شخصیتشناسی کوروش؛ از شاه چهار گوشه جهان تا ذوالقرنین قرآن
سمیه متقی
اما از حق نگذریم که تمامی این نظرات حتی اگر مفاهیم فرابشری نیز داشته باشند اصل انسانیت را همیشه به همراه داشته است. حال با توجه به محبوبیت روز افزون این شخصیت ایران باستان در چند دهه اخیر و در راستای درک و شناخت صحیح او که به گفته باستانی پاریزی کوروش سوم است و به گفته دیگر تاریخدانان کوروش دوم هخامنشی است، تلاش میکنیم بر اساس اسناد و مدارک موجود به شخصیتشناسی او بپردازیم؛ البته باید توجه داشته باشیم همان طور که دکتر ج. ه. الایف میگوید: «این اسناد یا بقایای باستانشناسی است یا تاریخنگاری یونانیان و یافتن حقیقت در این میان دشوار؛ زیرا بقایای باستانشناسی نیاز به تفسیر در کنار مستندات دیگر دارد و در آن دوره، تاریخ نگار شرقی وجود نداشته و اولین منابع به فاصله تقریبی صد سال توسط گزنفون، کتزیاس و هرودوت یونانی نگارش شده است.»
کوروش کبیر بر اساس منشور حقوق بشر او
این استوانه باقیمانده از تمدن هخامنشیان، یکی از بزرگترین منابع الهامبخش نویسندگان و تاریخدانان در شناخت شخصیت کوروش بوده است. در مهمترین بخش این منشور، کوروش خود به معرفی خود میپردازد: «منم کوروش، شاه بزرگ، شاه انشان، شاه قدرتمند، شاه بابل، شاه سومر، شاه اکد، شاه چهار گوشه جهان، فرزند کمبوجیه، شاه بزرگ، شاه انشان، نوه کوروش، شاه بزرگ، شاه انشان، نبیره چیش پیش شاه بزرگ، شاه انشان... آن گاه که بدون جنگ و پیکار وارد بابل شدم، مردم با شادمانی گامهای مرا پذیرفتند، در بارگاه پادشاهان بابل بر تخت شهریاری نشستم، مردوک، خدای بزرگ، قلوب پاک مردم بابل را متوجه من کرد، زیرا من او را ارجمند و گرامی داشتم. ارتش بزرگ من به صلح و آرامی وارد بابل شد، نگذاشتم رنج و آزاری به مردم این شهر و این سرزمین وارد آید، وضع داخلی بابل و جایگاه مقدسش مرا تکان داد... من برای صلح کوشیدم، من بردهداری را برانداختم، به بدبختی آنان پایان بخشیدم، فرمان دادم همه در پرستش خدای خود آزادند و آنان را نیازارند. فرمان دادم که هیچ کس اهالی شهر را از هستی ساقط نکند...»
تساهل دینی کوروش
در سرتاسر منشور کوروش، از سوی این فاتح بزرگ با تساهل دینی بسیاری روبهرو میشویم که به اعتقاد هارولد لمب «این رفتار از آنجا نشأت میگیرد که کوروش به هیچ خدایی اعتقاد نداشته و احتمالاً تا اواسط زندگیش با زردشت مواجه هم نشده است، اما رفتار انسانی او موجب میشد که به تمامی خدایان احترام بگذارد، آنگاه که در بابل است دست در دست خدای مردوک میگذارد و در برابر آتشکده زرتشتیان به خدای اهورامزدا در کنار دیگر خدایان اشاره میکند....» البته برخی همچون گلدنر آلمانی و ابوالکاظم آزاد معتقدند کوروش زردشتی بوده است و برخی همچون مطهری و ویل دورانت این تساهل دینی را نه از روی کرامات انسانی و اخلاقی بلکه نشانگر سیاست کشورگشایی و استعمارگری او میدانند. چنان چه ویل دورانت او را همچون ناپلئون میدانست که با مرحمتی بیش از او برای خدایان دیگر تکریم میکرد.
