بهزاد نبوی: امام مصمم بود مساله گروگانها در زمان کارتر حل شود/ خبر نداشتیم گروگانها کجا هستند!
روندی که دولت شهید رجایی و جنابعالی برای تدوین و تصویب بیانیه الجزایر در پیش گرفتید چگونه و بر چه اساسی آغاز شد؟
تصمیمگیری را به نظر مجلس موکول کرده بودند. امام برای حل ماجرای گروگانها چهار شرط طرح کرد. مجلس شورای اسلامی کمیسیونی تشکیل داد و تقریبا همین چهار شرط را به صورت یک مصوبه درآورد. این مصوبه نمیتوانست حکم قانون را داشته باشد. به همین دلیل این مصوبه نه به شورای نگهبان رفت و نه با امضای رئیسجمهور وقت به دولت ابلاغ شد؛ بلکه با امضای رئیس کمیسیون رسیدگی به مسئله اتباع زندانی آمریکا در ایران، به دولت ارسال شده است. دولت هم در چارچوب آن تلاش کرده است که آنچه را امکانپذیر بوده و در آن چارچوب میگنجیده در بیانیه الجزایر اجرایی کند و آن را به توافقی تبدیل کند که در نتیجه آن اتباع آمریکایی بتوانند از ایران بروند و تبعات آن نیز حلوفصل شوند. این نکته را هم باید توضیح دهم که بیانیه الجزایر مصوبه دولت بود و من فقط بیانیه الجزایر را از طرف دولت جمهوری اسلامی ایران امضا کردم نه این که تصویبکننده بیانیه باشم.
برخی معتقدند که دولت شهید رجایی به گونهای عمل کرد که این روند طولانی شود تا کارتر نتواند پیروز انتخابات آمریکا باشد.
من هم این ادعا را شنیدهام اما موضوع کاملا برعکس است. امام، دولت و شهید رجایی قویا مصمم بودند که در زمان کارتر موضوع حل شود و به دوره ریگان کشیده نشود.
این موضوع که سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی مخالف آزادسازی گروگانها بود و همین گرایش باعث به تعویق افتادن تصمیمگیری در این باره میشود را تایید نمیکنید؟
این خلاف است. من به عنوان یک عضو سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی مخالف آزاد کردن اتباع آمریکایی بودم، ما فقط به محاکمه آنها ولو به شکل سمبلیک، اعتقاد داشتیم! خود شهید رجایی هم همین نظر را داشتند؛ اما بعد از اینکه امام چهار شرط را مطرح کردند و مجلس نظراتش را به ما اعلام کرد، ما خودمان را ملزم میدانستیم که در آن چارچوب عمل کنیم و تمام تلاشمان را کردیم که گروگانها زمان کارتر آزاد شوند. باید به این نکته اشاره کنم که اتباع آمریکایی هرگز در اختیار دولت نبودند. ما به عنوان دولت تا لحظه آخر نمیدانستیم که آنها کجا هستند و نمیخواستیم هم خبر داشته باشیم، چون در این صورت ما میشدیم گروگانگیر. در واقع دولت به عنوان یک واسطه عمل میکرد.
حاج احمدآقا در پی تمام کردن ماجرا بودند؟
بله کاملا، از طرف امام. خود امام دو بار شهید رجایی و من را خواست و پیگیر کار بودند. در یکی از دیدارها فرمودند، آقای دکتر یدالله سحابی آمده بودند پیش من و گریه میکردند که اینها، یعنی دولت رجایی نمیخواهند ماجرا را حل کنند؛ شما یک هیاتی را بگذارید که این ماجرا را حل کند. امام مرتبا از ما توضیح میخواست، یعنی شک و تردید امام این بود که ما نخواهیم ماجرا را حل کنیم. هم شهید رجایی و هم من به ایشان توضیح دادیم که ما معتقد به محاکمه اتباع آمریکایی زندانی ولو به شکل سمبلیک بودیم؛ اما چون شما گفتید و مجلس هم نظر شما را تایید کرد ما با تمام قوا دنبال حل ماجرا رفتیم.
