رحمان هاتفی و شوخی تلخ تاریخ
جلال سرفراز، روزنامهنگار و عضو هیات تحریریه کیهان در سالهای انقلاب
رحمان بر آن بود که عمر نظام سرمایهداری چندان دراز نخواهد بود. او کم و بیش به پیروزی سوسیالیسم در همه کشورهای جهان باور داشت. از سوخت و سوزش حرفی نمیزد، از دیر و زودش چرا. کمتر کسی از کارکنان آن سالهای کیهان است که سخنرانیها و بحث و جدلهای پرشور رحمان و موافقان و مخالفان او در کیهان را، که بیشتر از طیف نیروهای چپ بودند، فراموش کرده باشد.
نسل ما با شناخت و تجربه محدودش، در پی دگرگونی جهان بود. اما جهان به گونه دیگری دگرگون شد. رحمان شاهد این دگرگونیها نبود. اگر زنده بود بیتردید اکنون با دید دیگری به زمان و جهان مینگریست.
رحمان هاتفی در بحرانیترین شرایط حاکم بر جامعه به سردبیری روزنامه «کیهان» گمارده شد. امیر طاهری کنار گذاشته شد و رحمان هاتفی به جایش نشست. این هر دو از برجستهترین روزنامهنگاران کشور بودند و با هم روابط صمیمانهای داشتند، منتها با دو دید مختلف. یکی در جایگاه روشنفکری لیبرال و دیگری یک انقلابی پر و پا قرص.
آن روزها رسانههای عمومی مثل امروز گسترده و متنوع نبود. به همین دلیل مطبوعات به مراتب تأثیرگذارتر از امروز بودند. تیراژ کیهان در ماههای آخر انقلاب از یک میلیون سر زد و گاه در بازار سیاه با چند برابر قیمت به فروش میرسید. در چنین شرایطی برای نخستین بار عکسهای بزرگ آیتالله خمینی به ابتکار رحمان هاتفی در کیهان منتشر و خبرهای مربوطه بزرگنمایی شد.
چهره سیاسی رحمان تا پیش از انقلاب بر همه مخفی بود. او میکوشید تا گرایش سیاسیاش را از کار حرفهای جدا کند. اما پس از انقلاب در تایید و تبلیغ غیرمستقیم دیدگاههای حزبش ناچار بود که به نفع حاکمیت و به زیان برخی از همکارانش در تحریریه موضع بگیرد. چنین رفتاری سبب نارضایی بخشی از تحریریه کیهان شد، به طوری که در انتخاب شورای سردبیری که برای نخستین بار در کیهان پس از انقلاب انجام میشد به او رای ندادند. این بود که محمد بلوری ۱۱۹ رای و رحمان هاتفی ۹۹ رای آورد. این هشداری بود به رحمان. میدانست که اشتباه کرده اما راه بازگشت بسته بود، باید تا پایان راه میرفت.
پس از پایان اعتصاب دوم مطبوعات، کیهان با چنین تیتری منتشر شد: «به فرمان امام خمینی اعتصاب مطبوعات پایان یافت». این خبر با کوشش روزنامهنگاری به نام خوانساری، فرزند یکی از آیتاللههای مستقر در قم و با جلب موافقت رحمان هاتفی، صفحه اول روزنامه را پر کرد. سندیکای روزنامهنگاران و نویسندگان مطبوعات و بسیاری از روزنامهنگارانی که به انقلاب اسلامی باور نداشتند به این کار اعتراض کردند.
در آخرین ماههای دولت آموزگار به کوشش جواد طالعی، بزرگپورجعفر و من، نامه سرگشادهای در اعتراض به سانسور و ممیزی مطبوعات نوشته و منتشر شد که بیش از ۱۵۰ نفر از روزنامهنگاران، اهل قلم و برخی از اعضای کانون نویسندگان آن را امضاء کردند. این نامه بازتاب وسیعی داشت. مخالفان نیز از پا ننشستند و در تایید وضعیت موجود نامهای نوشتند که چند نفری آن را امضاء کرده بودند. همه میدانستند که این یک نامه فرمایشی ست. احتمال دستگیری ما میرفت اما با توجه به شرایط ما سه نفر را ممنوعالقلم کردند.
دکتر مصباحزاده تحت فشار قرار گرفت که هر چه زودتر ما را از تحریریه کیهان اخراج کند. رحمان هاتفی این نامه را امضاء نکرد اما در گفتوگو با دکتر مصباحزاده مانع اخراج ما شد. بعدها متوجه شدم که به دلیل کار مخفی از امضاء آن نامه سر باز زده بود. در جریان چنین رویدادهایی رحمان همیشه یار و یاور همه بود. کمتر اتفاق میافتاد که کسی دچار گرفتاری شود و رحمان به یاریاش نشتابد.
در آغاز حکومت شریف امامی برای نخستین بار در کیهان اعتصاب شد و بلافاصله آیندگان و اطلاعات به اعتصاب پیوستند. نخستین بار پس از سی و پنج سال، چاپخانه کیهان از کار باز ایستاد. علت حضور یکی از افسران اطلاعاتی در تحریریه و دادن رهنمودهای لازم برای سانسور خبرها بود. ابتدا دو ـ سه نفر از ما به حضور او در تحریریه اعتراض کردیم. سپس اکثریت تحریریه کیهان و دیری نشد که کارکنان فنی، چاپخانه، بخشهای اداری و آگهیهای کیهان هم به ما پیوستند. دکتر مصباحزاده افسر اطلاعاتی را به بیرون راهنمایی کرد و انتظار داشت که ما که به شدت از حضور افسر اطلاعاتی در تحریریه خشمگین بودیم به سر کار خود برگردیم. اما ما با همه احترامی که برای او قائل بودیم به پشت میزهامان برنگشتیم.
