برآورد غلط از واقعیت بازار نفت و اقتصاد ایران
کامران مؤید دادخواه- ۱: اشتباه مصدق در مقابله با تحریمها چه بود؟
۱. مقدمه
جنبش سالهای ۱۳۳۰ تا ۱۳۳۲ ملی کردن نفت، مهمترین حادثه در تاریخ ایران مدرن است. اگرچه ملی کردن یک شرکت نفتی خارجی بیسابقه نبود (مکزیک در سال ۱۹۳۸ [۱۳۱۷] منابع نفتیاش را ملی کرده بود) اما تملک ایران بر شرکت نفت ایران و انگلیس درجا جرقۀ بحرانی بینالمللی را زد. رخدادهای متعاقبش تأیید تلویحی ملی کردن از طرف دادگاه بینالمللی لاهه، تحریم نفت ایران از سوی بریتانیا و نهایتاً سقوط نخستوزیر ایران، مصدق عمیقاً روی تحولات آتی ایران و بازار نفت جهانی تأثیر گذاشت.(۱)
جنبش ملی کردن نفت، به حق بررسیهای انتقادی بسیاری موجب شده(۲) و جایگاهی برجسته در مطالعات عمومی تاریخ معاصر ایران یافته است.(۳) اما هیچکدام این مطالعات، تحلیلی جزءنگر و کَمّی از عوامل اقتصادی مرتبط با جنبش ملی کردن ارائه ندادهاند.(۴) در نتیجه، تحلیلهای تاریخی از دوران مصدق دو نقص دارند. اگرچه بعضی پژوهشگران بحران اقتصادی شدید گریبانگیر این دوره را تصدیق میکنند(۵) اما تأکیدی روی نقش عوامل اقتصادی در تسریع افول جنبش نمیکنند و به عوضش کانون تمرکز را بر فرایند سیاسی و نقش قدرتهای جهانی و احزاب سیاسی ایرانی میگذارند. دیگرانی هم زیاده از حد روی تیزهوشی و فراست اقتصادی مصدق تأکید میکنند؛ حقیقت این است که افسانهای ملی شکل گرفته که به غلط، رسیدن به رشد اقتصادی چشمگیر را به دکتر مصدق نسبت میدهد.(۶)
این تحقیق خواهد کوشید به کمک ارزیابی واقعی از شرایط اقتصادی دورۀ نخستوزیری مصدق، چشماندازی متعادلتر از این دورۀ پرآشوب به دست دهد. چنین تحقیقی میتواند دلالتهای مهمی برای سیاستگذاری بسیاری از کشورهای کمتر توسعهیافته داشته باشد، به خصوص کشورهایی که با افت ناگهانی درآمدهای خارجیشان هم مواجه میشوند. این تحقیق تحلیلی کَمّی ارائه خواهد داد از اقتصاد ایران در عصر مصدق و نشان خواهد داد با اینکه درآمدهای نفتی مؤلفهای حیاتی در اقتصاد ایران بود اما دولت ایران نه عواقب قطع بلند مدت این درآمدها را پیشبینی میکرد و نه در موردشان برنامهای داشت. این تحقیق همچنین نشان خواهد داد دولت ایران برای مقابله با اثرات تحریم نفتی بریتانیا، سیاستهای کوتاه مدت ناموفقی را در پیش گرفت که در نتیجهشان وضعیت اقتصاد ایران از همه جهات به سرعت وخیمتر شد.
این را که شکست اقتصادی دولت مصدق تا چه حد در افول جنبش ملیگرایی ایران نقش داشت، امروز فقط میتوان حدس زد. بررسی این موضوع نیاز به تحقیقی همهجانبه در مورد جامعۀ ایران طی سالهای نقشآفرینی فعالانۀ این جنبش دارد و بنابراین سودایی فراتر از چارچوب محدود این مقاله است.
بخش ۲ این مقاله مروری خواهد داشت بر نقش درآمدهای نفتی در اقتصاد ایران، همراه با بحثی دربارۀ دیدگاه مصدق در مورد بحران پیشرویش. بخش ۳ اثرات تحریم بر موازنۀ بازرگانی و درآمدهای ارزی ایران را بررسی میکند و بعد به تفصیل به سیاستهای واردات و صادرات در دوره مصدق میپردازد. به اقدامات بودجهای، تأمین کسری و سیاست مالی دولت در بخش ۴ پرداخته شده و ارتباط میان پول و تورم موضوع بخش ۵ است. بخش ۶ به سراغ مشکلات پیشاروی سرمایهگذاری و رشد میرود و سر آخر، بخش ۷ هم دربرگیرندۀ اشاراتی پایانی برآمده از یافتههای تحقیق است.
