محمدرضا لطفی در گفتوگو با تاریخ ایرانی: وزیری از سکانداران سزارین فرهنگی ایران بود
مهدی میرمحمدی
***
همزمان با علینقی وزیری که بعد از بازگشت از اروپا ایدهپرداز تجدد در موسیقی ایرانی میشود، ما چهرههایی مثل درویشخان یا عارف قزوینی را در بدنه جریان موسیقی کلاسیک ایرانی داریم که بین وزیری و آنها فضایی پر از تنش و جدل شکل میگیرد. در حالی که مثلا بین درویشخان و وزیری دوستیای هم برقرار بوده است. حتی در یکی از معدود مواردی که خالقی در کتاب «سرگذشت موسیقی ایران» وزیری را مورد انتقاد قرار میدهد مربوط میشود به همین رابطه و نگاه وزیری به استادانی که همزمان با او موسیقی ایرانی را به گونهای دیگر دنبال میکردند اما تاریخ موسیقی ما نشان میدهد که در آن دوره تاریخی به هر حال این ایدههای علینقی وزیری است که به کرسی مینشیند. او میتواند مدرسهای دایر کند و ایدههایش را آموزش دهد. به نظر شما چرا چهرههای مهم موسیقی کلاسیک ما در آن زمان نمیتوانند از ایدههای خود در مقابل ایدههای تجددخواهانۀ وزیری دفاع کنند؟ آیا چون وزیری علم موسیقی غربی را در آن زمان تحصیل کرده بود راحتتر توانست ایدههایش را پیش ببرد یا مثلا دلیل را در پایگاه اجتماعی این اشخاص باید جستجو کرد؟
وزیری یا هر کس دیگری که در آن دوره زندگی میکرد، بخشی از سیستم حاکم بود. در آن دوران قرار بود یک سیستم اروپایی وارد ایران شود. این سیستم یک نمایندگی سیاسی دارد که بعد از انقلاب مشروطه طرفدار ارتباط با غرب بود. نکتۀ دیگر اینکه باید دید اشخاص در این سیستم چقدر از تسهیلات مالی بهرهمند میشوند و چقدر میتوانند بر مراکز تصمیمگیری تاثیر بگذارند. این سیستم حاکم در آن دوران میخواست جامعه را به سمت اروپایی شدن هدایت کند. پس طبیعتا در زمینه هنر، ادبیات، صنعت و ساختوساز، این برنامه تدوین شده سیستم را میتوانید دنبال کنید. وزیری هم بخشی از قدرت و تاثیرگذاری خود را از سیستم حاکم به دست میآورد، ولی جناح مقابل که عبارت از آهنگسازان ایرانی هستند که در ایران رشد کرده و تابع شرایط زیست و رشد در ایران و منطقه بودند، مثل عارف یا درویشخان نمیتوانستند از ایدههایشان دفاع کنند چون حامی اصلی نگرش مقابل و ایده تغییر، حکومت بود. اینجا بحث درگیریهای شخصی بین این افراد نیست. رودررو شدن با هنری که مورد تائید سیستم حاکم قرار گرفته مثل درافتادن با حکومت است. مگر همین امروز یک هنرمند میتواند در مقابل برنامههای فرهنگی یک رئیسجمهور مقاومت کند. وزیری علاوه بر اینکه در خانوادهای به دنیا آمده است که پدرش از صاحبمنصبان قشون در آن زمان محسوب میشد، مورد حمایت جامعه اشراف آن زمان هم واقع میشود. مثلا مصطفی قلیخان بیات(۱) از وزیری حمایت میکند یا وزیری با چهرهای مثل «عَلم» از جوانی دوستی داشته است. بسیاری از رجل سیاسی بزرگ دوره قاجار از دوستان وزیری بودهاند. در نظر داشته باشید وزیری در زندگی نظامی خود تا درجه کلنلی پیش میرود. زمانی که شوکتالملک، پدر علم، امیر قائنات خراسان بود، وزیری برای تشکیل یک قشون به سبک ارتشهای مدرن به قائنات میرود و این زمانی است که هنوز در تهران ارتش مدرن تشکیل نشده بود. وزیری قبل از اینکه تمام وقت به موسیقی بپردازد هم چهره پرنفوذی بوده است. در جایی از کار نظامی خسته میشود و احساس میکند این کار با روحیات او سازگار نیست، به همین دلیل کار نظامیگری را رها میکند اما ارتباطات او و امکاناتی که به دلیل ارتباط با اشراف و چهرههای پرنفوذ داشت، باقی میماند.
