محسن آرمین بازجو بود؟

۱۰ آبان ۱۳۹۶ | ۰۱:۳۴ کد : ۶۰۸۳ دیگر رسانه‌ها
سردار حسین نجات شخصیتی است که بعد از حکم امام(ره) مبنی بر عدم حضور نیروهای نظامی در احزاب سیاسی، از فعالیت‌های سیاسی کناره گرفت و سال‌های سال در سپاه پاسداران در مسئولیت‌های مختلف خدمت کرد.

 

شاید همین حضور وی در کسوت یک شخصیت نظامی موجب شد تا پیشینه سال‌ها فعالیت مبارزاتی او کمتر گفته شود. از همان اولین روزهای پیروزی انقلاب اسلامی به همراه تعداد دیگری از دوستان خود سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی را راه‌اندازی کردند. وی همان ایام در معیت شهید محمد بروجردی به منطقه کردستان رفت تا با غائله ضدانقلاب و ناامنی در این نقطه مقابله کنند و جزو بنیانگذاران «سازمان پیشمرگان کرد مسلمان» شد.

 

سردار نجات پیش از انقلاب در گروه «منصورون» یکی از ۷ گروه تشکیل‌دهنده مجاهدین انقلاب فعالیت داشت و از همان دوران با علمای بزرگی همچون مرحوم منیرالدین حسینی و آیت‌الله راستی کاشانی در ارتباط بود. در کنار این‌ها، سوابق نظامی این سردار باسابقه سپاه نیز پر از مسئولیت‌های گوناگون است؛ از جانشینی ریاست ستاد مشترک سپاه و فرماندهی قرارگاه ثارالله تا فرماندهی سپاه ولی امر و جانشینی سازمان اطلاعات سپاه پاسداران بخشی از کارنامه وی در دوران حضور در این نهاد انقلابی است.

 

«تاریخ ایرانی» بخش‌هایی از گفت‌وگوی سردار نجات با خبرگزاری تسنیم را انتخاب کرده است:

 

* گروه‌هایی که سازمان مجاهدین را در سال ۵۸ تشکیل دادند، ۲ وجه مشترک با هم داشتند. اولین وجه آن‌ها این بود که همه رهبری امام خمینی(ره) را قبول داشتند. دومین وجه این بود که همه آن‌ها با مشی مارکسیستی مجاهدین خلق مخالف بودند یعنی هم با رویه و هم با برنامه‌ها و هم با مشی آن‌ها مبنی بر نزدیکی به تفکرات مارکسیستی، مخالف بودند.

 

* بعضی از این گروه‌ها مانند گروه توحیدی صف و منصورون هم ولایت فقیه را قبول داشتند هم از اجتهاد و تقلید درک و فهم درستی داشتند. بعضی از این گروه‌ها و به طور مشخص «امت واحده‌ای‌ها»، بعضی از مباحث مانند ولایت فقیه را نه اینکه قبول نداشته باشند ولی برای آن‌ها جا نیفتاده بود که بحث ولایت فقیه و تقلید کردن چه معنا و مفهومی دارد.

 

* بخشی از گروه‌های ۷ گانه احساس می‌کردند اگر قرار است سازمانی تشکیل شود که با مردم در ارتباط باشد و فعالیت سیاسی انجام دهد، اصلاً نمی‌شود که در چنین سازمانی نظر ولی فقیه روشن نباشد چرا که می‌خواهیم در این سازمان کار سیاسی انجام دهیم و سازمان عقیدتی سیاسی هستیم. اگر نظر ولی‌ فقیه در فعالیت‌های سازمان اعمال نشود، پس فرق ما با سازمان مجاهدین خلق که برای خود کتاب‌هایی مانند «اقتصاد به زبان ساده» یا «شناخت» می‌نوشت و در آن قرآن و احادیث را تفسیر به رأی کرده بودند، در چیست؟ شناختی و اقتصادی به درد ما می‌خورد که با قواعد فقهی تطابق داشته باشد. لذا از همان جا برخی از اعضا مطرح کردند ما باید از امام درخواست انتخاب فردی که فقیه باشد را به عنوان نماینده ایشان در سازمان داشته باشیم چرا که ما دسترسی دائم به حضرت امام نداشتیم. آقای ذوالقدر، حبیب داداشی، محمد رضوی، آقای ساجدی، بنده و تعدادی دیگر این موضوع را قبول داشتند. در رابطه با این بحث توافقی در سازمان انجام شد. در یکی از ملاقات‌هایی که تعدادی از اعضای مرکزیت سازمان با حضرت امام داشتند و آقای ذوالقدر و بهزاد نبوی بودند، این مطلب با ایشان مطرح می‌شود. یکی از اعضا در همان جلسه به ایشان می‌گوید که البته آقای راستی با گروه‌هایی چون منصورون پیش‌تر در ارتباط بوده و گزینه مناسبی است. امام نیز در واکنش می‌گویند که همین آقای راستی گزینه خوبی برای نمایندگی من در سازمان است.

