کاشانی با کودتا میانهای نداشت/ مصدق نقشه سرنگونی خودش را کشید!
میزگرد شاهحسینی و سیفزاده- ۳
تاریخ ایرانی: آخرین بازماندگان نسل ۲۸ مرداد هستند، اما در دو جبهه مخالف. یکی حامی محمد مصدق و دیگر مخالف سفت و سخت. اختلافها اما تنها بر سر مشی مصدق نیست، آنها هنوز حتی بر سر عنوان رخدادی که به سقوط دولتش انجامید هم اختلاف دارند. یاران مظفر بقایی به رغم اذعان طراحان و آمرانش، همچنان معتقدند که واقعه ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، «کودتا» نبود، بلکه طراحی این سقوط توسط خود مصدق انجام شد!! حسین شاهحسینی از اعضای شورای مرکزی جبهه ملی ایران و حمید سیفزاده از حزب زحمتکشان، به بهانه سالروز ۲۸ مرداد ۳۲ در میزگردی در دفتر سایت «تاریخ ایرانی»، علیرغم پافشاری بر ادله و دیدگاههای خود با هم گفتوگو کردند.
***
آمریکا و انگلیس اعتراف کردهاند که کودتا بوده و آنها در سرنگونی مصدق نقش داشتهاند. تصور میکنم اینکه بگوییم کودتا نبود یا مردم یا با کودتا همدلی کردند، تخفیف گناه خارجیهاست. وقتی متهمان بعد از ۶۰ سال اقرار میکنند، اینکه ما بگوییم کودتا نبوده است، طبق چه مبنا و با چه انگیزههایی میتواند باشد؟ البته این کودتا یکسری عوامل داخلی داشته است. به جز برادران رشیدیان و افسران بازنشسته گرد آمده اطراف زاهدی و... آیا میتوان از افرادی مانند آیتالله کاشانی و دکتر بقایی هم نام برد؟ آیا اینها فقط با سکوتشان با کودتا همراهی کردند یا اینکه نقشآفرین هم بودند؟
شاهحسینی: برخی همراه بودند و برخی نه. برخی خودشان را متصل کردند تا بهره ببرند. خود آیتالله کاشانی تحت تاثیر آقازادههایش با مصدق مخالفت کرد اما تحت تاثیر سیاست خارجی نبود، بلکه تشخیصش این بود. آقازادههای محترم ایشان و بسیاری دیگر از این قضیه بهرهبرداری بسیار کردند.
سیفزاده: دکتر بقایی چه طور؟
شاهحسینی: دکتر بقایی با سکوت خودش به علت ضربهای که خورده بود، از کودتا حمایت کرد. دکتر بقایی در ملی شدن صنعت نفت و جبهه ملی نقش داشت و خدماتی هم کرد و بعد هم حزب زحمتکشان ملت ایران را تشکیل داد. اگرچه قبل از آن سازمان نگهبانان آزادی با همکاری مکی و حائریزاده و مدیریت بقایی تشکیل شده بود. بعد از آن اما بچه مسلمانهای متعصب این جمع جدا شدند و رفتند سراغ شمس قناتآبادی که او هم فدایی کاشانی بود. عدهای جوان و تعدادی دیگر در کنار دکتر بقایی حزب زحمتکشان ملت ایران را تشکیل دادند. بعد از ۳۰ تیر خیلیها انتظار پست و مقام داشتند. خیلیها به دنبال سهمخواهی بودند که چون عملی نشد شکست در صفوف نهضت پیش آمد.
یعنی شما معتقدید که چون آیتالله کاشانی و بقایی سکوت کردند با کودتا همراه شدند؟
شاهحسینی: خود آیتالله کاشانی با کودتا هیچ میانهای نداشت. اما آقازادهها هم عامل بودند و هم پدر را تحریک میکردند. کاشانی یک فرد ایراندوست مسلمان و ضد انگلیس بود.
برادران رشیدیان چه طور؟
شاهحسینی: آنها لمپن سیاسی بودند.
سید محمد بهبهانی چه؟
شاهحسینی: او که همیشه وابسته به دربار بود. خانواده بهبهانی همیشه دنبال دربار بودند.
