وداع با همسری که مرید شریعتی نبود
طرحی از زندگی و درگذشت پوران شریعترضوی
تاریخ ایرانی: «پوران امنیت ما بود، ولی شریعتی با آزادی تعریف میشد. پوران از واقعیتها با همه خطراتی که داشت، فرصت میساخت ولی شریعتی رمانتیک بود. پدرم پول را تحقیر میکرد و بههیچوجه حقالتالیف نمیگرفت، اما مادرم آن را برای تأمین معاش خانواده و نه خودش دریافت میکرد. اگر شریعتی دن کیشوت بود، مادر من سانچز بود. علیرغم این تفاوتها، پدر و مادرم در یک چیز مشترک بودند آن هم در عشق به مردم وطنشان بود. بعد از آنکه داشتم پیکر بیجان مادرم را به حسینیه ارشاد میآوردم با من تماس میگرفتند که دیرتر بیایم برای اینکه درها هنوز بستهاند، آنجا متوجه شدم که پدر و مادرم از این نظر هم به یکدیگر نزدیک بودند، در اینکه از مردههایشان هم میترسند!» این توصیفی است از تفاوتها و شباهتهای یک زوج؛ علی شریعتی و پوران شریعترضوی به روایت فرزندشان و اشارهای به ممانعت از تشییع پیکر همسر شریعتی در حسینیه ارشاد، ۵۰ سال پس از اولین سخنرانی شریعتی در آنجا.
سوسن شریعتی این را روز پنجشنبه دوم اسفند در مراسم ترحیم مادرش در کانون توحید گفت؛ مراسمی که از محمدرضا حکیمی تا محمدرضا شفیعی کدکنی، از محمدرضا شریفینیا تا محمدرضا خاتمی، از هاشم صباغیان تا هاشم آقاجری، عبدالله نوری، مصطفی معین، هادی خانیکی، علی شکوریراد، محمد توسلی، احمد زیدآبادی، محمود دعایی، رسول منتجبنیا، ناصر فکوهی، یوسف اباذری و... در آن حضور داشتند؛ برای بزرگداشت همسر علی شریعتی، متفکر معاصر و خواهر مهدی (آذر) شریعترضوی، یکی از سه دانشجوی شهید در ۱۶ آذر ۱۳۳۲. پوران شریعترضوی عصر جمعه ۲۶ بهمن ماه در ۸۴ سالگی درگذشت و دو روز بعد در امامزاده عبدالله (شهرری) در جوار مزار برادر شهید خود به خاک سپرده شد.
شریعتی و شریعترضوی؛ از آشنایی تا جدایی
پوران شریعترضوی در سال ۱۳۱۳ در مشهد متولد شد و در رشتۀ ادبیات فارسی دانشگاه مشهد تحصیل کرد. در سال ۱۳۴۲ مدرک دکترای این رشته را از دانشگاه سوربن فرانسه گرفت. پس از بازگشت به ایران، دبیر دبیرستانهای مشهد و تهران شد. ۲۴ تیر ۱۳۳۷ با همکلاسیاش دکتر علی شریعتی ازدواج کرد؛ سال ۱۳۳۸ نخستین فرزندشان احسان به دنیا آمد، سال ۱۳۴۱ دومین فرزندشان سوسن، سال بعد سارا و سال ۱۳۵۰ مونا. در ۲۶ اردیبهشت ۱۳۵۶، شریعتی با گذرنامهای به نام علی مزینانی به بلژیک و پس از دو روز اقامت در بروکسل به انگلستان رفت تا از همسر و فرزندانش که قصد پیوستن به او را داشتند، استقبال کند. چند روز پس از خروج شریعتی از کشور، ساواک از غیبت او مطلع شد و سخت به تکاپو و تلاش افتاد تا او را بیابد. سرانجام ساواک در اواسط خرداد پی برد که شریعتی با گذرنامهٔ علی مزینانی از کشور خارج شده است. از این رو برای وادار کردن شریعتی به بازگشت و یا امتیاز گرفتن از او، از خروج همسرش جلوگیری کرد. در روز ۲۸ خرداد همسر و فرزندان شریعتی به قصد خروج از کشور روانهٔ فرودگاه شدند. در آنجا اعلام شد که شریعترضوی ممنوعالخروج است. او با فرزند خردسالش، مونا، در ایران ماند و دو فرزند نوجوانش (سوسن و سارا) از ایران خارج شدند. در ۲۸ خرداد دو فرزند شریعتی به لندن رسیدند و با استقبال پدرشان روبرو شدند و از آنجا به محل اقامتشان رفتند. ساعت هشت صبح فردای آن روز، یکشنبه ۲۹ خرداد پیکر شریعتی را در آستانهٔ در ورودی اتاق بیجان یافتند. پوران شریعترضوی پس از آن مسئولیت دفتر تدوین مجموعه آثار شریعتی را بر عهده داشت و در سال ۱۳۷۷ بنیاد شریعتی را راهاندازی و ۲۰ سال آنجا را اداره کرد.
