چه: انقلابی تمام وقت، اسطوره‌ ماندگار

ریچارد گُت*/ ترجمه: نازنین دیهیمی
۲۸ مهر ۱۳۹۰ | ۱۳:۵۶ کد : ۷۳۵۲ دیگر رسانه‌ها
چه‌گوارا بی‌تردید به حرکت در جهت بهتر کردن شرایط فقرا باور داشت، اما فکر می‌کرد بهترین راه برای رسیدن به این هدف انقلاب خشونت‌آمیز است، و برخلاف نظریه‌پردازان سوسیالیست قدیمی‌تر، به نیروی افراد بیش از نیروی توده‌ها ایمان داشت...گوارا پزشکی بود که خودش را به یک سرباز تبدیل کرد اما در عین ‌حال یک روشنفکر پرمطالعه، یک نظریه‌پرداز سوسیالیست، دانش‌آموز استراتژی نظامی، و نویسنده‌ای پرکار بود...آخرین مقاله او که در سال ۱۹۶۷ چاپ شد، «دو، سه، چندین‌ و چند ویتنام بسازید»، نام داشت.
چه: انقلابی تمام وقت، اسطوره‌ ماندگار
تاریخ ایرانی: در بیش از چهل سالی که از مرگ چه‌گوارا می‌گذرد، دنیا به طرز چشمگیری تغییر کرده است، با این حال سایه‌اش همچنان بر سر سیاست دنیا سنگینی می‌کند.

 

چه‌گوارا چهل و چهار سال پیش، در هشتم اکتبر ۱۹۶۷ در کوهپایه‌های آند، در بولیوی دستگیر شد. صبح روز بعد او به دستور افسران ارشد نیروهای مسلح بولیویایی اعدام شد. در طول چند دهه‌ای که از مرگش می‌گذرد از «چه» در سراسر جهان چهره‌ای ماندگار، و امروز حتی افسانه‌ای باقی‌مانده است: تصویری روی میلیون‌ها تی‌شرت. هرچند کارنامه‌اش عمدتا انگاره‌هایی انتزاعی از شورش را به اذهان متبادر می‌کند، طرح‌ها و دستاورد‌های چه‌گوارای حقیقی اغلب در سایه فرآیند تبدیل شدنش به یک نماد، نادیده مانده است.

 

در پنجاه سالی که از انقلاب کوبا می‌گذرد ـ انقلابی که برای اولین بار چه‌گوارا را در معرض توجه جهانی قرار داد ـ دنیا به طرز چشم‌گیری تغییر کرده است. فروپاشی و محو شدن جماهیر شوروی از صحنه دنیا، تبدیل تدریجی چین تحت سلطه مائو به یک کشور سرمایه‌داری، و سر برآوردن ایالات‌متحده در نقش ابرقدرتی یکه و بی‌لجام، بستری را که اندیشه‌ها و اقدامات چه‌گوارا زمانی در آن چنان وزن و تاثیری داشتند، به کل دگرگون ساخته‌اند. با تمام اینها او هنوز حضور سیاسی برجسته‌ای دارد، به ویژه در امریکای لاتین که دولت‌های جناح چپ در چندین کشور دوباره بر سر کار آمده‌اند و چه‌گوارا را به عنوان یکی از چهره‌های مهم تاریخی در دو قرن گذشته، بر فراز یک ستون پایدار افتخار نشانده‌اند.

 