و دولت هیچ قصوری نداشت؟
انصافا هیچ قصوری نداشت. من حتی بعد از ملاقات نخستین که از پیش امام آمدیم؛ تصور کردم امام هم قدری شک دارند که شاید ما نخواهیم در جهت آزادی گروگانها پیش برویم، به شهید رجایی پیشنهاد دادم که کنار بکشیم و هر کسی را که میخواهند برای دنبال کردن موضوع تعیین کنند. شهید رجایی مخالفت کردند و گفتند ما باید کار را هر طور شده دنبال کنیم. من هم قانع شدم و شبانه روز تلاش کردم تا ماجرا حل شود.
مرحوم آقای دکتر صادق طباطبایی به مذاکراتی اشاره میکند که از طریق گشنر وزیر امور خارجه وقت آلمان با نمایندگان کارتر داشته است. او توضیح میدهد که این مذاکرات را با نظر کاملا مساعد و هماهنگی امام خمینی انجام میدهد و ختم به نامهای ۲۵ صفحهای میشود که کارتر مینویسد.
درست همان روز که مجلس آن چهار شرط را تصویب و به ما اعلام کرد، بلافاصله از طریق سفارت سوئیس هم تلکسی از طرف دولت آمریکا آمد که ما چهار شرط را قبول داریم، اما آن، فقط یک تلکس بود. در عمل باید همه وجوه، اموال و داراییهای ما پس داده، دعاوی ابطال و اموال شاه مسترد میشد تا ما گروگانها را آزاد میکردیم. آن تلکس حرفی کلی بود که ما هر چهار شرط را پذیرفتهایم؛ اما برای اینکه این شرطها عملیاتی شود باید مذاکره انجام میشد. من از متن ۲۵ صفحهای آقای کارتر برای مرحوم طباطبایی اطلاعی ندارم و آن را از هیچ مرجع رسمی و غیررسمی هم دریافت نکردهام. اگر چیزی وجود داشته باشد احتمالا شبیه تلکسی است که به آن اشاره کردم.
تحریمها چه سرنوشتی پیدا کرد؟
پس از اشغال سفارت اساسا بحث تحریم به معنای امروز آن مطرح نبود. آمریکا پس از اشغال سفارتش همه وجوه و تنها اموال و داراییهای ما را در آمریکا بلوکه و توقیف کرده بود و ما محدودیتهای امروزی را نداشتیم؛ یعنی مسئله اصلی توقیف پولها و اموالمان بود، شاید در فروش نفت محدودیتهایی وجود داشت که البته دولت موقت به طور کلی از تولید نفت کاسته بود.
کسی از طرف دولت آمریکا در مذاکرات حضور نداشت؟
در آن دوران ما با آمریکاییها رابطه نداشتیم و قرار هم نبود با آنها گفتوگو کنیم. ما هیچ وقت با نماینده دولت آمریکا نشست نداشتیم. برخی از جمله مرحوم دکتر صادق طباطبایی گفتهاند که ما در الجزایر با وارن کریستوفر ملاقات داشتهایم. اصلا هیچ یک از اعضای هیات ما در طول مذاکرات به الجزایر سفر هم نکردند چه رسد به اینکه با کریستوفر یا هر آمریکایی دیگری مذاکره کنند. ما همیشه مذاکرات را در تهران انجام میدادیم. نمایندههای الجزایر از جمله رئیسکل بانک مرکزی الجزایر و مرحوم بن یحیی وزیر امور خارجه آن کشور پس از مذاکره با آمریکاییها به تهران آمده و با ما مذاکره میکردند. کار خیلی دشوارتر از یک مذاکره مستقیم بود، اما به هر حال تنها راه بود. متاسفانه آن روز از وسایل پیشرفته ارتباطی امروز نیز خبری نبود.
