مروری بر زندگینامه سیاسی حسین علاء/ سایههای هاشورخورده یک رجل سیاسی
مجید یوسفی
بخشی از رجال پهلوی دوم از این حیث که در بستر و زمانه پهلوی اول رشد کرده و با سیاست روز آن زمان آشنا شده بودند، آرام آرام سکان سلطنتی را برعهده گرفتند که ملجاء و جان پناه آنان بود. محمدعلی فروغی، حسن مستوفیالممالک، سیدحسن تقیزاده، احمد سهیلی، حسین علاء، احمد قوام و.... هر کدام از زاویه و نمایی به این سکان جلوه و شکوهی داده بودند والا نهاد سلطنت در ایران دهه ۲۰ روبنا و بالماسکهای از یک سنت دیرپایی بود که محمدرضا شاه جوان ۲۲ ساله تازه از فرنگ برگشته نمیتوانست آن را به درستی نمایندگی کند که اگر این مهم هم از دست او بر میآمد همسایه شمالی و پیر استعمار انگلیس این مجال را به او نمیداد. محمدعلی فروغی در کسوت یک نخستوزیر ادیب و سیاستمدار ورزیده، پیچ تاریخی اشغال ایران از سوی متفقین را با درایت زایدالوصف و با تدبیر بیبدیلی به دست شاه جوان سپرد و خود به کناری رفت تا ناظر وقایع دیگری شود. حسین علاء، احمد قوام، مشیرالدوله و مستوفیالممالک و تنی چند از رجال مهم آن دوره این رسالت را به عهده گرفتند که سیاست را به تدریج در کلام، مرام و مشی مملکتداری به یک شاه جوان بیاموزند.
این مهم یک دهه بعد، بنا به اتفاقات مهم سیاسی سالهای پایانی دهه ۲۰ ابعاد دیگری به خود گرفت و چون زمانه ضرباهنگ تغییر را نواخت، شاه جوان نیز در معادلات سیاسی روز ماهیت خویش را به رنگ زمانه درآورد. پایان دهه ۲۰ و پس از ملی شدن صنعت نفت، کودتای ۲۸ مرداد و در نتیجه سرکوب مخالفان سلطنت شاهی، غلبه یقین و قطعیت بر تردیدهای شاه بود و رجال نامدار و ستونداران سلطنت به اختیار و گاه با ارعاب و دسیسه از صحنه قدرت کنار زده شدند. حسین علاء یکی از آن رجال نامدار بود که فرود و کمی بعد زوال او چندان پسلرزههایی برای سلطنت شاهی به دنبال نداشت. چندان که محمدعلی فروغی و مستوفیالممالک نیز وقتی در چنین موقعیتی قرار گرفتند شاه تکانی به خود نداد و حتی دلتنگ آنان هم نشد اما به تدریج وقتی رجال آن عصر زیر خصم و عناد شاهی قرار گرفتند و از صحن علنی سیاست دور شدند، عرصه سیاست به دست تکنوکراتهای جوان و نسل جدید رسید. حسین علاء یکی از آخرین سیاستمداران عصر پهلوی دوم بود که زیستگاه واقعی او در پهلوی اول به درخت تناوری مبدل شد و در سالهای دهه ۲۰ و ۳۰ ثمر داد اما روحیات شاه نه او و نه سکانداری چون احمد قوام را برمیتافت و در نتیجه عرصههای جدید خالی از سیاستمداران استخواندار پهلوی اول شد.