بحث پول گرفتن ایشان مطرح بود.
شاهحسینی: من شخصا اطلاعی ندارم.
سیفزاده: من یک سؤال از آقای شاهحسینی دارم. اصلاحات مصدق چه بود؟ در زمان مصدق یک پل در ایران ساخته نشد.
شاهحسینی: قانون بیمه تامین اجتماعی بود و ملی کردن شیلات و ملی کردن مخابرات.
سیفزاده: مصدق اختیارات گرفت تا دستگاه قضایی را اصلاح کند. وقتی افشارطوس کشته شد، حسین خطیبی را بازداشت کردند و شکنجه دادند. این شکنجه به تائید دکتر صدیقی، وزیر وقت کشور هم رسید. دکتر بقایی با شمس قناتآبادی رفتند دادگستری و اعلام جرم کردند. بازپرس خواست برود زندان خطیبی را معاینه کند اما اجازه ندادند. درحالی که نماینده دادستان حق دارد هر جا را بخواهد بازرسی کند. این چه اصلاحاتی بود؟ آیا این قوه مستقل بود؟ دکتر بقایی و مصدق سالها قبل اعلام جرم کرده بودند که در اموال و بودجه ارتش حیف و میل میشود. دکتر مصدق حتی قبل از نخستوزیریاش طرح تفحص از ارتش را ارائه کرد. چرا بعد که نخستوزیر شد این طرح را عملی نکرد؟ چون در ۲۸ مرداد ارتش توان دفاع از نهضت ملی را نداشته باشد.
یعنی خودش میخواست این اتفاق بیافتد؟
سیفزاده: بله، مصدق طراح این کار بود. او ۵۶ نفر از اعضای فراماسونری را روز ۲۴ خرداد ۳۲، بعد از اینکه تقاضای سلب مصونیت از دکتر بقایی را به مجلس ارائه کرد، از سوئیس دعوت کرد به ایران بیایند. ۴۵ نفرشان پس از ۱۲ ساعت از ایران به مبداء بازگشتند و ۱۱ نفر ماندند. دکتر مصدق طرحش را برای ۲۸ مرداد به آنها ارائه کرد و آنها این طرح را حک و اصلاح کردند و از طریق لژ فراماسونری که رئیسش فرانک بوخمان بود برای دولت انگلستان فرستاد. این توطئه بود نه کودتا. دکتر مصدق یک نامه به دکتر بوخمان نوشته است. در متن نامه آمده است: «دکتر بوخمان عزیزم، لازم میدانم از ملاقات صبح دیروز شما تشکر کرده و به شما اطمینان دهم که این ملاقات تاثیر فراوانی در اینجانب نموده... امیدوارم شما و هممسلکان باوفایتان موفق شوید خدمتی به عالم انسانیت بفرمایید و بر علیه مقاصد امپریالیستی که ملت آزادیخواه دچارش هستند موفق شوید. متاسفانه اقامت شما اینجا کوتاه است و به طوری که لازم است نمیشود از آن استفاده کرد. در خاتمه به خود اجازه میدهم یادگاری که معرف هنر ملت ایران هست به شما تقدیم کنم. دکتر محمد مصدق.»