در مقایسه با مذاکرات برجام، تجربه خودتان را چگونه ارزیابی میکنید؟
به نظر من کاری که آقای ظریف و تیمش کردند شاهکار بود. مذاکرات آقای ظریف هنر دیپلماسی جمهوری اسلامی را به نمایش گذاشت. آقای ظریف محصول ۳۹ سال تجربه جمهوری اسلامی ایران است. در حالی که سابقه کار کادری که بیانیه الجزایر را امضا میکرد، حداکثر دو سال میشد. من که بعد از انقلاب ۴ ماه سابقه وزارت و سه ماه سابقه در شورای سرپرستی صداوسیما در کارنامه خود داشتم، کمتر از دو سال از انقلاب میگذشت. سابقه همه ما در کار اجرایی زیر یک سال بود و این بسیار متفاوت با تجربه و سابقه و دانشی است که پشت سر آقای ظریف بود. دستاورد آقای ظریف بسیار عالی بود، اما ما هم در بیانیه الجزایر تلاش کردیم آنچه امکانپذیر بود در جهت منافع جمهوری اسلامی به دست بیاوریم و بیش از آن همانطور که شهید رجایی در مجلس اول عنوان کرد با راهحلهای غیرسازشگرانه امکانپذیر نبود.
به نظر خود شما امتیازی بیشتر از این بود که شما نگرفته باشید؟
مخالفان معتقدند که در قبال آزادی اتباع آمریکایی باید تمام وجوه، اموال و داراییهایمان بلافاصله در اختیارمان قرار میگرفت و دعوای آمریکاییها در هیچ دادگاهی مطرح نمیشد. اولین پیشنهاد ما به آمریکا این بود که شما حدود ۲۳ میلیارد دلار در حساب الجزایر بگذارید؛ ما هم اتباع زندانی آنها را به آمریکا میفرستیم. همین پیشنهاد بود که دو، سه هفته در مذاکرات وقفه ایجاد کرد و در همان فاصله، انتخابات ریاستجمهوری آمریکا برگزار و ریگان برنده شد.
واکنش آمریکاییها چه بود؟
مذاکرات قطع شد. در روزنامههایشان نوشتند که ایران بابت هر گروگان حدود ۵۰۰ میلیون دلار پول میخواهد، حتی مرحوم دکتر یزدی هم به آقای عزیزی همکارمان زنگ زده بود که آقا شما مگر دیوانهاید (نقل به مضمون)، مگر میشود چنین شرطی گذاشت؟ ۲۳ میلیارد دلار آمریکا پول به حساب الجزایر بریزد که شما گروگانها را آزاد کنید! در واقع پیشنهاد مزبور پاسخ همان انتقادی است که چرا به یکباره همه وجوه، اموال و داراییها را از آمریکاییها نگرفتید. منتقدان میگفتند شما باید ۲۳ میلیارد دلار میگرفتید و گروگانها را سوار هواپیما میکردید. اینکه بروید دادگاه و یک میلیارد دلار در حساب الجزایر باقی بگذارید کار درستی نیست یا اینکه اموال را به تدریج دادند، کار درستی نبود. بر خلاف آنچه میگویند مذاکرات طولانی نشد؛ دو مرحلهای شد. آنها میخواستند که کار زود تمام شود، ما هم همان نظر را داشتیم؛ اما کار پیچیده بود. یک مرحله ما پیشنهاد ۲۳ میلیارد دلار نقد کردیم که مذاکرات متوقف شد؛ در مرحله بعد پیشنهادات جایگزین دنبال شد.
مرحوم صادق طباطبایی توضیح میدهد کارتر امضا کرده بود که هیچگونه ادعایی از هیچ تبعه آمریکایی پذیرفته نمیشود، این را کارتر امضا کرده بود؟
بله چنانکه پیشتر گفتم، در تلکس روز اول، کارتر به ما نوشته بود که ما چهار شرط مجلس را میپذیریم؛ ولی وقتی پای میز مذاکره نشستیم، گفتند چند هزار دعوا در دادگاههای آمریکا مطرح است؛ این چند هزار دعوا را چه کار کنیم؟ بنابراین در تلکس نخستینی که کارتر از طریق سفارت سوئیس برای ما فرستاد هم چنین کلیگوییهایی وجود داشت؛ اما کارتر اختیار لغو دعاوی را نداشت. در دادگاههای آمریکا هزاران دعوا مطرح شده بود. ملاحظه میکنید امروز هم ترامپ دستور میدهد که اتباع ایران و چند کشور دیگر امکان ورود به آمریکا را نداشته باشند، دادگاه یکی از ایالتها رای ترامپ را نقض میکند.