 

* بعضی از آقایان که احساس می‌کردند وجهه فقهی آقای راستی به وجهه سیاسی او غلبه دارد، به امام پیشنهاد دادند که آقای راستی نماینده امام در مسائل فقهی و امور ایدئولوژیک باشد و در امور سیاسی فرد دیگری معرفی شود. امام فرمودند که نیازی به این کار نیست و خود آقای راستی کفایت می‌کند، البته گفتند که اگر خود آقای راستی در امور سیاسی در یک مسئله‌ای سوالی داشته باشد، از خود من سؤال خواهد کرد و بحث نماینده سیاسی با هوشیاری امام منتفی شد. روند سازمان اینگونه بود که هر هفته یا دو هفته یک بار شورای اجرایی سازمان که ۵ نفر بودند به خدمت آقای راستی در قم می‌رسیدند و مصوبات جلسات شورای اجرایی و بیانیه‌های صادره از سوی کمیته سیاسی سازمان را به اطلاع ایشان می‌رساندند. آقای راستی نیز نظرات خود را منتقل می‌کردند.

 

* ما در سازمان یک شورای مرکزی داشتیم که متشکل از ۱۵ نفر بود و یک شورای اجرایی که مسئول این شورا آقای صادق نوروزی بود و آقای باقر تحویل‌زاده هم عضو شورای اجرایی بودند. شورای مرکزی سازمان امکان داشت که هر روز یا یک روز در میان، جلسه داشته باشند و انتخاب اعضای این شورای ۱۵ نفره با رأی تمامی اعضا اعم از اعضای شهرستان‌ها صورت می‌گرفت. آن ۱۵ نفر شامل آقایان بهزاد نبوی، صادق نوروزی، آرمین، تاج‌زاده، فدایی، ذوالقدر، الویری، حسن واعظی، محمد رضوی و از یک مقطعی به بعد بنده نیز عضو شورای مرکزی بودم.

 

* از یک مقطعی آقای راستی احساس کردند که اعضای سازمان در موضع‌گیری‌ها و بیانیه‌های سیاسی کمی تندروی دارند. خود ایشان برداشتش این بود که به دلیل فاصله گرفتن سازمان از مسائل دینی این اتفاق افتاده و تصمیم گرفتند که بیشتر وقت بگذارند و امور سازمان را زیر نظر بگیرند که این موضوع نیز باعث شد که در درستی یا نادرستی اقدامات و مواضع سازمان نظرات خود را بیان کنند که این روند کم کم با مقاومت تعدادی از اعضاء سازمان مواجه شد. ایشان در یکی دو جلسه از جلسات سازمان که از صبح تا بعدازظهر برگزار می‌شد، حضور پیدا کرد و از اعضا خواستند که هر شخصی در ۳ دقیقه نظرات خود را در جلسه بیان کند. پس از آن جلسه معلوم شد که در داخل سازمان و میان اعضا اختلاف نظرات جدی وجود دارد و اعضا انتقاداتی جدی نسبت به برخی رویه‌ها و اقدامات سازمان ابراز کردند. ایشان پس از این جلسات رهنمودهای کلی را ارائه دادند که ما احساس می‌کردیم پس از آن تقریباً تنش‌ها منتفی می‌شود ولی اختلافات ادامه پیدا کرد.

 

* اعضای چپ سازمان در حدود وظایف آقای راستی در سازمان تشکیک کردند و گفتند ایشان نماینده است و نماینده باید تنها نظارت کند و حق دخالت در امور سازمان را ندارد. آقای راستی ولی نظرش این بود که وظیفه من این است که اگر جایی دیدم انحرافی ایجاد شد، جلو آن را بگیرم و مثلاً چنین کاری را انجام بدهید و چنان کاری را انجام ندهید. این موضوع باعث شد بهزاد نبوی در یکی از جلساتی که هیأت دولت خدمت امام می‌رسید روی نحوه حضور آیت‌الله راستی مطالبی خدمت امام ارائه کند. پس از آن، در جلسه‌ای که آقای راستی با حضرت امام داشتند، به ایشان درباره دخالت‌هایی که در امور سازمان انجام می‌داد صحبت کرده و گفته بود که عده‌ای از این دخالت‌ها ناراضی هستند و معتقدند نماینده امام باید نظارت کند نه دخالت. امام در جواب ایشان گفته بودند که اگر نظرات ناظر نافذ نباشد که نظارت معنی نمی‌دهد. ایشان همچنین در ادامه به آقای راستی فرمودند که شما همین رویه را ادامه بدهید و با قوت بیشتر نظارت کنید. پس از مدتی که اختلافات علنی‌تر شد، اعضای مخالف با حضور آقای راستی که ۱۸ نفر بودند در دی ۶۱ از سازمان استعفا دادند.

 

* امام هم سال ۶۰ در پیامی فرمودند افرادی که عضو احزاب و سازمان‌های سیاسی هستند نباید در عضویت نیروهای مسلح باشند و یکی از این دو را باید انتخاب کنند. بعضی از افراد مانند آقایان ذوالقدر، بروجردی، حمیدزاده، محسن رضایی و بنده که برخی‌هایمان از اعضای اصلی سازمان بودیم از سازمان استعفا دادیم. پس از این اتفاق آقای راستی از بین قدیمی‌های باقی‌مانده ۷ نفر را به عنوان اعضای شورای اجرایی جدید انتخاب کردند که عناصر مهم آن‌ها آقایان بصیرزاده، فدایی، روح‌الامینی، علی‌عسگری، فیاض مجتهدی، الله‌وردی به عنوان اعضای هیات اجرایی انتخاب شدند. بعدها تعدادی از آن‌ها مانند آقایان فدایی و صراف‌پور به جبهه رفته و قرارگاه صراط را راه انداختند که وظیفه حمل و نقل لجستیکی در بخش‌های مهندسی بود. سال ۶۵ نیز خود سازمان به این نتیجه رسید که جنگ اولویت دارد و آقای راستی خدمت امام رسیدند و گفتند که اعضا اعتقاد دارند که در این برهه جنگ اولویت دارد و خودشان استعفاء داده و درخواست انحلال سازمان را دادند که امام نیز با این درخواست‌ها موافقت کردند.

