چهگوارا در تهران امروز/ چریک انقلابی در خیابان انقلاب
آسیه باکری
به سمت پاساژ بزرگ کتاب میروم، آنجا چند مغازه تابلو و پوسترفروشی است. وارد اولین مغازه میشوم... شما پوستر چه گوارا را دارید؟... پوستر نه، تابلو داریم... تابلوها را نگاه میکنم که چشمم میخورد به لیوانهایی با عکس شخصیتهای مختلف، از بازیگر هالیوود گرفته تا شاعر و فیلسوف و سیاستمدار، روی یکی از لیوانها عکس چهگوارا نقش بسته. از صاحب مغازه میپرسم که فروش عکسهای چهگوارا چطور است؟ میگوید که نمیتواند دقیق بگوید، ممکن است یک هفته عکسی نفروشد و هفته بعد روزی چهار تا هم بفروشد، ولی عکسهای چهگوارا جزو عکسها و تابلوهای پر فروش است. میپرسم: چه تیپ و چه سنی بیشتر سراغ تابلوهای چهگوارا میآیند؟ کمی فکر میکند و میگوید: «بیشتر جوانها...»، میپرسم از روی شناخت عکس چهگوارا را میخرند؟، میگوید: «بیشتر با شناخت عکس چهگوارا را میخواهند، ولی بعضی وقتها عکس را میبینند میپرسند این عکس چه کسی است که این قدر همه جا هست؟ چون از عکس خوششان میآید، میخرند.»
مغازه بعدی تنوع بیشتری در عکسها دارد. چشمم میخورد به عکس چهگوارا و فیدل کاسترو. صاحب مغازه جوانی است که میگوید خودش از طرفداران چارلی چاپلین است و نزدیک چهارصد عکس از چارلی را دارد. میگوید بیش از پانصد مدل عکس از افراد مختلف دارد اما عکسهای «چه» جزو پرفروشترین عکسهاست و ۹۰ درصد کسانی که عکس چهگوارا را میخرند از روی شناخت است. حتی چهره یکی از مشتریانش شبیه چهگوارا بوده و یکی از کلاههای چهگوارا را در یک حراجی در تایلند به قیمت ششصد هزار تومان خریده بود... در بین مشتریانش کودکی هشت ساله بوده که نزدیک به ۴۰ نمونه از عکسهای مختلف «چه» را جمع کرده بوده. اما باز هستند کسانی که عکس «چه» را میبینند و چون عکس را دوست دارند میخرند. مشتریانی هم دارد که عکس خاصی را سفارش میدهند و گاهی قیمت تابلوها به هشتاد هزار تومان هم میرسد، حتی یکی از مشتریانش عکس «چه» را روی دستش خالکوبی کرده است. کنار عکسهای چهگوارا چشمم میخورد به عکس دکتر مصدق، میپرسم نسبت فروش عکس چهگوارا به شخصیتهای ایرانی چطور است؟ او عقیده دارد که نمیشود مقایسه کرد، چون وزارت ارشاد برای شخصیتهای ایرانی میگوید باید از خودشان یا خانوادهشان اجازه گرفت اما برای عکسهای «چه» نیازی نیست اجازه گرفته شود، میگوید: «بیشتر مشتریان دنبال عکسهایی هستند که در آن چهگوارا متفکر است یا عکسی که سیگار برگ کوبایی در دست دارد، اینها جزو پر فروشترینهاست، اما عکسش با فیدل کاسترو فروش چندانی ندارد. گویا مشتریان به دنبال چهگوارا بدون فیدل هستند.» میگوید با مشتریانی هم برخورد داشته که از فروش عکسهای «چه» انتقاد کردهاند و او و شخصیتش را قبول ندارند اما در کل بین جوانهای ۲۰ تا ۳۰ سال چهگوارا شخصیتی محبوب است. این سوال به ذهنم خطور میکند که چرا محبوبیت چهگوارا تنها بین جوانهاست و انگشتشمارند پا به سن گذاشتههایی که به دنبال عکسهای «چه» باشند یا تفکر او را قبول داشته باشند؟