تصویر امروز گوارا در ذهن بسیاری از مردم با فیلم خاطرات موتورسیکلت ساخته ۲۰۰۴ کارگردان برزیلی، والتر سالس (Walter Salles) شکل گرفته است. این فیلم امین و دیدنی، که در نمایش جزئیات تاریخی دقیق عمل کرده است، هم جذاب است و هم از نظر سیاسی جانبدارانه نیست، با وجود این، فیلم در خدمت تثبیت اسطوره نمادین چه‌گوارا به شکل فردی دوست‌داشتنی و نرم‌خو عمل می‌کند. کسی که با دیدن شرایط کارگران و دهقانانی که ملاقات می‌کند شوکه می‌شود و می‌خواهد کاری برای کمک به‌ آنها انجام دهد. در یکی از صحنه‌ها، او که از دیدن شرایط زندگی مردم در کوه‌های آندِ شیلی و در جنگل آمازون، سخت تکان خورده است، یک لحظه تجلی را تجربه ‌می‌کند ـ مثل ایمان آوردن ناگهان، مثل واعظی مسیحی که احساس رسالت می‌کند ـ و احساس می‌کند باید راه نجات فقرا و محرومان را در پیش بگیرد. در فیلم به نظر می‌رسد گوارا پیشتاز همه کسانی‌ است که امروز راهی جهان سوم می‌شوند و برای سازمان‌های غیر‌دولتی مثل اکسفام (Oxfam) یا مدسن‌سان‌فرانتیه (Medecin Sans Frontier) کار می‌کنند. با این‌ حال تمام شواهد حاکی از آن است که چه‌گوارا، هم در دوره مبارزات چریکی و هم در سال ۱۹۵۹ در هاوانا، شخصیتی به سختی آهن و کاملا بی‌احساس داشته است و به راحتی می‌توانسته محاکمات صحرایی ترتیب دهد و به اجرا بگذارد. او بعد از خاتمه جنگ چریکی کوبا، دستور اعدام حدود پنجاه تن از شکنجه‌گران دولت باتیستا را امضا کرده است.

 

چه‌گوارا پیش و بیش از هر چیز یک انقلابی تمام وقت بود. او کتاب اشعار پابلو نرودا را درکوله‌پشتی‌ا‌ش با خود حمل می‌کرد اما موسیقی محبوبش نوای منقطع شلیک مسلسل بود. مدتی برای نشریه نهاد سلطنتی امور خارجه در لندن سرمقاله می‌نوشت اما یک مخالف پرشور امپریالیسم و یک ضد امریکایی تند و تیز بود. او که قبلا در سال ۱۹۵۴ در ماجرای سرنگونی دولت چپ‌گرای گواتمالا با حمایت CIA، شخصا تلخی و گزندگی سیاست‌های ایالات متحده را چشیده بود، سال‌های کوتاه بزرگسالی‌اش را وقف اقدامات و تلاش‌هایی برای به زیر کشیدن فرمانروایی امریکا کرد.

 

گوارا بی‌تردید به حرکت در جهت بهتر کردن شرایط فقرا باور داشت، اما فکر می‌کرد بهترین راه برای رسیدن به این هدف انقلاب خشونت‌آمیز است، و برخلاف نظریه‌پردازان سوسیالیست قدیمی‌تر، به نیروی افراد بیش از نیروی توده‌ها ایمان داشت. او استدلال می‌کرد که یک دسته کوچک مبارزان چریک‌ می‌توانند کمک کنند شرایطی فراهم شود که در آن سرنگونی رژیم‌های استبدادی ممکن باشد. گوارا بعد از پیوستن به گروه کوبایی فیدل کاسترو در مکزیک در سال ۱۹۵۵، استعداد‌هایش را جهت داد و یکی از مهم‌ترین فرمانده‌های نظامی در جنگ انقلابی کوبا (۵۸ ـ ۱۹۵۶)، و بعدا یک چهره ارشد در سال‌های نخست بعد از انقلاب شد. تجربه موفقش در فعالیت‌های رفاهی انقلابی، او را بر آن کرد آنچه را آموخته است مکتوب کند و برای پیاده‌سازی نظریه‌هایش در جاهای دیگر طرحی بنویسد.