۴ میلیارد دلار داراییها و ۹ میلیارد دلار موجودی بانکی ایران برگشت؟
بله همه آنها برگشت، مگر وامها. آنها میگفتند شما همه پولهایتان را از بانکهای ما خارج میکنید در حالی که از ما چند میلیارد دلار وام گرفتهاید. این وامها را میخواهید پس بدهید یا نه؟ آقای نوبری میگفت پس ندهید؛ در عین حال بگذارید پول ما آنجا بماند، آنها هم اقساط وام را در سررسیدش بردارند.
هنگام آزادسازی گروگانها همه داراییهای ایران بازگشته بود؟
خیر، برخی هم اعتراض کردند که چرا این اموال فورا نیامد. آن کار اصولا امکانپذیر نبود. بسیاری از اموال و داراییها تا چند ماه بعد و بخشهایی مهم حتی بعد از یکی، دو سال بازگشت، ولی تا آنجا که اطلاع دارم همه آنها بازگشت.
آقای دکتر صادق طباطبایی پیشنهادشان این بود که دعوای متقابلی علیه آمریکا از سوی ایران طرح شود و این موضوع در دستور کار بیانیه الجزایر قرار گیرد.
این کار را کردیم، اما این کار که تا امضای بیانیهها عملا میسر نشد. البته دعاویی تحت عنوان دعاوی متقابل و دعاوی مثل هزینههای مربوط به استفاده آمریکاییها از راهآهن ایران در جنگ دوم جهانی یا به خاطر خسارات ناشی از کودتای ۲۸ مرداد را طرح کردیم.
مرحوم دکتر طباطبایی میگوید تمام کسانی که اینجا اموالشان مصادره شده بود، تابعیتشان را تغییر داده و به عنوان اتباع آمریکا، به دادگاه لاهه شکایت کردند و با حکم قاضی چند برابر پول آن را از حساب تنخواهی که توسط دولت الجزایر باز شده بود و از محل داراییهای بلوکهشده ایران پر میشد، دریافت میکردند.
اینها ادعاها و حرفهای اثباتنشدهای است که بدوا آقای بنیصدر پس از امضای بیانیه علیه آقای رجایی و من طرح کرد و آقای نوبری، رئیس بانک مرکزی منصوب بنیصدر هم آن را تایید کرد. تعداد دوتابعیتیهایی که به لاهه رفته و موفق به اخذ وجهی شدند، احتمالا کمتر از تعداد انگشتان یک دست است. دفتر خدمات حقوق بینالمللی اطلاعات دقیق این مسئله را دارد، ضمنا تا روز امضای بیانیه الجزایر، آقای بنیصدر کوچکترین نظری درباره بیانیه الجزایر نداد؛ در حالی که گزارش همه مذاکرات هر روز برای او میرفت. آقای نوبری هم در تمام مذاکرات حضور داشت. همین که بیانیهها امضا شد آنها و بسیاری دیگر شروع به حمله به بیانیههای الجزایر کردند. پس از آنها، اعتراضات جناح راست شروع شد و مرحوم زوارهای و دکتر محمود کاشانی خونخواهی علیه بیانیههای الجزایر را به عهده گرفتند.
نکته دیگری که در شرایط مجلس آمده بود بازگرداندن اموال شاه بود.
