گفت‌وگوی تاریخ ایرانی با اولین سفیر بریتانیا در تهران پس از انقلاب: از تخلیه سفارت بریتانیا افسوس می‌خورم

سامان صفرزائی/ ترجمه: نیما پرهام
۰۵ دی ۱۳۹۰ | ۱۷:۲۹ کد : ۷۴۰۵ کار، کار انگلیسی‌هاست؟
یکی از مهاجمین به سفارت بریتانیا چراغ قوه قرمز رنگ بزرگی برد که آن را برگرداند...به عنوان یک اقدام پیشگیرانه و به منظور تشویق اتباع بریتانیایی به ترک ایران دستور دادم تا تعداد کارکنان سفارت کاهش یابد...تنها تمهید امنیتی که ما اضافه کردیم کاهش مدارک و اسناد حساس کاغذی به حداقل ممکن بود...تهاجم عراق به ایران محتمل بود... بریتانیا در جنگ ایران و عراق موضعی بی‌طرفانه اتخاذ کرده بود...خاطره سال ۱۹۵۳ هنوز هم می‌تواند باعث آمادگی بسیاری برای پذیرش و تصور توطئه باشد.
گفت‌وگوی تاریخ ایرانی با اولین سفیر بریتانیا در تهران پس از انقلاب: از تخلیه سفارت بریتانیا افسوس می‌خورم
تاریخ ایرانی: شاید ماه گذشته زمانی که معترضان در تهران از دیوار‌های سفارت بریتانیا در خیابان فردوسی و باغ قلهک بالا می‌رفتند عمده تصورشان این بود که در حال بازسازی تاریخ به شیوه گروگان‌گیری آمریکاییان در آبان سال ۱۳۵۸ هستند. ممکن است آن‌ها در مرور تاریخ اشتباه کرده باشند، چرا که آنچه آنان کردند، سی و دو سال پیش در‌‌ همان سفارت بریتانیا به وقوع پیوسته بود. حمله‌ای نافرجام که نه گروگانی برای مهاجمین به ارمغان آورد و نه سران قدرت در تهران ورود آنان به سفارتخانه بریتانیا را پاس داشتند.

 

سر جان گراهام، سفیر سابق بریتانیا در تهران در گفت‌وگو با «تاریخ ایرانی» می‌گوید دانشجویان در عصر چهاردهم آبان وارد سفارت بریتانیا شدند، همچنان که ماه پیش نیز معترضان خشمگین بعدازظهر را برای ویرانی سفارت بریتانیا برگزیدند. گرچه به روایت سر گراهام، دانشجویان انقلابی در آن زمان هیچ آسیبی به سفارت نرساندند و تنها قصد داشتند «چراغ قوه قرمزی» را به غنیمت ببرند که در آن نیز ناکام ماندند.

 

سر جان گراهام کمتر از دو هفته پیش از پیروزی انقلاب در قامت سفیر جدید بریتانیا به تهران وارد شد و تا اواخر بهار سال ۵۹ در تهران خدمت کرد. سفارت بریتانیا تابستان‌‌ همان سال تعطیل شد و سفارت سوئد حافظ منافع بریتانیا در تهران شد.

 

وی در این گفت‌وگو، همزمان با اینکه از نگاه بریتانیا به نحوه تعامل با دولت‌های ایران می‌گوید، از وقایعی همچون گروگان‌گیری سفارت ایران در لندن در بهار سال ۵۹ و همچنین حمله محصلان ایرانی در بریتانیا به سفارت ایالات متحده در لندن در تابستان همان سال و متعاقبا بازداشت آن‌ها توسط پلیس بریتانیا سخن می‌گوید. به گفته وی هراس بریتانیا از احتمال مرگ دانشجویان ایرانی که در زندان دست به اعتصاب غذا زده بودند باعث آزادی آن‌ها شد، اما مقامات ایرانی در ‌‌نهایت تصویری «خبیثانه» از آن رخداد و واکنش‌های لندن داشتند و هرگز اجازه ندادند کارمندان سفارت بریتانیا به تهران برگردند.

 

وی همچنین روایت‌ها پیرامون تلاش شاپور بختیار برای دریافت کمک از بریتانیا برای مقابله با انقلاب را نادرست می‌خواند و می‌گوید او ماموریت داشته با هر دولتی که در تهران سرکار بیاید روابط خوبی برقرار کند.

