سفیر اسبق بریتانیا: علم تاثیرگذارترین فرد بر شاه بود
ترجمه: بهرنگ رجبی
***
چرا اسدالله علم این قدر به سفیر بریتانیا نزدیک بود؟
سوال خیلی خوبی است. من فکر میکنم او... او خیلی بهشان نزدیک بود. فکر میکنم صرفاً دوست داشت بریتانیاییها را... خیلی. نمیدانم چه طور... نمیدانم قضیه کلاً از کی شروع شد. برمیگشت به...؟ منظورم مشخصاً دنیس رایت است، قدیم آنها کلی با ماشین با همدیگر میرفتند گردش، کلی مشترکات داشتند، میرفتند با همدیگر به اروپا برای اسکی. به قدیمتر از دنیس بر میگشت؟ به قدیمترش برمیگشت، نه؟
نمیدانم. منظورتان قبل از دنیس رایت است؟
بله.
نمیدانم.
احتمالاً مال دوران هریسون بوده، و... نمیدانم، اما او قطعاً... من که قضیه را کلاً از دنیس به ارث بردم، و کلی چیز ازش دیدم و یاد گرفتم. اگرچه من مثل او با علم نمیرفتم گردش، اما... من فکر میکنم او خیلی... دوست داشتند همدیگر را. فکر میکنم علم رسم و رفتارهای ما را دوست داشت، و... فکر نکنم خیلی از... مشخصاً فکر نکنم از رسم و رفتارهای آمریکاییها خوشش میآمد. فکر میکنم ترجیح میداد ــ الان دارم فقط حدس میزنم ها ــ فکر میکنم خودش را کمی شبیه اعیان انگلیسی میکرد که اصلاً شبیه پولدارهای آمریکایی نیستند.
بله.
من اینطور فکر میکنم. و آنجا در... مال کجا بود؟ توی...؟
بیرجند.
بیرجند. نمیدانم. میدانید، آن بخش از دنیا، دنیایی است که سرش خیلی توی لاک خودش است و مال خودش است. و... میخواهم بگویم وقتی من داشتم از ایران میآمدم، او یکی از آن فرشهایی که در بیرجند میبافند، بهم داد و اینها. به نظرم ماجرا... آدم حسابی بود... به نظرم «بارون»ی حسابی بود، از آنها که قرن چهاردهم میلادی توی ولز زندگی میکردند. میخواهم بگویم مثل این امرای قلمروهای کوچک بود، یک دوک، در قلمرو خودش. این قضیه بریتانیایی است... به یک معنا. خیلی سفت و سخت هوای آدمهایش را داشت. بعضی آدمها هم در راه حفظ نظم و آرامش جامعه سرشان به باد میرفت، خب، چقدر هم بد و ناجور. اما نهایتاً قضیه خوب بود و اینها.
این تصور هیچ آمریکایی نیست. فقط دارم حدس میزنم اما دارم میگویم نکند ارتباط از همینجا میآمد. و با ماشین بیرون رفتنها و همهٔ اینها ــ بزرگی ــ رفتارهایی از سر بزرگی و شرف. علم خوشش میآمد از این چیزها.
به نظر شما چه جور تأثیرگذاری و نفوذی روی شاه داشت؟
خیلی زیاد. خب، من فکر نمیکنم کسی... به نظر من شاه آدم کاملاً عجیب و غریبی بود. برای مردی که به یک معنا اساساً ضعیف بود، و بعدترها معلوم هم شد، به نظرم... من گمان نمیکنم... میخواهم بگویم او مانع میشد شاه کارهایی را بکند؛ اگر مشکوکم نکند او بود که باعث شد شاه خیلی کارها را بکند. به نظرم این در مورد همهشان صدق میکرد. اما مطمئنم او احتمالاً در مورد موضوعات مختلفی ــ همیشه ــ تأثیرگذارترین آدم بود. شاه هم زیاد بهش تکیه میکرد، خیلی برای شاه ارزش داشت... شاه ازش استفاده میکرد.
میدانید دیگر، تجربهٔ کودکی همراه همدیگر را هم داشتند. همانطور که در واقع شاپور ریپورتر هم داشت. این همان جایی بود که... شاه نمیتوانست به کسی اعتماد کند، به نظرم برای همین بود که مجبور میشد برگردد به دوران کودکیاش و ارتباطات این جوری پیدا کند.
اما من که فکر میکنم خیلی نفوذ و تأثیر زیادی داشت. قطعاً هر پیغامی، هر چی من دلم میخواست، درجا و فوری میرسید به شاه. میخواهم بگویم تمام مدت اعتماد شاه را داشت. میدانید، چون ارتباطش قطع نمیشد. هر روز شاه را میدید. منظورم اینکه حتی یک شب هم نبود که برای خودش باشد.
من همیشه دلم برای آن زن میسوخت. علم خانهٔ خوشگلی داشت؛ من خیلی میرفتم به آن خانهٔ خوشگلش. به ندرت از خانهاش استفاده میکرد.
منظورتان از آن زن، خانم علم است؟
زنش، بله. که الان در لندن است.
بله.
منظورم این است که چون قضیه این نبود که... علم آدمی نبود که... شوهر خیلی خوبی بود، اما... زندگیاش را وقف شاه کرده بود. زندگی خانوادگی نداشت.
چندتایی از دوستانش هستند که میگویند او در سالهای آخر زندگیاش سرخورده بود، چون دیگر هیچ نفوذی نداشت.
من فکر میکنم احتمالاً خیلی خوشحال بوده که دارد میمیرد. چون به نظر من که هیچ علاقه و دلبستگی دیگری در زندگیاش نداشت. بچههایش عاقبت به خیر نشدند. هیچ چیز خوب پیش نرفت. به نظر من زمان درستی مُرد. آدم دوست داشتنیای بود. خیلی خوش قیافه.
متن کامل خاطرات سفیر پیشین بریتانیا در تهران را اینجا بخوانید.
نظر شما :