***
آنها که در عصر پهلوی اول به دستور رضاشاه به فرنگ رفته تا تحصیل جدیده اخذ کنند، حسین علاء ـ سفیر کبیر ایران در پاریس ـ را در لابهلای این کلمات به خوبی به یاد میآورند، مخصوصا وقتی به عنوان مترجم رضاشاه در کنارش بود تا اولین گروه از محصلین ایرانی را به اروپا اعزام کند. علاء بیش از آنکه دیپلماتی کارکشته و سیاستورزی زیرک باشد یک دیپلمات اهل فرهنگ و ایراندوست بود که عشق او به ایران باستان و ادبیات کهن بیش از بنمایههای سیاست ماکیاولیستی بود. یادداشت ذکاءالملک فروغی که از هادیان فکری حسین علاء بود بخشی از چهره کدر علاء را شفاف میکند. ذکاءالملک که از رنج آوارگی و سرگردانی خود در سازمان ملل برای احقاق حقوق حقه ایران پس از جنگ جهانی دوم سخن میگفت، نوشته است: «همین قدر میگویم آنچه ممکن بود و عقل ما میرسید، بدون اینکه از جاده حزم و احتیاط خارج شده باشیم، انجام دادیم. رفقا هم بینی و بینالله همه خوب بودند، یعنی مسلماً کسی خیانت و رفتار مخالف مصلحت مملکت نکرد. مشاورالممالک قدری بیحال و کمخیال بود. apathique Inertie در مزاجش غالب است. ناچار او را به تدبیر به کار میگرفتیم. میرزا حسینخان علاء بیتجربه و سادهلوح و کمفکر است، اما کارکن و دلسوز است. ابوالقاسمخان انتظامالملک روی هم رفته از هر حیث خوب است.»(۱)
این توصیف فروغی البته از علاء جوان است. علاء اما در میانسالی هم به اندازه وسع و توانش چندان سیاستورز و بازیگر نبود. یک ایرانی سادهزیست و بیآلایش ماند. ابوالحسن ابتهاج، رئیس سازمان برنامه از همراهیهای علاء در چگونگی تدوین برنامههای عمرانی میگوید: «روزی در زمان سلطنت محمدرضا شاه، من و حسین علاء هر دو در کنار هم در یکی از مراسمهای سلام رسمی حضور داشتیم. وقتی شاه جلوی ما رسید علاء اظهار کرد موضوعی را که مقرر فرموده بودید رسیدگی شود در جلسهای با حضور ابتهاج بررسی کردیم و ایشان نظرات بسیار مثبتی داد. آن وقت شرحی از نظرهای من را برای شاه تعریف کرد. به نظر من هیچ لزومی نداشت علاء موضوع را به این ترتیب مطرح کند. میتوانست بگوید کمیسیونی تشکیل دادیم و نتیجه رسیدگی هم این بود. ولی علاء کسی نبود که عقاید سایرین را بقاپد و به اسم خودش تمام کند. به قدری درستکار بود که اصرار داشت بگوید این فکر خود من نیست، فکر فلان شخص است. علاء به حدی پاک و شریف بود که اندازه ندارد. ایرادی که از او میگرفتند این بود که ساده و زودباور است و گول هر کسی را میخورد در حالی که این گناه او نبود، گناه جامعه بود. علاء مردی بود بسیار روشن، باهوش و سریعالانتقال.»(۲)