 

*  بهزاد نبوی جزو کسانی بود که مارکسیست‌ها را نجس می‌دانست؛ حالا ممکن است شخص بهزاد یک رگه‌های از گرایش به گروه‌های مارکسیستی قبل از انقلاب داشته باشد ولی افرادی چون صادق نوروزی و پرویز قدیانی که در زندان بودند، این‌گونه نبودند.

 

* احمد سلامتی یک شخصیت خاصی داشت و خود را مرجع علمی می‌دانست و اصلا اعتقادی به ولایت فقیه و تقلید کردن نداشت. حتی کتابی به نام پنج اصل نوشته بود و به طور کلی نه حوزه و نه بحث اجتهاد را قبول نداشت.

 

* شخصی مانند محسن آرمین هیچ‌گاه تفکراتش از شریعتی و جریان روشنفکری لیبرال فاصله نگرفت. البته عقیده خود را خیلی اصلاح کرد. مثلاً خیلی از مبانی فکری و مطالعاتی شهید مطهری را پذیرفته بود ولی اعتقاد من درباره این گروه از اعضا این است که این‌ها نتوانستند از مبانی روشنفکری لیبرالی فاصله بگیرند. همان‌طور که ایراد مجاهدین خلق این بود که خود را مفسر قرآن می‌دانستند و خودشان را فقیه می‌دانستند ولی سواد تخصصی آن را نداشتند. این بحث در بین عقلا خیلی روشن است که حتی وقتی کسی می‌خواهد پزشک شود باید ۷،۸ سالی دروس مربوط به پزشکی را به دقت خوانده و در این حوزه صاحب‌نظر شود. حالا آیا کسی که دیپلم گرفته و مدتی هم پرستار بوده باشد، می‌تواند تجویز پزشکی کند و آیا مردم تجویز او را قبول می‌کنند؟ به همین منوال در اسلام نیز برای تشخیص حرام یا حلال بودن یک چیز و اظهارنظر در مورد احادیث و آیات قرآن باید به دروس فقهی تسلط داشته باشید.

 

* شما وقتی هفته‌نامه «عصر ما» (ارگان سازمان منحله مجاهدین انقلاب) را از زمان تأسیس در سال ۷۱ تا زمان بسته شدنش می‌خوانید به راحتی درک می‌کنید که محتوای اصلی آن مبانی لیبرال دموکراسی و عدم اعتقاد به ولایت فقیه و عدم اعتقاد به حکومت دینی است. دقیقاً مشکلی که ما با حزب مشارکت داشتیم در همین مبانی بود. حزب مشارکت دقیقاً مشابه با سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی مبانی ولایت فقیه را قبول نداشت. ما حرفمان با آن‌ها این نیست که آقای راستی را قبول نداشتند که نداشتند؛ مشکل ما با آن‌ها این است که این‌ها مبانی امام و حوزه را قبول نداشتند.

 

* آقای راستی چند خصوصیت بارز داشته است. یکی از خصوصیات این بود که ایشان مجتهد مسلم بود. مجتهدی که تمام علمای حوزه او را قبول دارند. از آیت‌الله سبحانی گرفته تا آیت‌الله گلپایگانی و آیت‌الله مکارم ایشان را قبول داشتند. دوم این که ایشان عضو شورای استفتا حضرت امام بود. یعنی اگر کسی می‌خواست درباره فتوای امام سؤال کند باید به ایشان مراجعه می‌کرد. آقای منتظری هنگامی که می‌خواست کتاب ولایت فقیه را بنویسد ۳،۴ نفر از علمای حوزه را طرف مشورت خود قرار داد که یکی از آن‌ها آقای راستی بود و نفرات دیگر حضرات آیات سید جعفر کریمی، امامی و آیت‌الله احمدی میانجی بودند. ایشان همچنین مدتی رئیس مدیریت حوزه علمیه قم بود. یعنی همه مراجع اجتهاد و خبرویت ایشان را قبول داشتند. خصوصیت بارز دیگری که ایشان داشت این بود که پیرو صدیق امام بود.

 

* از خصوصیات برجسته آیت‌الله راستی کاشانی روحیه انقلابی او بود. وقتی که امام به ترکیه تبعید شدند و پس از آن از ترکیه به نجف رفتند، در آن زمان آقای راستی درس خارج می‌دادند و امام نیز همزمان در نجف درس خارج را شروع کردند. در همان زمان آقای راستی و مدنی اعتقاد داشتند حضرت امام که در رأس چنین نهضتی قرار دارند، نباید در نجف تنها باشند و درس خودشان را تعطیل می‌کنند و به شاگردان خود می‌گویند که به درس امام در نجف بروند. این حرکت آقای راستی و آیت‌الله مدنی بسیار ارزشمند بود که کلاس خارج خود را تعطیل کنند و طلاب را راهی درس خارج امام کنند و این به ثبات جایگاه علمی امام افزود. ایشان خودش می‌گفت که پس از مدتی برای احترام به حضرت امام شخصاً پای درس خارج ایشان حضور پیدا کردم و در یک مورد ظاهراً حاج آقا مصطفی به ایشان می‌گوید که شما با درجه علمی‌تان نیازی به حضور در این جلسات ندارید، ایشان می‌گوید مباحثی که امام در جلسه خارج فقه خودشان بیان می‌کنند در کلاس‌هایی که در دوران طلبگی داشته، نبوده است و من از درس ایشان استفاده می‌نمایم.

