مینو بدیعی در گفتوگو با تاریخ ایرانی(۱): در دوره بختیار هر چه میخواستیم مینوشتیم
مهسا جزینی
***
خانم بدیعی اولین تصویری که از تحریریه کیهان در ذهن شما نقش بسته چیست؟ مربوط به روز اولی است که وارد روزنامه شدید یا قبل و یا بعد از آن؟
اولین باری که وارد روزنامه کیهان شدم مربوط به قبل از زمان استخدامم هست. ۳۶ نفر از بچههای کلاس همراه با دکتر صدرالدین الهی به دعوت مصباحزاده رفتیم تا دوره کارآموزی تابستان را در کیهان شروع کنیم. من بودم به همراه نوشابه امیری، حسین قندی، مسعود شهامیپور، مهدی فرقانی، ابراهیم رستمیان و خیلیهای دیگر. البته حسین قندی و نوشابه امیری زودتر از ما به کیهان معرفی شده بودند. آن روز دکتر صدرالدین الهی برای دکتر مصباحزاده توضیح داد که اینها از بهترین شاگردان من هستند. پذیرایی آن روز کیهان از ما دانشجویان کم سن و سال رشته ارتباطات شبیه یک ضیافت بود. بعد همان روز ما برای کار به امیر طاهری سپرده شدیم.
چه سالی بود دقیقا؟
خرداد ماه ۵۲ بود. امیر طاهری آن زمان سردبیر کیهان انگلیسی بود و هنوز سردبیر کیهان نشده بود. او ما را به گروههای ۴ تا ۵ نفره تقسیم کرد و هر گروه را برای تهیه گزارش به یک شهرستان فرستاد. من و نوشابه امیری، ساسان رئوفی و حسین زوین در یک گروه افتادیم که رفتیم سیستان و بلوچستان. گزارشی که ما از سیستان بلوچستان تهیه کردیم هیچ وقت در کیهان چاپ نشد. امیر طاهری خودش گزارش را دوباره بازنویسی کرد و طی چند شماره در کیهان انگلیسی با نام the land of rostam منتشر کرد. بعد قرار شد گزارشهای تکی بنویسیم. امیر طاهری به من گفت که قلم خوبی داری اما گزارشهایت چفت و بست ندارد و از صفت خیلی استفاده میکنی در حالی که باید بتوانی تصویر بدهی. من رفتم دنبال سوژه گزارش از یک پرورشگاه و کار تهیه گزارش از این پرورشگاه تا آخر تابستان طول کشید در حالی که این وسط پارتی بازی هم شد و برخی بچهها همان زمان جذب روزنامه شدند (با خنده).
تصویری که از امیر طاهری در آن زمان دارید چیست؟
من به او لقب مردی در اتاقک شیشهای داده بودم، همیشه خدا وقتش پر بود، نشسته بود پشت ماشین تایپ در اتاق شیشهای سردبیری که من گاهی با خودم فکر میکردم او خسته نمیشود این همه تایپ میکند. به نظر خودم که او روزنامهنگار طراز اولی بود و بسیار هم در کارش خبره بود.
پس شروع به کار رسمی شما چه زمانی بود؟
بعد از اتمام دوره کارشناسی و سپاه بهداشت بود. البته نمیدانم بقیه بچهها مثل نوشابه امیری و دیگران چه طور جذب شدند یا معاف شده بودند از خدمت نظام وظیفه. هر چه بود من آبان ۵۶ مراجعه کردم به روزنامه و رفتم پیش مصباحزاده صحبت کردم و مشغول به کار رسمی شدم و بعد از مدتی رفتم سرویس گزارش که آن زمان علی خدایی که گرایشات تودهای داشت دبیر سرویس گزارش بود و فرقانی همکلاسی من معاون سرویس بود. سرویس گزارش کیهان آن زمان حدود ۱۵ نفر نیرو داشت.
احتمالا بزرگترین سرویس به لحاظ تعداد نیرو و فضای فیزیکی که اشغال کرده بود باید سرویس گزارش بوده باشد، درست است؟
بله البته خب فضای تحریریه کیهان بزرگ بود. سرویس گزارش هم بزرگترین سرویس روزنامه بود و برای اینکه جا بشود میزها را کنار هم چیده بودند.