میخواستیم که دولت آزادی مطبوعات را تضمین کند. در این چارچوب کمیتههایی برای تصمیمگیری تشکیل دادیم. رحمان با نگاهی موافق، منتظر نتیجه کار بود. من به عنوان سخنگوی کمیته انتخاب شده بودم و پس از گفتوگویی نه چندان طولانی اعلام اعتصاب کردیم. سرانجام دولت شریف امامی در جریان بحث و جدلهایی که با سندیکای روزنامهنگاران و نویسندگان مطبوعات داشت در نامهای رسمی تلویحا قول داد که در کار مطبوعات دخالتی نکند. در چنین هنگامهای و در چارچوب رویدادهایی از این دست که پس از سالها اختناق اتفاق میافتاد چنانکه اشاره شد رحمان هاتفی سردبیر کیهان انقلابی بود.
بازگشت به گذشته کار سادهای نیست. بازنمایی زندگی رحمان نیز نیاز به شناختی همه جانبه دارد. کاری که به تنهایی از من ساخته نیست. نه با زندگی خصوصی او آشنایی چندانی داشتم و نه آنچنان که باید از کار پشت پرده و تشکیلاتیاش سر در آوردم. با این حال شاهدی بر حضور چشمگیر او در دو سه سال از بحرانیترین سالهای انقلاب بودم. انقلابی که رحمان با همه وجودش خواستار آن بود بیآنکه در دوره کار مخفی رسما بتواند درباره آن حرفی بزند یا چیزی بنویسد.
شاید اگر بتوان رحمان را در دو چهره آشکار و پنهان یعنی رحمان هاتفی روزنامهنگار و حیدر مهرگان انقلابی بازنمایی کرد کار آسانتر بشود. این دو چهره گاه مستقل از هم عمل میکنند و گاه بر هم تاثیر میگذارند. چهره آشکار رحمان را میتوان در هیات روزنامهنگاری حرفهای دید، در دو مرحله. ابتدا در بخش گزارش که کارش به زندان کشید. سپس در جایگاه معاون سردبیر و سرانجام در مقام سردبیری روزنامه کیهان در اوائل سال ۵۷.
رحمان همواره بر ضرورت روشنگریهای فرهنگی تاکید میکرد. در دور اول کار روزنامهنگاریاش بخش فرهنگی و هنری روزنامه کیهان به کوشش او و پشتیبانی دکتر مصباحزاده به راه افتاد. گفتوگوها، تحلیل و تفسیرها و جدلهای فرهنگی و ادبی در این روزنامه آغاز شد و در فاصلهای کوتاه در میان اهل قلم و روشنفکران جا باز کرد.
رحمان موفق شد اعتماد چهرههای صاحبنامی چون شاملو و اخوان و آزاد، یا محسن هشترودی و دکتر حاج سیدجوادی را به همکاری با بخش فرهنگی روزنامه جلب کند. در این چارچوب به بخش پربار ادبی و هنری «کیهان سال» نیز باید اشاره کرد. در این دوره رحمان در محافل هنری و فرهنگی ایران جایگاه ویژهای دارد. مهمترین نکتهای که میتوان در روند اندیشه روشنگرانه او باز شناخت، دیدگاههای طبقاتی اوست که زیر پوشش مسائل فرهنگی مطرح میشود. این دیدگاه از نظر مفتشان عقاید پنهان نماند و از جمله به همین دلیل گذارش به زندان افتاد. پس از آزادی از زندان دیگر بار به کیهان بازگشت.
چهره پنهان و آرمانی رحمان را چنان که اشاره شد باید در کار و نام حیدر مهرگان چه در شبنامه «نوید»، چه در کتابها و جزوههایی که در آغاز انقلاب به این نام منتشر میشد باز شناخت، مثلا در یادنامههایی که برای هوشنگ تیزابی و خسرو گلسرخی نوشت و یا در تحلیل آرش کمانگیر سیاوش کسرایی. انسانی رمانتیک و آرمانگرا که شکنجه و مرگ را پرچمی برای مقاومت میسازد، جز به عدالت اجتماعی و آزادی نمیاندیشد و سرانجام جان بر سر آرمانهایش مینهد، بیآنکه در برابر شکنجهگرانش به زانو درآید.
اما حیدر مهرگان در چارچوب صلاحدیدهای حزبی گاهی ناگزیر از سیاسی کاری میشود. «اسناد و دیدگاهها» یک نمونه از این سیاسی کاریهای اوست. در این کتاب برخی از دیدگاههای حزب توده ایران در تحلیل شرایط سالهای نخست دهه چهل برای جلب نظر روحانیت و شخص آیتالله خمینی وارونه جلوه داده میشود. این در حالی است که دیدگاههای آیتالله خمینی در سخنرانیهای «۱۵ خرداد» هیچ شباهتی با مواضع حزبی در آن سالها نداشت. در آن سالها، حزب توده ایران تا آنجا که من دریافتهام گذشته از مبارزه برای برابری حقوقی زن و مرد به ویژه با اصلاحات ارضی شاه در برچیدن بقایای فئودالیسم و ضرورت گذار به تولید سرمایهداری تاکید میکرد. چنین تحریفهایی بیتردید در پیروی از دیدگاههای حاکم بر حزب در دوره حکومت اسلامی اتفاق میافتد، در هنگامهای که پشتیبانی از «خط امام»، «هم استراتژی و هم تاکتیک» به شمار میآید ـ عنوان مقالهای در «نامه مردم» که نگارش آن را به حیدر مهرگان نسبت میدادند.
منبع: بی بی سی
نظر شما :