علی مطهری: پدرم موافق حضور روحانیون در کارهای اجرایی نبود
***
آقای دکتر، پیش از تشکیل حزب جمهوری اسلامی یکی از دلایلی که برای تشکیل حزب توسط رهبران حزب مطرح میشود و بعدترها در اساسنامه حزب نیز به آن اشاره میشود، بحث کادرسازی برای انقلاب اسلامی است که بسیار روی آن نیز تاکید میشده است و به همین جهت رهبران حزب یکی از دلایل اصرار خود برای تأسیس حزب را همین کادرسازی میدانند اما نظر حضرت امام(ره) و شهید مطهری برخلاف نظر رهبران حزب بوده است و گویا امام(ره) و شهید مطهری صراحتا در ابتدا با تشکیل حزب مخالف بودهاند. اگر امکان دارد درباره نظرات و دیدگاههای شهید مطهری در این باره کمی توضیح دهید.
شهید مطهری یک مبنای فکری داشتند درباره استقلال روحانیت شیعه در مقابل دولتها و معتقد بودند که روحانیت باید استقلال خود را حتی در جمهوری اسلامی حفظ کند و روی فراگیری و در کنار مردم بودن تاکید ویژهای داشتند. به همین دلیل موافق نبودند که روحانیت پستهای اجرایی دولتی را بپذیرد مگر اضطراراً یعنی زمانی که غیرروحانی صالح وجود نداشته باشد.
ایشان به همین جهت با تأسیس حزب جمهوری اسلامی به این صورت که مؤسسین آن صرفا روحانیون باشند مخالف بودند اما مخالفتی با تأسیس حزب توسط غیرروحانیون نداشتند. اما بعدا که حزب جمهوری اسلامی تشکیل شد و صورت رسمی به خود گرفت، مخالفتی نکردند و حتی اگر از ایشان برای عضویت در حزب سؤال میشد اعلام موافقت میکردند. کسانی مثل آقای مهدوی کنی هم تقریبا همین نظر را داشتند و طرز فکرشان همین بود. حزب جمهوری اسلامی هم از همان ابتدا که تشکیل شد مبنای فعالیتهای فکری و ایدئولوژیک خود را آثار شهید مطهری گذاشت. بعد از شهادت استاد مطهری هم بیشتر روی آثار ایشان در حزب تاکید و کار میشد.
یک شبههای که به شهید مطهری برخی افراد وارد میکنند، این است که شهید مطهری اساسا خیلی روحیه کار جمعی و گروهی را نداشتند و به همین جهت هم به حزب جمهوری اسلامی نپیوستند و ایشان تمایل داشتند به صورت انفرادی فعالیت داشته باشند، مثلا کتاب بنویسند و آن را منتشر یا سخنرانی کنند. آیا این مطلب واقعیت دارد؟
خیر. اتفاقا برعکس است و همیشه ایشان افراد را دعوت به کار جمعی و گروهی میکردند. مثلا کتاب تعلیمات دینی که در زمان رژیم گذشته توسط شهیدان بهشتی و باهنر نوشته میشد، پشت صحنه آن شهید مطهری قرار داشت و در بسیاری از موارد مثل مباحث جهانبینی متن اولیه را ایشان مینوشتند و اکنون این مطالب به خط ایشان موجود است یا مثلا کتاب محمد(ص) خاتم پیامبران که حسینیه ارشاد آن را منتشر کرد، بانی آن شهید مطهری بود.
انتخاب موضوعات و تقسیم کار بین محققان روحانی و دانشگاهی توسط ایشان صورت میگرفت که هر کس چه کاری را انجام دهد و روی چه موضوعی کار کند. مثلا دکتر شهیدی در چه موضوعی مقاله بدهد یا دکتر شریعتی در موضوع «از هجرت تا وفات» مقاله بدهد. نامههایش موجود است. ایشان روحیه کار جمعی داشت اما رسالت خودش را کار دیگری میدانست.
لذا بعد از انقلاب هم نظر ایشان این بود که کارهای فکری خودشان را ادامه دهند و امام هم اصرار داشتند که ایشان به قم بروند و از سال ۱۳۵۵ هم به دعوت برخی فضلای قم و توصیه امام خمینی هفتهای ۳-۲ روز را به قم میرفتند و درسهایی داشتند و بنا بود کمکم ساکن قم بشوند و به تربیت طلاب و تقویت حوزه علمیه بپردازند. علاقه خودشان هم همین بود.
حتی ایشان در شورای انقلاب هم خیلی تمایل نداشتند بمانند و احساس میکردند وقت ایشان تلف میشود و این نکته را با امام(ره) در میان گذاشته بودند که اگر امکان دارد ایشان از شورای انقلاب آرام آرام کنار بروند که ظاهرا امام(ره) گفته بودند تا چند ماه دیگر بمانند و بعد کنار بروند.
دلیل اصرار ایشان هم یکی این بود که تشخیص داده بودند نیاز جامعه در آن ایام چیست و میدانستند با پیروزی انقلاب و استقرار نظام جدید، کم کم مسائل فکری و معضلات اجتماعی مطرح میشود که نیاز دارد حوزه علمیه کار خودش را چند برابر کند تا بتواند پاسخگو باشد.