حکمرانی پدر ملت
در باب حکمرانی کوروش کبیر تاریخنگاران و تاریخدانان بسیاری سخن به میان آوردهاند. هرودوت، پدر تاریخ در بیان شخصیت کوروش میگوید: «کوروش، پادشاهی بخشنده و آسانگیر بود، همچون دیگر پادشاهان به جمع مال و منال حریص نبود؛ بلکه در بخشش و کرم افراط میکرد، داد مظلومان را میداد و آنچه خیر خلق در آن بود هدفش قرار داده بود.» در نوشتههای گزنفون هم شخصیت کوروش به همین سیاق بیان گردیده است. لمب نیز در تلاش است با دیدی گستردهتر و با توجه به دیگر شواهد موجود این شخصیت را معرفی کند، او معتقد است «نظر عامه درباره رهبران خود، روشن کننده حقیقت آن شخص است و ایرانیان کوروش را پدر مردم میخواندند، شاید فرمانده قابلی نبود اما قدرت رهبریش و سرعت تصمیمگیریش در کارزارها که بر پایه مشورت با فرماندهانش بود موجب گشت که در طول تاریخ از محبوبیت ویژهای برخوردار شود.» دکتر الایف نیز هم صدا با لمب، این پادشاه را نه شبیه پادشاهان خودکامه بلکه همانند پادشاهان مشورتخواه مغربی معرفی میکند.
گرندی، استاد دانشگاه آکسفورد نیز که در تاریخ قدیم مرجعی موثق محسوب میشود درباره حکمرانی کوروش کبیر با استناد بر نوشتههای گزنفون میگوید: «سیاست مملکتداری کوروش وابسته به محاسن اخلاقی، ملکات و فضیلت او بود... ملتها نه تنها رژیم جدید را پذیرفتند بلکه به آن روی موافق نشان دادند چنان چه در ده سال عمر کوروش پس از فتح بابل، میبینیم که هیچ شورش و سروصدایی در امپراطوری او رخ نداده است؛ صحیح است که ملتها در برابر او تسلیم شده بودند ولی این تسلیم در برابر سنگدلی و استبداد او نبود؛ چه حکومت کوروش، قتل، عذاب، تبعید و غارت نمیشناخت، گناهکاران را به تازیانه نمیبست و فرمان قتل عام نمیداد و ملتها را به راندن از کشور و موطن تهدید نمیکرد بلکه تمام تسلیمها بر خلاف دیگر حاکمان نتیجه این بود که امن و آرامش همه جا را فرا گرفته و گرگ و میش با هم زندگی میکردند... به جای خوف و وحشت عمومی سابق، داد و دادگستری و بخشش و مساوات تام نصیب اقوام شده بود.»
علاوه بر این، اشخاصی همچون آشیل شاعر یونانی هم عصر کوروش، دیودوروس سیسیلی تاریخنگار قرن اول پیش از میلاد، کنت دوگوبینو خاورشناس قرن نوزدهم، سرپرسی سایکس نویسنده قرن بیستم، اسکاریگر مورخ قرن بیستم و بسیاری مورخان دیگر در زمینه شخصیت کوروش اظهارنظر کردند و همه این نظرات بیانگر این حقیقت بود که کوروش فردی، حازم، مدیر، مدبر، عادل و مهربان است که تمام تلاشش در حکومتداری، در کنار گسترش قلمروش، رساندن خیر به ابنای بشر بوده است؛ وبه قول ویل دورانت «کوروش کسی بود که گویی برای فرمانروایی خلق شده است.»