گویا آن زمان گروه اجتماعی هم داخل سرویس گزارش بوده، درست است؟
بله گزارش از دو بخش تشکیل شده بود که بخش اجتماعی هم داخل آن بود البته نه به شکل خبری بلکه لایی. صفحات لایی گزارش گاهی به ۲۴ صفحه میرسید. در واقع آن ترکیب ۱۵ نفره که صفحه رویی گزارش روز را درمی آورد باید صفحات لایی هم در میآوردند. آن موقع به سرویس گزارش روزنامه کیهان میگفتند سرویس پرولتاریا.
چرا؟
چون همه نیروهایش بچههای جوان با حجم کاری زیاد بودند، میانگین سنی ما بین ۲۰ تا ۳۰ سال بود، باید ۲۴ ساعته در خدمت روزنامه میبودیم و کمترین دستمزد را میگرفتیم، خود من اولین حقوقم ۲۵۰۰ تومان بود.
آن زمان امیر طاهری سردبیر و رحمان هاتفی معاونش بود. ارتباط بچههای تحریریه با رحمان هاتفی چه طور بود؟ همکاران دیگر روزنامه در آن زمان چه کسانی بودند مثلا چینش سرویس سیاسی از چه افرادی بود؟ قصدم از این پرسش این است که بدانیم علیرغم وجود افرادی با گرایشهای چپ تصویری که از تحریریه کیهان در آن زمان وجود داشت چگونه بود، بقیه نیروهای کیهان در آن زمان چه افرادی بودند؟
رحمان هاتفی واقعا یکی از چهرههای دوست داشتنی روزنامه کیهان بود، بسیار باسواد و مردمی و تلاشهایی که در سال ۵۷ برای پیشبرد آزادی بیان و اعتلای روزنامهنگاری انجام داد ستودنی بود. رحمان هاتفی علیرغم اینکه تودهای بود اما مصباحزاده در روزنامه او را نگه داشته بود. آن زمان نصیر امینی دبیر سرویس سیاسی بود که خیلی برچسب طاغوتی به او زده میشد و در همان دوران اوائل انقلاب از کشور رفت. یکی از خبرنگارهای سرویس گزارش سیاوش آذری همکلاس ما و خبرنگار دربار بود. سرویس سیاسی سرویس یقه سفیدان روزنامه بود. دبیر سرویس اقتصادی احمد خوانساری و علیاکبر خیرخواه یکی از خبرنگارانش بود. دبیر سرویس حوادث محمد بلوری بود که بعد یکی از معاونان سردبیر شد و بعدها مدتی به سردبیری هم رسید. پس از او روزنامهنگاری به نام محمد هاشمی دبیر سرویس حوادث شد. سرویس حوادث کیهان آن زمان خیلی قوی بود، هر روز یک صفحه کامل خبری درباره حوادث باید در میآورد. از صفحات گردن کلفت روزنامه بود و خود مصباحزاده دو ماشین برای کشیک شب حوادث گذاشته بود، کوروس بابایی برای این صفحه کار میکرد و یک پاورقی هفتگی داشت به اسم «برویم پیش قاضی» که کلی خواننده داشت و شبهای جمعه در میآورد. دبیر سرویس هنری آقای فیروز مظفری بود و سیروس ظهیر مالکی یکی از خبرنگارانش بود. آقای آلابراهیم مسوول سرویس آموزشی - فرهنگی روزنامه بود و سیروس علینژاد معاونش بود.
سرویس اجتماعی هم که در کار نبود؟
آن زمان سرویس اجتماعی حوزه خبری نداشت، در قالب سرویس گزارش لایی اجتماعی در میآوردیم. دبیر سرویس لایی اجتماعی روزنامه آن زمان شاهرخ صداقتیان، از بچههای دانشکده و دو سه سال بالاتر از ما و همدوره علیاکبر قاضیزاده بود که بعدها کار روزنامهنگاری را در کیهان رها کرد اما خب قلم خوبی داشت. آن زمان لایی خیلی اهمیت داشت، صفحاتی بود مثل زیرپوست شهر که گزارشهای مختلفی در آن کار میشد. یک صفحه داشتیم درباره مشاغل از یاد رفته یا چیزهای خواندنی دیگر، یا صفحه هنر روز. سرویس گزارش علیرغم داشتن ۱۵ نیرو حوزه خبری نداشت. ما صفحه اصناف داشتیم که گزارشهای اجتماعی درباره اصناف تهیه میکردیم. پنجشنبهها روزنامه ما خیلی پر و پیمان بود و خیلی به آن اهمیت داده میشد، میگفتند باید تنوعش زیاد باشد و خلاصه روی مطالب این صفحات خیلی کار میشد. باید بگویم صفحاتی به نام خانواده و زن نیز وجود داشت که مسوول این صفحات دوست عزیز و گرامی من شادروان ثریا صدر دانش بود که بسیار بانوی فهیمی بود و همسرش شادروان هوشنگ حسامی نیز از منتقدان بنام هنری بود.