پوران مرید شریعتی نبود
سوسن شریعتی در مراسم ترحیم مادرش گفت: ««این تقدیر ماست که پذیرنده میراث پدری و مادری خود باشیم. از این رو باید دید که صحبت کردن از کسی که کوتاه زیست سختتر است یا کسی که بلند زیست و باقی ماند تا تکیهگاه باشد. صحبت کردن از کسی که متفکر بوده و مرد ایدههاست و دعوتکننده به آزادی است، سختتر است یا کسی که تبدیل به سقف و یک جایی امن میشود؟» شریعتی گفت: «پوران «هم اکنون» را سوژه قرار داد و فتح قلههای دور را در اولویت دیگری قرار میداد به همین دلیل بود که پا در رکاب داشته و از نشر تا فروشندگی کتاب را بر عهده داشت.»
دختر شریعتی درباره مادرش گفت: «با اینکه او چریک نبود ولی یک پارتیزان فرهنگی بود. تفاوت پدر و مادر من در یک دعوای فلسفی هم هست، در ایدهآلیسم یا رئالیسم؟ در ایدهآل را چسبیدن یا واقعیت را نگاه کردن، پوران از واقعیتها با همه خطراتی که داشت، فرصت میساخت و تمام تلاشش بعد از غیبت همسرش همین بود، ولی شریعتی رمانتیک بود. پوران شریعترضوی تمام آثار همسرش را منتشر کرد و این کاری بسیار بزرگ است. در واقع او تلاش کرد تا ممنوع را ممکن کند. خانه دکتر که امروز تبدیل به موزه شده را فروخت و با پول آن برای ۴ فرزندش خانه خرید، اما خانهای که خود در آن نشسته بود با پول حقالتالیف آثار شوهرش نبود و پول خودش بود. او هیچگاه مرید شریعتی نبود، همین تفاوتها باعث شد تا عدهای در اینکه او شوهرش را درک کرده باشد، تردید کنند. او مستقل بود و با حقوق خودش روزگار میگذرانید و با اینکه زنان معمولا بعد از مرگ همسرانشان هیچ کاره میشوند، اما پوران شریعترضوی به سختی توانست متولیگری آثار شریعتی بعد از انقلاب را بر عهده گیرد.» (پایگاه اطلاعرسانی جماران)
برادر شریعترضوی هم در مراسم ترحیم او گفت: «پوران مدیر و مدبر و ادارهکننده تمام خانواده بود، او در تربیت ۴ فرزند دکتر علی شریعتی از همه امکانات خود استفاده کرد و امروز هر کدام از آنها برای خود شخصیتی شده و روح پدر و مادر خود را شاد کردهاند. پوران به تنهایی فرزندان دکتر را بزرگ کرد و زندگی خود را وقف انتشار آثار مرحوم دکتر شریعتی کرد. در حقیقت برای شناختن مرحوم خواهرم، هیچ کس مانند خود دکتر شریعتی که در قالب یک نامه او را معرفی کرده، نتوانسته او را معرفی کند.»