 

او در ۱۹۶۵ کوبا را ترک کرد و به آفریقا رفت تا در آنجا بجنگد. هدفش این بود که در خاکسترهای جنبش سیاسی پاتریس لومومبا ـ رهبر جنبش مستقل کنگو که در ۱۹۶۱ کشته شد ـ آتش تازه‌ای بدمد. در سال ۱۹۶۶ تلاش کرد از بولیوی جرقه یک انقلاب قاره‌ای را در امریکای لاتین روشن کند. هر دو سفرش ناموفقیت‌آمیز بودند. آفریقا کاملا از محدوده تجربه گوارا خارج بود و در سفرهای مشابه به کشورهای امریکای لاتین هم، مورد خاص کوبا، در عمل الگوی ناکافی و ناقصی از آب درآمد. منتقدان اصرار دارند که خوانش گوارا از داستان کوبا اشتباه بوده است، چون ضعف نسبی نیروهای مسلح باتیستا را (در مقایسه با بخش بزرگ‌تر قاره) نادیده گرفته و توانایی کاسترو را در سازماندهی یک جنبش قدرتمند جدید سیاسی در مناطق شهری، جدا از جنگ چریکی روستایی، مد نظر قرار نداده است.

 

گوارا پزشکی بود که خودش را به یک سرباز تبدیل کرد اما در عین ‌حال یک روشنفکر پرمطالعه، یک نظریه‌پرداز سوسیالیست، دانش‌آموز استراتژی نظامی، و نویسنده‌ای پرکار بود. او با آثار ژان‌پل‌سار‌تر و فرانتس فانون آشنایی داشت و سار‌تر و سیمون ‌دو‌بووار را به کوبا دعوت کرد. بعد از تجربه‌اش در گواتمالا یک مارکسیست ثابت‌قدم شد، و در سال ۱۹۵۶ در مکزیک با زندانبان‌هایش درباره سخنرانی ضداستالینی مشهوری که خروشچف آن سال ایراد کرده بود بحث می‌کرد. (به این موضوع در مصاحبه‌های مهم ایگناسیو رامونت (Ignacio Ramonet) در کتابی نوشته آلن لین (Allen Lane) که در همین ماه منتشر شده، اشاره شده است). گوارا یکی از طرفداران اولیه اتحاد با حزب محلی کمونیست کوبا بود و برای اثبات لزوم جلب حمایت اقتصادی و نظامی شوروی از انقلاب نوپای کوبا، مبارزه خستگی‌ناپذیری می‌کرد. در سال دشوار ۱۹۶۲، سال بحران موشک اکتبر، ‌کاسترو به جای برادرش رائول، گوارا را به مسکو اعزام کرد تا خروشچف را متقاعد کند جزئیات برنامه آرایش سلاح‌های اتمی در کوبا را علنی کند، که تلاشش بی‌نتیجه بود.

 

گوارا سرانجام از اتحاد ‌جماهیر شوروی نا‌امید شد. علت اولیه نا‌امیدی‌اش مسائل اقتصادی بود. او می‌خواست کوبا از زیر یوغ شکر، یوغ اقتصاد تک‌محصولی، خلاص شود و با پیروی از الگوی شوروی راه سریع صنعتی‌شدن را در پیش گیرد ـ و البته با کمک مالی و فنی از سوی شوروی. اما روس‌ها نقشه‌های دیگری در سر داشتند. آنها کوبایی‌ها را تشویق می‌کردند که به تولید شکر ادامه دهند و شکر را از آنها با قیمت سوبسیدی خریداری می‌کردند، و بدین شکل این صنعت کهنه را تا دهه ۱۹۹۰ کژدار و مریز سرپا نگه داشتند. (تا سرانجام در قرن بیست‌ و ‌یکم این آرزوی چه‌گوارا که کوبا از وابستگی به شکر خلاص شود، تحقق یافت.) به علاوه روس‌ها میل چندانی نشان نمی‌دادند که در زمینه صنعتی به کوبا کمک کنند؛ حداقل نه در حدی که گوارا از یک کشور متحد سوسیالیست انتظار داشت.