آنچه که شخصیت علاء را به دور از همه قیل و قالهای سیاسی تطهیر و منزه نگه میدارد دوری او از فساد اخلاقی و مالی بود. او هیچگاه به افسدههای مالی و اخلاقی آلوده نشد. کتابخانه بزرگ او در منزل شخصیاش در دزاشیب گنجینهای بود که به آن دل بسته بود. در نامهای به سیدحسن تقیزاده دوست دیرین سالهای جوانیاش کاملا حس منزهطلبی او باز تابیده میشود. در آبان ۱۳۲۶/ ۱۹۴۷ در نامهای به تقیزاده که در آن زمان سفیر ایران در انگلستان بود، از درگیریها و چشم و همچشمی خواهران شاه، اشرف و شمس، و رفتار ملکه مادر زبان به شکوه میگشاید و مینویسد: «ملکه مادر در همه امور دربار دخالت میکند و نفوذ زیادی دارد که در راه غلط استعمال میشود. اطرافیانش همه فاسدند... اگر ممکن بود اعلیحضرت مادر خود را به مشهد یا به سوئیس فرستادند، عین صلاح است.»(۳)
***
حسین علاء در سال ۱۲۶۲ ش/۱۸۸۳ در تفلیس متولد شد. او به هنگام ماموریت پدر در انگلستان آغاز به تحصیل کرد و در مدرسه معروف «وست مینستر» مشغول به تحصیل شد. وی در سال ۱۲۸۰ ش/۱۹۰۱ به دانشکده حقوق لندن پا نهاد و سرانجام در ۱۲۸۴ش/ ۱۹۰۶ فارغالتحصیل شد. (در دهلیزهای قدرت، ص۲۲)
او تا سالهای دهه سوم عمر خود در کنار پدر به تجربهاندوزی و سیاستورزی پرداخت و پس از درگذشت پدر با پیشنهاد مستوفیالممالک به وزارت تجارت منصوب شد. پارهای از منتقدان از علاءالسلطنه تصویر دولتمردی ترسیم کردهاند که به سادهدلی نزدیک بود اما روند رشد و ارتقاء مقامهای شغلی وی را از این صفت مبرا میسازد. «برای شخصیتی که سالها مصدر مشاغل بسیار حساس در مملکت بود، علاءالسلطنه یک بوروکرات وظیفهشناس و با تجربه بود و از تنش و مماشات، احتراز میکرد. او بهترین راه را برای اداره امور در شرایط سخت، کار اصولی، مذاکره و مصالحه میدانست. علاءالسلطنه به چالش کشیدن دولتهایی که از هر جهت بر امور ایران مسلط بودند را راه چاره کشور ضعیف و بیپولی چون ایران نمیدانست.» (ص ۳۷)
در نتیجه حسین علاء تا ۳۴ سالگی در کنار علاءالسلطنه پدر تربیت شد. هرچند که تا حد زیادی سیاست علاءالسلطنه هم توسط او طرحریزی و هدایت میشد، اما او تا این زمان چندان شناخته شده نبود. اکنون او در موقعیتی قرار گرفته بود که شخصیت و افکارش بیشتر تجلی مییافت. وزارت تجارت، فلاحت و فوائد عامه از جمله وزارتخانههای مهم همانند خارجه یا داخله به شمار نمیآمد، ولی مسائل اقتصادی و رفاهی در حیطه بسیار گسترده در آن مطرح میشد و به خصوص مملکت پس از سالیان جنگ جهانی دوم با مشکلات بیشماری روبرو بود که اهمیت این وزارتخانه را دو چندان میکرد. در مدت هشت ماهی که علاء در این سمت قرار داشت، چند بار اعلام کرد که تصمیم دارد یک مجاهده فوقالعاده در بسط و ترویج امور تجارت و فلاحت مبذول دارد. علاء وقت نکرد و سه هفته بعد از آنکه دست به کار شد، نامهای به وزارت خارجه نوشت مبنی بر اینکه چون امور مربوط به معادن، طرق و شوارع، جنگلها، تجارت و فلاحت به وزارت تجارت، فلاحت و فوائد عامه مربوط است و برای اینکه دولت مرکزیت داشته باشد، وزارت داخله و وزارت خارجه باید مسائل مربوط به اتباع خارجی ـ که تقاضای امتیاز دارند ـ را مستقیما به آن وزارتخانه ارجاع دهند، بنابراین از وزارت خارجه خواست که اطلاعات جامعی درباره تجار ایرانی و خارجی که با ایران داد و ستد دارند