در راستای همان تصمیم سیستم حاکم برای متجدد شدن بر اساس الگوی غربی است که وزیری را به همراه چند اشرافزاده دیگر برای تحصیل راهی اروپا میکنند. این چنین او وارد یک سیستم تعیین شده میشود. طبیعتا آدمهایی مثل درویشخان، عارف قزوینی یا کمی بعدتر مرتضیخان نیداوود یا حسنعلیخان درگاهی یارای مقاومت در مقابل این سیستم را ندارند. عارف هم در اواخر دوران قاجار تحت فشار بود و هم در دوران رضاخان. وقتی کسی تحت فشار شخصی مثل رضاشاه است چطور میتواند با سیاستهای فرهنگی که مورد تائید اوست مقابله کند. در اصل بین این چهرهها مصاف برابری در جریان نبوده است. در آن دوران از یک سو هنرمندانی را داریم که علاقمند به مدرنیته وام گرفته شده از اروپا هستند و در سوی دیگر هنرمندانی قرار دارند که با این ایده همراه نبودهاند. نظر سیستم حاکم این است که این هنرمندان گروه دوم کنار گذاشته شوند چرا که سد راه مدرنیته مد نظر محسوب میشدند. به همین خاطر من همیشه میگویم این هنرمندان را خانهنشین کردند و آنها مورد یورش قرار گرفتند. هنرمندان مقابل وزیری اگر هم ایدهای داشتند، ایدههایشان قابل اجرا نبود، چون سیستم از ایدههایی حمایت میکرد که در راستای ایده تائید شده تجددگرایی بر اساس الگوی غربی باشد. به همین خاطر این مساله را در عرصههای نقاشی، ادبیات، معماری و... هم میبینیم. در خلال برنامههای رضاشاه یک الگوی معماری هم از آلمان وارد شد که نتیجهاش شد ساختمان پستخانه تهران یا اینکه بازارها به نوعی تبدیل به خیابان میشوند. نکته مهمتر اینکه شخص رضاشاه با هر چیزی که نام قاجار روی آن بود یا از میراث قاجاریه میتوانست محسوب شود سر ناسازگاری داشت. از سوی دیگر جامعه دموکراتیکی هم نداشتهایم که بشود با ایدههای مد نظر سیستم حاکم مخالفت کرد. در آن دوران خیلی از هنرمندان برای مخالفت با ایده حاکم تلاش میکنند اما به نتیجهای نمیرسند.
ولی مساله اینجاست که وزیری از موضع موسیقی ایرانی صحبت میکند. در آن دوران چهرهای مثل غلامحسین مینباشیان روی پرداختن به موسیقی غربی تاکید دارد و اتفاقا بر سر این مساله و مدیریت جریان موسیقی کشور با وزیری جدال و اختلاف نظر داشت.