ناصر فکوهی، استاد دانشگاه نیز در مراسم ترحیم شریعترضوی گفت: «باید به یک جنبه از زندگی پوران خانم دقت زیادی شود. جنبهای که شاید به دلیل تغییرات زیاد در شرایط جامعه توجه خاصی به آن نمیشود. اما شاید کارهایی که پوران خانم میکرد برای جامعه امروز عادی باشد، ولی در دوره خود او اینگونه نیست. یک دختر در ابتدای ۲۰ سالگی، در یک جامعه زنستیز وقتی برای تحصیل به تهران آمده بود، چطور باید از حق خودش دفاع میکرد؟ به نظر من پوران از این لحاظ الگویی اجتماعی و اخلاقی است. زنان امروز در جامعه ما موقعیت بسیار بهتری دارند و این وضع با تلاش آنها در حال بهتر شدن هم است. بیتردید ما در ۴۰ سال گذشته دین بزرگی نسبت به زنان داشتیم و پوران نیز در دوران خودش بسیار تنها بود و برای آنکه وارد دانشگاه شود و در جامعه خود را جا بیندازد تبدیل به یک الگو شده بود. بسیاری از جوانان امروز نیز باید این الگو را برای خود در نظر بگیرند. پوران با اینکه در بسیاری از موارد تحت فشار بود، اما کسانی که در بیرون بودند را در جریان نمیگذاشت. او همیشه به همه امید میداد و قدرتی شورشی در وجودش بود که سعی میکرد آن را به اطرافیان و بچههای اطرافش منتقل کند. ما معلم بودن را از پوران یاد گرفتیم و من هرگز ندیدم که بعد از پوران کسی قدر او به بچهها بها داده یا حرف آنها را بشنود. او یک زن شورشی بود و حاضر نبود آنچه جامعه سنتی به زنان تحمیل میکند را بپذیرد.»
پیشبینی عاشقانه شریعتی
سوسن شریعتی هم روز یکشنبه پس از مراسم تشییع پیکر مادرش، در گفتوگو با ایرنا یکی از کارهای مادر را تکمیل آثار نیمهکاره و مکتوب کردن آثار شفاهی دکتر شریعتی ذکر کرد و گفت: «یکی از نقشهای مهم پوران شریعترضوی به ثبت رساندن میراث شفاهی و نیمهکارهای بود که با مرگ شریعتی باقی ماند. او سعی کرد آثار دکتر شریعتی را بدون کمترین سانسور، منتشر و در اختیار مردم ایران قرار دهد و برای اینکه حفظ امانت کرده باشد حتی دستنوشتهها و نوشتههای خصوصی او را جمعآوری و منتشر کرد.»
به گفته او «همه بچههای شریعتی و پوران، خود را متعلق به یک سنت و خاستگاه مشخص ملی - مذهبی میدانند، که گرفته شده از فکر شریعتی و پوران شریعترضوی است. دکتر شریعتی در سال ۱۳۵۶ از میان ما رفت. با توجه به اینکه از سال ۵۲ دکتر شریعتی عملاً ممنوعالقلم میشود تا سال ۵۶ کمتر از ۳۰ درصد از آثارش منتشر شده بود. دوره کوتاهی از سال ۵۶ و ۵۸ انتشار آثار شریعتی تحت حمایت و هدایت مرحوم دکتر حسن حبیبی در خارج از کشور کلید میخورد، بعد از آن تاریخ، وظیفه حفظ و نشر آثار دکتر شریعتی به خانم پوران شریعترضوی منتقل میشود و از سال ۵۸ مادر با همکاری دوستان دکتر شریعتی، سخنرانیهای ایشان در حسینیه ارشاد را پیاده و به مرور منتشر کرد. آثار و دستنوشتههایی که تا آن زمان، هرگز چاپ و منتشر نشده بود تحت کنترل، نظارت و هدایت مادر و در فاصله زمانی سال ۵۸ تا آخرین شمارههای «نشر آثار» یعنی تا سال ۷۲ به چاپ میرسد لذا در این مدت با کمک آقایان امیر رضایی و مجید شریف، وظیفه چاپ و نشر آثار و سخنرانیهای پدر برعهده پوران شریعتی است.»