شما در مصاحبه با نشریه مهرنامه شماره تیرماه ۱۳۹۰ به نکتهای اشاره کردهاید که جالب توجه است و آن تفاوت روحیه شهید بهشتی و شهید مطهری است که گویا شهید مطهری علاقه بیشتری به کار فکری و ایدئولوژیک داشتند اما شهید بهشتی علاقهمند به کار اجرایی و تربیت نیرو از طریق کار حزبی بودند.
بله همینطور است. مرحوم شهید بهشتی روحیه سازماندهی و کار اجرایی داشتند و شور و شوق بیشتری در این زمینهها در ایشان وجود داشت و خوب ایشان هشت سال جوانتر از شهید مطهری بودند و انگیزه این نوع فعالیتها در ایشان بیشتر بود. اما شهید مطهری معتقد به کادرسازی از طریق پرورش و تربیت فکری و معتقد بودند که یک نهضت اجتماعی اگر پشتوانه فکری نداشته باشد تغییر مسیر میدهد. البته شهید بهشتی فعالیتهای فکری هم داشتند همانطور که بالعکس شهید مطهری هم در مواقع لازم کار اجرایی انجام میدادند، مثل ماموریت تشکیل شورای انقلاب از طرف امام.
شما یک اشارهای هم در مصاحبه با نشریه مهرنامه کردهاید به اینکه ظاهرا نظر شهید مطهری درباره تشکیل حزب این بوده است که حزبی مانند حزب مظفر بقایی نشود.
این گفته، گفته امام خمینی(ره) بوده است نه شهید مطهری و من از قول امام(ره) شنیده بودم که وقتی مساله تأسیس حزب جمهوری اسلامی مطرح شده بود، ایشان به این مضمون فرموده بودند که معنی ندارد روحانیت هم یک تشکل مثل تشکل مظفر بقایی درست کند و شامل بخشی از جامعه شود. روحانیت برای تمام جامعه است.
شهید مطهری برای حزبی که مؤسسین آن صرفا روحانیون باشند قائل به آفاتی بودند. یکی از آنها این بود که ممکن است برخی از روحانیون مقابل روحانیون حزب قرار بگیرند که عملا بعدها همینگونه شد. در آن اواخر فعالیت حزب، در انتخاباتها مشکلاتی به وجود آمد که مثلا امام جمعهای عضو حزب بود و نظری داشت که تمایل داشت بیان کند و آن نظر در راستای نظرات حزب نبود یا عدهای به خاطر حزبی بودن او با وی مخالفت میکردند که اینها مشکلاتی را به وجود میآورد. بعد هم که نظر امام(ره) این شد که فعالیتهای حزب متوقف شود.
ظاهرا برخی از روحانیونی که خیلی موافق فعالیتهای حزب نبودند در سال ۶۷ مجمع روحانیون را تشکیل میدهند.
بله، همین طور است. در واقع حزب، روحانیت را در بخشی از جامعه محصور میکند در صورتی که نظر شهید مطهری این بود که روحانیت باید فراگیری و عام بودن خود را حفظ کند. نگرانی شهید مطهری همین بود که روحانیت دو شقه شود و مقابل همدیگر قرار بگیرند و جایگاه خود را از دست بدهند که بسیار خطرناک است و آن اتفاقاتی که در انتخابات دوره اول ریاستجمهوری رخ داد مؤید همین نظر بود. ایشان معتقد بودند که روحانیت باید در همان قالب مثلا جامعه روحانیت مبارز فعالیت کند.
آقای دکتر، ظاهرا پیش از پیروزی انقلاب در پاریس هم بحثهایی پیرامون همین تشکیل حزب جمهوری اسلامی مطرح بوده است و شهید مطهری در همان جا هم مخالفتهایی را ابراز کرده بودند. آیا امکان دارد در این باره هم کمی توضیح دهید؟
من گمان نمیکنم اینطور بوده باشد. چون اساسا در آن زمان احتمال پیروزی انقلاب قوی به نظر نمیرسید و بعید است که ایده تشکیل حزب به آن زمان بازگردد. من فکر میکنم این ایده در دوران نزدیک به پیروزی انقلاب و بعد از آن مطرح بوده است.
نه آقای دکتر اینطور نیست. مثلا آقای حجتی کرمانی در خاطراتشان بیان کردهاند که بحث اساسنامه حزب زمانی که ایشان در تبعید بودند، مطرح شده بود. آقای خامنهای (مقام معظم رهبری) هم در خاطراتشان اینگونه مطرح کردهاند زمانی که ایشان در تبعید بودند شهید باهنر برای عیادت از ایشان به آن منطقه تبعید مسافرت میکنند و در همان جا بحثهای اساسنامه حزب مطرح میشود و بعد از ۱۷ شهریور ۱۳۵۷ که روند انقلاب شتاب بیشتری میگیرد، بحث تشکیل حزب هم جدیتر مطرح میشود.