سوژههایتان را چه طور انتخاب میکردید؟ کاملا آزاد بودید یا محدودیتهایی داشتید؟ مجبور بودید سوژههایی خاص کار کنید؟
محدودیتی حس نمیشد. گزارشی تهیه کرده بودم از مدارس ۴ شیفته در جنوب تهران که علی خدایی، دبیر سرویسمان وقتی خواند اشکش در آمد. الان که دارم برای شما تعریف میکنم تن و بدن خودم میلرزد از تصور اینکه آن بچهها چگونه در آن مکان مخروبه درس میخواندند. روی هر نیمکت ۸ دانشآموز نشسته بودند. در زمان خودش گزارش خوبی شد و عکسها و تصاویر تکاندهندهای هم با گزارش کار شده بود. من میرفتم از حلبی آبادها و گودهای تهران گزارش میگرفتم. اعتقاد خود من این است که صفحه گزارش روز کیهان با حضور رحمان هاتفی که خودش از گزارشنویسان برجسته روزنامه بود و به برکت دیگر نیروهای سیاسی و جوان خیلی محدودیت نداشت. خدایی هر روز به من میگفت بدیعی پاشو بدو برو دنبال گزارش، هر روز هم یک سوژه میداد به ما، فرقی هم نداشت که سوژه قبلی تایید یا کار شده بود یا نشده بود.
یعنی واقعا شما هیچ سانسوری در هیچ بخشی نداشتید؟
آقای جلیل خوشخو که دبیر سرویس مقالات بود میگفت برخی مقالات هست که باید به تایید رکن چهارم ساواک برسد و این مقالات را میبردند پیش فردی که آنجا کار میکرد تا او تایید کند. درباره مقالات خیلی حساس بودند اما خب مدیر موسسه کیهان سناتور انتصابی بود و شاه به او اعتماد داشت. در روزنامه با وجود افرادی مثل او و امیر طاهری چیزی از زیر دستشان الکی رد نمیشد. روی کلماتی مثل سرخ یا کارگر کمی حساس بودند و کمتر به کار برده میشد. البته وقتی من آمدم دیگر همزمان با فضای باز سیاسی بود و این مشکلات کمتر بود.
کم کم که به سال ۵۷ نزدیک میشدید سرویس گزارش چه وضعتی پیدا کرده بود؟ گزارشها آیا به سمت سیاسی میرفت یا نه؟ تغییری در سوژههای شما پیدا میشد؟
اولین گزارش سیاسی که با تغییر فضای ایجاد شده منتشر شد از اعتصاب دانشجویان دانشکده شریف یا آریامهر آن وقت بود. دانشجویان شروع کرده بودند به اعتصاب، اواخر سال ۵۶ بود که با شروع جنبش مردم همه گزارشهای ما به سمت سیاسی رفت تا اینکه رسید به سال ۵۷ که عکس امام خردادماه در روزنامه با تیتر مذاکره برای بازگشت آیتالله خمینی به ایران چاپ شد.