در بیانیههای الجزایر هم این تصریح شده که آمریکا تمام اموال و داراییهای شناختهشده شاه را در آمریکا توقیف کند و برای تحویل به ایران به دادگاه بفرستد و در دادگاه به نفع ایران مصادره شود؛ اما آمریکاهاییها به ما میگفتند شما اموال و داراییهای شاه را به ما معرفی کنید تا ما عمل کنیم. ممکن است CIA یا مراجع بانکی و ثبتی و مالیاتی آنها، اطلاعاتی در مورد اموال و داراییهای شاه داشتند، اما طبیعی است که نمیشد از آن مراجع انتظار داشت به داشتن اطلاعات در آن زمینه اعتراف کنند و آنها را در اختیار ایران قرار دهند. خود ما هم متاسفانه هنگام امضای بیانیهها کوچکترین اطلاعی در این زمینه نداشتیم، یعنی هیچ دستگاهی نداشت. تا امروز هم علیرغم تمام تلاشهایی که شد، گمان نمیکنم اطلاعاتی در اختیار دولت آمریکا قرار گرفته باشد.
سرانجام موضوع اخذ پولهای ایران چگونه ختم شد؟
بعدازظهر امضای بیانیههای الجزایر، من که چند شب نخوابیده بودم، در منزل خوابیده بودم؛ مرحوم بن یحیی وزیر امور خارجه الجزایر زنگ زد و گفت کارتر میگوید: اگر ما همین الان پولهایی را که میتوانیم فوری به حساب ایران منتقل کنیم، نبوی قول میدهد که گروگانها را تا وقتی من در کاخ سفید هستم آزاد کند؟ با توجه به اینکه اگر انتقال وجوه به دوران ریگان میکشید، ممکن بود توام با ریسک باشد. در حالت خواب و بیداری! پاسخ مثبت دادم و بلافاصله دستبهکار آزادی اتباع آمریکایی شدم و همان روز عصر آنان را به فرودگاه مهرآباد تهران رساندم، خودم هم در آنجا حضور یافتم. در واقع عصر روز امضای بیانیهها، آنها پول را واریز کردند و ما هم اتباع آمریکایی را سوار هواپیما کردیم و فرستادیم و رفتند. هنوز کارتر در کاخ سفید بود که آنها از ایران پرواز کردند و به آلمان رسیدند؛ اما تا به آمریکا برسند، ریگان وارد کاخ سفید شده بود.
چرا دستاوردهای مذاکرات آقای صادق طباطبایی در دستور کار دولت قرار نگرفت؟
من بنا ندارم که تعریضی به مطالب مرحوم صادق طباطبایی داشته باشم، چون ایشان اکنون مرحوم شدهاند و من به برخی از بستگان ایشان ارادت دارم؛ اما واقعیت این است که من تاکنون در هیچ یک از اسناد رسمی کشور، وزارت خارجه و منابع دیگری که باید این اسناد رسمی را حفظ کنند چیزی به عنوان توافق آقای صادق طباطبایی و نمایندگان آقای کارتر ندیدهام. علیالقاعده من باید به عنوان امضاکننده بیانیههای الجزایر این متن را در جایی میدیدم. البته معنای حرف من تکذیب سخنان آقای صادق طباطبایی نیست، سخن من این است که متن ایشان هرگز به دست ما و دولت نرسید که در مورد آن بحث شود.
و در طول مذاکرات هیچ چیز در این مورد نشنیدید؟
چرا، حدود یک ماه از مذاکرات گذشته بود که طرف الجزایری اعلام کرد، فردی به نام آقای صادق طباطبایی با ما تماس گرفته و میخواهد درباره گروگانها مذاکره کند که ما (دولت الجزایر) به وی پاسخ دادیم که طرف مذاکره ما تنها دولت ایران است. این را حتما آقای عزیزی که آن زمان با ما در این باره همکاری داشت به خاطر دارند. تا آنجا که به یاد دارم تا آن روز اطلاعاتی از فعالیتهای آقای طباطبایی نداشتم. من هنوز هم اطلاع دقیقی درباره نقش و ماموریت ایشان ندارم، مگر آنکه اطلاعات آن را در خاطرات ایشان دنبال کنم؛ اما اگر ایشان متنی با امضای کارتر داشت، قاعده این بود قبل از امضا یا تصویب بیانیههای الجزایر این متن حداقل در اختیار آقای رجایی قرار میگرفت. ایشان باید میگفت: این نامه و امضای آقای کارتر، شما در این چارچوب مذاکرات را دنبال کنید.