 

بر سر آرزوی دراز‌مدت گوارا برای گسترش انقلاب به کل امریکای لاتین بحت و جدل‌های سخت‌تری با روس‌ها در‌گرفت. (مصاحبه‌های رامونت با فیدل کاسترو این را آشکار می‌کند که چه‌گوارا از‌‌ همان ۱۹۵۵ از آرزوی شروع یک نبرد انقلابی در وطنش آرژانتین، صحبت می‌کرده). وقتی در سال ۱۹۶۴ خروشچف، که پیوندی رمانتیک با انقلاب کوبا داشت ـ چون برایش یادآور سال‌های جوانی‌اش بود ـ سقوط کرد، دولت بعدی شوروی هم‌زیستی مسالمت‌آمیز با ایالات متحده را ارجح‌تر از هرگونه ماجراجویی انقلابی در امریکای لاتین تشخیص داد.

 

این برای چه‌گوارا پذیرفتنی نبود. در اوج جنگ امریکا با ویتنام، او ایالات متحده را بزرگترین تهدید جهان می‌دید؛ خطری که انقلابی‌ها در تمام دنیا باید برای نابود‌ی‌اش متحد می‌شدند. بی‌تردید این همچنان بخشی از جذابیت امروز اوست. آخرین مقاله او که در سال ۱۹۶۷ چاپ شد، «دو، سه، چندین‌ و چند ویتنام بسازید»، نام داشت. این مقاله دعوتی بود به آغاز تعداد زیادی جنگ شبیه جنگ ویتنام، در دنیا. با این استدلال که ایالات متحده را فقط در صورتی می‌توان شکست داد که از جبهه‌های متعددی به آن حمله شود. خود گوارا هم به راه افتاد تا از بولیوی، ویتنام دیگری در جبهه آرژانتین بسازد. او می‌نویسد: «تک‌تک کارهای ما فریاد اعلام جنگی‌ است علیه امپریالیسم و سرودی جنگی برای اتحاد مردم بر ضد دشمن بزرگ بشریت: ایالات متحده امریکا.» و ادامه می‌دهد: «نبرد باید در هر گوشه‌ای از دنیا که دشمن به آنجا می‌کشاندش ادامه پیدا کند؛ تا توی خانه‌اش و تا گوشه مراکز تفریحی‌اش.»

 

پیام گوارا با یک نطق شاعرانه شگفت‌انگیز پایان ‌می‌گیرد: «هر جا که مرگ غافلگیرمان کند، مقدمش مبارک‌ باد، مشروط بدان که، این فریاد اعلام جنگ ما، به یک گوش شنوا رسیده باشد، و دست دیگری دراز شده باشد تا سلاح‌های ما را بلند کند، و مردان دیگری آماده باشند تا سرود عزا را بسرایند ـ با آواز منقطع مسلسل، و فریادهای تازه جنگ و پیروزی.»

 

این جذابیت خشنِ چهل‌ سال پیشِ چه‌گوارا بود. امروز پیامش خیلی شبیه پیام اسامه بن‌لادن به نظر می‌رسد. پس شاید با تمام این حرف‌ها، کارگردان خاطرات موتورسیکلت خیلی هم به خطا نرفته است که در ساخت فیلمش گوارا را شبیه یک رهبر مذهبی تصویر کرده است. با این ‌حال گوارا نه آن رویا‌پرور رومانتیکی که در فیلم تصویر می‌شود، بلکه یک انقلابی سخت‌گیر و ثابت قدم بود. بدون شک او شخصیتی بزرگ و تحسین‌برانگیز بود، کسی که به وضوح محبت و وفاداری کسانی را که با آنها کار می‌کرد، ‌بر‌می‌انگیخت، اما در نظر خیلی‌ها هم، سخت‌سر و انعطاف‌ناپذیر بود؛ کسی که هرگز نمی‌پذیرد اشتباه کرده است. آنچه او را به یک نماد بدل کرده است، این واقعیت است که چه‌گوارا برای یک انقلاب جنگید و پیروز شد، و بعد همه چیز را‌‌ رها کرد تا دوباره از خشت اول شروع کند.

 

 

*  روزنامه گاردین، ۸ اکتبر ۲۰۱۰

 

کلید واژه ها: چه گوارا


نظر شما :