شخصیت پیامبرگونه کوروش
ابوالکاظم آزاد، علامه طباطبائی و محمدابراهیم باستانی پاریزی شخصیت کوروش را پیامبروارانه و برتر از همعصرانش معرفی میکنند؛ چنانچه در تفسیر المیزان علامه طباطبائی آمده است: «آنچه قرآن از وصف ذوالقرنین آورده با این پادشاه عظیم تطبیق می شود، زیرا اگر ذوالقرنین مذکور در قرآن مردی مؤمن به خدا وبه دین توحید بوده کورش نیز بوده، و اگر او پادشاهی عادل و رعیتپرور و دارای سیره رفق و رأفت و احسان بوده این نیز بوده و اگر او نسبت به ستمگران و دشمنان مردی سیاستمدار بوده این نیز بوده و اگر خدا به او از هر چیزی سببی داده به این نیز داده، و اگر میان دین وعقل و فضائل اخلاقی وعده و عده و ثروت و شوکت و انقیاد اسباب برای او جمع کرده برای این نیز جمع کرده بود. و همچنین آزاد در کتاب کوروش کبیر خود، در بروز شخصیت این پادشاه ایران باستان بیان میکند: «کوروش از جنس دیگر شاهان نبود، بل وجودی نادر و بینظیر بود، چنانکه گویی برای زمان آینده بوده است؛ آموزگار به او چیزی نیاموخته بود و حکیمی به تربیتش همت نگماشته و حتی در شهر و آبادی نیز پرورش نیافته بود؛ آموزگارش طبیعت و حکمت ازلی مربی او بود. دامان کوه و صحرا مکتب پرورش اوست؛...او بزرگترین نمونه حکمروایی و بالاترین مثال حکمت و فضیلت شد.» و باستانی پاریزی نیز در مطلبی که در سال ۱۳۴۶ با نام کوروش در روایات ایرانی نگاشته است کوروش را مسیح موعود یهودیان، ذوالقرنین قرآن و نماینده یک حقیقت روحانی و خدایی میداند. شخصیت معنوی کوروش در جهان چنان برجسته شده است که در تانزانیا نیز برخی بر این باورند که منجی آنان همچون منجی یهود میباشد و او مردی از نسل کوروش است. البته در آن سوی بحث افرادی همچون شهید مطهری نیز وجود دارند که کوروش را نه تنها پیامبر نمیداند که «اگر انسانی حقطلب بود وظیفهاش بیان حقیقت و رهنمون به خدای واحد بود و بس؛ و بتها را همچون ابراهیم از بین میبرد. کوروش برای کشورگشایی خود مردم را در گمراهی نگه داشت و از آن بهره جست.»
علاوه بر این افراد بسیاری در این چند دهه تلاش کردند شخصیت ذوالقرنین قرآن و کوروش موعود یهودیان در تورات را شناسایی و انطباق آن با شخصیت کوروش کبیر هخامنشی را به اثبات رسانند چنانچه روز ۶ خرداد ۱۳۸۹ در سالن رایزن دایرةالمعارف بزرگ اسلامی همایشی بر این اساس برگزار شد و تمامی سخنرانان مقالهای در اثبات این نظریه ارائه داده بودند.
سخن آخر...
کوروش در تاریخ هر که بود و هر چه کرد، در حال حاضر در اذهان اکثر مردم جامعه ما تبدیل به اسطوره انسانیت تاریخ ایران شده است؛ اینکه باور ما از کوروش کبیر منطبق بر واقعیت اوهست یا نیست، تنها پاسخگوی بخشی از شرایط فعلی جامعه است و مهمتر از آن، این واقعه است که امروزه در این چند صباح اخیر چه روی داده که مردم دوباره چشم به اسطوره دوختهاند و بر نژاد پارسی تکیه زدهاند، باید جست این تعلق نشان از چیست و از چه میلی در جامعه نشات میگیرد.
منابع:
۱- کوروش کبیر، هارولد لمب، ترجمه دکتر رضازاده شفق، نشر علم، ۱۳۸۲
۲- تاریخ تمدن، مشرق گهواره تمدن، ویلیام دورانت، جلد دوم، فصل سیزدهم
۳- کوروش کبیر در قرآن و عهد عتیق، فریدون بدرهای، تهران، انتشارات اساطیر، ۱۳۸۳
۴- تاریخ ایران باستان، حسن پیرنیا، جلد اول
۵- فرمان کوروش کبیر روی فرش قرمز در ایران، گردآورنده، مسعود شعبان یاراحمدی
۶- پیرامون انقلاب اسلامی، مرتضی مطهری
۷- تفسیر المیزان، ذیل تفسیر سوره کهف
۸- کوروش در روایات ایرانی، بررسیهای تاریخی، محمد ابراهیم باستانی پاریزی، ۱۳۴۶
۹- هخامنشیان، آملی کورت، ترجمه مرتضی ثاقب فر، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۹
نظر شما :