۲. درآمد نفت و اقتصاد ایران
در ایران، درآمد نفت از دیرباز منبع اصلی درآمدهای ارزی، عایدات دولت و پسانداز و سرمایهگذاری بوده است. در حقیقت وضعیت امروز خیلی متفاوت از وضعیت دوران مصدق نیست. چون دولت درآمدهایش را در قالب ارز به دست میآورد، تصمیماتش در مورد تخصیص منابع هم روی میزان تقاضای کلی داخلی اثر میگذاشت و هم روی وضعیت تأمین ارز، واردات و قیمت اقلام وارداتی. ایران کمتر از ۱۰ درصد درآمدهای سالانۀ شرکت نفت ایران و انگلیس از صادرات نفت را به دست میآورد، رقمی تقریباً به ارزش نیم میلیارد دلار. شرکت نفت برای تأمین هزینههای داخلیاش به دولت ایران ارز میفروخت که رقمش در سال ۱۳۲۹ حدوداً ۵۰ میلیون دلار بود. دولت ایران هم بخشی از درآمدهای ارزیاش را به واردات مستقیم از طریق سازمانهای دولتی (سال ۱۳۲۹ مشخصاً سازمان برنامه) اختصاص میداد و بخشی دیگر را هم به واردکنندگان خصوصی میفروخت. گزارش سال ۱۳۳۱ محمود نریمان، وزیر دارایی مصدق به مجلس نشان میداد تا پیش از قطع درآمدهای نفتی، حدود ۲۵ درصد از هزینههای دولت از طریق فروش ارز به تجار و واردکنندگانی تأمین میشده که سرجمع حدود ۷۵ درصد تجارت خارجی کشور را در دست داشتند. درآمد نفت که قطع شد، عایدی دولت هم ۳۷ درصد کاهش یافت.(۷) فقط بخشی از این درآمد نفتی، بعد از تبدیل شدن به ریال، وارد بودجۀ عمومی دولت میشد. تا سال ۱۳۲۰ (که نیروهای متفقین ایران را اشغال کردند و قدرت را از رضاشاه گرفتند) درآمد نفت جایی در بودجۀ عادی دولت نداشت و در حساب خاصی نگهداری میشد مختص خرید تسلیحات و هزینههای عمرانی.(۸) از سال ۱۳۲۰، در بودجۀ عمومی، درآمدهای دولت شامل بخشی از عایدی نفت هم میشد که مورد استفادهاش تأمین هزینههای جاری بود.
درآمد نفت به دو لحاظ به سرمایهگذاری کمک میکرد. منبع پساندازی بود که هم سرمایۀ لازم را برای سرمایهگذاری و هم ارز لازم را برای خرید ماشینآلات و تجهیزات از خارج تأمین میکرد. اگر درآمد نفت حذف میشد، تراز تجاری ایران گرفتار کسری عظیمی میشد. بنابراین توانایی ایران در واردات ماشینآلات و راهاندازی کارخانههای مدرن، وابسته به درآمدهای نفتی بود. درآمدهای نفتی به دو لحاظ مشخص هم به پسانداز ایران کمک میکردند. عایدی نفت از یک طرف منبع پسانداز و سرمایهگذاری دولت بود، عایدیای که بخشی از آن را به برنامۀ هفت سالۀ اول توسعه که مجلس سال ۱۳۲۸ تصویب کرد، اختصاص دادند.(۹) از طرف دیگر، عایدی نفت منبع درآمد حاضر و آمادهای برای دولت مهیا میکرد که از سنگینی میزان مالیات بر بخش خصوصی میکاست. نرخهای پایینتر مالیات باعث میشد پول بیشتری برای بخش خصوصی بماند و بتواند بیشتر هم سرمایهگذاری کند.