وی افزود: «مادر نه تنها با دنیای مردسالار انقلابی در بخش فرهنگ نشر و کتاب مواجه بود که با یک جو و جامعه دستخوش انسداد فرهنگی و سیاسی دهه ۶۰ مدام در چالش بود. در دهه ۶۰ اخذ و دریافت مجوز برای یک کتاب، کار هر کسی نبود. تردد در راهروهای وزارت ارشاد، حوصله و تصمیم بزرگی میخواست که این کار از پوران شریعترضوی بر میآمد. بخصوص در سالهایی که نام شریعتی تقریبا جزو نامهای ممنوعه در عرصه سیاسی آشفته ایران بوده و آثارش به راحتی مجوز نمیگرفت، پوران خانم مجاهدت بسیار کردند، تا پایان دهه ۶۰ حتی برگزاری یک مجلس بزرگداشت برای علی شریعتی کار سختی بود و واقعا گاهی به خط قرمز تبدیل میشد. بیشترین موانع در دهه ۶۰ و در مورد چاپ و نشر آثار و ممانعت در برگزاری مراسم سالگرد درگذشت دکتر شریعتی بود. در خرداد ۱۳۶۰ قصد برگزاری بزرگداشت و سالگردی برای دکتر شریعتی داشتیم، نیروهای امنیتی برای جلوگیری از برگزاری مراسم، مشکل ایجاد کردند و پوران شریعترضوی در این ارتباط خیلی اذیت شد، چون فکرش را نمیکرد روزی برخی انقلابیون، برای خانواده شریعتی ایجاد مزاحمت کنند.»
سوسن شریعتی گفت: «مادر بیش از هر چیز یک شخص فرهنگی بود ولی تجارب سیاسی و درگیری با عالم سیاست را با مرگ برادرش در سال ۱۳۳۲ تجربه کرد و بعد هم ازدواج با علی شریعتی، موجب شد خواه ناخواه در وسط مسائل سیاسی قرار گیرد و لذا دائم در مسیر زیست سیاسی قرار داشت، چه در زمان شاه و چه بعد از آن. هرچه هم او بخواهد از سیاست فاصله بگیرد سیاست دست از سر او بر نمیدارد. به این ترتیب قبض و بسط مسائل سیاسی پنج دهه اخیر ایران شامل حال پوران شریعترضوی هم میشده است، هر چند که خود ایشان هرگز وارد مسائل سیاسی به شکل میدانی نمیشود ولی همیشه در معرض نقد و بررسی بود.»
وی یادآور شد: «هر وقت بحث دین و مذهب و میزان پایبندی شریعتی به دین پیش میآمد و نوع مکتبی که شریعتی به آن میپرداخت در معرض نقد یا هجمه بود، خود به خود اسم پوران وسط این ماجراها بود. وقتی موضوع دین و اعتقادات دکتر شریعتی در این دوران چهل ساله پیش میآمد مخالفان میگفتند چرا همسر شریعتی پوشش اسلامی کامل ندارد، چرا که پوران شریعتی در قالبی که در ایران بعد از انقلاب برای حجاب و پوشش تعریف کرده بودند نمیگنجید، به همین دلیل حتی پوشش ما هم در مظان توجه و حساسیت بود.»
شریعتی افزود: «دولتها در پیش و پس از انقلاب، به نوعی با خاستگاه شریعتی مشکل داشتند و همیشه نسبت به شریعتی و نزدیکانش نگاه و وجه امنیتی پررنگ بوده است. وجه موفق و متفاوت پوران شریعترضوی، استقلال اقتصادی از کانون قدرت و نگاه فرهنگی به مسائل بود. به همین دلیل در امور سیاسی به معنای ورود در قدرت دخالت نمیکند و وارد نمیشود ولی هر چند پوران شریعترضوی با قدرت و سیاست رابطهای نداشت ولی آنها با او کار داشتند و به نوعی همیشه در معرض توجه کانون قدرت بود. مادر تلاش کرد میراث دکتر شریعتی و مرکز فرهنگی نشر آثار او، با دوری از نهاد قدرت، آلوده نشود، خود پوران شریعترضوی نیز نه در زمان شاه و نه در جمهوری اسلامی به نهاد قدرت نزدیک نشد، هرگز در مسیر مصلحتاندیشی در این نظام یا نظامی دیگر قرار نگرفت و یک زندگی فرهنگی و آرامی را انتخاب کرد که دارای استقلال مالی بود. ولی همانگونه که گفتم با این وجود سیاست و قدرت با او کار داشت و دستبردار نبود.»