یعنی مصدق در نقشۀ سقوط خودش همکاری کرد؟
سیفزاده: مصدق یک چیز میخواست، اینکه منافع انگلستان حفظ شود و خودش هم محبوب شود. با چسبیدن به صندلی نخستوزیری و اینکه آنها به ظاهر با زور او را برکنار کنند این هدفش را محقق کرد. اجازه بدهید جوابی که بوخمان به دکتر مصدق داده را برایتان بخوانم: «دکتر محمد مصدق عزیزم لازم میدانم از قدردانی سخاوتمندانه جنابعالی درباره ملاقات ما که به وسیله دکتر متین دفتری ابلاغ گردید و برای ما کاملا غیرمترقبه بوده از صمیم قلب تشکر کنم زیرا در موقع قبول آن اشک در چشمانم حلقه زد...» نوکر انگلیسیها بودن دکتر احمد متین دفتری اصلا مورد تردید نیست. ادامه نامه: «این عمل غیرقابل توصیف جنابعالی در ارسال قالی ایرانی که یادگار همیشگی شما در کو (نام یک شهر در سوئیس) خواهد بود، تاثیر عمیقی در اینجانب خواهد بخشید. این قالی نشانه نبوغ و ثروتی که در هنرهای زیبای قدیم ایران نهفته است میباشد. این یک گنج آسمانی است که من همیشه عزیزش خواهم داشت و امیدوارم به زودی فرصت مناسبی دست بدهد که جنابعالی به سوئیس تشریف آورده آن را در آنجا ملاحظه فرمایید.» ببینید این هم جزو همان گروه است وگرنه دعوتش نمیکرد. ادامه نامه: «جنابعالی میزبان قابل ستایشی بوده و محبتهای شما را فراموش نخواهم کرد و همه چیز در کمال سادگی دلنشین بود. از طرف اینجانب جمله ساده تشکرات صمیمانه را بپذیرید و قبول فرمایید. تحت هدایت شما عنایت خداوند شامل ملت ایران گردد. این است آرزوی همه کسانی که از این مهماننوازی غیرقابل وصف استفاده نمودند. خواهشمند است مراتب احساسات اینجانب را قبول فرمایید.» در ضمن شهر کو مرکز گروههای فراماسونری در سوئیس است که هر ساله کنگرهای محرمانه به مدت ۴ ماه آنجا تشکیل میشود و نسبت به سرنوشت دنیا تصمیمگیری میکنند. افشارطوس هم تحقیق کرده و متوجه شده بود که علیرغم قطع رابطه با انگلستان اما یک شبکه فعالی در همه نقاط کشور هست که در حال جاسوسیاند. او به مصدق میگوید. مصدق جواب میدهد که ما در همین مبارزه نفت ماندهایم اگر بخواهیم دست در لانه زنبور کنیم اشکالات زیادی پیدا میشود. افشارطوس فکر کرد که چون دکتر مصدق میترسد نظر منفی داد، برای همین خارج از کادر شهربانی چند نفر را مامور بررسی میکند تا میرسند به ارنست پرون. مدارک جاسوسی او را نزد مصدق میبرد. مصدق میگوید با سرهنگ نادری با هم روی این قضیه کار کنید. به سرهنگ نادری هم میگوید که مراقب باش که افشارطوس در حال توطئه علیه دولت است. اگر شما شرح دادگاه قتل افشارطوس را بخوانید بطلان اتهامات مخصوصا به خطیبی و دکتر بقایی روشن میشود.
آقای سیفزاده، آمریکا و انگلستان صریحا میگویند ما دخالت کردیم و پول دادیم. اینکه شما میگویید مصدق خودش در سرنگونیاش نقش داشت یا ۱۱ نفر ماندند تا اسباب سرنگونی او را فراهم کنند، دستاورد او از این اتفاق چه میتوانست باشد؟ در این صورت چرا روزنامه شاهد و مظفر بقایی از کودتا ابراز خرسندی کردند که به گفته شما نقشۀ فراماسونری بود؟
سیفزاده: آنها تا قبل از اتهام قتل افشارطوس برای اصلاح مصدق کوشش میکردند. جزوه ۴۰ صفحهای منتشر کردند و به مصدق گفتند راهی که میروید خطاست. اما مصدق توجه نداشت و برای همین برایشان پروندهسازی میکرد. مگر کاشانی یک وزیر به مصدق تحمیل کرد؟ مگر انتظاری داشت؟ ضمنا دکتر بقایی هیچگاه از فراماسونرها دفاع نکرده است.
اما کاشانی برای ریاست اوقاف فردی را معرفی میکند.
سیفزاده: خیر، دکتر سنجابی در خاطرات خود نوشته که دکتر شروین را خودش به ریاست اوقاف منصوب کرده است نه کاشانی.
