان دارد ایشان از شورای انقلاب آرام آرام کنار بروند که ظاهرا امام(ره) گفته بودند تا چند ماه دیگر بمانند و بعد کنار بروند. دلیل اصرار ایشان این بود که تشخیص داده بودند نیاز جامعه در آن ایام چیست و میدانستند با پیروزی انقلاب و استقرار نظام جدید، کم کم مسائل فکری و معضلات اجتماعی مطرح میشود که نیاز دارد حوزه علمیه کار خودش را چند برابر کند تا بتواند پاسخگو باشد.
اما در همان ایام جامعه روحانیت مبارز فعال بود که شبه حزب است.
شهید مطهری برای حزبی که مؤسسین آن صرفا روحانیون باشند قائل به آفاتی بودند. یکی از آنها این بود که ممکن است برخی از روحانیون مقابل روحانیون حزب قرار بگیرند که عملا بعدها همینگونه شد. در آن اواخر فعالیت حزب، در انتخابات مشکلاتی به وجود آمد که مثلا امام جمعهای عضو حزب بود و نظری داشت که تمایل داشت بیان کند و آن نظر در راستای نظرات حزب نبود یا عدهای به خاطر حزبی بودن با وی مخالفت میکردند که اینها مشکلاتی را به وجود میآورد. بعد هم که نظر امام(ره) این شد که فعالیتهای حزب متوقف شود.
ظاهرا پیش از پیروزی انقلاب در پاریس هم بحثهایی پیرامون تشکیل حزب جمهوری اسلامی مطرح بوده است و شهید مطهری در همان جا هم مخالفتهایی را ابراز کرده بودند.
من گمان نمیکنم اینطور بوده باشد. چون اساسا در آن زمان احتمال پیروزی انقلاب قوی به نظر نمیرسید و بعید است که ایده تشکیل حزب به آن زمان بازگردد. من فکر میکنم این ایده در دوران نزدیک به پیروزی انقلاب و بعد از آن مطرح بوده است.
استاد مطهری با الگوهای مدرن سیاست مثل تأسیس حزب مخالف بودند؟
نه، ایشان با نفس تشکیل احزاب مخالف نبودند. دلیل مخالفت ایشان با حزب جمهوری اسلامی آن بود که همه اعضای مؤسس آن روحانی بودند. روحانیت متعلق به همه جامعه است و شأن روحانیت بالاتر از تشکیل حزب است و باید در قالب تشکیلات روحانیت کار کنند. امروز هم من شخصا با این مطلب که جامعه مدرسین حوزه علمیه قم و جامعه روحانیت مبارز تهران محور تشکیلات اصولگرایی قرار گیرد مخالف هستم. روحانیت باید فراگیر بوده و حالت پدرانه داشته باشد و خود را در یک گروه سیاسی محصور نکند، باید چتری باشد بر سر اصولگرا و اصلاحطلب. امام هم میگفتند: «اینکه روحانیت بخواهد حزب تشکیل دهد یعنی چه؟ یعنی مثل مظفر بقایی شود که او یک حزب و اینها هم یک حزب داشته باشند؟» بههرحال روحانیت باید همه اقشار جامعه را در بر بگیرد.
به نظر شما عملکرد حزب جمهوری اسلامی، موفق بوده است، همانطور که برخیها معتقدند که حزب توانست انقلاب را از گردنههای خطرناکی همانند کودتای نوژه و ماجرای بنیصدر عبور دهد یا مانند برخی افراد اینطور فکر میکنید که حزب جمهوری اسلامی خیلی هم نتوانست موفق عمل کند؟
خیلی نمیشود قاطعانه درباره موفقیت حزب جمهوری اسلامی اظهار نظر کرد و نیاز به تحقیق و تحلیل کافی دارد. شاید اگر حزب جمهوری اسلامی نبود ماجرای بنیصدر طور دیگری رقم میخورد و آن ماجراها شکل نمیگرفت. من شخصا موافق این بوده و هستم که پایگاه روحانیت باید همان مساجد باشد و به روش سنتی که از قدیم وجود داشته است عمل شود با همان فرماندهی که سلسله مراتب به مراجع تقلید میرسد.
اگر روحانیت اینطور عمل کند در رسالت خودش موفقتر عمل خواهد کرد و حزب را واگذار کنیم به غیرروحانیون. این خیلی جالب نیست که روحانیون در پستهای اجرایی دولتی حضور فعال داشته باشند. نظر شهید مطهری هم بیشتر همین بوده است که روحانیت شیعه همانند روحانیت اهل تسنن نباشد و استقلال خود از دولتها را حفظ کند. این امر به روحانیت قدرت ایجاد تحولات اجتماعی میدهد، مثل همان روحانیتی که در زمان مرحوم میرزای شیرازی وجود داشته است که قدرت خود را از مردم میگرفتند، از نظر روحی متکی به خدا بودند و از نظر اجتماعی متکی به مردم. برخلاف روحانیت اهل سنت که وابسته به حکومت و دولت است و قدرت ایجاد تحول در جامعه را ندارد.
آیا شهید مطهری با دیگران هم درباره مخالفتهایشان با حزب جمهوری اسلامی گفتوگو کرده بودند یا صرفا در این باره با شهید بهشتی صحبتهایی مطرح شده بود؟
تا جایی که من میدانم و شنیدهام ایشان نظرشان را مبنی بر مخالفت اعلام کرده بودند اما بعد از اصرار آنها، در جلسهای به همین بزرگواران گفته بودند که اگر برای خدا این حزب را تأسیس کردهاید خوب است اما اگر صرفا برای کسب قدرت این کار را کردهاید، کار خوبی نیست. چنین نکته اخلاقی را مطرح کرده بودند.
نظر شما :