ببینید مینباشیان تحصیلکرده واقعی موسیقی غرب بود، یعنی در بهترین دانشگاههای موسیقی غربی تحصیلاتش را انجام داد اما وزیری در سن بالا برای تحصیل به خارج از کشور میرود. در آن سن و سال هم نمیتوانسته به کنسرواتوار برود، به همین خاطر دوران تحصیل او در آلمان در «هوخشوله» یا مدارس آزاد بوده است. او در مجموع پنج سال را در خارج از کشور گذراند، دو سال در آلمان و سه سال در فرانسه. به نوعی میتوان گفت او نرفته بود که موسیقی غربی را یاد بگیرد، رفته بود که با موسیقی غربی آشنا شود. طبیعی است که در این زمینه وزیری نمیتواند در مقابل مینباشیان که تحصیلاتش در موسیقی غربی در سطح عالی بوده است حرفی برای گفتن داشته باشد. وزیری در آن دوران میگوید من بر اساس آموختههایم در غرب میخواهم موسیقی ایرانی با ارکسترهای نیمه غربی اجرا کنم که ایرانی بودن این موسیقی هم حفظ شود. مینباشیان که موسیقی غربی را به خوبی میشناخت میدانست که این کار امکانپذیر نیست. وزیری میگفت ما میخواهیم موسیقی ایرانی را بینالمللی کنیم. الان حدود یک قرن از دوران وزیری گذشته است، مگر در این مدت کارهای ارکستر گلها یا کارهای ادامهدهندگان راه وزیری مثل آقای دهلوی و فخرالدینی بینالمللی شده است؟
دلیل این مساله شاید بیش از اینکه به موسیقی برگردد، مرتبط با مدیریت فرهنگی باشد.
خیر، به خاطر این است که روش غلط بوده است. به نظر من موزیسین، اشکال در روشی است که پایهگذاری شده است. امروز «راوی شانکار» و «ولایتخان» با سیتارشان بینالمللی محسوب میشوند. آن زمان وزیری و شاگردانش فکر میکردند با سازهای غربی، پیوند خوردن با موسیقی غربی و ارکستر سمفونیک است که موسیقی ما بینالمللی میشود، ولی زیرساختهای موسیقی ایرانی با زیرساختهایی که به تکامل سازهای غربی منجر میشود متفاوت بوده است، یعنی با کلارینت، فلوت، ترومپت نمیتوانید ربع پرده بزنید. رفته رفته ایدههای وزیری در دست شاگردانش مثل خالقی شکل و شمایل ایرانیتری پیدا میکند تا جایی که به ارکستری مثل گلها ختم میشود اما خیلی از ارزشهای هنری کارهای وزیری را در آثار ادامهدهندگان راهش نمیتوان دنبال کرد. آیا موسیقی ما با ارکستر گلها و آواز بنان بینالمللی شد؟ من اعتقاد دارم یک نفر با سه سال تحصیل در فرانسه و دو سال تحصیل در یک مدرسه در آلمان حتی یک شناخت ۱۰ درصدی هم نمیتواند نسبت به موسیقی غرب پیدا کند. مثل این میماند که یک نفر پنج سال به ایران بیاید و در یک مدرسه موسیقی ایرانی بخواند و بعد برگردد و بگوید من میخواهم موسیقی آلمانی را ایرانیزه کنم. به دلیل شرایط آن زمان هر ایدهای که عنوان اروپایی شدن را یدک میکشید مورد حمایت قرار میگرفت. از سوی دیگر آلترناتیوی به جای وزیری وجود نداشت. مگر ده نفر مثل وزیری از اروپا برگشته بودند که امکان انتخاب وجود داشته باشد. ضمن اینکه شخصیت خود وزیری را هم باید مد نظر داشت، یک نظامی با دیسیپلین و مقتدر که از پس سازماندهی یک قشون بر میآمده. درویشخان و عارف با آن طبع لطیفشان نمیتوانستند خیلی امکان عرض اندام در مقابل او را داشته باشند. دانش وزیری برای آن دوران به قدری بوده است که بتواند دیگران را تطمیع کند. گاهی به طور منطقی این کار را کرده اما در بعضی از موارد هم از جایگاه و زورش استفاده کرده است.