شاهحسینی: آقای سیفزاده گفتند که دکتر مصدق هیچ کار اصلاحی انجام نداد، درحالی که قانون بیمههای تامین اجتماعی در دولت مصدق نوشته شد. مهندس نزیه که در دولت مهندس بازرگان هم حضور داشت و دکتر سعیدی که معاون ایشان بود نویسنده این قانون بودند. نزیه عضو کمیته مرکزی نهضت مقاومت ملی بعد از کودتا بود. در حوزه کشاورزی هم دولت مصدق اصلاحاتی انجام داد و آن این بود که ۲۰ درصد سهم اربابی را گرفت و به هیات مدیره شرکت تعاونی کشاورزان برای اصلاح کار قنوات و آبادی روستاها داد. در ارتش هم نظامیان وابسته را کنار گذاشت. به همین دلیل سرلشکر منزه در قتل افشارطوس نقش داشت. درباره حسین خطیبی هم باید بگویم من دوست او بودم و به خانهاش رفتوآمد داشتم، خانهاش مرکز طرفداران آیتالله کاشانی بود. حسین خطیبی فرد فاضلی بود اما رفیق شش دانگ دکتر بقایی هم بود.
سیفزاده: دکتر کاتوزیان از دکتر صدیقی سؤالاتی کرده بود که سؤالها و جوابها عینا در مجله بخارا منتشر شد. این گویای همه چیز است. در این نامه آمده است: «... پیشوای فقید در جاهای گوناگون فرمودهاند که رفراندوم مرداد ۱۳۳۲ از این نظر ضرورت داشت که با توجه به چهل رایی که حسین مکی در مجلس برای عضویت در هیات نظارت اسکناس آورده بود ـ بیم آن میرفت که استیضاح بقایی [صحیح: علی زهری] در مورد متهمین به قتل افشارطوس به عدم رأی اعتماد نسبت به دولت منجر شود. به عقیدۀ بنده موضوع انتخاب ناظر بانک در هیات نظارت اسکناس با موضوع عدم رأی اعتماد نسبت به دولت در مورد استیضاح (دولتی که دکتر مصدق در راس آن بود) همطراز نیست و از مقولۀ قیاس معالفارق است...من با رفراندوم اصولاً مخالف نبودم، با رفراندومی که دولت برای انحلال مجلس انجام دهد، انحلالی که با نقائص قوانین اساسی و به حکم سوابق در تاریخ مشروطیت، خواه ناخواه هنگام نبودن مجلس عملاً به حق یا ناحق، به شاه در عزل و نصب نخستوزیر، بنابر میل شخصی یا ضرورت واقعی، ناچار، امکان عمل میداد، موافقت نداشتم....» یعنی تصریح میکند حکم عزل شاه طبق سنت و قانون اساسی، قانونی بوده است.
دکتر صدیقی در نامه خود توضیح میدهد که دکتر مصدق به او میگوید به مجلس برود و به نمایندگان بگوید که دولت آماده پاسخگویی به سؤالات استیضاح است و توضیحات لازم را به عرض مجلس برساند. اما آن روز نمایندگان مخالف دولت در مجلس شلوغ میکنند. رئیس مجلس هم به دکتر صدیقی میگوید که تا خود دکتر مصدق به مجلس نیاید نمایندگان مخالف نمیگذارند که شما پاسخ بدهید. دکتر صدیقی در نامه خود مینویسد که ما از مجلس به خانه دکتر مصدق رفتیم و من اصرار مجلسیان را به حضور شخص نخستوزیر به اطلاع رساندم. دکتر مصدق در پاسخ میگوید که دیگر به مجلس نروید. باز دکتر صدیقی سؤال میکند که پاسخ استیضاح چه میشود؟ که دکتر مصدق جواب میدهد من مجلس را منحل میکنم. دکتر صدیقی میگوید جناب آقای دکتر، جنابعالی سالها عضو پارلمان بودهاید. انتخابات مجلس فعلی در زمان صدارت شما صورت گرفت و نسبت به آن اظهار خوشبینی کردهاید. آیا انحلال مجلسی را که در آن اکثریت دارید در شرایط فعلی به صلاح مملکت میدانید؟ اگر مجلس مانع کار دکتر مصدق بود، میتوانست به طرفدارانش بگوید که به مجلس نروید. کافی بود. اما او میخواست که بنیان نهضت ملی از هم گسیخته شود. دکتر صدیقی به احسان نراقی گفته بود روز ۲۸ مرداد، دکتر مصدق و شایگان با هم از پشتبام خانه به ساختمان اصل ۴ و بعد خانه مهندس معظمی میروند. دکتر شایگان به مصدق میگوید که خیلی بد شد. مصدق نهیب میزند چی بد شد؟ میگوید به جای اینکه اراذل و اوباش ما را سرنگون کنند، دو کشور بزرگ دنیا ما را سرنگون کردند. دکتر صدیقی میگوید که علت ۲۸ مرداد استیضاح دکتر مصدق بود و اینکه جوابی برای استیضاح نداشت.