 

* بنده به شخصه از سال ۵۵ با آقای راستی آشنا شدم. در آن زمان ما دانشجویان ضد رژیم بودیم و مرتبط با گروه سیاسی منصورون بودیم که بخشی از اعضای آن اقدامات مسلحانه نیز انجام می‌دادند. به قم می‌رفتیم و از ایشان درس اخلاق می‌گرفتیم و در همان زمان ایشان مروج تفکرات امام بودند. حتی آیت‌الله شرعی که یک پای دفاع از تمام گروه‌های مسلح بود، مسائل فقهی‌اش را از آقای راستی به عنوان نماینده امام می‌پرسید.

 

* انقلاب که پیروز شد یکی از افراد اصلی که در مبارزه با جریان‌های انحرافی حضور فعال داشت، شخص آقای راستی بود و از آنجا که ایشان با مشی افرادی چون مهدی هاشمی معدوم و همفکرانش مخالف بوده این افراد همواره درس اخلاق ایشان را بر هم می‌زدند و اوج بصیرت ایشان آنجا بود که از همان زمان بیت آیت‌الله منتظری را منحرف می‌دانستند و چندین بار در رابطه با انحرافات بیت ایشان با آقای منتظری صحبت کرده بودند. خیلی از آقایانی که ادعای سیاسی بودن و بصیرت می‌کنند آن موقع این انحراف عمیق در دفتر آقای منتظری را قبول نداشتند و ایشان را متهم به مخالفت با آقای منتظری می‌کردند. البته افرادی چون صادق نوروزی اذعان می‌کرد که از نظر بینش سیاسی آقای راستی به نسبت مرحوم منتظری برتری دارد.

 

* یکی از نقاط اختلاف، بر سر بند «ج» بود. آن زمان قانونی تصویب شد تحت عنوان تقسیم اراضی که بند «ج» این قانون حاوی مباحثی بود که تصمیم‌گیری راجع به این مورد را امام بر عهده آیت‌الله مشکینی و منتظری گذاشتند. در بند «ج» این قانون آمده بود که ستاد مربوطه می‌توانستند از کسانی که بیش از یک مقدار مشخص زمین دارند، زمین اضافی را از او بگیرند و به کشاورزان برای کارهای کشاورزی بدهند. آیت‌الله گلپایگانی، آیت‌الله مرعشی و یکی دیگر از مراجع درباره این قانون موضع منفی گرفتند و به امام نامه نوشتند که به این بند ایراد دارند. امام چون موافق کل طرح بودند اینطور گفتند که بروید و این مراجع را راضی کنید و اگر راضی نشدند این بند را اجرا نکنید. ستاد واگذاری زمین معتقد بود که آقایان مراجع به نحوه اجرا ایراد دارند در صورتی که امام فرمودند که آقایان به اصل بند »ج»، ایراد دارند. آقای راستی هم می‌گفت که آقایان مراجع به اصل قانون ایراد دارند نه به نحوه اجرا و چون با این موافق نیستند بهتر است بند «ج» اجرا نشود ولی مخالفان آقای راستی می‌گفتند که او با بند «ج» مشکل دارد که در مسیر اجرای این قانون سنگ‌اندازی کند و این موضوع واقعیت نداشت.

 

* از طرفی این طیف از اعضای سازمان از همان اول با مالکیت خصوصی مخالف بودند و تحت جو مارکسیستی آن مقطع اینکه شخصی مثلاً کارخانه شخصی داشته باشد، مخالف بودند. ولی آقای راستی نظرش این بود که اگر شخصی مالی را از راه حلال کسب کرده باشد بهتر است که آن مال دست او باشد. یک کارخانه‌دار می‌تواند ۱۰۰ نفر را سر کار ببرد و روش مارکسیست‌ها که نمی‌گذاشتند افرادی واحدهای تولیدی راه‌اندازی کنند باعث می‌شود که اشتغالی نیز ایجاد نشود. حالا همین‌هایی که آن روزها تحت تفکرات مارکسیستی با اموال و دارایی‌های خصوصی مخالف بودند در زمان آقای هاشمی طرفدار واگذاری کل اقتصاد به بخش خصوصی شدند که با این موضع نیز رهبری مخالف بودند که به شکل بی‌برنامه تمام واحدهای بزرگ به بخش خصوصی واگذار شود.

 

* موقعی که شخصی به مبانی فقهی آشنایی نداشته باشد اینگونه دچار تناقض در رفتار می‌شود. اختلاف اصلی ما با این آقایان (طیف چپ سازمان) این بود که می‌گفتیم شما مبانی شرعی و فقهی و روش اجتهاد را قبول ندارید. دوم اینکه امام را از بعد سیاسی قبول دارید و به مبانی ایشان پایبند نیستید.