از بحثی که شد، روشن است که درآمد نفت نقشی حیاتی و تام و تمام در اقتصاد ایفا میکرد و قطع آن میتوانست مشکلات و مشقات اقتصادی شدیدی به بار بیاورد. با توجه به این نکات، به نظر میآید جا داشته باشد بپرسیم چرا مصدق بر تفسیر دقیق و کلمه به کلمۀ قانون ملی شدن صنعت نفت(۱۰) تأکید داشت و هر پیشنهادی در راستای مصالحه با شرکت نفت ایران و انگلیس را پس زد؟ اگر تصمیم گرفته بود نبرد را تا پیروزی نهایی ادامه بدهد، پس چرا نتوانست برنامهای مناسب و شدنی برای حفظ و نجات اقتصاد از بحران تدارک کند و پیش ببرد؟
تناقضات میان واقعیت، آرمانها و استراتژی برآمده از چهار عامل است:
۱. تاریخنگاران با سند و مدرک نشان دادهاند که دکتر مصدق و دیگر رهبران جبهۀ ملی برآورد غلطی از بازار جهانی نفت داشتهاند و فکر میکردند دنیا آنقدر به نفت ایران وابسته است که نمیتواند در درازمدت ازش صرفنظر کند. متون مربوط به این دوره به تفصیل و به کرات به این نکته پرداختهاند.(۱۱)
۲. تجربۀ دولتداری مصدق، به رغم تحصیلات و هوشش، کهنه و قدیمی بود. در اوایل دهۀ ۱۳۰۰ که وزیر مالیه بود، درآمد نفت چندان قابل توجه نبود و نه دولت و نه اقتصاد، وابسته به درآمدهای نفتی نبودند.(۱۲)
۳. مصدق هم رقابت میان کشورهای صنعتی بر سر نفت ایران و هم منافع آمریکا در این حوزه را درست تشخیص داده بود. روحانی، در کتاب گرانقدرش،(۱۳) میگوید دولت آمریکا و شرکتهای نفتی، در مذاکرات نفتی با ایران کاملاً طرف شرکت نفت ایران و انگلیس و دولت بریتانیا بودند. خواندن سرسری همین کتاب هم خواننده را متقاعد میکند که نهایتاً منافع شرکتهای نفتی آمریکایی در ایران بود که بریتانیا را وادار به تسلیم کرد تا از نیمی از سهمش از نفت ایران چشم بپوشد. برداشت مصدق از سیاست خارجی آمریکا غلط بود؛ او انتظار داشت آمریکا مثل سالهای اوایل سدۀ بیستم کناری بماند و پا وسط نگذارد. مصدق در آخرین روزهای نخستوزیریاش، وقتی جای دولت همدلتر ترومن را دولت محافظهکار آیزنهاور گرفت، واپسین پیشنهاد ایالات متحده و بریتانیا را هم ـ که نزدیکترین پیشنهاد به خواستههای ایران بود ـ پس زد و برای کسب پشتیبانی آمریکا و کمک مالیاش، اشتباهی مرگبار کرد: بحث خطر قدرت گرفتن کمونیستها را پیش کشید.(۱۴)
۴. برای فهم اینکه دولت مصدق برنامۀ اقتصادی بلند مدتی نداشت، باید در دیدگاههای اقتصادی مصدق تأمل کنیم. چنان که از سخنرانیهای عمومی پرشمارش برمیآید، او نه سوسیالیست و نه حتی کینزی بود و به عوض اینها به تراز بودجه، پول درست و قابل اتکا و نقش محدود دولت در اقتصاد باور داشت. در یکی از سخنرانیهایش در مجلس چهاردهم در مورد انتشار اسکناس، گفت: «برای اطلاع، پوشیده نیست که اسکناس وقتی بیش از حد لزوم منتشر شود، ولو اینکه پشتوانه آن صد درصد طلا باشد، ارزش آن کم میشود و در نتیجه خرج ترقی مینماید... علاجی که به نظر بعضیها رسیده این است که به وسیلۀ وضع مالیات آنها را از مردم بگیرند و دفع فاسد با افسد نمایند.»(۱۵)