سوسن شریعتی افزود: «بزرگداشت دکتر شریعتی در سال ۱۳۶۰ با حمله نیرویهای به اصطلاح خودسر مواجه شد و در واقع آخرین مجلسی است که در دهه ۶۰ گرفته میشود و تا پایان دهه ۶۰، عملا در حسینیه ارشاد مراسمی برگزار نشد، البته به صورت پراکنده توسط علاقهمندان و دانشجویان در دانشکدهها و دانشگاههای کشور در بزرگداشت دکتر شریعتی مراسمی برگزار میشد.»
فرزند شریعتی در پاسخ به این پرسش که نامههای دکتر شریعتی که تحت عنوان «برسد به دست پوران عزیزم» منتشر شده، جنبه اجتماعی دارد یا عاشقانه؟ گفت: «کتاب برسد به دست پوران عزیزم شامل ۲۳ نامه است که دکتر شریعتی ۲۳ ساله، پس از ازدواجش و در فاصله سالهای ۱۳۳۸ و ۱۳۳۹ که در فرانسه مشغول تحصیل بود برای پوران شریعترضوی نوشته است. در آن یک سالی که از هم دور هستند این نامهها از پاریس به مشهد نوشته میشود و تمام این سالها مادر از چاپ این نامهها سر باز میزند و اجازه چاپ نمیدهد، نهایتاً راضی شد که در سال گذشته این نامهها را منتشر کند. ارزش این کتاب در این است که اولا این نامهها در اروپا نوشته شده است و اینکه شریعتی جوان، مشاهدات خود را از اروپای آن زمان برای همسرش مینویسد و نکته دومی که آن را جالب میکند این است که شریعتی جوان که در خارج از کشور است از همسرش چه توقعاتی دارد که در این نامهها منعکس است و این خودش به نظرم نشان میدهد نظر شریعتی در مورد ازدواج، زندگی و زن چیست. آیا انتظار دکتر شریعتی از زن خانهداری صرف است یا زن میتواند فعالیتهای فرهنگی، اجتماعی و همه فعالیتهای یک انسان را انجام دهد. شریعتی در آن مقطع، انتظارات از یک زن را بالا میبرد و میخواهد که در امور اجتماعی شرکت کند، از جمله اینکه به مادر میگوید امیدوارم روزی نوشتههای من توسط تو جمعآوری و منتشر شود، گویی میداند پوران روزی قرار است این بار را به دوش بکشد. این در حالی است که هنوز شریعتی، سخنران و نویسنده نشده است و در یک فانتزی عاشقانه از ترسیم این تصویر لذت میبرد که این پیشبینی عاشقانه، اتفاق میافتد، دکتر شریعتی شهید میشود و پوران نقش پیشنهادی شوهرش را اجرا میکند.»
برسد به دست پوران عزیزم
نامههای شریعتی جوان از عشق و امیدش به پوران و خانوادهاش میگوید و نوید همراهی و همدلی بسیار میدهد. «امروز صبح ۱۰ سپتامبر تلگراف رسید که دستهگلی به آب دادهای و مرا پدر کردهای... بزرگترین خبری که تاکنون شنیدهام. درِ دنیای گذشتهام را پشت سر بستم وارد دنیای جدیدی شدم. دنیایی که دیگر خبر مهمی نخواهم شنید، مرحله تازهای نخواهم داشت. در اینجا دیگر سرکشیها و آزادیها را باید یکسره وداع کنم... و بالاخره احساس کردم که باید کاغذی بردارم و وقفنامهای بنویسم که ششدانگ از مابقی ملک عمر من برای سعادت دو امید عزیزی که همین الان در گوشه اتاق بیمارستان شاهرضای مشهد روی تختی آرمیدهاند وقف میشود. اما این دو امید هر دو عزیزند و هر دو خود من هستند. یکی پسر من است که آمده تا همه آینده مرا اشغال کند... اما دومی رنگ دیگری دارد. او گذشته مرا هم تسخیر کرده است. آن قسمت از گذشتهای را که با بحرانهای شدید و گوناگون فکری و روحی من توأم بود. دومی که برای من فداکاری میکند و شاید هم مرا زیاد دوست دارد...» (روزنامه سازندگی)