در اصل میتوان گفت، وزیری در یک دورهای هر کاری که مد نظرش بوده را انجام داده است. شما اشاره میکنید به مینباشیان که مدت کوتاهی مدیر هنرستان بوده است ولی به نظر من کارش را درست انجام داده است. نتیجه کار او تبدیل شد به ارکستر سمفونیکی که امروز هم آن را داریم و اگر با آن درست کار شود هنوز هم اعتبار و حیثیت دارد، همان طور که در سالهای قبل از انقلاب این ارکستر از کیفیت خوبی برخوردار بود. کار مینباشیان درست بود که پایههای کنسرواتوار غربی را بنا گذاشت. وزیری را هم میفرستند به یک کنسرواتوار دیگر به نام کنسرواتوار موسیقی ملی، ولی در آنجا چه درسهایی تدریس میشد؟ همان سازهای غربی. در آن هنرستانی که من هم حضور داشتم در واقع سازهای ایرانی صاحب ارزش نبودند. این چه کنسرواتوار موسیقی ملی است که سازهای ایرانی در آن ارزشی ندارند؟ بعد از وزیری و با حضور خالقی در این هنرستان است که فضا با دعوت از استادان موسیقی سنتی تا حدودی به موسیقی ملی نزدیک میشود.
گفته میشود یکی از کارهای وزیری در موسیقی ما تلاش برای تغییر شرایط اجتماعی موسیقی و موسیقیدان بوده است. به هر حال وجود ممنوعیتهای مذهبی باعث میشده که هنرمندان موسیقی مجبور باشند که تحت حمایت دربار و اشراف قرار بگیرند و به نوعی رفتار خموده دربارهای قاجاری روی این موسیقی تاثیر گذاشته است. گفته میشود وزیری یکی از کسانی است در مقابل این مطرب قلمداد شدن موسیقیدان ایستادگی میکند.
تا حدودی این حرف را قبول دارم اما این وزیری نیست که این مناسبات را به هم میزند. سیستم سیاسی دربارهای قاجار متکی به خواص بوده است، همان خانوادههایی که از دل آنها بهار، فروزانفر، دهخدا و خیلی از غولهای این مملکت بیرون میآیند. این خواص جامعه بودهاند که از هنر ملی حمایت میکردهاند. این خواص حامی هنرمندانی مثل میرزا عبدالله، آقا حسینقلی، عارف و... بودهاند اما با آمدن رضاخان سیستم عوض میشود. رضاخان میخواهد یک سیستم متمرکز دولتی داشته باشد. در نتیجه بودجه در اختیار وزارتخانههای این دولت قرار میگرفت. این باعث شد که دولت جایگزین خواصی شود که حامی هنر بودهاند و این مساله جزو وظایف دولت قرار میگیرد. یعنی اگر وزیری هم وجود نداشت این مناسبات تغییر میکرد، چون سیستم مدیریتی کل کشور تغییر کرده بود اما بحث اینجاست که جایگزین شدن این سیستم جدید نه به دلیل رشد سیاسی جامعه که نتیجه یک سزارین است. ۲۰۰ سال است که این تحولات با سزارین در جامعه ما اتفاق میافتد. به ما این اجازه داد نشد که این تحولات را در سیر منطقی تاریخ خودمان تجربه کنیم. یعنی این تحولات نتیجه همراهی روشنفکران و خواص جامعه با مردم نبود. این سزارینهای فرهنگی هم مسائل روحی و روانی خود را دارد. حالا فرض کنیم اصلا وزیری در آن برهه تاریخی وجود نداشت، چه اتفاقی میافتاد؟ کس دیگری این کار را میکرد، حالا با شدت کمتر یا بیشتر یا به یک شکل دیگر. این کار باید انجام میشد ولی در آن دوران وزیری بود که با اعتقاد، شرافت، بزرگمردی، دیسیپلین و عرق این کار را انجام داد. من به هیچ عنوان نمیخواهم وزیری را کوچک کنم یا نادیده بگیرم. همیشه گفتهام که وزیری یک انسان خودساختۀ بزرگ بوده است اما به اندازه دوران خودش و پنج سال حضور در غرب موسیقی مورد نظرش را میشناخت. اگر قرار باشد بگوییم همه کارهای وزیری درست بوده ما الان باید در همان موسیقی مدل وزیری به شکوفایی میرسیدیم ولی میبینیم که حتی شاگردان خود وزیری هم تئوریهای او را به طور کامل دنبال نکردند، تاثیر گرفتند اما همان راه را نرفتند. حتی با ایدههای وزیری مخالفت و مبازره هم میشود. همان طور که آدمها با نظام سیاسی رضاشاهی مبارزه کردند، در عرصه هنر هم این مبارزات و مخالفتها وجود داشت. وزیری یکی از سکانداران آن سزارین فرهنگی و اروپایی کردن ایران بوده است.