را به اطلاع آن وزارتخانه برساند. در همان تاریخ او خبر میدهد در آن وزارتخانه برای امور فلاحتی و تجارتی اداره مخصوص تاسیس شده است، بنابراین از وزارت خارجه خواست که مانند گذشته هر ماه قنسولها و نمایندگان دولت ایران درباره مسائل فلاحتی و تجارتی اطلاعات مفید جمعآوری کنند و گزارش دهند. همچنین قوانین مربوط به مسایل را نیز ارسال کنند. حسین علاء همچنین در فکر استخدام چند متخصص فلاحت و تجارت از کشورهای هلند، دانمارک و سوئیس بود. در ضمن او درصدد بود تا مدرسهای برای پیشرفت امور تجارت و فلاحت تاسیس کند و معلمینی از این سه کشور برای این مدرسه استخدام نماید.(در دهلیزهای قدرت، صص ۳۹ و ۴۰)
از دیگر اقدامات سریع و جالب توجه حسین علاء در این وقت، تقاضایی بود که از وزارت خارجه کرد تا از نمایندگان ایران در پاریس، برلین، کلکته، مسکو، تفلیس و استامبول بخواهد کتاب استاتیس تیک، اطلس تاریخی و جغرافیایی، مجلات مربوط به فلاحت، تجارت و فوائد عامه را بفرستند. همچنین نوشتههای گوناگون که حاوی اطلاعات مربوط به ایران باشد را درخواست کرد. از فرانسه نیز دو نسخه از اوراق و فهرست راجع به اداره استاتیس تیک جمهوری فرانسه و بلدیه شهر پاریس تقاضا کرد، از کلکته نقشه و مجلاتی که در هند درباره اوضاع اقتصاد و تجارت ایران و هندوستان طبع شده باشد و از انگلستان به خصوص علاوه بر اطلاعات فوق، راپرت عملیات سالیانه بانک شاهنشاهی و ادارات کمپانی، سیم تلگراف هند و اروپا و گزارشهای شرکتهای انگلیس و ایران را خواست.
علاء همچنین سفری به نیویورک کرد تا با مورگان شوستر مذاکره کند. شوستر تمایل داشت که به ایران برگردد، ولی علاء از او تشکر و وی را منصرف کرد و به او گفت که امکان دارد دولت باز هم دچار اشکال شود و ترجیح دارد وزارت خارجه شخص دیگری را معرفی کند. شوستر حتی پیشنهاد میدهد که او از امریکا به ایرانیها کمک کند و دوندگیهای لازم برای این امر را انجام دهد، علاء هم میپذیرد و دلایل خود را به دولت چنین بیان میکند: بنده هم پیشنهاد او را به جهات عدیده مغتنم شمرده و تصور کردم که در دست داشتن او بهتر است، چه اولاً کاملا طرف اعتماد و ایرانخواه است، ثانیاً به واسطه زرنگی و برشی که در کار دارد ممکن است از وجودش استفاده نمود.
شخصی که به عنوان متخصص توسط علاء استخدام شد، آرتور میلسپو بود که در اول آذر۱۳۰۱/ نوامبر ۱۹۲۲ در ایران آغاز به کار کرد. وظیفه او ریاست تشکیلات مالی مملکت ایران، تنظیم و نظارت بر امتیاز، اجازه عملیات تجارتی و صنعتی بود، ضمنا قرار بود تصمیمات مالی بیمشورت او اتخاذ نگردد. نظارت و کنترل کارمندان مالیه، تعهدات مالی و هزینههای مملکتی نیز با او بود.
علاء در دو مقطع تاریخی حساس، نقش مهمی داشت؛ یکی سقوط قاجاریه و به تخت نشاندن رضاشاه که او به همراه سه نماینده مقتدر مجلس از مخالفان آن بودند و دیگری نقشی که در غائله آذربایجان به عنوان سفیر ایران در آمریکا ایفا نمود.