 

* این‌ها تا آخرین لحظه که آقای راستی با جریانات انحرافی برخورد داشتند، با آقای راستی مخالفت می‌کردند. ایشان با جریان میرحسین موسوی از ابتدا مخالف بود. در زمان ریاست جمهوری آقای هاشمی با برخی از تصمیمات او که منجر به تساهل فرهنگی می‌شد، مخالف بود. با دولت آقای خاتمی به خاطر اینکه این‌ها در مباحث فرهنگی مشی لیبرال دموکراسی را رواج می‌دادند، مخالف بودند. بنابراین معلوم می‌شود که ایشان صاحب بصیرتی است که این انحرافات را به خوبی درک می‌کرده و در برابر آن‌ها موضع‌گیری می‌کرده است. ایشان به شدت به ولایت فقیه و رهبری اعتقاد داشتند. در همین مقطع (انتخابات ۸۸) ایشان همه اطرافیان را دور خود جمع کرد و گفتند که کسی از اطرافیان من حق صحبت علیه آقای احمدی‌نژاد را از جانب من ندارد و درباره او از جانب من چیزی نگویید و صرفاً بگویید رأی بنده آقای محسن رضایی است.

 

*  آقای آرمین و بهزاد نبوی نظرشان را راجع به خطوطی که امام گفتند، مشخص کنند. برای مثال نظرشان را راجع به ۱۰ سرفصل صحبت‌های امام از جمله بحث ولایت فقیه، نشریات و آزادی مطبوعات، تبعیت از رهبری، مسئله فلسطین، رابطه با آمریکا و... بگویند. شما که مدعی هستید ما روی ذهن آقای راستی رفتیم، بیایید نظرتان را با خط امام مقایسه کنید. وقتی از خط امام صحبت می‌کنند به خاطر فریب مخاطب است وگرنه این‌ها تبعیتی از خط امام نداشتند. خط امام در وصیت‌نامه سیاسی حضرت امام مشخص است. بیایند در مورد تک تک سرفصل‌های این وصیت‌نامه موضع خود را مشخص کنند تا معلوم شود چقدر با امام و خط امام، فاصله دارند.

 

* [علت انکار محسن آرمین درباره بازجو بودنش در بند ۲۰۹ اوین] اولاً اینکه کسی که در بند ۲۰۹ بوده افتخار است چراکه با گروهکی‌ها و تروریست‌ها برخورد کرده است. اگر کسی امروز آن را انکار می‌کند می‌خواهد بگوید من مخالف برخورد با منافقین بودم! البته ما خوشحال می‌شویم که امثال ایشان که کمکی به انقلاب نکردند، صف خود را از انقلابیون جدا کنند لیکن بر خلاف ادعای ایشان اتفاقاً ایشان جزو بازجوهای بند ۲۰۹ بودند حالا اگر پشیمان شده‌اند مربوط به خودشان است.

 

 

آرمین: عضو نهادهای اطلاعاتی و امنیتی نبودم

 

محسن آرمین به اظهارات سردار نجات جانشین سازمان اطلاعات سپاه درباره سابقه خود پاسخ داد.

 

به گزارش «انتخاب»، آرمین گفت: «درباره بازجویی و اقدام به شیوه ساواک و… هرچند قبلاً هم یکی دو بار توضیح داده‌ام و نیازی به توضیح نمی‌بینم، عرض می‌کنم که بنده هیچ‌گاه عضو وزارت اطلاعات، نهادهای اطلاعاتی و امنیتی یا دادستانی نبوده‌ام. در سال ۶۰ همزمان با اعلام جنگ مسلحانه از سوی مجاهدین خلق بنده به همراه جمعی دیگر از اعضای سازمان برای کمک به سپاه برای مبارزه با مجاهدین خلق به سپاه رفتیم. کمتر از یک سال عضو پیمانی سپاه بودم. اما از آنجا که اولاً امام دستور داده بودند که اعضای گروه‌های سیاسی میان سپاه و عضویت حزب و گروه خود یکی را انتخاب کنند و ثانیاً گرایش و علاقه من به کارهای فکری و سیاسی بود و نه نظامی و اطلاعات و ثالثاً در طول این مدت شاهد مسائلی بودم که ترجیح می‌دهم درباره آن سخنی نگویم، به همکاری خود با سپاه پایان دادم و به فعالیت‌های فکری و سیاسی خود ادامه دادم.»

 

 

بهزاد نبوی: موضع راستی درباره حجاب همسرم مترقی بود

 

بهزاد نبوی، عضو ارشد سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی به مناسبت چهلمین روز درگذشت آیت‌الله راستی کاشانی در مصاحبه با «امتداد» گفت:

 

* آشنایی من با مرحوم آیت‌الله راستی کاشانی بعد از تشکیل سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی بود. پس از اینکه در سازمان اولیه احساس نیاز می‌شد که ما به طور مداوم و در فواصل کوتاه با امام ارتباط بگیریم در مورد مسائلی که می‌خواستیم نظر ایشان را بدانیم، به این نتیجه رسیدیم که نمی‌شود هر روز برویم دیدار امام، پس خوب است از امام بخواهیم فردی را تعیین کنند برای سوال‌های شرعی که برای سازمان و اعضا پیش می‌آید. سوال‌های آن روز ما ممکن است امروز خیلی برای شما معنا نداشته باشد. سر مسائل جزئی و عجیب‌و‌غریب. مثلا اینکه «اشکالی ندارد وقتی آقایان سوار موتور می‌شوند، همسرشان پشتشان سوار شوند؟»

 