 

منبع بسیاری از پرسش‌هایی که مطرح شده، گزارش‌هایی است که سال ۲۰۱۰ در روند آزادسازی اسناد آرشیو ملی بریتانیا توسط مجید تفرشی ـ پژوهشگر تاریخ ـ منتشر شده است. این اسناد مربوط به گزارش‌های دیپلماتیک سال ۱۹۸۰ است که زمستان سال ۵۸ و بهار، پاییز و تابستان سال ۵۹ را در برمی‌گیرد.

 

***

 

سر گراهام، شما در بحبوحه انقلاب ایران و چند ماه پیش از روی کار آمدن دولت خانم تاچر به عنوان سفیر جدید بریتانیا در تهران منصوب شدید. در آن زمان نگاه بریتانیا به ناآرامی‌های ایران چگونه بود؟ در واقع ماموریت اصلی شما به عنوان سفیر بریتانیا در یک کشور انقلابی چه سرفصل‌هایی داشت؟

 

در نوامبر یا اوایل دسامبر ۱۹۷۸ برای دولت بریتانیا آشکار بود که شاه باید ایران را ترک می‌کرد و احتمالا هرگز باز نمی‌گشت. زمانی که من در تاریخ سی و یکم ژانویه ۱۹۷۹ وارد ایران شدم، او کشور را ترک کرده بود. ما در رخدادهایی که در حال وقوع بود مداخله‌ای نداشتیم و ماموریت من فقط در این خلاصه شده بود که با هر دولتی که در تهران روی کار بیاید روابط عادی یا حسنه برقرار کنم. وقتی من وارد تهران شدم، بختیار نخست‌وزیر ظاهری وقت بود و من برحسب وظیفه با وی تماس گرفتم. همچنین به دفتر بازرگان واقع در طبقه فوقانی هواپیمایی ایر فرانس ـ دقیقا در روز چهارشنبه هفتم فوریه ۱۹۷۹ که او توسط آیت‌الله خمینی به عنوان نخست‌وزیر برگزیده شده بود ـ زنگ زدم.

 

 

اولویت سیاسی خاص بریتانیا در مواجهه با نظام جدید در ایران چه بود؟ آیا بریتانیا برای برقراری رابطه حسنه با نظام انقلابی در انتظار دولتی موجه ـ از دیدگاه لندن ـ بود؟

 

در سال ۱۹۷۹ مساله عمده میان ما فسخ چندین قرارداد دفاعی شامل تامین انواع سلاح و تجهیزات نظامی بود. در ششم فوریه ما توسط دولت بختیار مطلع شدیم که آن‌ها می‌خواهند این قرارداد‌های دفاعی به روشی منظم و بی‌سر و صدا فسخ شود. چنانچه گفتم ما قصد داشتیم تا با هر دولتی که سر کار بیاید رابطه‌ای خوب برقرار کنیم.

 

 

شما در گزارش‌هایتان بازرگان را فردی توصیف کرده‌اید که قدرت و اراده مهار انقلابیون را نداشته است. بنی‌صدر را فردی محکم‌تر توصیف کرده‌اید اما تردید خود پیرامون انگیزه وی برای برقراری روابطی که منافع غرب را تامین کند، پنهان نکرده‌اید.

 

قضاوت‌هایی که من در رابطه با بنی‌صدر و بازرگان داشتم و شما به آن اشاره کردید باید ناشی از تلاش من برای تحت تاثیر قرار دادن و اعتبار بخشیدن به رییس‌جمهور منتخب برخاسته از انتخابات برگزار شده برپایه قانون اساسی بوده باشد. هنگامی که آیت‌الله خمینی عالی‌ترین مقام در نظام بود، بنی‌صدر در پاییز ۱۹۷۹ به عنوان رییس‌جمهور انتخاب شد، در حالی که بازرگان برای این منصب در نظر گرفته شده بود.

 

 

روابط بریتانیا با اپوزیسیون ایران پس از انقلاب چگونه بود؟ در برخی اسنادی که منتشر شده ما می‌بینیم بریتانیا کوشش کرده ارتباطش را با بسیاری از نیروهای سر‌شناس مخالف همچون شاپور بختیار، فرح پهلوی و برخی ژنرال‌های وفادار به شاه حفظ کند اما با این تحلیل که این‌ها پشتوانه اجتماعی محکمی در ایران برای ایستادگی در برابر انقلابیون ندارند، از کمک به آن‌ها صرفنظر کرده است.