چنانکه مینو مرتاضی لنگرودی نقل کرده پوران خانم در کتاب «طرحی از یک زندگی» از زبان شریعتی، عشق را دو گونه روایت میکند. یکی آنجا که دکتر میگوید: «ای نسل اسیر وطنم تو میدانی و همه میدانند که من حیاتم، هوایم، همه خواستنهایم به خاطر تو و سرنوشت تو و آزادی تو بوده است. تو میدانی و همه میدانند که من سراپایم مملو از عشق به تو و آزادی و سلامت تو بوده است و هست و خواهد بود. تو میدانی و همه میدانند که شکنجه دیدن به خاطر تو و زندان کشیدن برای تو و رنج کشیدن به پای تو تنها لذت بزرگ من است. از شادی تو است که من میخندم. از امید رهایی توست که برق امید در چشمان خستهام میدرخشد و از خوشبختی توست که هوای پاک سعادت را در ریههایم احساس میکنم.» و آنجا که میگوید: «دوست داشتن از عشق برتر است... عشق جوششی یکجانبه است. به معشوق نمیاندیشد که کیست؟ اما دوست داشتن در روشنایی ریشه میبندد و در زیر نور سبز میشود و رشد میکند و از این رو است که همواره پس از آشنایی پدید میآید... عشق در دریا غرق شدن است و دوست داشتن در دریا شنا کردن. عشق بینایی را میگیرد و دوست داشتن بینایی میدهد. عشق لذت جستن است و دوست داشتن پناه جستن. عشق غذا خوردن یک گرسنه است و دوست داشتن «همزبانی در سرزمین بیگانه یافتن». (روزنامه سازندگی)
شریعتی در نامهای دیگر به همسرش نوشته است:
«امیدم!
پوران جان عزیز مهربانِ بداخلاقِ خوشقلبِ «کافرغضبِ» «مؤمنرضا» ی بدخرجِ خسیسِ حواسپرتِ جمعکنِ جیغبنفشیِ ژوکوندْ لبخندِ نُهمن شیرِ لگدزنِ صبورِ تندجوشِ فرشتهْ دیوِ سوهانْعمرِ تسلیتبخشِِ دیوانهْزنجیرِ خردمندِ پُر «بریزوبپاشِ» «جمعوجوریِ» قایمکنِ گمکنِ پیدانکنِ بینظمِ دقیقِ صدتومان گمکنِ چهارپولیِ پاکروحِ پلیددهنِ «مرد بیرونِ» «زن خانه» «همسر خوبِ» «همدم بدِ» «اهوراییذاتِ» «اهرمنیدادِ» امیدبخشِ یأسآورِ پرحرفِ حرفنشونِ خونگرمِ پرجوشوخروشِ یخکنِ چون مرگموش زودقهرِ زودآشتیِ گه بهشتی خصال و گه دوزخی روالِ ترش و شیرینِ تلخانگبینِ جمع ضدینِ رفع نقیضینِ بدترین بدِ خوبترین خوبِ «با وی نتوان زیستنِ» «بیوی نتوان بودنِ» روح مرگدهنده مرگ روحدمنده رحمتِ پرزحمتِ رنج پر از لذتِ هم شراب هم شرنگِ هندوانه بدلرزِ اشکنه سرشکنِ خوشنوازشِ بدسرزنشِ جوربهجورِ همیشه یکجورِ درهمبرهمِ شلوغپلوغِ قروقاطی، عزیزی که تو را نمیتوانم تحمل کنم و دنیا هم بیتو تحملناپذیر است...
علی تو» (برسد به دست پوران عزیزم)
پوران خانم هم مثل هر زن دیگری گلهها و شکایتهای خود را از همسرش داشته است. مثلاً «علی نامههایی را مینوشته اما بعد یادش میرفته که پست کند!» یا «من با شرایط سختی در ایران زندگی میکردم. شریعتی در فرانسه بود که من باردار بودم. خانۀ پدرم زندگی میکردم. پدرم بیمار شده بود و برای درمان برده بودندش پیش برادرم. پدر و مادر علی هم مریض بودند و تهران بودند. برادر دیگرم آلمان بود و حتی یک مرد در زندگی من نبود. دوستان برادرم من را به بیمارستان بردند. زایمان خیلی سختی هم داشتم و مجبور به سزارین شدم. به لحاظ روحی آسیب دیده بودم و وقتی نامه علی ۱۵ روز بعد از تولد احسان به من رسید و گردنبد هدیهای هم همراه با نامه برایم فرستاد، حس خوشحالی در من ایجاد نشد.» یا حتی «علی شریعتی هم در کنه وجودش مردسالار است و پسردوست و حتی یک نام دخترانه برای بچهمان که معلوم نبود پسر است یا دختر، پیشنهاد نمیکند.» او البته قبول هم دارد که همدم خوبی نبوده است: «اینکه علی در یکی از نامهها میگوید همسر خوب ولی همدم بد، خیلی هم دروغ نیست. من همدم خوبی نبودم اما دلیلش این بود که من باید هر روز چهار تا بچه را راه بیندازم و بعد خودم هم بروم مدرسه و درس بدهم، طبیعی است که با چنین اوضاع و احوالی نصف شب نمیتوانم پای دل علی بنشینم و ببینم چه مقالهای نوشته و چه فکرهایی در سرش است.»