در جایی دیگر، به انحصار دولت بر تجارت خارجی انتقاد کرد و استدلال آورد که این وضعیت در طول جنگ دوم جهانی باعث قحطی شد و قیمتها را بالا برد. گفت به عکس، در سالهای جنگ جهانی اول، بازرگانان همۀ کالاهای مورد نیاز کشور را تأمین کردند و هیچ تورمی هم به وجود نیامد. (درستی یا نادرستی این گفته موضوع این مقاله نیست.) به علاوه، او بانک شاهی ایران را که متعلق به بریتانیا بود و انحصار چاپ اسکناس را در ایران داشت، بابت سیاست مالی درست و منطقیاش میستود.(۱۶)
جا دارد اشاره کنیم مصدق در مقام نخستوزیر میخواست «به شدت از هزینههای دولت بکاهد، هزینههایی که در سالهای بعد جنگ، اقتصاد کشور را در خطر تورم و ورشکستگی برده بود.»(۱۷) بخش زیادی از این هزینهها مختص نیروهای مسلح حافظ شاه بود. مشخص نیست آیا مصدق موفق شد بودجۀ این نیروهای مسلح را قطع کند یا نه؟(۱۸)
مصدق اعتقاد داشت درآمد نفت میتواند به توسعۀ بیشتر کشور کمک کند و ایران را از دایرۀ فروبستۀ فقر برهاند، اما میخواست در چارچوب نظام اقتصادی موجود و اصول مالی سفت و سختش به این هدف برسد. مصدق احتمالاً شک داشت اقتصاد اگر به حال خودش گذاشته شود بتواند تطبیق لازم را با وضعیت فقدان دسترسی به درآمدهای نفتی بیابد. هرچه به سمت روزهای واپسین نخستوزیریاش پیشتر رفت، سازمان برنامه را بیشتر به طرف طراحی برنامههایی برای پیشبرد اقتصادی غیرنفتی هدایت کرد. با این حال به رغم اهمیت و وخامت شرایط اقتصادی، این برنامهها به تمامی در مرحلۀ طراحی باقی ماندند و مصدق تصمیم استراتژیک جدی برای تغییر در روند بلند مدت اقتصاد نگرفت. همچنان که یکی از تحلیلگران همدلش گفته، «سازمان برنامۀ ایران، که مسئول برنامهریزیهای اقتصادی و اجتماعی بود، نیروهایی فداکار و پراستعداد داشت که زیر نظر احمد زنگنه کار میکردند. اما سازمان برنامه ابزار مالی برای اجرای برنامههایی که طرح میریخت، نداشت، نقصی که فقط رسیدن به توافقی نفتی میتوانست رفعش کند؛ حتی از این مهمتر، علاقه و پشتیبانی همهجانبۀ مصدق و معاونان ارشد او را هم نداشت، علاقه و پشتیبانیای که برای موفقیت سازمان برنامه لازم بود. سازمان برنامه به همان دلیلی نتوانست توجهات لازم را جلب کند که به همۀ دیگر جنبههای برنامۀ مثبت و به دردخوری که آماده میکرد، بیاعتنایی میشد...»(۱۹)
حسین مکی(۲۰) این بحث را پیش کشیده که هدف جبهۀ ملی حفظ استقلال سیاسی و اقتصادی ایران بوده و اینکه در ذهن رهبرانش هیچ توهمی در مورد وابستگی بازار جهانی نفت به نفت ایران نبوده است. در مدعای اول جای تردید نیست، اما دومی نه با حقایق موجود میخواند نه با منطق. یکم، هم جبهۀ ملی و هم دولت به مردم وعده داده بودند ملی کردن نفت باعث درآمد بیشتر و بهتر شدن شرایط زندگی میشود. دوم، ناکامی دولت در تجهیز اقتصاد برای مواجهه با شرایط فقدان درآمد نفت، سندی گویا است بر اینکه رهبران ایران پیشبینی میکردند خیلی زود توافقی حاصل میشود و درآمد نفت دوباره برمیگردد. چنین انتظاری را فقط یا با مصالحه میشد برآورده کرد یا با اطمینان کامل از وابستگی دنیا به نفت ایران. از مصالحه که همان موقع اجتناب میکردند. در نتیجه اگر این فرض را کنار بگذاریم که دنیا به نفت ایران وابسته بود، دیگر فقط میشود کل جنبش ملی کردن را به ماجراجوییای سیاسی فروکاست که قطعاً لایق و زیبندۀ دکتر مصدق نیست.