* ما امام را علاوه بر اینکه رهبر انقلاب و جمهوری می‌دانستیم، رهبر سازمان هم می‌دانستیم و علاقه‌مند بودیم همه مسائل ریز و درشت را با ایشان مطرح و نظرشان را کسب کنیم، چون به راحتی به امام دسترسی نداشتیم و از طرفی نمی‌شد هر روز وقت گرفت و به دیدار ایشان رفت. به همین دلیل خدمت امام رسیدیم که فردی را مشخص کنند تا مسائل شرعی‌مان را از ایشان پرسش و مشورت کنیم. قبل از شهادت آیت‌الله مطهری، نظر عده‌ای از اعضای سازمان این بود که آقای مطهری می‌توانند این کار را انجام دهند. بر همین اساس از امام خواستیم یک نماینده معرفی کنند و مسائلمان را از طریق ایشان پیگیری کنیم؛ اما اعضایی از سازمان که مرحوم راستی را از قبل می‌شناختند، می‌گفتند ایشان پیش از انقلاب حتی در مبارزه‌ مسلحانه هم به لحاظ شرعی و هم به لحاظ سیاسی آنان را راهنمایی می‌کرده است؛ لذا خدمت امام رسیدیم و مسائل را مطرح کردیم. یکی از دوستان گروه منصورون که با ما همراه بودند، اسم آقای راستی را بردند و امام گفتند ایشان فرد مهذبی هستند، با ایشان می‌توانید در ارتباط باشید.

 

* امام نمی‌گفتند چه کنید و چه نکنید. ما می‌رفتیم سوال می‌کردیم، ایشان هم جواب می‌دادند. البته ما هم همه بحث‌ها را منتقل نمی‌کردیم. ما می‌گفتیم کسی را می‌خواهیم که نماینده شما باشد و در مسائل سازمان به ما کمک کند. وقتی بحث آقای راستی مطرح شد، احساس کردیم که شاید نتوانیم نظرات سیاسی امام را به ‌طور کامل از طریق ایشان دریافت کنیم و باید به نظرات فقهی امام بسنده کنیم.

 

* آقای راستی نماینده امام در سازمان شدند. پس از این مرحله، به تدریج با دیدگاه‌های مرحوم آیت‌الله راستی آشنا شدیم. به تایید بسیاری از فضلا ایشان به لحاظ فقهی بسیار فاضل بودند. باز هم به گفته فضلایی که با ما در ارتباط بودند، دیدگا‌ه‌های فقهی ایشان سنتی بود، به همین دلیل در آن زمان به لحاظ فقهی اختلاف نظرهایی با علمایی همچون مرحوم موسوی اردبیلی و مرحوم هاشمی و به عبارت دیگر با علمای تهران داشتند.

 

* بسیاری از دوستان در سازمان متاثر از دیدگاه‌های روشنفکری دینی بودند. دوستانی داشتیم که مرید مرحوم شریعتی بودند. عده‌ای هم دیدگاه بینابینی داشتند و آقای مطهری را به‌ عنوان ایدئولوگ و مرجع فکری که می‌توان به نظرات ایشان رجوع کرد می‌شناختند. البته دوستان طرفدار آقای راستی و مرحوم شریعتی، هیچ کدام آن‌طور که باید شهید مطهری را قبول نداشتند. ما در عین حال که آقای راستی را به لحاظ ایدئولوژیک یک روحانی سنتی می‌دانستیم، ایشان را به عنوان یک روحانی مبارز و ضد رژیم شاه و از یاران و همراهان امام در جریان انقلاب تایید می‌کردیم. به لحاظ اخلاقی مرحوم راستی را بسیار مهذب، وارسته، شجاع و آزاده می‌دانستیم. وارستگی ایشان و عدم ‌وابستگی به مسائل دنیوی از ویژگی‌های بارز ایشان بود. برایتان مثالی می‌زنم؛ همان‌طور که پیشتر گفتم در سازمان همه اعمال و افعالمان تحت نظر همه‌ اعضا بود. همسر من قبل از ازدواج حجاب نداشت. ما با هم صحبت‌های مفصلی کردیم و بالاخره قرار گذاشتیم ایشان در مورد حجاب بیشتر بررسی کند و اگر به نتیجه رسید، حجاب بگذارد که خوشبختانه این بررسی خیلی زود به نتیجه مثبت رسید و به یاری خدا، ایشان محجبه شدند. پیش از مرحله اخیر عده‌ای از اعضای سازمان به ملاقات آقای راستی رفته و موضوع را گزارش کرده بودند. آقای راستی در پاسخ گفته بود اولا گناه هیچ‌ کس را به اسم دیگری نمی‌نویسند، اگر همسر ایشان بی‌حجاب است، به ایشان ربطی ندارد. این موضع خیلی مترقی بود، آن‌ هم برای فردی که از نظر ما دیدگاه‌های سنتی داشت. ثانیا اگر بتواند فردی را که به حجاب اعتقاد ندارد، به خانم محجبه‌ای تبدیل کند که کار خیلی خوبی است. همین مثال مشی اخلاقی ایشان را نشان می‌دهد. در ایامی که از نظر فکری مواضع مرا قبول نداشتند، در این مورد که توسط بسیاری از مخالفان فکری، مرتبا مورد سوءاستفاده قرار می‌گرفت، آزادمنشانه و شجاعانه از من دفاع کردند.