با همه اینها، مثل هر زن و شوهر دیگری لحظههای خوب هم کم نداشتهاند. نمونهاش شبی که با هم به قطعهای موسیقی عاشقانه از گرامافون خانگیشان گوش میدادند. پوران با خنده میگوید: «یک دفعه به علی گفتم پاشو برقصیم!» دکتر که شیفته همسرش بوده و به قول پوران «کم نمیآورد!» پیشنهاد را میپذیرد و میگوید: «خب برقصیم!» گرچه این رقص طولانی نمیشود و علی میگوید: «هی داریم دور خودمون میچرخیم. اینم شد کار زن حسابی؟»
گلههای پوران شریعترضوی فقط از علی و شوریدگی و خانه نبودنهایش نبود. او دلش از جاهای دیگر هم پر بود. مثل آنچه ۱۲ آذر ۹۳ در سالن دانشکده فنی دانشگاه تهران گفت: «من درجه دکتری از دانشگاه سوربن را داشتم و جای من در دانشگاهی مثل دانشگاه تهران بود. چون خواهر مهدی شریعترضوی بودم که به دست عمال شاه در این دانشگاه کشته شده بود، اجازه حضور در این دانشگاه و تدریس در اینجا را به من ندادند. شاید این طبیعی بود که شاه به من اجازه حضور فردی به اسم شریعترضوی در دانشگاه را ندهد. ولی حکومت اسلامی چرا؟ من در جنوب شهر تهران تدریس میکردم که گفتند شما که از سوربن دکتری گرفتهاید چرا در اینجا تدریس میکنید. شما باید بروید و در جایی دیگر تدریس کنید و به این ترتیب من را بازنشسته کردند و این سبب خیر شد و مسئولیت بنیاد فرهنگی شریعتی را بر عهده گرفتم.»
تشییع در خیابان شریعتی، تدفین کنار مزار شریعترضوی
شریعترضوی سال ۱۳۸۶ در سخنانی در نشست «شریعتی؛ امروز دیروز فردا» که در حسینیه ارشاد برگزار شد، گفت: «درست است که من همسر واقعی علی بودم اما من تنها نبودم بلکه حسینیه ارشاد در تمام این سالها در مرحله اول بود؛ چراکه اگر شبی دکتر علی شریعتی در حسینیه ارشاد سخنرانی میکرد، فردا سخنرانی وی به مشهد میرسید، چاپ و منتشر میشد. از حسینیهٔ ارشاد که در این سی سال پشتیبان ما بوده است و نیز پشتوانه ناشرانی که سخنرانی دکتر شریعتی را چاپ کردند و در شرایط به دست مردم رساندند نیز تشکر میکنم و به قول علی شریعتی نویسنده را هیچ قدرتی نمیتواند خاموش کند مگر خوانندهاش.»
۱۱ سال بعد اجازه ندادند پیکر همسر شریعتی در حسینیه ارشاد تشییع شود؛ به گفته پسرش احسان «شریعتی میگوید ارشاد ساختمان نیست و یک جنبش است. اگر اینجا را انتخاب کردیم و امروز میگویند حق ورود ندارید شرم بر ما. ما امروز اینجا آمدهایم تا نیمه دیگر شریعتی را تشییع کنیم. پیکر او خواهد آمد و ما همین جا در خیابان شریعتی برای او نماز خواهیم خواند.» پوران شریعترضوی در خیابانی به نام همسرش تشییع شد و در جوار آرامگاه برادرش آرام گرفت.
نظر شما :