باید تأکید کرد که این بحث به قصد تقبیح مصدق یا نیات او نیست. مصدق از حق یک کشور خودمختار و مستقل بر منابع طبیعیاش استفاده کرد و حاضر بود تاوان خسارتهای شرکت بریتانیایی را هم بدهد. اما موضوع مورد بحث اینجا انتظارات او از شرکت نفت ایران و انگلیس و دولت بریتانیا است. او نمیتوانست انتظار داشته باشد آنها کنار بایستند و تماشا کنند که ایران به بهای ضرر زدن به منافع آنها، وارد بازار جهانی نفت میشود. حقیقت اینکه اگر این کار را هم میکردند، باز مصدق و جبهۀ ملی غیرمنطقی و حقنشناس به نظر میرسیدند که چنین شرکای نیکخواه و پاکنهادی را رماندهاند. در مورد شرکتهای نفتی آمریکایی هم همین است. آنها به خاطر سودش در تجارت نفت فعال بودند و مصدق خام بود که انتظار چیز دیگری داشت.
بنابراین، اقدامات شرکتهای نفتی و دولتهای بریتانیا و آمریکا قابل پیشبینی بود، چون این اقدامات مطابق با منافعشان بود. اشتباه مهلک مصدق، برآورد غلط از واقعیت بازار نفت و اقتصاد ایران بود.
ادامه دارد...
پینوشتها:
۱ـ به بیان آنتونی سمپسن، وقتی شرکتهای تولیدکنندۀ نفت برای تأسیس اوپک دور همدیگر جمع شدند و «نخستین واکنشها را به هم دادند، شبح تکیدۀ دکتر [مصدق] جزماندیش بر بالای سرشان چرخ میخورد.» نگاه کنید به:
The Seven Sisters, 3rd ed., Bantam Books, New York, 1983, p. 163.
۲ـ م. فاتح، پنجاه سال نفت، چاپ دوم، انتشارات کاوش، تهران، بیتا (چاپ اول ۱۳۳۵)، فصلهای ۱۰ تا ۱۴؛ ف. روحانی، تاریخ ملی شدن صنعت نفت ایران، کتابهای جیبی، تهران، ۱۳۵۳؛ حسین مکی، کتاب سیاه، جلد یکم، بدون نام انتشاراتی، تهران، بیتا؛ جلد دوم، امیرکبیر، تهران، ۱۳۶۴؛ جلد چهارم، نشر ناشر، تهران، ۱۳۶۲؛ و:
E. Elwell-Sutton, Persian Oil, A Study in Power Politics, Lawrence and Wishart, London, 1955; S. Zabih, The Mossadegh Era, Lake View Press, Chicago, 1982; F. Fesharaki, Development of the Iranian Oil Industry: International and Domestic Aspects, Praeger, New York, 1976 and R. Ferrier, ‘The Development of the Iranian Oil Industry’, in Twentieth Century Iran, H. Amirsadeghi (ed.), Holmes and Meier Publishers, New York, 1977, pp. 93–128; S. H. Longrigg, Oil in the Middle East, Oxford University Press, London, 1954, ch. 10; B. Shwadran, The Middle East, Oil and the Great Powers, 3rd ed., Wiley, New York, 1973, ch. 5.
کتاب اسناد نفت هم که وزارت امور خارجۀ ایران منتشرش کرده، دربرگیرندۀ اسناد بسیاری مرتبط با مسالۀ نفت تا مقطع تابستان ۱۳۳۰ است.
۳ـ از جملهشان: م. ایوانُف، تاریخ نوین ایران، انتشارات حزب توده، سوئد، ۱۳۵۵، فصل ۸؛ ناشناس، گذشته چراغ راه آینده است، انتشارات جبهۀ آزادی مردم ایران، بیتا، فصل ۱۱؛ و:
R. W. Cottam, Nationalism in Iran (updated through 1978), University of Pittsburgh Press, Pittsburgh, 1979. ch. 13 and 15; N. R. Keddie, Roots of Revolution, An Interpretive History of Modern Iran, Yale University Press, New Haven, CT, 1981, pp. 132–41; E. Abrahamian, Iran Between Two Revolutions, Princeton University Press, Princeton, N.J., 1982, pp. 267–80; P. Avery, Modern Iran, Praeger, New York, 1965, ch. 26; H. Katouzian, The Political Economy of Modern Iran, Despotism and Pseudo-Modernism, 1926–1979, New York University Press, New York, 1981, ch. 9.