 

* اختلاف‌های ما با آقای راستی عمدتا بر سر مواضع فکری و عملکردهای اجرایی بود، خصوصا از زمانی که من و آقای سلامتی در دولت شهید رجایی به‌ عنوان وزرای ایشان حضور پیدا کردیم، اختلاف‌ها تشدید یا شاید حتی بتوان گفت ایجاد شد، دلیلش هم حضور من در راس ستاد بسیج اقتصادی و اعمال سیاست‌های سهمیه‌بندی کالا بود که در آن زمان علیه آن به شدت تبلیغ می‌شد. آقای سلامتی وزیر کشاورزی وقت هم به دلیل اجرای قانون اصلاحات ارضی مصوب شورای انقلاب، مورد انتقاد همفکران آقای راستی بود. در واقع اختلافات از این نوع بود. به طور کلی نگاه ما به عدالت اقتصادی با نگاه آن مرحوم متفاوت بود. ایشان در مورد عدالت معتقد بود اگر به همه آنچه در احکام فقهی اسلام آمده عمل کنیم، عدالت حاکم می‌شود و کار اضافی لازم نیست. نظر ما این بود که برای استقرار عدالت، هر اقدامی که خلاف شرع نباشد، می‌توان انجام داد. اختلاف ‌نظر عمدتا بر سر این‌ نوع مسائل بود.

 

* چون آقای راستی نماینده امام در سازمان بودند و از جناح راست سازمان حمایت می‌کردند و موضع مخالف نسبت به ما داشتند، من و همفکرانم تصمیم گرفتیم برای استعفا از سازمان از امام اجازه بگیریم، در نهایت پس از عدم مخالفت با این امر از سازمان استعفا دادیم.

 

* طی این سال‌ها یک ‌بار دیگر گویا در مجلس ترحیم یکی از بستگان آقای محمد صدر در مسجد الجواد با آقای راستی روبه‌رو شدم. ایشان محبت‌آمیز و گرم با من برخورد کردند. برخورد کوتاه بود، اما احساس بسیار خوبی در من ایجاد کرد.

 

* مرحوم راستی در سال ۸۴ به اتفاق برخی از مدرسان از نامزدی آقای هاشمی برای ریاست‌جمهوری حمایت کرده بودند. این موضوع برای ما مهم بود؛ چون تا آنجا که می‌فهمیدیم مرحوم راستی با مرحوم هاشمی نه ‌فقط در مسائل فقهی بلکه در مسائل سیاسی هم اختلاف‌ نظر و زاویه دید داشتند. به همین دلیل حمایت ایشان برای ما قابل‌ توجه بود. بعد از سال ۸۸، وقتی زندان بودم، در روزنامه‌ها خواندم که پس از رد صلاحیت آقای هاشمی، ایشان بیانیه شدید‌الحنی علیه ردصلاحیت‌کنندگان نوشته بودند. پس از این نامه من احساس کردم در مسائل سیاسی دیگر زاویه و اختلافی با هم نداریم. مسائلی که سبب اختلاف می‌شد، عموما مربوط به دهه ۶۰ بود. ما هم بعد از آن دوره که در کار اجرا و اداره کشور پیش رفتیم، به نتایج جدیدی رسیدیم و شاید ایشان هم در زمینه‌های دیگری به نتایج جدیدی رسیده بودند.

 

* من موضع‌گیری آقای راستی درباره آقای هاشمی را در سال ۸۴ ناشی از حریت و آزادگی ایشان می‌دانم که با وجود اختلافات فقهی و فکری با آقای هاشمی، صلاح ملک و ملت را در حمایت از ایشان دانستند. بعید می‌دانم تغییر ویژه‌ای در نظرات فقهی آقای راستی به‌ وجود آمده بود. ایشان در آن سن‌و‌سال به درجه‌ای از اجتهاد رسیده بودند و تغییر چندانی در افکارشان به وجود نمی‌آمد؛ اما وضعیت کشور، ایشان را به حمایت از آقای هاشمی در برابر رقبا در سال ۸۴ وادار می‌ساخت یا در سال ۹۲ که به‌ دلیل رد صلاحیت آقای هاشمی بیانیه دادند، با این اقدام علاوه‌ بر آزادگی، نشان دادند که نمی‌خواهند هیچ حقی از کسی تضییع شود. اقدام فوق در عین حال نمایانگر شجاعت ایشان هم بود. این یکی از ویژگی‌های برجسته اخلاقی مرحوم راستی بود. در برابر ظلم می‌ایستاد و منافع ‌و ‌مصالح کشور و ملت را بر همه چیز مقدم می‌دانست.

 

* از وقتی از زندان آزاد شدم به دنبال دیدار با ایشان بودم. ۳۵ سال بود که فرصت گفت‌وگو با ایشان را نیافته بودم. مواضع ایشان در سال‌های دهه ۸۰ و ۹۰ مرا بیشتر تشویق به دیدار می‌کرد. ضمنا بالا‌ بودن سن هر دوی ما و اینکه ممکن است فرصت این دیدارها از دست برود، عامل مهم دیگری بود. اوایل سال ۹۵ با آقای جواد امام، به واسطه دوستی ایشان با فرزند آقای راستی، درخواست دیدار را مطرح کردم، ایشان هم پذیرفتند و خیلی زود این دیدار انجام شد. در این دیدار آقایان عرب‌سرخی و امام هم حضور داشتند. دیدار خوب و پرخاطره‌ای برای من بود، فضای آن هنوز برایم زنده است. گرچه ایشان به دلیل کسالت، از نظر جسمی خیلی ضعیف‌تر از ۳۵ سال قبل بودند، اما از نظر فکری همچنان قوی و به‌روز بودند.