 

این روایت‌ها نادرست و کاملا بی‌اساس هستند. بلافاصله پس از پیروزی انقلاب و روی کار آمدن دولت بازرگان در یازدهم فوریه، ما لازم دیدیم تا روند امور را به دقت زیر نظر بگیریم. من به عنوان یک اقدام پیشگیرانه و به منظور تشویق اتباع بریتانیایی به ترک ایران دستور دادم تا تعداد کارکنان سفارت کاهش یابد و وابسته‌های بریتانیایی ایران را ترک کنند. این یک اقدام پیشگیرانه در برابر احتمال تقابل ایرانی‌ها با اتباع خارجی بود. آمریکایی‌ها در چهاردهم فوریه مورد حمله قرار گفتند، اما در آن واقعه مقامات انقلاب حمله‌ کنندگان را از سفارت خارج کردند. چندین تاجر بریتانیایی توسط کمیته‌های مختلف دستگیر شدند که با کمک دفتر بازرگان همگی بدون هیچ آسیبی آزاد شدند.

 

 

گفته می‌شود بختیار با واسطه پیام‌هایی به وزارت امور خارجه بریتانیا داده بود که از وی حمایت کنند، که احتمالا در این ارتباط وزارت خارجه نظر شما را به عنوان سفیر در تهران جویا شده است. تحلیل شما از موقعیت بختیار در ایران سال ۱۹۷۹ چه بود؟

 

من به غیر ‌از اینکه بگویم این روایتی نادرست است چیز دیگری به خاطر نمی‌آورم. بعد از اینکه او در دهم یا یازدهم فوریه از کشور خارج شد ما به غیر‌از یک کنجکاوی عمومی درباره سلامتی و محل اسکانش اصلا به او فکر نمی‌کردیم. گمانم او به فرانسه پناهنده شد. به خاطر نمی‌آورم که حتی لحظه‌ای فکر کرده باشم که او در پی بازگشت به ایران است و قطعا نه ‌با حمایت ما.

 

 

برسیم به ماجرای هجوم انقلابیون به سفارت بریتانیا که تنها یک روز پس از حمله دانشجویان به سفارت ایالات متحده و گروگان‌گیری دیپلمات‌های آمریکایی به وقوع پیوست. اگر ممکن است خاطرات خود را از چگونگی آغاز و پایان آن نزاع بفرمایید.

 

حمله به سفارت بریتانیا در ساعت شش بعدازظهر روز پنجم نوامبر ۱۹۷۹ به وقوع پیوست. روز بعد از حمله به سفارت امریکا. (حمله مشابهی هم در روز پنجم نوامبر ۱۹۷۸ روی داد که به خاطر آتش سوزی خسارت زیادی به بار آورد.) من تصادفا برای انجام ماموریتی در لندن بودم لذا پاسخ من به این سوال تنها از شنیده‌هایم نشات می‌گیرد. مهاجمین با بالا رفتن از دیوارهای محوطه سفارت وارد شدند و تمامی خانواده‌ها را در یک خانه در محوطه سفارت جمع کردند. آن‌ها خانه‌ها و دفا‌تر کاری را جستجو کردند و مدعی بودند که به دنبال یافتن سلاح هستند، چیزی که اصلا در آنجا وجود نداشت. آن‌ها هیچ خسارتی به مجموعه وارد نکردند و حدود ساعت یازده شب از طریق درب اصلی سفارت را ترک کردند. من اطلاع ندارم چرا و چگونه آن‌ها وارد سفارت شدند و اینکه توسط مقام یا مقامات رسمی هدایت می‌شدند یا خیر. گمان من این است که آن‌ها در جستجوی تعدادی از کارکنان سفارت آمریکا بودند که به هنگام اشغال آن خارج از سفارت حضور داشتند. یکی از مهاجمین در حالی که سفارت را ترک می‌کرد با چراغ قوه قرمز رنگ بزرگی در دستش دیده شد. وقتی به او گفته شد به هنگام ورود چنین چیزی به همراه نداشته آن را برگرداند و من هنوز آن را نگهداری می‌کنم.