زمان سردبیری امیر طاهری بود؟
بله اما دیگر کمتر به تحریریه میآمد. دکتر مصباحزاده دو پسر داشت به نامهای ایرج و پرویز که در کیهان کار میکردند که ما به یکیشان میگفتیم چرتوفسکی و در آن زمان همه چیز دست اینها بود، یعنی به جای امیر طاهری کارهای سردبیری را انجام میدادند. اما بعد از شهریور ۵۷ مصباحزاده با بچهها جلسه خداحافظی گذاشت و گفت برای مدت کوتاهی میروم تا این تنشها بخوابد و از آن زمان همه اختیارات به رحمان هاتفی سپرده شد. به شکل صوری امیر طاهری سردبیر بود اما رسما همه چیز دست رحمان هاتفی بود. رحمان هاتفی بود که خط میداد و تیترها را انتخاب میکرد. از این زمان به بعد انگار کوهی از روی دوش روزنامه برداشته شد. همان زمان صفحات لایی را تعطیل کردند و تمام صفحات به اخبار تظاهرات اختصاص یافت، نه تنها تهران بلکه همه ایران. ما که عملا بیکار شده بودیم، به همراه سایر بچهها مامور پوششدهی اخبار انقلاب شدیم. از اول مهر ۵۷ تا ۱۳ آبان من هر روز جلوی دانشگاه تهران بودم و کارم تهیه خبر از تظاهرات دانشجویان بود و تلفنی اخبار را به علینژاد معاون سرویس آموزشی میرساندم. همان طور که گفتم دبیر سرویس آموزشی- فرهنگی مرحوم آلابراهیم بود. اعضای سرویس گزارش همه برای تهیه گزارشهای خبری روز که در مورد انقلاب و رویدادهای خبری انقلاب بود بسیج شده بودند. نصیر امینی و دیگران از روزنامه رفته بودند.
همین روزها بود که نظامیها وارد روزنامه میشوند و اعتصاب ۶۳ روزه شما هم آغاز شد؟
بله دقیقا خاطرم هست که بعد از ۱۳ آبان یک روز داشتم میآمدم سر کار، دیدم محمدعلی اصفهانی که از طرفداران مجاهدین خلق بود (بعد از انقلاب هم یک روز ریخته بودند روزنامه دستگیرش کنند و مدتی هم معاون سرویس گزارش روزنامه بود) فریاد میزند نرو بدیعی، نرو. گفت نیرویهای نظامی الان در تحریریه هستند و چند نفر را دستگیر کردند، حسین زوین یکی از دستگیرشدگان بود که در دوره کارآموزی همراه من و نوشابه امیری آمده بود سیستان بلوچستان و یکی هم جلیل خوشخو که از تودهایها گردن کلفت بود. راحتتان کنم در کیهان همه چپی بودند. همان زمان کیهان البته یکسری نیروهای جوانتر هم بکار گرفت مثل حسن نمکدوست که در سرویس اقتصادی کار میکرد و مقالات اقتصادی بسیار خوبی مینوشت و تحلیل میکرد یا مجتبی راجی که چریک فدایی بود و در بحبوحه انقلاب آزاد شد و آمد عضو شورای سردبیری کیهان شد.
آن زمان با رفتن مصباحزاده قاعدتا باید گرایشات سیاسی اعضای تحریریه کاملا رو شده باشد. یعنی شما اگر تلویحا میدانستید که افراد چه گرایشاتی دارند و به خاطر ترس یا محافظهکاری در روزنامه علنی صحبتی نمیکردند، آن زمان دیگر این طور نبود، همینطور است؟
با رفتن مصباحزده و امیر طاهری بعد از واقعه سینما رکس و ۱۷ شهریور ۵۷ دیگر همه پردهها افتاد و همه چیز علنی شده بود، همه فهمیدند که هر کسی چه گرایشی دارد.
ولی خب این خیلی عجیب است که زیر نظر سناتور انتصابی شاه این همه نیروی چپی پرورش یافته بودند و یا حداقل امکان کار در روزنامه کیهان را داشتند.
من خودم هم همیشه آن زمان تعجب میکردم و فکر میکنم سناتور مصباحزاده هم خودش گرایشاتی به چپها داشت اما خب دیگر به خاطر ارتباطاتش با دربار و اینکه سناتور بود نمیتوانست علنی کند. همان زمان دو معاون امیر طاهری چپی بودند، رحمان هاتفی و هوشنگ اسدی که هوشنگ اسدی همزمان سردبیر صفحات لایی هم بود. خب بعد هم که کاملا علنی شده بود این گرایشات.
برگردیم به آغاز اعتصاب ۶۳ روزه، از همان روزی که خودتان گفتید شما به سمت روزنامه میرفتید و مطلع شدید که نظامیها وارد روزنامه شدهاند.
بله، ما نرفتیم سر کار و در سندیکای خبرنگاران و نویسندگان مطبوعات جمع شدیم.