خوب من اینها را نمیدانستم اما اگر اینگونه که شما فرمودید باشد قاعدتا شهید مطهری در آن زمان مخالف با این نوع تشکیل حزب بودهاند چون این نوع فعالیت، رهبری روحانیت و در رأس آن امام خمینی را محدود در هواداران حزب میکرد.
اما به هر حال رهبران حزب که از شاگردان و مریدان حضرت امام بودند؟
بله، یقیناً همینطور است و روشن است که موافق رهبری امام(ره) بودهاند اما لاجرم کار حزبی به این صورت که اینها تنها نماینده نهضت امام باشند رهبری امام را محدود میکرد. آن زمان بیشتر این موضوع مطرح بود که امام(ره) که در خارج هستند شورایی در داخل تشکیل شود تحت عنوان شورای انقلاب که اگر خدایی نکرده برای امام اتفاقی رخ داد، در داخل عدهای بتوانند انقلاب را رهبری کنند.
در آن زمان بعید است که بحث حزب جمهوری اسلامی موضوعیتی داشته باشد. هدف این بود که نهضت از طریق رهبری روحانیت و مرجعیت پیش رود نه از طریق حزب و فعالیتهای حزبی. مشی امام خمینی هم حزبی نبود و ایشان مشی عمومی و فراگیر داشتند. امام از طریق مسائل مذهبی وارد شدند و توانستند حتی در دل نیروهای شاه هم نفوذ کنند. اما بحث حزب بیشتر بعد از پیروزی قابل توجیه است که بخواهند کشور را اداره کنند.
یک سؤال شخصی هم از شما بپرسم آقای دکتر که اگر تمایل نداشتید جواب ندهید.
بفرمایید.
چرا با اینکه نظر شهید مطهری بعد از تشکیل حزب جمهوری اسلامی تا حدی نسبت به حزب مساعد شده بود اما هیچ کدام از اعضای خانواده ایشان به حزب جمهوری اسلامی نپیوستند؟
شاید یکی از دلایل آن این بوده که ما میدانستیم ایشان موافق تشکیل حزب به این شکل نبودند و به همین جهت ما خیلی تمایل به عضویت نداشتیم اما ما با دوستان حزبی در ارتباط بودیم و رفت و آمد داشتیم و به آنها کمک میکردیم.
به نظر شما عملکرد حزب جمهوری اسلامی، عملکرد موفقی بوده است، همانطور که برخیها معتقدند که حزب توانست انقلاب را از گردنههای خطرناکی همانند کودتای نوژه و ماجرای بنیصدر عبور دهد یا خیر و مثل برخی دوستان اینطور فکر میکنید که حزب جمهوری اسلامی خیلی هم نتوانست موفق عمل کند؟
خیلی نمیشود قاطعانه درباره موفقیت حزب جمهوری اسلامی اظهار نظر کرد و نیاز به تحقیق و تحلیل کافی دارد. شاید اگر حزب جمهوری اسلامی نبود ماجرای بنیصدر طور دیگری رقم میخورد و آن ماجراها شکل نمیگرفت. من شخصا موافق این بوده و هستم که پایگاه روحانیت باید همان مساجد باشد و به روش سنتی که از قدیم وجود داشته است عمل شود با همان فرماندهی که سلسله مراتب به مراجع تقلید میرسد.
اگر روحانیت اینطور عمل کند در رسالت خودش موفقتر عمل خواهد کرد و حزب را واگذار کنیم به غیر روحانیون. این خیلی جالب نیست که روحانیون در پستهای اجرایی دولتی حضور فعال داشته باشند. نظر شهید مطهری هم بیشتر همین بوده است که روحانیت شیعه همانند روحانیت اهل تسنن نباشد و استقلال خود از دولتها را حفظ کند. این امر به روحانیت قدرت ایجاد تحولات اجتماعی میدهد. مثل همان روحانیتی که در زمان مرحوم میرزای شیرازی وجود داشته است که قدرت خود را از مردم میگرفتند، از نظر روحی متکی به خدا بودند و از نظر اجتماعی متکی به مردم. برخلاف روحانیت اهل سنت که وابسته به حکومت و دولت است و قدرت ایجاد تحول در جامعه را ندارد.
به عنوان سؤال آخر، آیا شهید مطهری با دیگران هم درباره مخالفتهایشان با حزب جمهوری اسلامی صحبت کرده بودند یا صرفا در این باره با شهید بهشتی صحبتهایی مطرح شده بود؟
تا جایی که من میدانم و شنیدهام ایشان نظرشان را مبنی بر مخالفت اعلام کرده بودند اما بعد از اصرار آنها، در جلسهای به همین بزرگواران گفته بودند که اگر برای خدا این حزب را تأسیس کردهاید خوب است اما اگر صرفا برای کسب قدرت این کار را کردهاید، کار خوبی نیست. یک چنین نکته اخلاقی را مطرح کرده بودند.
ممنون از اینکه وقتی را در نظر گرفتید تا در خدمت شما باشیم.
موفق و مؤید باشید.
نظر شما :