اگر اجاره بدهید به بخش نوازندگی کارنامه وزیری بپردازیم. او ردیف میرزا عبدالله و آقا حسینقلی را از خود آنها آموخت. از سوی دیگر گفته میشود که شیوه نوازندگی وزیری بعد از خود او چندان دنبال نمیشود و نوازندگان نسلهای بعد بیشتر به نوازندگان قبل از وزیری مراجعه میکنند. جایگاه وزیری را به عنوان نوازنده کجا و چگونه میبینید؟
وزیری تارنواز قدری بود. روی ردیف میرزا عبدالله و آقا حسینقلی هم بسیار مسلط بوده است. وزیری اگر میخواست به شیوه این استادان بنوازد میشد نسخه بدل آنها. اما وزیری تحت تاثیر آموختههایش در غرب راه دیگری را پیش میگیرد که با شیوه نوازندگی آقا حسینقلی، درویشخان و دیگران متفاوت بوده است.
یعنی به نظر شما در شکل نوازندگی هم بیشتر از هر چیز تحت تاثیر دوران حضورش در غرب بوده است؟
بله. وزیری حتی قبل از اینکه به اروپا برود، اروپایی بود. همین حالا با این مساله روبهرو میشویم. جوانهایی را میبینیم که هیچگاه به اروپا نرفتهاند اما از ایرانیهای که در آنجا زندگی میکنند اروپاییتر هستند. در زمان وزیری هم این مساله وجود داشته و بسیاری از اشراف و خواص خواهان زندگی به سبک اروپایی بودهاند. وزیری وقتی آموزش موسیقی غربی را نزد کشیش مدرسه سنلویی در تهران آغاز میکند، حدود ۱۶ سال سن داشته است. در همان موقع هم بخشی از خواص و اشرافزادگان قاجاری دوست داشتند به شیوه غربیها فکر و زندگی کنند. من حتی انتقادی به این علاقه آنها هم ندارم، فقط میگویم وقتی این علاقه در سیستم حاکم بر مدیریت کشور جاری و تبدیل به یک هنرستان با بودجه دولتی میشود، ناخودآگاه در جاهایی مجبور خواهد شد چماق هم به دست بگیرد. بودجه موسیقی کشور در زمانهایی در اختیار وزیری بوده است. او میتوانسته درباره سرود مدارس تصمیم بگیرد، او دیسیپلین و قدرت داشته، بودجه و هنرستان در اختیار او بوده و میتوانست آموزش تئوریهای مد نظر خود را اجباری کند. از سوی دیگر وقتی ساز جامعه روشنفکری کوک میشود میتوانند جو جامعه را در اختیار بگیرند و تودههای مردم در ساخته شدن این جو نقش چندانی ندارند. وزیری را اگر میخواهیم بررسی کنیم باید خط به خط بررسی کنیم. او چهرههای مختلفی دارد. یکی آن چهره وزیری است که عاشق غرب و کشورهایی است که در مدرنیزاسیون موفق بودهاند. در خطابههایش به ژاپن اشاره میکند و میگوید ما باید راه آنها را دنبال کنیم. وزیری اگر زنده بود و این اتفاقات ۴۰-۳۰ سال اخیر دنیا را میدید، با کشوری مثل چین روبهرو میشد که تبدیل به یک قدرت جهانی شده و اتفاقا راه ژاپن را هم نرفته است. در واقع میخواهم بگویم در زمان وزیری، به آن اندازه میتوانستند دنیا را درک و آرمانهای یک کشور را تبیین کنند. اطلاعاتشان از دنیا محدود بوده و غرب را نمیشناختهاند که اگر این شناخت را داشتند، حداقل میتوانستند کارهای غربی بهتری اجرا کنند.