نمیشد تحت نظارت حکومت نظامی روزنامه را منتشر کرد؟ مثلا مدارا و برخی خطوط قرمز را رعایت کرد تا حداقل مسیر اطلاعرسانی به مردم قطع نشود؟
اصلا نمیشد، جنبش انقلابی مردم دیگر اوج گرفته بود، همه در اعتصاب سراسری بودند. اگر هم روزنامهای تحت فشار منتشر میشد مردم معترض میشدند. ببینید در شرایطی که نیروی نظامی در روزنامه حضور دارد دست بردن به قلم، خیانت به مردم بود، در حالی که بعد از پایان حکومت نظامیان برگشت ما هم با افتخار و آزادی کامل بود.
یکی از همکاران شما که استاد ارتباطات دانشکده علامه طباطبایی است جایی گفته بود که این اعتصاب به مطبوعات قدرت داد. شما هم چنین برداشتی دارید؟
بله میشود گفت حداقل در کیهان که این طور بود، چون بعد از اعتصاب و انتشار دوباره ما با اتفاق خوبی روبرو شدیم و آن تعیین شورای سردبیری انتخابی توسط اعضای روزنامه بود و مهدی سحابی، مجتبی راجی، محمد بلوری، رحمان هاتفی و هوشنگ اسدی را به عنوان شورای سردبیری انتخاب کردیم. رییس شورای سردبیری هم که خود رحمان هاتفی شد. حتی یادآوری این خاطرات هم واقعا لذتبخش است، اینکه آدم خودش سردبیرش را انتخاب کند. مردم دسته دسته میآمدند روزنامه برای تشکر از ما و اینکه مطبوعات به آزادی رسیدهاند دستههای گل میفرستادند. همان زمان شورای سردبیری دبیر گروهها را انتخاب کرد. دبیر سرویس سیاسی علی خدایی شد. دبیر سرویس گزارش مجید رحمانیان و دبیر سرویس شهرستانها جواد طالعی. بخش لایی همان فرم خبری را داشت و گزارش روزمان هم بافت سیاسی داشت. در آن زمان کارکنان بانک مرکزی اطلاعات مربوط به یکسری از سرمایهداران و وابستههای رژیم پهلوی که ارز زیادی از کشور خارج کرده بودند را به ما میدادند و ما منتشر میکردیم، یا اخبار افراد ساواکی را منتشر میکردیم. روز ۲۶ دی هوشنگ اسدی بدو بدو آمد گفت برای اولین بار تیتر ۸۴ سیاه زدیم، کف دستش را نشان داد و گفت تیتر اندازه کف دست من است، این همان تیتر «شاه رفت» بود که رحمان هاتفی انتخاب کرده بود.
روزنامه کیهان همان زمان در سالگرد واقعه سیاهکل مطلبی منتشر میکند. به نظر میرسد برای نخستین بار بعد از سالها روزنامه اجازه پیدا میکند به این رخداد از منظری غیرحکومتی بپردازد. این را ناشی از آزادی ایجاد شده میدانید یا وجود نیروهای هوادار و وابسته به احزاب چپ در روزنامه؟
اول از همه من به شما بگویم که ما آزادترین دوره تاریخ مطبوعات را به زعم خودم در دوره شاپور بختیار و آن دوره ۵۷ روزه تجربه کردیم که هر چه میخواستیم مینوشتیم. درباره سالگرد سیاهکل هم یادم هست که روزنامه یک صفحه کامل به آن اختصاص داد، با این تیتر که «چرا نبرد چریکی هم تاکتیک و هم استراتژیک»، خب حضور افرادی مثل مجتبی راجی عضو چریکهای فدایی خلق تازه که از زندان آزاد شده و عضو شورای سردبیری کیهان بود، هم بیتاثیر نبود.