سال قبل سندی از سوی آرشیو امنیت ملی آمریکا منتشر شد که متن تلگراف نماینده سفارت آمریکا در ایران به وزارت خارجه این کشور بود با این مضمون که: «مجلس نباید منحل شود. ۲۰ نماینده در مجلس هستند که سخت سرسپرده زاهدی هستند.» در سند دیگری آمده است: «نماینده مخالف گفت که ۱۵ نماینده شکلدهنده هسته سخت مخالفان توافق کردند که هر ساعتی که مصدق حذف شود وارد مجلس شوند، تا زمانی که جانشین او تعیین شود.» و جایی دیگر اشاره شده است که مخالفان پشتوانه مالیای دارند که نمیدانیم از کجاست. مصدق با چنین مجلسی روبرو بود.
سیفزاده: در مجلس هفتاد و چند نفری فقط ۲۰ نماینده طرفدار زاهدی بودند. انحلال مجلس به دست مصدق به ضرر خودش بود که معما همین است. روسای فراکسیون مخالفان مصدق، حائریزاده و میراشرافی بودند. اما دکتر بقایی یک فراکسیون با نام نجات نهضت داشت که علی زهری، نادعلی کریمی، شمس قناتآبادی و یوسف مشار به علاوه خود دکتر بقایی عضوش بودند. اینها در سالگرد ۳۰ تیر میخواستند مراسم گرامیداشت برگزار کنند. گفته شد که تودهایها میخواهند بریزند در مجلس و زاهدی که آنجا متحصن شده بود و اعضای فراکسیون آزادی که مخالفین مصدق و پولبگیران زاهدی بودند را بکشند. اما دکتر بقایی صفش از اینها جدا بود. دکتر بقایی و زهری از ۱۸ تیر در مجلس متحصن شدند و تا ۲۵ مرداد که عزل مصدق صادر شد در مجلس ماندند. ۲۵ مرداد مصدق فرستاد این دو نفر را دستگیر کردند، بردند زندان انفرادی. در راه هم قرار بود که دکتر بقایی را ترور کنند اما نتوانستند. این را سرهنگ اخوی که رئیس اداره موتوری ارتش بود به من گفت. گفت تلفن زدند که یک ماشین بفرستید که مسقف باشد. فرستادم اما زنگ زدند که نرسیده یکی دیگر بفرستید. قرار بود که اینها را جداگانه سوار ماشین کنند. اما هر دو سوار یک ماشین شدند. دکتر بقایی در خاطراتش گفته است، در مسیر، من از صحبتهای اینها متوجه شدم که یک کاری باید بشود و نشده است. بعدا اخوی میگوید که من فهمیدم نقشه این بوده است که دکتر بقایی ترور شود اما چون زهری هم سوار همان ماشین بود، نتوانستند این کار را بکنند. دکتر مصدقی که خودش را قانونمند میداند با چه توجیهی یک نماینده مخالف را توقیف میکند؟ حتما یک برنامهای داشته است. وقتی برای گرفتن قانون اختیارات اصرار میکند، دکتر بقایی میگوید برایم شرمآور است که من مخالفتی که با ساعد کردم را باید با مصدقی بکنم که رهبر ما بوده است و الان خلاف قانون اساسی رفتار میکند. مصدق میخواست نهضت را نابود کند. چرا این ۵۶ نفر فراماسون را به ایران دعوت کرد؟ من چون فکر کردم عمرم کفاف نمیدهد فهرستوار دلایلش را در کتابم آوردم وگرنه دهها دلیل محکمهپسند وجود دارد برای اینکه دکتر مصدق آگاهانه نهضت ملی را به شکست کشاند. من تا قبل از شناخت دکتر بقایی در دولت رزمآرا از مصدق دفاع میکردم. اما بعدا شخصا به نتیجه دیگری رسیدم. دکتر عزیزالله ملکاسماعیلی نامه نوشته و گفته است که دکتر بقایی اصلا دخالتی در قتل افشارطوس نداشته است. متن گفتههای دکتر صدیقی در برابر پرسشهای بازپرس دادرسی ارتش در هفت صفحه آمده است. توضیح داده که وقتی به دیدن خطیبی در زندان میرود، خطیبی آثار شکنجههایش را به او نشان میدهد. دکتر صدیقی میگوید من آمدهام شما اعتراف کنید تا خلاص شوید و بروید. خطیبی میگوید شما خواهر و مادر و فرزند ۷ ساله من را آزاد کنید تا من هرچه میخواهید بگویم. صدیقی میگوید اگر اعتراف کرد خانوادهاش را آزاد کنند وگرنه دلیلی ندارد. کسی که میگویند فیلسوف زمان خودش بوده است یک بچه ۷ ساله را میاندازد زندان؟ مادر و خواهر خطیبی را هم در زندان مجرد نگه میدارد؟ کدام قانون و اصولی مجوز این کار را میدهد؟ معلوم است که یک برنامهای بوده است. دکتر صدیقی به نقل از نریمان گفته است تاریخ ما را به خاطر این اشتباهات نمیبخشد. اگر دکتر فاطمی زنده میماند، نقش دکتر مصدق را برای مردم روشن میکرد. اما به اعتقاد من دکتر فاطمی را هم با نظر دکتر مصدق کشتند وگرنه خیلیها از دکتر فاطمی دفاع کردند که کشته نشود و شاه هم قول داده بود که او را نکشد. اسنادی در کتاب سرهنگ نجاتی هست که مشخص میکند چرا فاطمی باید اعدام و مصدق به دو تا سه سال زندان محکوم شود. چون هندرسن در خاطراتش نوشته که وقتی من با دکتر مصدق صحبت میکردم از اتاق که آمدم بیرون دیدم عصای دکتر فاطمی آنجاست. یعنی دکتر فاطمی میآمده در اتاق بغل و به حرفهای آنها گوش میداده است. برای همین از ترس اینکه روزی این مذاکرات را منتشر کند اعدامش کردند.
شاهحسینی: با همه این حرفها شما جای مصدق چی دارید بگذارید؟ فضلالله زاهدی را میخواستید بگذارید؟ که همین هم شد. اعلیحضرت همایونی در همه این کارها دخالت داشت و نمیخواست مصدق در این مملکت رشد کند و ملی شدن صنعت نفت تحقق یابد. یک روز دنبال بقایی رفت، یک روز طرفدار حائریزاده شد. این من و شما هستیم که در شرایط بحرانی باید عاقلانه و مدبرانه رفتار کنیم. سرلشکرهای ارتش در کشور بلوا و آشوب به پا میکردند، بعد شب رادیوهای خارجی میگفتند که در کشور امنیت نیست و همین روزهاست که ایران به دامان کمونیسم بیفتد. همه این کارها ریشهاش در شاه بود، ما چرا ریشه اصلی را دنبال نمیکنیم و دنبال فرعیات هستیم؟ شاه فرمانده کل قوا بود. اینها را انتخاب میکرد ولی رفتارشان را پای دکتر مصدق مینوشت. شخصیتهای سیاسی در کشور باید ما را آگاهانه رهبری میکردند که نکردند. نتیجه هم دیدیم چه شد.
سیفزاده: درست است که تا ۳۰ تیر همه بنیانگذاران نهضت همرای و متفق بودند اما بعد از ۳۰ تیر مصدق اول به جای سپاسگزاری، نامهای توهینآمیز به کاشانی نوشت و بعد مکی و بعد هم دکتر بقایی. مدافعان مصدق دو دسته بودند. توده نفتیها و بلهقربانگوها که نتیجه آن هم معلوم بود. جز شکست انتظار دیگری نبود...
نظر شما :