 

 

در ماه‌های نخست انقلاب شما احتمال حمله به سفارت خود را نداده بودید؟

 

من پیش از آن از تعداد کارکنان سفارت کاسته و آن را به حداقل رسانده بودم. فکر می‌کنم حدود شش یا هشت نفر، ولی وابستگان ما به بریتانیا بازگردانده شدند. گمان نمی‌کردم که پس از خروج مهاجمین در پنجم نوامبر ما در معرض خطر اشغال سفارت باشیم. مگر اینکه رخدادهای دیگری به وقوع بپیوندد و باعث آن شود. تنها تمهید امنیتی که ما اضافه کردیم کاهش مدارک و اسناد حساس کاغذی به حداقل ممکن بود.

 

 

به غیر‌ از خطری که پس از گروگان‌گیری دیپلمات‌های آمریکایی، سفرای غربی را نگران کرده بود، در چه برهه دیگری از دوره خدمت خود در تهران احتمال هجوم به سفارت را بالا می‌دانستید؟

 

چیزی که مرا نگران کرد و باعث شد احساس خطر کنم اشغال سفارت ایران در لندن بود. به هنگام آن اتفاق ما به یک خانه در شهر نقل مکان کردیم و در سفارت به غیر ‌از کارمندان ایرانی کسی حضور نداشت. عملیات نجات گروگان‌های ایرانی در لندن باعث شد که برای مدت کوتاهی جو بهتری از منظر سیاسی ایجاد شود.

 

 

گروگان‌گیری دیپلمات‌های آمریکایی تاثیری در سطح روابط تهران - لندن نگذاشت؟

 

اشغال سفارت آمریکا باعث شد که تمام سفارت‌های غربی سطح تماس‌هایشان را با دولت ایران کاهش دهند. خصوصا مذاکرات در مورد قرارداد‌های دفاعی به حالت تعلیق درآمد. علی‌رغم تظاهرات گسترده علیه دولت ایران بر سر ماجرای گروگان‌گیری، واضح بود که بدون موافقت آیت‌الله خمینی خاتمه بحران غیر‌ممکن است.

 

 

یکی از حوادث مهم سال ۱۹۸۰ که شما نیز به آن اشاره کردید، حادثه گروگان‌گیری در سفارت ایران در لندن بود که با عملیات نجات خونبار اما موفقیت‌آمیز نیروهای امنیتی بریتانیا همراه شد. آیا نجات گروگان‌های ایرانی باعث نشد تا روابط تهران و لندن بهبود یابد؟ دست کم به نظر تشکر تهران از لندن و همچنین ابراز تاسف و تسلیت بریتانیا باعث می‌شد تا احتمال حمله انقلابیون به سفارت بریتانیا بسیار کاهش یابد که حتی گفته می‌شود وزارت خارجه خواستار افزایش کارکنان سفارت بریتانیا در تهران شد. با این اوصاف چرا شما سرانجام اواخر بهار برای همیشه تهران را ترک کردید و سپتامبر آن سال نیز کل سفارت تعطیل شد؟

 

من تهران را در اوایل ژوئن ۱۹۸۰ در یک روال عادی برای گرفتن پست جدیدی در لندن ترک کردم. بر طبق سنت دیپلماتیک نام سفیر بعدی را به وزیر امور خارجه ایران اعلام کردم. در آگوست ۱۹۸۰، تظاهرات خشونت‌باری در لندن توسط دانشجویان ایرانی علیه سفارت آمریکا برگزار شد. پلیس بریتانیا حدود هشتاد نفر را دستگیر کرد، آن‌ها در دادگاه همه اسامی‌شان را «محمد» یا «احمد» اعلام کردند. به علاوه شروع به اعتصاب غذا کردند. تظاهراتی علیه سفارت ما در تهران به وقوع ‌پیوست و قطب‌زاده، وزیر امور خارجه به ما گفت که دولت ایران قادر نیست که از سفارت محافظت کند. احتمال این خطر وجود داشت که یکی از دانشجویان ایران که در اعتصاب غذا بود جان خود را از دست بدهد که قطعا باعث اعمال خشونت علیه کارمندان سفارت ما در تهران می‌شد که من به کابینه بریتانیا پیشنهاد دادم باید دانشجویان ایرانی را آزاد کنیم و موقتا حفاظت از منافع‌مان را به سفارت سوئد بسپاریم. پس از آزادی دانشجویان تمام قصد ما بازگرداندن وضعیت به حالت عادی بود. در آن رخداد هیچ کس جانش را از دست نداد و پس از حضور در دادگاه آن‌ها آزاد شدند. دولت ایران بر اساس دلایل خودش، آن واقعه و واکنش ما را نقشه‌ای خبیثانه دانست و به همین سبب نه تنها شخصی را که من به عنوان جایگزین خود معرفی کرده بودم نپذیرفت، بلکه به کارمندان سفارت ما هم امکان بازگشت نداد. این یک مشکل جدی برای یک رابطه عادی بود.