او در مجلس پنجم به همراه سه وکیل دیگر، سیدحسن مدرس، سیدحسن تقیزاده و دکتر محمد مصدق با طرح پادشاهی رضاشاه مخالفت کرد، اگرچه نطق علاء در اینباره مختصر بود و منطق حقوقی داشت. او در نطق خود این چنین سخن راند: «آقایان همه میدانند که بنده شهوت کلام ندارم و ماجراجو هم نیستم، حتیالمقدور میل دارم که قضایا به خونسردی گذشته باشد، ولی در عین حال وجدان یک نفر وکیل هیچ اجازه نمیدهد که در مقابل یک جریانات خلاف قانون سکوت اختیار کرده و تسلیم قضایا و حوادث شود. بنده به طور واقع و مختصر عرض میکنم که ماها هیچ اختیار نداریم که وارد این مذاکره و طرح این مساله بشویم، زیرا رای دادن به همچو طرحی را بنده به کلی مخالف قانون اساسی که ما حافظ آن هستیم میدانم، ]بابی[ مفتوح خواهد شد که برای مملکت مضر خواهد بود.» علاء پس از نطق خود از مجلس خارج و منتظر رای گیری مجلس نشد. رایگیری ۹ آبان ۱۳۰۴ انجام گرفت. از ۸۵ نفر حاضر در جلسه، ۸۰ نفر رای موافق دادند، چند نفر هم رای ندادند یا در جلسه حضور نداشتند و یا جلسه را ترک کردند. مجلس موسسان ـ که نمایندگان آن با دقت انتخاب شدند ـ با ۲۷۰ رای موافق سلطنت را به رضاشاه تفویض کرد.(ص ۷۸)
اما مهمترین بخش زندگی علاء ـ همانگونه که او در مصاحبهای با روزنامه اطلاعات گفته بود ـ نقشی بود که او در غائله آذربایجان ایفا نمود. سالها بعد زمانی که علاء نخستوزیر بود، در مصاحبهای در پاسخ به اینکه مهمترین خاطره و بزرگترین افتخار او چیست؟، چنین پاسخ داد: مهمترین خاطره دوران سیاسی من شکایت به شورای امنیت و واگذاری دفاع از حقوق ایران به من بود. در آن موقع مسوولیت بس خطیر، در یک موقعیت حیاتی به عهده من گذاشته شده بود و من با اطلاع کامل از محظورات دولت مرکزی، مجبور شدم به خاطر حفظ استقلال و تمامیت ارضی میهن عزیز از دستورات دولت مرکزی خارج... مشکل را به نفع میهن خود حل کنم و در نتیجه فشار روحی شدید ناشی از این ماموریت تا مدتی مریض و بستری بودم و این خاطره هیچ وقت برای من فراموش نخواهد شد و آن را بزرگترین افتخار برای خود و خانوادهام میدانم.(ص۲۲۰)
گرچه تقیزاده در خاطراتش مینویسد که از حسین علاء پشتیبانی کاملی نشد، چون مظفر فیروز ـ معاون نخستوزیر ـ فتنهانگیزی میکرد، اما علاء اصولگراتر از آن بود که میدان را به جاهطلبیهای قوام و دسیسهبازیهای فیروز بسپارد. تقیزاده در خاطراتش نوشته است: فیروز از طرف قوام به علاء تلگراف میکرد که «کوتاه بیاید» و از طرفی علیه علاء به روزنامهها اظهاراتی مخالف میکرد. تقیزاده مینویسد: مصلحتبینی من این شد که آقای علاء آن تلگراف طهران را ندید بگیرد و فردای آن روز به بحث خود مداومت بکند. او نیز چنین کرد و چنانچه معلوم است عاقبت به تقویت آمریکا و شورای ملل متحد و بیش از همه به وسیله مجاهدت مرحوم علاء، روسها ایران را تخلیه کردند.