ولی مگر بدون این آزمون و خطاها ممکن میشد شناخت دقیقتری از غرب داشته باشیم. نظام سیاسی قاجار فاقد یک نظام مرکزی قدرتمند بوده است. سطح پایین سواد عمومی را هم باید در آن زمان در نظر بگیریم. آیا اگر کسی به غیر از وزیری در آن زمان به اروپا سفر میکرد، میتوانست شناخت دقیقتری داشته باشد؟ اگر ممکن است میخواهم تصور ایدهآل شما را از آن دوران بدانم.
هر کس دیگری هم به جای وزیری بود نمیتوانست در عرض پنج سال به شناخت عمیقی از موسیقی غربی دست پیدا کند ولی شاید حضور بیشتر او در اروپا باعث میشد که دقیقتر و هدفمندتر با آموختههایش برخورد کند. آن وقت شاید هنرستان در دو بخش برنامههایش را دنبال میکرد. شاید درویشخان و عارف هم میتوانستند در آن هنرستان حضور داشته باشند. در یک بخش اندیشههای وزیری دنبال شود و بخش دیگر اختصاص پیدا میکرد به ایدههای استادانی که میخواستند موسیقی صرفا ایرانی را دنبال کنند. در بعضی از مناطق شوروی سابق مثل آذربایجان این مساله تجربه شد. به خاطر همین چهرهای مثل «رشید بهبودوف» را دارند که هم موسیقی و آواز آذری را خوب میشناسد و در عین حال از پس اجرای یک اپرا هم بر میآید یا «عالیم قاسمف» را دارند که با همان آواز آذری میتواند توجه غربیها را به خود جلب کند. من در یکی از کنسرتهای او در نیویورک دیدم که حاضران در تالار چگونه برای تشویق او ایستادند. اما در ایران آن زمان سیستم هرگونه امکانات و بودجهای را از امثال درویشخان و عارف دریغ میکرد. در عین حال تندرویهای وزیری باعث شد که او را در دورهای کنار بگذارند. گفته میشود چون او حاضر نشد در میهمانی شامی که به مناسبت سفر ولیعهد سوئد به ایران ترتیب داده شده بود به اجرای برنامه بپردازد، کنار گذاشته میشود اما من فکر نمیکنم مساله فقط این باشد. تندرویهای وزیری باعث شده بود که او با مخالفتها و انتقادهای شدیدی روبهرو باشد. این را در مطبوعات آن زمان میتوانید ببینید. در روزنامه «ناهید» از وزیری به عنوان تخریبکننده موسیقی ایرانی یاد میشود.
این مسائل باعث شد که بعدها مدیریت هنرستانی که قرار بود راه وزیری را ادامه بدهد به خالقی بسپارند و در حالی که او هنوز میتوانست کار کند، خانهنشین میشود. حاضر نشدن به اجرای برنامه در یک میهمانی شام بهانه است، فشارها، انتقادها و مخالفتها که نتیجه تندرویهای وزیری بود در کنار گذاشته شدن او بیتاثیر نبوده است. وزیری بعد از این دوران فقط به عنوان استاد به دانشگاه میرود در حالی که او توانمندیهای خاصی داشت و میتوانست سازماندهی کند. اگر میبینید چیزهایی از وزیری باقی مانده و امروز ما به آنها عادت کردهایم و به ذائقه ملی ما تبدیل شده، بیش از هر چیز به دلیل دیسیپلین، پشتکار و قدرت برنامهریزی او بوده است. این شخصیت در آن تاریکی اواخر دوران قاجار نوری است که مورد پسند واقع میشود. نمیتوان علاقه او به ترقی ایران را نفی کرد اما یکهتازی و تعصب روی اندیشههایش باعث میشود که کار خودش و البته ما به بنبست برسد. سابقه نظامیگریاش باعث شده بود که فکر کند همه سرباز و افسرهای او هستند در حالی که در عرصه هنر چنین مناسباتی ممکن نیست. همیشه هم گفتهام که من در نوشتهها یا حرفهایی که درباره وزیری گفتهام، اشتباهات و آسیبهای او را دیدهام. حتی در مقالهای هم که درباره وزیری نوشتهام، اشاره کردهام که کاش افراد دیگری بخشهای مثبت کارنامه او را بررسی کنند که اتفاقا دوست دارم درباره سختهایی که وزیری کشیده است هم بنویسم. اینکه چقدر متحجرها در مقابل او ایستادند. این متحجرها که میگویم به طور حتم عارف و درویشخان نبودهاند. منظورم آنهایی است که در مقابل مدرسه او توالت عمومی ساختند. مساله هم فقط مخالفت مذهبی و مخالفت با موسیقی نبوده است، در آن زمان به خیلی از کسانی که میخواستند از طریق سیستم دست به اصلاحات بزنند انگ حکومتی بودن میزدند و با آنها مخالفت میکردند، ولی نمیتوان از یاد برد که وزیری همه زندگی و داراییاش را در راه مدرسهاش هزینه کرد؛ مدرسهای که اگر وجود نداشت چهرهای مثل پایور به وجود نمیآمد. آن وقت شاید بعدترها ما هم وجود نداشتیم.