تصویری از گروهبندیهای سیاسی در کیهان در همان روزهای انقلاب به ما میدهید؟ گفته میشود که چپیهای کیهان آن زمان زیاد بودند، هواداران یا اعضای دیگر گروهها یا قشرها چه طور؟ چه سهم یا نقشی داشتند؟
رحمان هاتفی، سردبیر و هوشنگ اسدی که از اعضای حزب توده بودند؛ مجتبی راجی، عضو چریکهای فدایی خلق بود. مهدی سحابی که مترجم و نویسنده بود تقریبا دموکرات بود. محمد بلوری هم آزادیخواه بود، یعنی گرایش سیاسی خاصی نداشت. تمام اعضای سرویس سیاسی از دبیر تا خبرنگارانش همه از اعضا یا طرفداران گروههای چپ بودند و اخبار سازمانهای سیاسی چپ را خیلی قوی پوشش میدادند که به نظر من این خیلی تاثیر داشت در اتفاقاتی که بعد منجر به پاکسازی کیهان شد. از طرفداران یا اعضای مجاهدین خلق هم در تحریریه بودند اما در شورای سردبیری حضور نداشتند. خواهر زن مسعود رجوی به عنوان خبرنگار کیهان معرفی شده بود و همان زمان هم سلسله مقالات مسعود رجوی که در کتاب تبیین جهان و جامعه بیطبقه توحیدیاش آمده بود با نام و عکس خودش در کیهان چاپ میشد که خب این به اعتقاد من در اثر حضور و نفوذ بچههای مذهبی و اعضای مجاهدین بود و شورای سردبیری هم اجازه انتشارش را میداد. حتی دختر نواب صفوی، فاطمه نواب صفوی هم مدتی خبرنگار کیهان بود و گزارشهایی را از وقایع کردستان ارایه میداد که گاه تیتر یک روزنامه هم میشد، البته این زمانش دیگر مربوط به بعد از انقلاب بود.
گرایشات شورای سردبیری که غلبه با چپیها بود در خط مشی و محتوای روزنامه هم تاثیری داشت؟
به نظر من مجاهدین خلق و دیگر گروههای دیگر سیاسی امکان مانور در روزنامه را داشتند، البته در ارتباط با گروههای مذهبی و روحانیون به جز آیتالله خمینی دیگران خیلی حرفها و گفتههایشان در روزنامه منعکس نمیشد. البته آیتالله بهشتی هم قبل از پیروزی انقلاب آمد روزنامه کیهان و در تحریریه سخنرانی کرد، در حالی که ما خیلی او را نمیشناختیم اما بچههای مذهبی او را بیشتر میشناختند و بقیه بچهها میگفتند این روحانی چه صدای غرا و شیوایی دارد و بسیار باسواد است. عنوان «امام» هم از همان زمان توسط روزنامهنگاران درباره آیتالله خمینی بکار رفت. برخلاف این تصور که فکر میکنند کار روحانیون بوده این طور نبود و عنوان امام خمینی را نخستین بار روزنامهنگاران مطرح کردند و کم کم بقیه هم استفاده کردند.
یعنی خود کیهان برای نخستین بار واژه امام را به کار برد؟
بله و نظر شخصی من این است که خود رحمان هاتفی اولین بار این از این عنوان استفاده کرد و قصدش هم این بود تا حالت رهبری ایشان را بر همه گروههای سیاسی و مردم نشان دهند، خب همین طور هم بود.
از روز ۲۲ بهمن در کیهان چه خاطرهای دارید؟
تیراژ روزنامه در روز ۲۲ بهمن به یک میلیون و۲۰۰ هزار نسخه رسیده بود. البته مردم بعد از پایان اعتصاب ۶۳ روزه برای گرفتن روزنامه ریخته بودند در حیاط روزنامه، رحمان هاتفی ایستاده بود کنار پنجره و برای مردم روزنامه پرتاب میکرد و مردم در هوا میگرفتند. صحنهای که من هر چه یادم میافتد فکر میکنم در تاریخ مطبوعات ایران دیگر تکرارنشدنی است و عکسهای آن باید قطعا در آرشیو روزنامه کیهان هنوز موجود باشد. چاپخانه کیهان آن روزها تا ساعت ۱۲ شب کار میکرد و به چاپ سوم و چهارم هم میرسید و تیترها مدام تغییر میکرد. ما هر روز اخبار و عکس افراد دستگیر شده را چاپ میکردیم.
اعضای سرویس گزارش روزنامه کیهان در اوایل دهه ۷۰: مینو بدیعی (نشسته در سمت راست) در کنار مریم کاظمزاده
فرخ حاج عابدینی (ایستاده در سمت راست) در کنار فاطمه فتوکیان
نظر شما :