۴ـ تا حدی استثنا در این زمینه فؤاد روحانی است که در فصل ۲۲۷ کتابش در مورد شرایط اقتصادی ایران در دورۀ نخستوزیری مصدق بحث میکند و البته در ارائۀ تحلیلی اقتصادی، هیچ رضایتبخش و موفق نیست. همایون کاتوزیان هم در ضمیمۀ فصل ۹ کتابش (صفحات ۱۸۲ تا ۱۸۵) بحثی مختصر دربارۀ این موضوع کرده.
۵ـ همایون کاتوزیان اشاره میکند که «اقتصاد تحلیل رفته و همین درآمدهای دولت (از مالیات و امثالش) را حتی بیشتر کاهش داده بود؛ دولت چنان بیپول شده بود که جز عقب انداختن زمان پرداخت حقوق کارمندان چارهای نداشت» (ص۱۸۰)؛ یرواند آبراهامیان میگوید مصدق «وعدۀ اصلاحات اجتماعی گستردهای داده اما گیر افتاده بود در چنبرۀ درآمدهایی نفتی که داشتند آب میرفتند، بیکاری فزاینده و بالا رفتن قیمت کالاهای مصرفی» (ص۲۷۴). میخائیل ایوانف مینویسد: «تحریم نفت ایران از سوی امپریالیستها و در نتیجه افت تولید نفت، درآمدهای دولت را کاهش داد و شرایط اقتصادی و مالی کشور وخیم شد و بیکاری رشد داشت» (ص۱۶۳). همچنین نگاه کنید به:
S. Zabih, ch. 5.
6- B. Nirumand, Iran, the New Imperialism in Action, translated by L. Mins, Monthly Review Press, New York, 1969, ch. 5.
برای جزئیاتی بیشتر در این مورد، نگاه کنید به بخش ۳ از این فصل کتاب.
7- S. Zabih. P. 84.
۸ـ م. یکتایی، تاریخ دارایی ایران، چاپ سوم، دهخدا، تهران، ۱۳۵۲، ص۲۶۸.
۹ـ مطابق این برنامه، ۷٫۸ میلیارد ریال از درآمد نفت اختصاص مییافت به اهداف عمرانی و توسعهای. این رقم برابر بود با ۳۷٫۱ درصد از کل درآمدهایی که برای اجرای برنامه در نظر گرفته بودند. نگاه کنید به:
J. Bharier, Economic Development in Iran 1900–1970, Oxford University Press, London, 1971, p. 89.
۱۰ـ برای متن این قانون و اسناد مرتبطش، نگاه کنید به: ف. روحانی، فصل ۵.
۱۱ـ مثلاً م. فاتح، ف. روحانی و Ferrier.
۱۲ـ میانگین درآمد سالانۀ ایران از نفت در ده سال ۱۲۹۸ تا ۱۳۰۷، کمتر از ۷۰۰ هزار دلار بود. نگاه کنید به:
Ferrier, Appendix A, p. 279.
برای روایتی تفصیلی از تاریخ نفت ایران در سالهای نخستین بهرهبرداریاش، نگاه کنید به: ا. لسانی، طلای سیاه یا بلای ایران، چاپ دوم، امیرکبیر، تهران، ۱۳۵۷.
۱۳ـ ف. روحانی.
14- R.Cottam, pp. 215–16.
۱۵ـ ح. کی استوان، سیاست موازنۀ منفی در مجلس چهاردهم، جلد یکم، تهران، ۱۳۲۷، ص۱۱۴.
۱۶- همان، ص۹۷.
17- S. Zabih, p. 71.
۱۸- بودجۀ دفاعی ایران در سالهای ۱۳۰۸ تا ۱۳۲۸ موجود و در دسترس است اما اطلاعاتی در مورد سالهای ۱۳۲۹ تا ۱۳۳۱ موجود نیست، سالهایی که بخش اعظم دورۀ صدارت مصدق را شامل میشوند.
19- R. Cottam, p. 272.
برای تاریخ برنامهریزی در ایران، نگاه کنید به:
G. B. Baldwin, Planning and Development in Iran, The Johns Hopkins University Press, Baltimore, MD, 1967; F. Daftary, ‘Development Planning in Iran: A Historical Survey’, Iranian Studies, Autumn 1973, pp. 176–228.
۲۰- ح. مکی، صص۱۱ـ۱.
منبع:
این مقاله با عنوان «The Oil Nationalization Movement, the British Boycott and the Iranian Economy 1951-1953» در کتاب «Essay on the Economic History of the Middle East» منتشر شده است.
نظر شما :