شما به بهانه مستندی که قرار بود از زندگی وزیری ساخته شود در سالهای آخر زندگیاش ملاقاتهایی با او داشتید. از این دیدارها بگویید. نظریات او در سالهای آخر عمر چگونه بود؟
این دیدارها در سالهای آخر زندگی او اتفاق افتاد و وزیری بسیار پیر بود.
میدانست که در همان سالها یا کمی قبلتر جریانهای جدیدی مثل «مرکز حفظ و اشاعه» در موسیقی شکل گرفتهاند که به شکل جدی نظریات او را مورد انتقاد قرار میدهند؟
بالاخره باور داشت که تاثیر خود را گذاشته است و افرادی در هنرستانی که او راهاندازی کرده، تربیت شدهاند. اینکه اشاره کردید شیوه نوازندگی او در تار از سوی نسلهای بعد دنبال نشد، خیلی هم اذیتش نمیکرد.
این دیدارها برای یک فیلم مستند اتفاق افتاد؟
خانم فوزیه مجد، واحدی را راهاندازی کرده بودند به نام گردآوری و شناخت موسیقی بومی. من، مجید کیانی و بعدتر ناصر فرهنگفر و آقای کمالی آنجا جمع شده بودیم. همایون شهنواز که قبلتر سریال «دلیران تنگستان» را ساخته بود میخواست سریالی را بر اساس زندگی وزیری بسازد. برای این کار واحدی که خانم مجد راهاندازی کرده بود میتوانست کمک خوبی برای او باشد. تلویزیون این طرح را تصویب کرده بود. از طرفی آن زمان قرار بود که بنیادی به نام وزیری راهاندازی شود که نیمی از هزینه آن را خود وزیری تقبل کند و مابقی را دولت بپردازد. چون سهم دولت برای این کار پرداخت نشد، واحدی که ما در آن بودیم و تلویزیون تصمیم گرفتند که به بهانه این سریال اسناد و مدارکی را که مربوط به وزیری میشد گردآوری کنند که مبنای ساخت این سریال هم قرار بگیرد. قرار شد اول گفتوگوهایی با وزیری انجام شود که آقای شهنواز بتواند بر اساس اطلاعاتی که از این گفتوگوها به دست میآورد، فیلمنامه این سریال را تنظیم کند. چون من هم تار میزدم و هم کارمند آن واحد بودم، خانم مجد از من خواستند که گفتوگوها را انجام بدهم. خود خانم مجد هم هنگام گفتوگوها حضور داشتند ولی کمتر سوال میپرسیدند. هفتهای یک بار برای انجام این گفتوگوها پیش وزیری میرفتیم که کار به طور کامل انجام شد. وزیری درباره همه بخشهای زندگیاش در گفتوگوها صحبت کرد و توضیح داد. گاهی پیش میآمد که زودتر از گروه فیلمبرداری میرفتم. چند بار برایشان ساز زدم. یک بار چهارگاهاش را به شیوه خودش اجرا کردم. یک بار هم آهنگی را که روی تم یکی از کارهایشان ساخته بودم اجرا کردم که بسیار خوشحال شد. در یکی از این دیدارها اتودهایی را که برای سه تار نوشته بود، نشانم دادند که قرار شد در تدوین آنها کمکشان کنم. بعد خوردیم به دوران انقلاب که وزیری هم حدود یک سال بعد درگذشت. همان زمان تصمیم گرفتیم که در گروه شیدا آلبومی در بزرگداشت وزیری منتشر کنیم که اتفاقا برای گروه کار دشواری بود چون باید