 

* دیدار پس از ۳۵ سال انجام ‌شد و بسیار خوب و خاطره‌انگیر بود. ایشان مطالبی را در مورد حقیر مطرح کردند، که اگرچه تعریف بود اما مرا شرمنده و متعجب کرد. تعجب از آن جهت که ایشان حتی درباره من با آن سوابق اختلافی، چنین دیدگاه‌ها و مواضعی دارند. ایشان گفتند تمام مدتی که شما زندان بودید، من برای شما دعا می‌کردم. همه می‌دانند که مرحوم راستی اهل مداهنه نبودند و دلیلی هم برای مداهنه برای یک زندانی تازه آزادشده نداشت، بنابراین ابراز لطف و محبت ایشان را خالصانه و صمیمانه یافتم.

 

* درباره مسائل کشور هم درد دل کردیم، در انتهای سخنان و زمان خداحافظی به ایشان گفتم «ما اختلافات فکری با هم داشتیم، اگر بر اثر این اختلافات فکری احیانا زمانی برخوردهای من غیراخلاقی بوده است، عذر می‌خواهم و حلالیت می‌طلبم.» پسر ایشان هم در حضور خودشان گفتند «اتفاقا حاج‌ آقا چند بار از من خواسته که اگر ایشان در مجلسی بوده و علیه شما سخنی گفته‌ شده و ایشان سکوت ‌کرده‌اند، از شما حلالیت بطلبم.« خیلی قابل تحسین است که شخصیتی مثل مرحوم آیت‌الله راستی از اینکه در مجلسی در قبال حرف‌هایی علیه یک نفر سکوت اختیار کرده، حلالیت بطلبد.

 

* طرح این مطلب، شخصیت آقای راستی را برای من بسیار باارزش‌تر و احترام به ایشان را بسیار افزون‌تر کرد. اینکه انسانی به ‌خاطر اینکه در جایی‌ علیه کسی حرفی زده ‌شده و ایشان سکوت کرده‌اند، حلالیت بطلبد، بسیار باارزش است. در کل این دیدار حداقل برای من بسیار مفید بود و باعث شد که چند ماه قبل من از آقای امام بخواهم که دیدار مجددی را برنامه‌ریزی کند که متاسفانه امکان آن فراهم نشد و خبر فوت ایشان را شنیدم و البته متاسف‌تر شدم از اینکه نتوانستم در هیچ ‌یک از مراسم‌ ترحیم و بزرگداشت ایشان شرکت کنم. مراسم جماران را وقتی مطلع شدم که در حال خاتمه بود و از مراسم بعدی تهران هم بی‌اطلاع بودم. قطعا باید برای عرض تسلیت به دیدار خانواده محترمشان بروم.

 

* بررسی اوضاع کشور در دوره ریاست‌جمهوری آقای احمدی‌نژاد و اوضاع و احوال کنونی از جمله این درد دل‌ها بود و در تمام زمینه‌ها اشتراکات زیادی با هم داشتیم. واقعا درد دل بود، نه اینکه به جمع‌بندی خاصی برسیم و بر اساس آن اقدامی بکنیم. درد دلی بود بین دو نفر که با هم سوابق مشترکی داشتند و سال‌ها از هم جدا بوده‌اند.

 

* برخی می‌پرسند اگر به سال ۵۶ و ۵۷ بازمی‌گشتید، مجددا انقلاب می‌کردید؟ علی‌رغم اینکه امروز مخالف هر انقلابی هستم، پاسخ می‌دهم احتمالا بله؛ چون فضای ۴۰ سال پیش جهان، منطقه و کشور، فضای انقلاب‌ها بود.

 

* وقتی مرحوم مهندس بازرگان در دانشگاه تهران گفتند که من بولدوزر نیستم، همه انقلابیونی که در آن زمان در صحنه بودند، از این حرف بسیار شوکه و مایوس شدند. شاید برخی به ما انتقاد کنند که اگر شما معتقد هستید اصلاحات یعنی تغییر تدریجی، مرحوم بازرگان ۴۰ سال پیش به این نتیجه رسیده بود. شما ۴۰ سال دیر کردید. باید دانست حرفی که امروز منطقی و درست است، معلوم نیست الزاما ۴۰ سال پیش هم درست بوده باشد و بالعکس؛ یعنی اگر حرکت اصلاحی را امروز صحیح می‌دانیم، به این معنی نیست که ۴۰ سال پیش هم صحیح بوده است. با توجه به مقدمه فوق، بسیار دشوار است که امروز بتوانم بگویم اگر به ۳۵ سال پیش برگردیم، هر یک از ما از چه مواضعی دفاع خواهیم کرد. آنچه مسلم است آگاهی‌ها و تجربیات همه ما در این ۳۵ سال افزایش یافته است و قطعا اگر با این آگاهی‌ها و تجربیات به ۳۵ سال پیش بازگردیم، مواضعمان تغییر خواهد کرد و در غیر این صورت همان مواضع قبلی تکرار خواهد شد.

کلید واژه ها: محسن آرمین حسین نجات بهزاد نبوی راستی کاشانی سازمان مجاهدین انقلاب


نظر شما :