از پاساژ کتاب خارج میشوم و راهم را به سمت میدان انقلاب ادامه میدهم. وارد کتابفروشی میشوم که پوستر هم میفروشد و از چهگوارا تابلویی نقاشی شده را برای فروش گذاشته است. فروشنده معتقد است که بیشتر جوانها به دلیل جو و چشم و همچشمی با دوستانشان و گرفتن ژست انقلابی به دنبال خرید عکسهای «چه» هستند. یکی از مشتریان مغازه که خانمی میانسال است، میگوید: «من هم وقتی جوان بودم و دانشجو، عکس "چه" را به دیوار اتاقم میزدم و بیشتر به دلیل اینکه یک انقلابی بود و کشته شده بود در آن زمان در بین دانشجوها شخصیتی محبوب بود، بعدها که شخصیتش را شناختم دیگر برایم آن قهرمان محبوب سالهای جوانی نبود.» فروشنده میگوید که فروش پوستر «چه» بسیار بالاست و نمیتواند بگوید که همه جوانها از روی شناخت سراغ پوستر «چه» را میگیرند و روزی ۱۵ تا ۲۰ عدد از پوستر چهگوارا به فروش میروند. بیشتر مشتریانش به دنبال تنوعند و در مغازه آنها تنها دو مدل از عکسهای چهگوارا وجود دارد. در میان عکسها و پوسترهای مغازه چشمم میخورد به عکس هیتلر در کنار عکس پروفسور حسابی، بیاختیار با خنده میپرسم کسی هم عکس هیتلر را میخرد؟ میگوید زیاد نه ولی مشتری خودش را دارد.
از کتابفروشی که خارج میشوم به انتهای پاساژ نرسیده کتابفروشی دیگری را میبینم که پوسترهایی از شجریان و فروغ و شاملو را به دیوار مغازه زده. وقتی از فروشنده سوال میکنم که پوستر چه گوارا را دارد یا نه، با تعجب نگاه میکند و میگوید باید نگاه کنم. میگوید دو سال پیش فروش پوستر چهگوارا بیشتر بود ولی الان فروش چندانی ندارد و مشتری هم ندارد. بیشتر مشتریانش به دنبال چهرههای ایرانیاند و به نظر او فروش کتاب در مورد زندگی «چه» بیشتر از پوسترهای اوست که البته فروش کتاب هم نزدیک یک سالی است کم شده. پاسخ فروشنده به سوالاتم بسیار متفاوت از فروشندههای قبلی است، او معتقد است تب چهگوارا در حال سرد شدن است و جوانان این روزها بیشتر به دنبال عکسها و پوسترهای هنرمندان داخلیاند.
شنیده بودم که رستورانی کوبایی با نام «چه» در تقاطع خیابانهای طالقانی و ولیعصر است. از چهارراه ولیعصر به سمت میدان ولیعصر، در میان رفت و آمد مردم چشمم میخورد به پوستری از چه گوارا، پیرمرد فروشنده میگوید: جوانان «چه» را دوست دارند چون انقلابی است، من خودم به خاطر فکر انقلابیاش دوستش دارم. اما فروش این روزها مثل سابق نیست، یک سال پیش فروش بهتر بود. جوانها دیگر به دنبال عکسهای چهگوارا نیستند. به رستوران که میرسم میبینم اسم رستوران تغییر کرده. وارد میشوم و از خانم جوانی که پشت میز نشسته سوال میکنم. میگوید یک ماه است رستوران تغییر نام داده و دیگر رستوران کوبایی نیست و حالا یک رستوران سنتی ایرانی است و خبر هم ندارد که رستوران کوبایی به جای دیگری منتقل شده یا نه! بیرون میآیم و همانطور که از کنار مغازههای صنایع دستی ایرانی رد میشوم، فکر میکنم شاید فروشنده آخری حق داشت و تب چهگوارا در ایران در حال سرد شدن است و مثل این رستوران شاید دور از ذهن نباشد رسیدن روزی که مغازههای خیابان انقلاب نیز دیگر چهره چهگوارا را با آن سیگار کوبایی در دست و کلاه کج ستارهدار به یاد نیاورند.
نظر شما :