با شیوه و نگاه وزیری ساز میزدند. خیلی برای گروه دشوار بود که از شیوه ردیف وارد شیوه وزیری بشوند. میخواستم هم یکی از کارهای ارکستری وزیری را بازسازی کنم و هم آثارش برای تار را اجرا کنم. روزی چند ساعت کار میکردم، حتی استایل و مضرابم را عوض کردم. در میان آثار ارکسترال یکی از کارهای او را در دشتی انتخاب کرده بودم که خانم روحانگیز آن را خوانده بود. قرار شد خانم هنگامه اخوان آواز را اجرا کند که به استودیو رفتیم و کار را ضبط کردیم. من داشتم آماده میشدم برای ضبط قطعات تار که اعلام شد خانمها دیگر نمیتوانند بخوانند و کار ماند روی زمین.
از سرنوشت فیلمهای آن گفتوگو اطلاعی ندارید؟
اطلاع دقیقی ندارم اما حالا میتواند سند بسیار باارزشی باشد. وزیری به بخشهای جالبی از زندگیاش در این گفتوگوها اشاره کرد، مثلا اینکه در دورهای در نتیجه زندگی نظامی به شدت حالش بد میشود و دو، سه سال به یک زیرزمین پناه میبرد و زندگی درویشی در پیش میگیرد. عکسی از این دوران وزیری وجود دارد که گاها منتشر هم شده است. در این عکس وزیری را با خرقه درویشی و عبا میبینیم. یا مثلا زمانی که در فرانسه بوده موفق میشود با دبوسی ملاقات کند و میخواسته دورهای را در زمینه آهنگسازی پیش او بگذراند. در آن دوران یک سری از کارهای منتشر نشده وزیری را هم شنیدم، مثل سمفونی «نفت».
این سمفونی ضبط شده است؟
وزیری این قطعه را به مناسبت ملی شدن نفت نوشته است اما به دلیل کودتا و کنار گذاشته شدن مصدق بعدها امکان اجرای ارکسترال آن هیچگاه برایش فراهم نمیشود. تنها خود وزیری با تار اجرایی از این قطعه داشته که آن را ضبط کرده است.
گفتید برای ضبط تکنوازیهای تار وزیری مدتی روی شیوه نوازندگی او کار کردید. چه چیزی در تارنوازی او برای شما جذاب بود؟
وزیری بعضی از کارهایش را در آلمان ساخت و وقتی به ایران آمد آنها را ادامه داد، در این کارها خیلی تلاش دارد آموختههایش در غرب را نشان بدهد. اما کارهایی هم دارد که بعد از چند سال زندگی در ایران آنها را ساخته است، من این کارها را مثل «ژیمناستیک موزیکال» خیلی دوست دارم. مهمترین تفاوتی که وزیری نسبت به گذشتگان خود دارد این است که شکل موزائیکوار موسیقی ایرانی را تبدیل به پرش میکند. یعنی به واسطه استفاده از همه امکانات ساز وسعت صوتی ذهن یک نوازنده تار را گسترش میدهد. سوال و جوابها و دوبل آکوردهای سریع و در کنار آن زیباییهای ملودیک از ویژگیهای نوازندگی اوست.
پینوشت:
۱- مصطفی قلیخان بیات که صمصامالملک نیز خوانده میشد. وزیری همراه با او برای تحصیل به اروپا سفر میکند که بیات در رشته کشاورزی تحصیل میکند. او در دولت محمدعلی فروغی رئیس اداره کل صناعت و در دولت محمود جم، رئیس اداره کل فلاحت بود.
نظر شما :