 

 

در آن زمان بریتانیا چه دیدگاهی نسبت به تصرف سفارتخانه‌ها در لندن داشت؟

 

همچنان که در عملیات نجات کارکنان سفارت ایران در لندن دیدیم، این وظیفه دولت میزبان است که از سفارتخانه‌هایی که به رسمیت شناخته محافظت کند. در رخداد‌هایی که سفارتخانه‌ها در معرض یک مورد حمله یا بیشتر قرار می‌گیرند، برداشتن چنین قدم‌هایی ضروری است تا سفارتخانه‌ها بازگردانده شوند و امنیت کارکنان تامین شود. چنین عملیات‌های نجاتی هرگز بدون خطر نیستند و مطمئنا بسیار تاسف‌بار و حزن‌انگیز بود که یکی از دیپلمات‌ها در جریان عملیات نجات کشته شد. این شکست دولت ایران بود که در سال ۱۹۷۹ نتوانست از سفارت آمریکا محافظت کند و به طور قطع مورد اخیر حمله به سفارت بریتانیا، که در میان موارد دیگر، افسوس‌های بی‌کران را به همراه دارد، باعث شد روابط میان ایران و بریتانیا - و دیگر کشور‌ها - به صورت ناگواری رو به زوال رود.

 

 

شما در زمانی که در ایران بودید احتمال وقوع جنگ ایران با عراق را چقدر بالا می‌دانستید؟

 

اگرچه پر واضح بود که پس از انقلاب نگرانی‌هایی در بخش شیعه‌نشین جنوب عراق ایجاد شده بود، اما من فکر نمی‌کردم که حمله نظامی از جانب ایران علیه عراق انجام شود. تهاجم عراق به ایران به طور واضح محتمل بود. انگیزه‌ عراق می‌توانست تشویق شیعیان جنوب عراق توسط ایران به ایجاد تشنج باشد. به نظر من به طور خاص تغییر در مرزهای بین‌المللی تاریخی در امتداد ساحل شط العرب (اروند رود) که صدام حسین در سال ۱۹۷۵ مجبور به پذیرش آن شده بود، انگیزه‌ای قوی برای این حمله ایجاد می‌کرد.

 

 

موضع بریتانیا در قبال جنگ چه بود؟ تاثیرات آن را بر روی منطقه چطور می‌دیدید؟

 

دولت بریتانیا در جریان جنگ ایران و عراق قویا موضعی بی‌طرفانه اتخاذ کرده بود. من در آن زمان در دفتر وزارت امور خارجه (FCO) مسئولیت داشتم و تا جایی که می‌دانم ما تامین کننده هیچ جنگ‌افزار یا تجهیزات نظامی برای هیچ کدام از طرفین مخاصمه نبودیم. به خاطر می‌آورم که اعطای مجوز صادرات را به دفعات رد کردیم. ما درخواست ایران برای بازگشایی پرونده‌های قراردادهای دفاعی لغو شده را نپذیرفتیم، چرا که از نقطه‌ نظر تجاری این کار بدون انجام مذاکرات مجدد غیرممکن بود. افزون بر آن به عنوان یک کشور بی‌طرف این کار غیرقانونی تلقی می‌شد. شگفت‌انگیز است که من اصلا به خاطر نمی‌آورم که آن جنگ تاثیر مستقیم بر روی کشورهای منطقه داشته باشد، البته به استثنای مشکلاتی که برای بازرگانی و به خصوص تجارت نفت ایجاد شد. اگرچه فکر می‌کنم از اثرات غیر‌مستقیم آن جنگ، سوق داده شدن عراق به شروع جنگی دوباره با کویت در سال ۱۹۹۰ بود که منجر به اخراج عراق از کویت در سال ۱۹۹۱ و نهایتا حمله نظامی امریکا به عراق در سال ۲۰۰۳ شد.

 

 

در سال ۱۹۸۰ با دیدن فضای انقلابی ایران، به عنوان سفیر بریتانیا آیا این احساس را داشتید که آنچه به وقوع پیوسته میراثی از عملکرد دولت بریتانیا در سال ۱۹۵۳ در رابطه با دولت دموکراتیک مصدق است؟

 

خیر، اگرچه مطمئنم که خاطره سال ۱۹۵۳ الهام‌بخش بود و هنوز هم می‌تواند باعث آمادگی بسیاری در دولت ایران برای پذیرش و تصور توطئه باشد.