علاء اگرچه با پرنسیپ و قانونمند بود اما موفقیت و اثرگذاری او زمانی بود که از دستور قوام ـ نخستوزیر وقت ـ سرپیچی کرد و خود به راه خویشتن رفت. متن نامه تند قوام آشکارا از کجروی علاء پرده بر میدارد:
«واشنگتن ـ جناب آقای علاء سفیر کبیر ایران
متن نامه جنابعالی به عنوان دبیرکل سازمان ملل در دیلینیوز منطبعه طهران منتشر و در روابط ایران و شوروی تاثیر بسیار بد نموده است و جای تعجب است که با تجربهای که باید در امور سیاسی داشته باشید، چرا بر خلاف دستور و نظریات وزارت متبوع خود اظهاراتی نموده، دولت و شخص اینجانب را در عسر و حرج میگذارید. من به جنابعالی تلگراف کرده بودم که هنوز قضیه آذربایجان خاتمه نیافته و ارتباط مستقیم با مامورین نداریم، هیئتی برای تحقیقات میفرستم پس از تحقیق، تخلیه آذربایجان را به جنابعالی اطلاع میدهم. جنابعالی هم لازم بود که فقط در زمینه همین دستور به شورای امنیت توضیح دهید. آنچه را علاوه بر دستور گفته یا نوشته باشید، در حکم این است که از طرف اینجانب گفته و مرا در محظور بزرگ گذاردهاید، زیرا اگر بگویم نماینده دولت برخلاف امر دولت اقدام نموده قبول نمیکنند و اگر اظهارات جنابعالی را تصدیق کنم، با نظراتی که در حل مشکلات و رفع غائله آذربایجان دارم وفق نمیدهد و خود را به خدعه و تزویر معرفی نموده و «دوبل ژو» بازی نمودهام و از هدف خود که رفع مشکلات را با صدق گفتار در نظر دارم دور افتادهام. این است که لازم میدانم فوری نامهای را که به دبیر سازمان ملل نوشتهاید پس بگیرید.» (ص۲۰۶)
پس از گذشت سالها با وجود انتشار مطالب زیادی درباره غائله آذربایجان، هنوز نقش هر یک از دستاندرکاران تا حدی مبهم به نظر میرسد. در واقع ارزیابی اینکه کدام یک از شخصیتهای مختلف و چه عواملی در نهایت باعث شد که ایران در برابر شوروی برنده شود، آسان نیست. چنانچه دیدیم قوام تردید داشت و هدایت صریحی نمیکرد. عدهای معتقدند که این یک بازی عمدی بود. شوکت در اینباره مینویسد: او گاه بر این نکته تاکید مینهاد که ضروری است شکایت ایران همچنان در دستور کار شورای امنیت باقی بماند و گاه ادعا میکرد چنین دستوری را به علاء نداده است. گاه بر مظفر فیروز خرده میگرفت که مطالبی را به غلط از جانب او عنوان کرده و گاه روزنامهها را متهم میساخت که اظهاراتش را درست بازگو نکردهاند.(ص۲۱۹)
عجیب آنکه دوران نخستوزیری علاء چندان دوران پر تب و تابی نیست. در این دوران بعضی اصلاحات و اقدامات در زمینههای فرهنگی، قضایی، عمرانی، اجتماعی و امنیتی به ثمر رسید. در زمینه فرهنگی پیشرفتهای محسوسی انجام گرفت، از جمله تعلیمات اجباری در ۱۹ نقطه کشور، تحصیل رایگان در دانشگاه، اصلاحات در وزارت فرهنگ برای توسعه آموزش جدید و تجدیدنظر در برنامه آموزشی. اصلاحات همچنان در ثبت احوال و دادگستری نیز ادامه داشت، تصویب لایحه سازمان امنیت کشور از اقدامات این دوره بود. در مورد مسائل اجتماعی، مبارزه با گرانفروشی، بیسوادی و زمینخواری آغاز شد. همچنین مبارزه با امتیاز و کشت تریاک و سرشماری ایران نیز در این دوره انجام گرفت. از قوانین مصوبه مهم این دوره، قانون استخدام کشوری و مساله بازنشستگی کارمندان دولت و لایحه برنامه هفت ساله عمران کشور بود. بعضی اقدامات عمرانی در این زمان آغاز شد، ولی بعدها به بهرهبرداری رسید که از جمله آن ساختمان سد دژ، سد لار، سد کرج و عمران کشاورزی خوزستان بود.
منابع:
۱ـ حقدار، علی اصغر، محمدعلی فروغی و ساختارهای نوین مدنی، مقدمه غلامحسین میرزا صالح، تهران: نشر کویر، ص۱۴۷
۲ـ عروضی، علی، خاطرات ابوالحسن ابتهاج، تهران: نشر علمی، ص۲۹۸
۳ـ عظیمی، فخرالدین، حاکمیت ملی و دشمنان آن، تهران: نشر نگاره آفتاب، ص۵۹
نظر شما :