شما هیچ متنی از ایشان دریافت نکردید؟
دولت جمهوری اسلامی ایران هرگز متنی از ایشان دریافت نکرد. من تعجب میکنم که اگر ایشان توافقی کرده که امضای کارتر زیر آن است، چرا آن را به ما تحویل نداده است!
ایشان توضیح میدهد که متن را به آقای هاشمی رفسنجانی داده است. در متن گفتوگوی ایشان آمده: «من به محض ورود به ایران، لباسهایم را عوض کردم و به دیدن امام رفتم و گزارش کارم را دادم. نامه کارتر را هم نشان دادم که قرار شد آن را به آقای هاشمی در مجلس برسانم. من این پاکت را به آقای هاشمی رساندم و اگرچه انتظار میرفت مجلس به سرعت به آن رسیدگی کند اما مدام امروز و فردا میشد و دستور کار مجلس به محض ورود به موضوع گروگانها با عدم نصاب لازم روبهرو میشد!»
در آن دوران هفتهای یک بار شهید بهشتی، شهید رجایی، مرحوم هاشمی رفسنجانی و من به عنوان جلسه سران قوایی که بنیصدر در آن نبود، دور هم جمع میشدیم. در هیچ یک از جلسات این بحث مطرح و اشارهای به آن نامه نشد. امروز چون همه آنها یا مرحوم و شهید شدند من شاهدی ندارم، اما اگر چنین چیزی به ما ابلاغ شده بود، هیات دولت جمهوری اسلامی بیانیههای الجزایر را تصویب نمیکرد و متن بهتر را مورد توجه قرار میداد.
ایشان البته میگوید حاج سید احمدآقا به من گفت که دولت شهید رجایی از طریق الجزایر میخواهد کار را دنبال کند و به ایشان میگوید در هیات حضور داشته باشد؛ اما خود ایشان قبول نمیکند. عین متن ایشان در این باره هم چنین است: «من منتظر بودم که به من بگویند بروم و مقدمات اجرای کار را فراهم کنم. احمد آقا مرا خواست و من رفتم آنجا و گفت که آقای رجایی تصمیم گرفته که از طریق الجزایر این مشکل را حل کند من گفتم چرا الجزایر؟ کاری نیست که بخواهد الجزایر انجام بدهد. توافق حاصل شده و شرطها هم مشخص است و فقط کارهای فنی مانده که باید انجام بشود. ما که چلاق نیستیم و قرار نیست که معاملهای یا مذاکرهای خاص صورت بگیرد. این کارها همه انجام شده است. انجام کارهای فنی بعدی و فراهم کردن مقدمات بعدی که کار پیچیدهای نیست. احمدآقا گفت که بیا تو هم با این هیات برو. گفتم که من با این هیات نخواهم رفت و به شما هم میگویم که این موضوع شکل گرفته برای اینکه این مذاکرات به ثمر نرسد و به ثمر هم نخواهد رسید. گفت تو از کجا این را میگویی؟ گفتم ببینید به ثمر میرسد یا نه. من هم برای حفظ آبروی خودم به طرفهای مورد مذاکرهام اطلاع میدهم که از این تاریخ دیگر مسئولیتی در این مورد ندارم. این حق قانونی دولت آقای رجایی است و تصمیم گرفته است که از این طریق این کار را فیصله دهد.»
ما هیچ پیشنهادی از مرحوم احمد آقا یا هیچ مرجع دیگری در این باره دریافت نکردیم. اتفاقا ما خیلی دنبال همکار میگشتیم. ما کلی تلاش کردیم تا آقای احمد عزیزی یا حسین شیخالاسلام را توانستیم برای این کار دعوت کنیم. اینها بچههای سیاسی بودند که در آمریکا درس خوانده و حداقل مسلط به زبان انگلیسی بودند. البته آقای صادق طباطبایی هم تجربهای بیشتر از ما نداشت؛ چراکه دو سال بیشتر از انقلاب نگذشته بود.
منبع: پایگاه خبری جماران
نظر شما :