 

 

امروز ارزیابی کلی‌تان نسبت به دیپلماسی بریتانیا در قبال انقلاب ایران از فوریه ۱۹۷۹ تا سپتامبر ۱۹۸۰ چگونه است؟ تا چه اندازه آن را موفق می‌دانید؟ آیا امروز به این فکر می‌کنید که در طول خدمتتان در تهران باید کاری را انجام می‌دادید که نداده‌اید یا برعکس تصمیمی گرفته‌اید که احساس می‌کنید انجامش در آن برهه اشتباه بوده است؟

 

تمام تلاش‌های بریتانیا برای ایجاد رابطه سیاسی معمولی و حتی خوب با ایران پس از اشغال غیرقابل پذیرش سفارت آمریکا در چهارم نوامبر ۱۹۷۹ به حالت تعلیق درآمد. علی‌رغم آن، ما سخت تلاش کردیم تا از خدشه‌دار شدن رابطه‌مان با ایران جلوگیری کنیم و مقامات ایران را متقاعد سازیم که کارکنان سفارت آمریکا که به طرز بسیار بد و تکان دهنده‌ای به گروگان گرفته شده بودند را آزاد کنند. پس از آن واقعه ما تلاش کردیم تا جریان انقلاب و چگونگی کارکرد نظام جدید را درک کنیم. خطای محاسبه من که اکنون از انجام آن افسوس می‌خورم، تصمیمی است که در آگوست ۱۹۸۰ گرفتم و طی آن سفارت را به طور موقت تخلیه کردم. در آن زمان این خطر به شدت احساس می‌شد که کارمندان ما به گروگان گرفته شوند، اما همواره تصمیم داشتیم در اسرع وقت بازگردیم، کاری که دولت ایران انجام آن را غیر‌ممکن کرد.

 

 

* زندگینامه سر جان گراهام

 

سر جان گراهام در نیمه ژوئن ۱۹۲۶ در کلکته به دنیا آمد. او در سال‌های ۱۹۴۶ و ۱۹۴۷ در فلسطین با درجه ستوانی خدمت کرد و پس از آن در دانشگاه ترینیتی و کمبریج تحصیل کرد.وی در ۲۴ سالگی به سرویس خارجی و بعد‌ها به سرویس دیپلماتیک بریتانیا پیوست.

 

خدمات‌ دیپلماتیک:

 

مرکز مطالعات عرب خاورمیانه - لبنان

دبیر سوم در بحرین، کویت و عمان، ۵۴-۱۹۵۱

دستیار خصوصی در وزارت امور خارجه، ۱۹۵۷-۱۹۵۴

دبیر اول و کنسول در بنغازی، ۱۹۶۱-۱۹۶۰

وزارت خارجه، ۱۹۶۶-۱۹۶۱

دبیر اول، بعد‌ها کنسولگر و رئیس دفتر سلطنتی در کویت، ۱۹۶۹-۱۹۶۶

دبیر اصلی و ویژه در وزارت امور خارجه در لندن، ۱۹۷۲-۱۹۶۹

کنسولگر، وزیر مختار و بعد‌ها رئیس دفتر سلطنتی در واشنگتن، ۱۹۷۴-۱۹۷۲

سفیر در عراق، ۱۹۷۷-۱۹۷۴

قائم مقام وزارت امور خارجه، ۱۹۷۸-۱۹۷۷

سفیر در ایران، ۱۹۸۰-۱۹۷۹

قائم مقام وزارت امور خارجه، ۱۹۸۲-۱۹۸۰

نماینده دائم بریتانیا در سازمان آتلانتیک شمالی ( ناتو)، ۱۹۸۶-۱۹۸۲

مدیر بنیاد ۱۹۸۷- ۱۹۹۲ ،Ditchley

سر جان گراهام در سال ۱۹۹۲ بازنشسته شد، وی دو بار ازدواج کرده است، همسر نخست وی ماری گلدآستین در سال ۱۹۹۱ درگذشت و با جین هاولس ازدواج کرد. او دو پسر و یک دختر دارد.

کلید واژه ها: ایران و انگلیس سفارت انگلیس جان گراهام


نظر شما :